موضوع: كفایة الاصول جلد اول(فقط متن)
تاریخ جلسه : ۱۳۷۲
شماره جلسه : ۱۱۸
-
ثمره عمليه پذيرش مقدمه موصله
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
ثمره عمليه پذيرش مقدمه موصله
در اين نزاعى كه بين صاحب فصول و ديگران در باب مقدمه واقع شده بود كه آيا، مقدّمه مقيدا به ايصال، واجب است؛ و يا اينكه مطلق مقدّمه واجب است؟ آيا يك ثمره عمليهاى بر اين نزاع مترتب مىشود يا اينكه ثمرهاى ندارد؟
يك ثمرهاى بر اين نزاع مترتب كردهاند و آن ثمره عبارت است از اينكه:
يك بحثى در آينده خواهد آمد آن است كه ضدّين، دو امر وجودى بوده و در آنِ واحد، قابل اجتماع و تحقق نيستند. اما اين مسئله، مورد بحث است كه آيا بنابر مضادّة و عدم امكان اجتماع ضدّين اگر بخواهد يك ضدّى تحقق پيدا بكند، يكى از مقدّماتِ تحققِ اين ضدّ، تركِ ضدّ ديگر است بهطورى كه نبودِ ضدّ ديگر، مقدمه وجودىِ اين ضدّ باشد؟ مثلاً سواد و بياض، دو امر وجودى و متضاد هستند و كه قابل اجتماع نيستند. حال اگر بخواهد جسمى اتصاف به سواد پيدا كند، آيا يكى از مقدّماتش اين است كه ضدّ ديگرش ترك بشود و وجود نداشته باشد؟ كه در حقيقت: ترك أحد الضدّين مقدمةٌ لوقوع ضدّ الآخر؟ اين مطلب محلّ بحث است كه آيا چنين تركى مقدّميت دارد يا ندارد؟ و در آينده بحث خواهد شد.
روى مبناى مقدّميت كه ترك أحد الضدين، مقدمه باشد براى فعل ضدّ ديگر؛ بين مقدمه موصله و مقدمه غير موصله ثمرهاى مترتب مىشود و آن ثمره اين است كه:
در باب صلاة و ازاله نجاست كه واجب مهّم و اهمّ است مثلاً كسى وارد مسجد شد و ديد كه مسجد آلوده به نجاست شده است و وقت اتيان نماز هم موسّع است و اينطور نيست كه وقت، تنگ باشد. در اينجا وظيفه اوّلى اين شخص اين است كه ازاله نجاست از مسجد نمايد و حق ندارد اشتغال به نماز پيدا بكند. ازاله يك واجب اهمّ و فورى است، ولى نماز به لحاظ اينكه وقت وسيعى دارد و مىتواند يك ساعت ديگر نماز بخواند واجب مهمّ است.
در اينجا اين بحث پيش آمده است كه صلاة و ازالة دو امر وجودى متضاد هستند و نمىشود كه كسى در آنِ واحد هم اشتغال به نماز داشته باشد و هم اشتغال به ازاله نجاست پيدا بكند. پس صلاة و ازاله دو امر وجودى متضاد هستند و در آنِ واحد قابل اجتماع نيستند. حال كه چنين است، أمر ابتداءً به ازاله تعلّق مىگيرد به لحاظ اينكه ازاله، واجب اهم و فورى است. بنابراين به مجرّد اينكه مكلّف وارد مسجد شد و متوجه نجاست مسجد شد و وقت هم براى نماز توسعه داشت، تكليف اوّلى كه به او توجه پيدا مىكند عبارت است از: وجوب ازاله نجاست از مسجد.
حال كه، ازاله نجاست كه وجوب پيدا كرد، به لحاظ اينكه ازاله با صلاة ضدّان هستند و ما گفتيم: ترك أحد الضدين مقدمةٌ لوجود ضدّ الآخر و ازاله مقدّماتى دارد كه يكى از مقدّماتش ترك الصلاة است و كه مقدمه فعل ازاله است؛ در اينجا مشهور در مقابل صاحب فصول مىگويند: مقدمة الواجب، مطلقا واجب است. بنابراين وقتى كه ازاله كه وجوب پيدا كرد، ترك الصلاة هم واجب مىشود و واجب شد كه آن شخص نماز نخواند زيرا ترك الصلاة مقدمه ازاله است. و اگر تركِ نماز واجب شد پس لامحالة فعلِ نماز، حرام مىشود؛ زيرا اگر تركِ يك شىء، واجب شد نقيضِ ترك ـ كه عبارت از فعل است ـ از فعل؛ حرمت پيدا مىكند (كما اينكه در عكس آن هم همينطور است كه اگر فعل يك شىء، واجب شد، تركِ آن حرام مىشود، مثل ترك الصلاة در مواقع عادى كه متصف به حرمت است.)
بنابراين، طبق مبناى مشهور، در اينجا ترك الصلاة مقدمه فعلِ ازاله است و ازاله واجب است و ترك الصلاة هم به عنوان مقدميت وجوب پيدا مىكند. ترك صلاة كه واجب شد، فعلِ صلاة حرام مىشود و فعلِ صلاة كه حرام شد، اين نتيجه را مىدهد كه اگر كسى به جاى ازاله ابتداءً شروع به نماز بكند نماز او باطل است ـ طبق مبناى مشهور ـ؛ زيرا فعلِ صلاة، حرام است و اگر عبادتى حرام شد و متعلّق نهى قرار گرفت، اين عبادت محرّمه، فاسد و باطل است.
خلاصه كلام روى مبناى مشهور اين شد كه: اگر شخص وارد مسجد شد و توجه به آلودگى مسجد پيدا كرد، ولى به ازاله بىاعتنايى كند به ازاله و مشغول نماز شود، اين نماز او باطل است؛ زيرا اين نماز حرام است و حرمت در عبادت اقتضاى فساد دارد. و حرمت نماز هم به خاطر وجوبِ تركِ نماز است و وجوب تركِ نماز هم به خاطر مقدمه بودن آن براى ازاله است؛ و مقدّمة الواجب هم از نظر مشهور بهطور كلّى واجب است و فرقى بين موصله و غير موصله نمىكند.
امّا روى حرف صاحب فصول كه خصوص مقدّمات موصله را واجب مىداند، در همين فرع فقهى، نماز نمىتواند باطل باشد و نماز صحيح است؛ زيرا صاحب فصول مىفرمايد: درست است كه ازاله، واجب است و واجب اهمّ هم هست؛ ولى تمام مقدّمات، وجوب ندارد، بلكه تركِ نمازى واجب است كه به دنبالش ازاله تحقق پيدا بكند. امّا اگر به دنبال ترك الصلاة، ازاله تحقق پيدا نكند، اين مقدمه، واجب نخواهد بود و در مثال ما همينطور است؛ به اين بيان كه:
ترك الصلاة، مقدمه فعلِ ازاله قرار نگرفته است؛ زيرا آن شخص، ازاله را ترك كرده و ذىالمقدمه (ازاله) را در خارج ايجاد نكرده است. پس چونكه ذىالمقدمه (ازاله) در خارج تحقق پيدا نكرده است، مقدمهاش (ترك نماز) وجوب نداشته و ترك الصلاة واجب نبوده است. ترك الصلاة اگر به دنبالش ازاله مىآمد، وجوب پيدا مىكرد؛ ولى چونكه ازالهاى در كار نيامده است پس ترك الصلاة واجب نيست. حالا اگر ترك الصلاة واجب نباشد پس فعلِ صلاة حرام نيست و اگر فعلِ صلاة حرام نباشد، چرا اين نماز باطل باشد؟ نهى و حرمتى به اين عبادت و نماز تعلّق نگرفته است تا اين نماز، فاسد بشود.
بنابراين روى بيان صاحب فصول كه تنها مقدمه موصله واجب است در اينجا بايد حكم كنيم به اينكه اگر كسى وارد مسجد شد و با توجه به آلودگى مسجد مشغول به نماز شد، نماز او صحيح است. ولى روى مبناى مشهور اين نماز باطل است و بايد اعاده بشود فى الوقت و يا قضاء شود خارج الوقت.
اين ثمره مهمّ بود كه مترتب بر حرف مشهور و صاحب فصول مىشود.
نظری ثبت نشده است .