موضوع: كفایة الاصول جلد اول(فقط متن)
تاریخ جلسه : ۱۳۷۲
شماره جلسه : ۵۵
-
خلاصه تنبيه اوّل
-
تنبيه دوّم: تبيان مرحوم آخوند در فرق ميان مشتق و مبدأ مشتقفاوت ميان مشتق و مبدأ مشتق
-
بيان مرحوم صاحب فصول در فرق ميان مشتق و مبدأ مشتق
-
اشكال مرحوم آخوند بر كلام صاحب فصول
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه تنبيه اوّل
مرحوم آخوند قائل شدند به اينكه مشتق داراى يك مفهوم بسيط است؛ و در اين تنبيه بهطور كلّى براى بساطت دو دليل اقامه شد كه دليل اوّل را محقق شريف اقامه كرد و تقريبا آخوند اين دليل را نپذيرفتند.و دليل دوّم كه خود آخوند براى بساطت آورد. و نتيجه بحث اين شد كه مرحوم آخوند براى بساطت يك دليل كه مورد نظر خودشان است آوردند.
تنبيه دوّم: تفاوت ميان مشتق و مبدأ مشتق
در حقيقت اين تنبيه دوّم براى جواب از يك اشكال منعقد مىشود. و آن اشكال اين است كه: ما يك مشتق و يك مبدأ مشتق داريم. ضارب را مشتق و ضرب را مبدأ مشتق مىدانيم.در قضاياى حمليه ملاحظه مىكنيم كه حملِ مشتق بر ذات صحيح است و مىتوانيم قضيه تشكيل داده و بگوييم: «زيدٌ ضارب»؛ ولى حملِ مبدأ مشتق بر ذات صحيح نيست، يعنى: «زيدٌ ضربٌ» غلط است و مبدأ قابليت حمل ندارد.
اينجا دو مطلب، سبب يك اشكالى شده است:
1ـ يك مطلب اين است كه شما در بحث سابق اثبات كرديد كه مشتق داراى يك مفهوم بسيطى است و داراى مفهوم مركب نيست. اگر مفهوم مشتق، بسيط است پس چرا مشتق، قابلِ حمل بر ذات است؛ ولى ضرب كه آن هم مفهوم بسيطى دارد قابليت حمل را ندارد؟ اين يك جهتِ اشكال است.
2ـ جهتِ دوّم اشكال اين است كه مشتق يك مادّه و يك هيئت دارد. مادّه ضارب، ضرب است و هيئتى هم دارد كه هيئت اسم فاعل است. حال كه مادّه ضارب، ضرب است؛ چطور خود ضارب، قابلِ حمل بر ذات است، در حالى كه ماده آن قابليت حمل را ندارد؟
به عبارت ديگر: شما مىگوييد: مادّه ضارب، ضرب است و هيئت آن هم نسبت بين اين ضرب و يك ذاتى در يكى از ازمنه ثلاثه است. اين ماده كه جزء ضارب است قابليت حمل را ندارد، پس چگونه خود ضارب قابليتِ حمل را دارد؟ اين جهت دوّم، مهمتر است و در كتب اصولى متعرّض شدهاند.
اين دو جهت، سبب اين اشكال شده است كه بياييم فرق ميان مشتق و مبدأ مشتق را بيان كنيم.
از يك طرف اين مسلّم است كه وقتى بخواهيم قضيه تشكيل دهيم مىتوانيم ضارب را محمول قرار دهيم، ولى مبدأ را نمىتوانيم محمول قضيه قرار دهيم و «زيدٌ ضرب» قطعاً غلط است. اين مسئله مورد بحث نيست و مسلّم است؛ ولى اين دو جهت ـ يعنى: بساطتِ مشتق؛ و اينكه مشتقى كه از مادّه و هيئتى تشكيل شده و مادّهاش قابل هم نيست، چرا خودش قابلِ حمل باشد ـ باعث اشكال شده است كه فرق ميان مشتق و مبدأ چيست؟
آخوند ابتداءً نظريه خودشان را در فرق بين مشتق و مبدأ بيان مىكنند و بعد كلامى را از صاحب فصول نقل و ردّ مىكنند؛ و بهطور كلّى در اين بحث، دو بيان براى فرق ميان مشتق و مبدأ آن مطرح مىشود.
بيان مرحوم آخوند در فرق ميان مشتق و مبدأ مشتق
بيان اوّل كه نظر خود آخوند است اين است كه فرق بين مشتق و مبدأ آن يك فرق حقيقى است. مشتق در ذاتِ معنا و مدلولش خصوصيتى وجود دارد كه آن خصوصيت، اجازه حملِ مشتق بر ذات را مىدهد و مبدأ مشتق در معنا و ذاتِ مفهومِ آن خصوصيّتى وجود دارد كه اجازه حمل را نمىدهد.در مشتق، بين مشتق و آن ذاتى كه متلبّس به مبدأ است يك اتحادى واقعا موجود است، مثلاً در ضارب بين ضرب و زيد يك اتحادى وجود دارد و ضارب حاكى از اين اتحاد است. اين اتحاد كه در ذاتِ معناى مشتق وجود دارد ـ يا به تعبير آخوند: جرى كه به معناى اتحاد مبدأ با ذات است ـ سبب مىشود كه ضارب، قابلِ حمل بر ذات ـ مثل زيد باشد و بتوانيم بگوييم: زيد ضارب.
ولى در خود مبدأ (ضرب) بين ضرب و موضوع قضيه اتحادى وجود ندارد و ضَرْب خودش يك حدثى و يك وجود مستقلى غير از وجود زيد است. همانطور كه بين زيد و عمرو اتحادى نيست هر كدام يك وجود مستقل دارند، ضرب هم همينطور است و در ذات مفهوم ضرب يك معناى استقلالى وجود دارد و بهطور كلّى يك چيز مستقلى است و اين باعث مىشود كه قابليت حمل بر زيد را پيدا نكند.
پس فرق بين مشتق و مبدأ فرق حقيقى است كه برمىگردد به يك خصوصيتى كه در ذات مفهوم مشتق و مبدأ نهفته است.
اهل معقول و حكماء در فرق بين مشتق و مبدأ تعبير كردهاند كه مشتق، شىء لا بشرط است و مبدأ، شىء بشرط لا است. لا بشرط، يعنى: لا بشرط از حمل است، يعنى: قابليت حمل را دارد و مىتوان ضارب را محمول قرار داد يا نداد. ولى مبدأ كه ضرب است بشرط لاى از حمل است، يعنى: قابليت حمل را ندارد.
آنچه كه حكماء در فرق بين مشتق و مبدأ بيان كردهاند مرادشان همين است كه ما ذكر مىكنيم، يعنى: مشتق، شىءِ لا بشرط از حمل است به خاطر خصوصيتى كه در ذاتِ معناى مشتق است و آن مسئله اتحاد است. و مبدأ، بشرط لاى از حمل است به خاطر آن خصوصيتى كه در ذاتِ مفهوم مبدأ است.
بيان مرحوم صاحب فصول در فرق ميان مشتق و مبدأ مشتق
صاحب فصول ابتداء كلام اهل معقول را بيان كرده است كه اهل معقول در فرق بين مشتق و مبدأ گفتهاند كه مشتق، شىء لا بشرط است و مبدأ، به شرط لا است.ولى صاحب فصول تفسيرى ديگر براى كلام اهل معقول كرده است و آن اين است كه گفته است:
اين فرق يك فرق اعتبارى است، يعنى: گفته است اهل معقول مقصودشان اين است كه اگر حَدَثِ ضرب را لا بشرط اعتبار كنيم مشتق است. و اگر حَدث ضرب را بشرط لا اعتبار كنيم مىشود مبدأ.
به عبارت ديگر: صاحب فصول مىگويد: ضارب و ضرب معنايش يكى است و يك مفهوم واحد دارند و دو مفهوم متغاير ندارند، ولى اين يك معنا را دوجور مىشود اعتبار كرد:
اگر لا بشرط اعتبار كنيم، مشتق مىشود.
اگر بشرط لا اعتبار كنيم مصدر، يعنى: خود ضرب مىشود.
بعد از اينكه صاحب فصول اين تفسير را براى كلام حكماء ذكر كرده است، يك اشكال كرده است كه: اگر مسئله اعتبارى است، قانون كلّى داريم كه اعتبار به دستِ معتبِر است و هر طور كه معتبِر بخواهد اعتبار مىكند. و لذا صاحب فصول اشكال كرده است كه وقتى مسئله اعتبارى شد، بايد بگوييم:
اگر خودِ علم را لا بشرط اعتبار كنيم بايد خود علم قابل حمل باشد و بگوييم: زيدٌ علمٌ؛ در حالى كه اگر هزار مرتبه هم علم را لا بشرط اعتبار كنيم قابليت حمل را ندارد.
اشكال مرحوم آخوند بر كلام صاحب فصول
آخوند مىگويد: صاحب فصول، مراد كلام اهلِ معقول را نفهميده است. اهلِ معقول وقتى كه مىگويند: مشتق، شىء لا بشرط و مبدأ، بشرط لا است؛ مرادشان اين نيست كه اينها امور اعتبارى هستند، مثل اعتباراتى كه در بحث مطلق و مقيّد ذكر مىشد (كه گفته مىشد ماهيت، اعتبارات ثلاثه دارد).صاحب فصول خيال كرده است كه حكماء مرادشان از اين لا بشرط و بشرط لا، همان لا بشرط و بشرط لا است كه در اعتبارات ماهيت بيان مىكنند.
امّا اوّلاً: اگر خودمان باشيم و كلام حكماء، مىگوييم: مرادشان از لا بشرط و بشرط لا،آن لا بشرط و بشرط لا در اعتبارات ماهيت نيست و حكماء فرق بين مشتق و مبدأ را يك فرق اعتبارى نمىدانند كه شما صاحب فصول خيال كرديد؛ بلكه فرق را حقيقى مىدانند.
ثانيا: آخوند براى كلام خودش يك مؤيدى هم ذكر مىكند كه وقتى به كتب حكماء رجوع مىكنيم، در مسئله فرق بين جنس و مادّه و فرق بين فصل و صورت همين مسئله بشرط لا و لا بشرط را بيان كرده و گفتهاند كه جنس و فصل، دو جزء، تحليلى عقلى است؛ و لذا تركيب انسان از دو جزء تركيب عقلى است ولى به حسب خارج يك مادّهاى است كه مادّه أولى است و صورتى، دارد.
در فلسفه مىگويند: جنس از مادّه و فصل، از صورت نوعيه گرفته مىشود. پس مادّه و صورت دو جزء خارجى هستند و جنس و فصل دو جزء عقلى هستند. و در اينجا در فرق بين جنس و مادّه و صورت و فصل گفتهاند:
جنس، لا بشرط از حمل است، يعنى: مىتوان گفت: الانسان حيوان؛ ولى مادّه، بشرط لا از حمل است يعنى نمىتوان گفت: الانسان هيولى.
جناب صاحب فصول: آيا اينجا لا بشرط و بشرط لا هم اعتبارى است يا خير؟ روشن است كه فرق بين مادّه و جنس، اعتبارى نيست و فرق حقيقى است.
نظری ثبت نشده است .