موضوع: كفایة الاصول جلد اول(فقط متن)
تاریخ جلسه : ۱۳۷۲
شماره جلسه : ۱۰۰
-
واجب معلّق و منجّز
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
واجب معلّق و منجّز
تقسيم ديگرى براى واجب در كار است كه مبتكر آن صاحب فصول است. ايشان فرموده است: الواجب إمّا منجز وامّا معلّق، و اين اصطلاح را هم خود صاحب فصول درآورده است و اين نامگذارى هم به دست خود صاحب فصول شده است.امّا واجب منجّز: آن است كه الآن تكليف به مكلّف توجه پيدا كرده است و وجوب فعليت دارد و الآن ثابت است، و علاوه اينكه مكلّف مىتواند الآن واجب را كه مأموربه است در خارج انجام دهد؛ زيرا مأموربه توقف ندارد بر يك امرى كه آن امر فعلاً مقدور مكلّف نباشد، بلكه الآن تمام خصوصيات مأموربه در اختيار مكلّف است و مكلّف مىتواند در خارج مأموربه را انجام بدهد.
مثالى را كه صاحب فصول براى واجب منجّز مطرح مىكند «معرفت» است به اين كه اگر وجوب معرفت، مقدّمى نباشد هرگاه معرفت وجوب پيدا كرد ـ چه معرفت در مسائل اعتقادى و چه معرفت در مسائل عملى و فردى ـ اين وجوب به نحو منجّز است، يعنى: الآن وجوب تحقق دارد و اينطور نيست كه معرفت بر گذشتن يك سال يا دو سال توقف داشته باشد؛ بلكه الآن مقدّمات فراهم است و امكان دارد كه مأموربه در خارج تحقق پيدا كند. اين را واجب منجّز مىناميم.
ـ امّا واجب معلّق: آن است كه وجوبش فعليت دارد و الآن تكليف ثابت است و تحقق دارد ولى واجب توقف دارد بر يك امرى كه آن امر الآن مقدور مكلّف نيست، مثل اينكه توقف بر گذشتن زمان و آمدن زمانى در آينده دارد و مكلّف نمىتواند الآن زمان را ايجاد كند و مقدور مكلّف نيست.
مرحوم صاحب فصول به مسئله حجّ مثال مىزند و مىفرمايد: بنابر اينكه استطاعت، وجوب بياورد يا بنا بر قول كسانى كه استطاعت را كافى نمىدانند بلكه خروج رفقه را در وجوب حجّ، شرط مىدانند ـ يعنى الآن كاروان حركت كرده و وسايل تماما فراهم است ـ كسى كه مستطيع شد، الآن حجّ وجوب دارد ولى در خارج حجّ را انجام نمىدهد؛ زيرا حجّ، توقف بر زمان معين دارد كه عبارت است از ماه ذىحجّه و آن ده روز اوّل ذىحجّة است كه بايد در آن زمان حجّ انجام گيرد.
پس وجوب حجّ با استطاعت يا خروج رفقه ثابت است ولى واجب كه حجّ است متوقف است بر زمانى كه آن زمان مقدور مكلّف نيست. اين چنين چيزى را واجب معلّق مىناميم.
درست يا نادرستى تقسيم واجب به معلّق و منجّز بر مبناى شيخ و آخوند در واجب مشروط
گويا اينكه به صاحب فصول اشكال شده است كه فرق بين واجب معلّق شما و واجب مشروطى كه قبلاً گذشت، چيست كه صاحب فصول جواب مىدهد:
در واجب مشروط، قبل از آنكه شرط تحقق پيدا كند اصلاً وجوبى در كار نيست و تا هنوز مجىء زيد محقق نشده است وجوب اكرامى در كار نيست؛ ولى در واجب معلّق، وجوب ثابت است ولى واجب، توقف بر يك جهت استقبالى دارد.
پس وجوب در معلّق، فعلى و حالّى است ولى واجب، استقبالى است (البته اين واجب معلّق در ديدگاه صاحب فصول مبناى شيخ انصارى در واجب مشروط كه قيد را قيدِ مادّه مىدانست موافق است)؛ امّا در باب واجب مشروط، وجوب فعلى و حالّى نيست و فعليت ندارد قبل از اينكه شرط در خارج وجود پيدا كند.
تعريف شيخ انصارى براى واجب مشروط با بيان صاحب فصول در تعريف واجب معلّق نزديك هم است؛ و به تعبير آخوند، واجب معلّقِ صاحب فصول يك قسم از واجب مشروطِ شيخ انصارى است؛ زيرا در واجب مشروط شيخ انصارى هم تكليف و وجوب همين الآن تحقق داشت و وجوب حجّ قبل از استطاعت ثابت بود.
پس فرقى بين واجب معلّق صاحب فصول و واجب مشروط شيخ به نظر نمىرسد. فقط فرقش اين است كه در واجب معلّق، صاحب فصول معلّقعليه را عبارت از يك امر غير مقدور فرض كرده است كه مكلّف برايش مقدور نيست، مثل زمان در باب حجّ ولى در واجب مشروطِ شيخ انصارى، معلّقعليه و آن شرط فرق نمىكند كه به صورت مقدور باشد ـ مثل استطاعت نسبت به حجّ ـ يا غير مقدور باشد مثل زمان نسبت به حجّ.
شيخ مىفرمايد: همين الآن كه نه استطاعتى در كار است و نه زمان حجّ رسيده است، الآن وجوب حجّ تحقق دارد ولى در حجّ دو خصوصيت معتبر است كه تا ماداميكه آن دو خصوصيّت تحقق پيدا نكند شما نمىتوانيد حجّ واجب را انجام دهيد؛ آن دو خصوصيت عبارتند از:
1ـ استطاعت
2ـ زمان خاص
مدخليّت استطاعت با مدخليت زمان از نظر شيخ مساوى است؛ در حالى كه استطاعت يك امر مقدور است ولى زمان يك امر غير مقدور است، در هر حال از نظر شيخ هيچ فرقى نمىكنند.
ولى صاحب فصول بين استطاعت و زمان فرق مىگذارد، به لحاظ اينكه استطاعت يك امر مقدور است ولى زمان يك امر غير مقدور است.
صاحب فصول واجب معلّق را فقط در امور غير مقدوره ترسيم كرده است والاّ اگر در استطاعت مبناى شيخ را هم بپذيرد حجّ را نسبت به استطاعت، واجب معلّق نمىداند.
چون كه مرحوم شيخ، واجب مشروط را به آن صورت معنا كردند و لذا تفسير صاحب فصول را براى واجب معلّق انكار كرده و آن را قسمى از همان واجب مشروط مىداند. بنابراين مىتوان عبارت مرحوم آخوند را كه با يك كلمه «من» بيان كرده است ناظر بر همين دانست كه واجب معلقِ صاحب فصول از اقسام واجب مشروطِ شيخ است، يعنى: واجب مشروطِ شيخ اعم است و واجب معلّقِ صاحب فصول بعضى از اقسام واجب مشروطِ شيخ است.
آن وقت مىفرمايد: چونكه شيخ انصارى واجب مشروط را به اين نحو معنا كرده است، لذا به صاحب فصول چنين فرموده است كه تقسيم شما چه تقسيمى است و واجب معلّق يعنى چه؟ بلكه اين هم يك قسم از همان واجب مشروطى است كه ما بيان كرديم. لذا مرحوم شيخ اين تقسيم صاحب فصول را صحيح نمىداند.
ولى آخوند مىفرمايد: مىتوانيم انكار شيخ را يك صورت ديگرى به آن بدهيم و بگوييم: مرحوم شيخ، واجب معلّقِ صاحب فصول را انكار نكرده است و آن را پذيرفته و دايره واجب معلّق را توسعه داده است؛ بهطورى كه بر خلاف صاحب فصول كه معلّقعليه را امور غير مقدور ـ مثل وقت ـ مىدانست، شيخ توسعه داده و امور مقدور ـ مثل استطاعت ـ را هم معلّقعليه مىداند.
پس مرحوم شيخ با مشهور در واجب مشروط مخالفت كرده است، يعنى: شيخ بايد به مشهور بگويد كه ما واجب مشروط شما را نمىپذيريم ولى نبايد به صاحب فصول بگويد كه ما واجب معلّق شما را نمىپذيريم بلكه واجب معلّق او يك قسم از واجب مشروط شيخ است. پس شيخ در حقيقت واجب معلّق را به يك صورت رسمىترى پذيرفته است و تنها مخالفت شيخ بايد با مشهور در واجب مشروط قلمداد شود.
پس انكار شيخ متوجّه صاحب فصول نمىتواند بشود.
نظری ثبت نشده است .