موضوع: كفایة الاصول جلد اول(فقط متن)
تاریخ جلسه : ۱۳۷۲
شماره جلسه : ۵۳
-
تنظّر صاحب فصول در كلام خود در اشكال بر شقّ دوم كلام محقّق شريف
-
ايراد مرحوم آخوند به بيان صاحب فصول
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
تنظّر صاحب فصول در كلام خود در اشكال بر شقّ دوم كلام محقّق شريف
صاحب فصول به هر دو صورت و هر دو شق كلام محقق شريف اشكال كرد. در شق دوّم فرمود: اگر اين قيدى كه داريم قيد ضرورى باشد ـ مثل نطق ـ، اينجا انقلابى كه ادعا كرديد صحيح است، يعنى: در ناطق اگر بگوييم كه ناطق مركب است از: شىٌء ثبت له النطق، چون كه نطق يك قيد ضرورى است لذا انقلاب تحقق پيدا مىكند و قضيه «الانسان ناطق» يك قضيه ضروريه مىشود.ولى اگر قيد، غير ضرورى باشد ـ مثل كتابت ـ و آن را مركّب دانستيم به معناى شىء ثبت له الكتابة؛ چونكه كتابت يك قيد غير ضرورى است و لذا انقلاب در اينجا تحقق پيدا نمىكند، زيرا حملِ انسانِ كاتب بر انسان يك حملِ ضرورى نيست، زيرا كتابت قيد غير ضرورى است.
صاحب فصول بعد از اين ايرادى كه در اين شقّ دوم كلام محقّق شريف وارد كرده است، گفته است: در اين ايراد ما نظر و اشكال است؛ به تعبير ديگر: صاحب فصول با اين اشكال مىخواهد بگويد: آن انقلابى كه محقق شريف ادعا كرد ولو در آنجا كه قيد يك قيد غير ضرورى ـ مثلِ كتابت ـ هم باشد اين انقلاب صحيح است و با اين اشكال، صاحب فصول مىخواهد آن انقلاب ادّعايى محقق شريف را تثبيت و تصحيح كند.
آخوند، كلام صاحب فصول را تفسير كرده و يك اشكال مهمى به صاحب فصول بر اساس اين تفسير مىكند.
صاحب فصول مىگويد: در «الانسان كاتب» هم اگر «كاتب» يك مفهوم مركّبى داشته باشد، و به معناى «شىء له الكتابة» باشد و مراد از شىء هم شىء مصداقى باشد، حرف محقق شريف صحيح بوده و ادعاى محقق شريف كه مسئله انقلاب است مسلّم است، زيرا در قضيه «الانسان كاتب»، انسانى كه موضوع قضيه است:
يا فى نفس الأمر و واقعا مقيد به اين محمول است، پس قضيه مىشود: الانسان الكاتب كاتبٌ كه مسلّما اين قضيه، ضروريه بوده و يك قضيه ضروريه به شرط محمول است كه قضيهاى كه عبارت است از موضوعِ در آن قضيه، مشروط به محمول است.
و يا مقيد به عدم اين محمول است، پس انسانى كه ليس بكاتب، موضوع قضيه است. اينجا از انسانى كه ليس بكاتب، سلب كتابت ضرورى است و انسان غير كاتب بالضروره كاتب نيست. بنابراين انسانى كه موضوع قضيه است فى الواقع از دو حال خارج نيست؛ فلذا صاحب فصول مىگويد ما با اين بيان كلام محقق شريف را كه ادعاى انقلاب كرده است اثبات مىكنيم كه در قضيه «الانسان كاتب» اين انسان كه موضوع قضيه است دو صورت دارد و در هر دو صورتش قضيه، قضيه ضروريّه مىشود؛ البته در يك صورت، ايجابش ضرورى مىشود و در صورت دوّم، سلبش ضرورى است، يعنى:
اگر موضوع قضيه را مقيّد به كتابت كرديم اينجا ايجاب، ضرورى مىشود، يعنى: الانسان الكاتب كاتب بالضرورة.
و اگر موضوع قضيه را مقيد به عدم كتابت كرديم اينجا سلب كتابت، ضرورى مىشود. پس اين انقلاب محقق شريف صحيح است.
ايراد مرحوم آخوند به بيان صاحب فصول
بيان شما ـ صاحب فصول ـ ربطى به كلام محقق شريف ندارد. شما انقلاب و ضرورى بودن قضيه «الانسان كاتب» را با تصرف در موضوع درست كرديد و گفتيد: موضوع قضيه ما انسان، است و اگر اين انسان مقيد به محمول باشد، يعنى: اگر الانسان الكاتب موضوع قضيه باشد ضروريه مىشود؛ در حالى كه محقق شريف، انقلاب را بدون تصرف در موضوع ادعا مىكند، ولى شما انقلابِ از ممكنه به ضروريه را با تصرف در موضوع بررسى كرديد.بله، هر قضيهاى كه موضوعش مقيد به محمول آن قضيه شود، قضيه ضروريه مىشود؛ و اگر بخواهيم چنين تصرّفى كنيم كه در هر قضيهاى موضوع آن مقيد به ثبوت آن محمول يا سلب آن محمول است، ما ديگر قضيه ممكنه نداريم و تمام قضايا ضروريه مىشوند.
پس شما ـ صاحب فصول ـ بايد انقلاب را از همان راهى كه محقق ادعا مىكند بررسى كنيد، نه از راه تصرّف در موضوع.
اين جواب آخوند بنا بر تفسيرى است كه خود ايشان از كلام صاحب فصول كرده است.
تفسير نادرست عبارت صاحب فصول توسط مرحوم آخوند
ولى اينجا يك خلطى براى آخوند شده است و منشأ آن هم يك اشتباه در عبارت صاحب فصول است:صاحب فصول مثال را در قضيه «زيدٌ كاتبٌ» آورده است. اينجا كه مىرسد مىگويد: اگر اين «كاتب» مركب باشد، يعنى: زيدٌ، موضوع باشد و «كاتب» هم يعنى: شىء ثبت له الكتابة، و «شىءٌ» هم فرض است كه شىء مصداقى است؛ و لذا «شىءٌ» همان زيد مىشود، زيرا شىء مصداقى همان موضوع قضيه است.
صاحب فصول اينجا گفته است: اگر ذات واقعاً مقيد به كتابت باشد .... و آخوند خيال كرده است كه مراد از ذات، زيدى است كه موضوع قضيه است. در حالى كه مراد صاحب فصول از اين ذات همان شىٌ مصداقى است كه محمول قضيه است، يعنى صاحب فصول مىگويد: اين شىء كه شىء مصداقى و همان زيد است و در محمول است، يا كتابت براى او ثابت است و يا نيست.
در عبارت فصول آمده است: زيدٌ الكاتب قوة أو فعلاً بالضرورة. اينجا بين زيد و الكاتب يك كلمه زيد افتاده است كه ناسخ به خيال اينكه كلمه زيد اضافه است آن را حذف كرده است؛ در حالى كه عبارت اصلى صاحب فصول اين استكهمبتدازيدٌ خبرزيدٌ الكاتب، و صاحب فصول اين قضيه را ضروريه مىداند به اين كه اگر زيد فى نفس الأمر داراى كتابت باشد حمل «زيدٌ الكاتب» بر زيد يك حمل ضرورى است و ما كارى به تصرف در موضوع نداريم.
به عبارت سادهتر: قضيه ضروريه به شرط محمول آنجا است كه ما موضوع را در خود قضيه، مقيد به محمول، كنيم و آخوند خيال كرده است كه صاحب فصول مىگويد كه موضوع قضيه را در خود قضيه مقيد كنيم؛ در حالى كه صاحب فصول مىخواهد بگويد كه زيد واقعا و فى نفس الأمر ـ با قطع نظر از تقييد در قضيه ـ كتابت دارد يا ندارد، و حالا كه «كاتب» مركب است از: شىٌ له الكتابة، و مراد از شىء هم شىء مصداقى شد كه همان زيد است پس «زيدٌ كاتبٌ» مىشود: زيدٌ زيدٌ الكاتب.
نظری ثبت نشده است .