درس بعد

کفایة الاصول

درس قبل

کفایة الاصول

درس بعد

درس قبل

موضوع: كفایة الاصول جلد اول(فقط متن)


تاریخ جلسه : ۱۳۷۲


شماره جلسه : ۵۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • پاسخ صاحب فصول از شقّ اول كلام محقّق شريف

  • نقد و بررسى كلام صاحب فصول و محقّق شريف

  • جواب صاحب فصول از شقّ دوّم كلام محقّق شريف

دیگر جلسات
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين



پاسخ صاحب فصول از شقّ اول كلام محقّق شريف
در تنبيه اوّل گفته شد كه مفهوم مشتق يك مفهوم بسيط دارد.

صاحب فصول در مقام جواب از اين اشكالات مير سيد على (محقق شريف) مى‌گويد:

ما اشكال شما را روى هر دو صورت جواب مى‌دهيم:

شق اوّل در كلام مير سيد على اين بود كه ما اگر مشتق را يك مفهوم مركّبى بگيريم به اين بيان كه «ناطق» به معناى شىٌ ثبت له النطق باشد، محقق شريف گفت: اگر مراد از شى‌ء، مفهوم شى‌ء باشد لازمه‌اش اين است كه در فصل، از فصل بودن خارج شده و داخل در عَرَض عام شود؛ در حالى كه فصل، بيانِ ذاتى مى‌كند و بايد آن‌چه كه ذاتى شى‌ء است عنوانِ فصل را داشته باشد و حال آن‌كه اعراض در ذاتيات راه ندارند.

صاحب فصول مى‌گويد: اين‌كه بگوييم: ناطق، مركب از مفهوم شى‌ء با قيد «ثبت له النطق» است بر اساس عرف لغت است. وقتى از لغوى مى‌پرسيم ناطق يعنى چه؟ لغوى مى‌گويد: ناطق، يعنى: شى‌ءاى كه نطق براى او ثابت است. ولى منطقى‌ها در اين معناى لغوى تصرف كرده و گفته‌اند: ناطق را فصل براى انسان قرار مى‌دهيم با القاء جزء اوّل كه مفهوم شى‌ء است و در معناى لغوى تصرّف مى‌كنيم و با اين تصرّف، ناطق را فصل قرار مى‌دهيم.

پس ناطق در عرف منطق با ناطق در عرف لغت فرق دارد.

نقد و بررسى كلام صاحب فصول و محقّق شريف
مرحوم آخوند مى‌فرمايد: اين بيانِ صاحب فصول، صحيح نيست؛ زيرا با مراجعه به منطق، ظاهر اين است كه منطق، ناطق را با همان معناى لغوى و بدون هيچ تصرّفى فصلِ انسان قرار داده است و منطقى نمى‌گويد كه ما در معناى لغوى ناطق تصرّف مى‌كنيم و با اين تصرف آن را فصلِ انسان قرار مى‌دهيم؛ بلكه با همان معناى لغوى ناطق را فصلِ انسان قرار داده‌اند.

ـ خود مرحوم آخوند بعد از ردّ صاحب فصول، يك جوابى به محقق شريف از قسمت اوّل كلام او مى‌دهد و آن جواب آخوند اين است:

اين اشكال شما در صورتى وارد است كه ما ناطق را فصل حقيقى بدانيم نه فصلِ مشهورى. در باب فصل هم در فلسفه و هم در منطق گفته‌اند: يك فصل حقيقى فلسفى داريم و يك فصل مشهورى منطقى.

فصل حقيقى فلسفى آن چيزى است كه مبدأ براى صورت نوعيه يك شى‌ء است و آن چيزى است كه شيئيت شى‌ء به اوست.

فصل مشهورى منطقى آن عنوانى است كه حاكى از شى‌ء است و از لوازم آن شى‌ء است، و يا به تعبير ديگر: اظهر خواصِ يك شى‌ء است.

بعد از روشن شدن اين دو عنوان، آخوند مى‌فرمايد: ناطق، فصل حقيقى فلسفى نيست؛ زيرا ناطق از نطق است و دو احتمال در نطق است: يا از آن تكلّم و نطق ظاهرى تكلّم اراده مى‌شود كه از مقوله كيف مسموع است و كيف هم يكى از اعراض است.

اگر مراد از ناطق، همين نطق ظاهرى است؛ روشن است كه نمى‌تواند ذاتى باشد، زيرا نطق همين كيف مسموع است و كيف هم از مقوله عرض است، نه از مقوله جوهر و ذاتيات.

و يا اين‌كه ناطق به معناى قوه درك كليّات است و مراد تكلّم ظاهرى نيست، كه از اين درك كليّات تعبير به علم مى‌شود؛ و فلاسفه در علم اختلاف دارند كه بعضى‌ها گفته‌اند: علم از مقوله كيف نفسانى است، و بعضى گفته‌اند: از مقوله اضافه است (نسبت بين عالم و معلوم)، و بعضى‌ها گفته‌اند: علم از مقوله انفعال است، يعنى: آن حالت تأثرپذيرى نفس است. ولى با تمام اين اختلافاتى كه در حقيقت علم وجود دارد، علم داخل در جوهر و ذاتيات نمى‌شود.

بنابراين اگر ناطق را به درك كليّات ـ يعنى: علم ـ معنا كنيم باز عنوان جوهر و ذاتيات را پيدا نمى‌كند. بنابراين ناطق، فصل حقيقى انسان نيست.

پس ناطق بهترين و نزديكترين عنوانى است كه از انسان حكايت مى‌كند و اظهر خواص انسان است.

بعد آخوند مى‌فرمايد: آن‌چه كه در منطق به عنوان فصلِ اشياء بيان كرده‌اند اين فصلِ حقيقى نيست و فصل حقيقى، يعنى: آن‌چه كه مبدأ براى صور نوعيه اشياء است كه آن را فقط خدا مى‌داند.

بعد آخوند شاهدى مى‌آورد كه گاهى اوقات منطقى‌ها در تعريف بعضى ماهيات، دو فصل را ذكر مى‌كنند؛ مثلاً براى حيوان مى‌گويند: حساسٌ متحرك بالارادة كه دو فصل هستند؛ در حالى كه اگر اينها فصل حقيقى حيوان باشند، فصل حقيقى يك چيز و در عرض هم بيشتر نيست پس اين‌كه دو فصل براى يك چيز قرار مى‌دهيم كاشف از اين است كه فصل حقيقى نيستند.

حالا آخوند به مير سيد على مى‌گويد: حالا كه ناطق، فصلِ حقيقى نشد و از خواص و از اعراض شد پس مانعى ندارد كه يك عَرَض عام داخل در آن شود به اين معنا كه:

ناطق يك عَرَض خاص است كه اين عَرَض خاص مركب از دو جزء است: يك جزء آن مفهوم شى‌ء (عرض عام) و جزء دوّم آن ثبت له النطق است. اگر اين دو جزء را كنار هم بگذاريم تركيب اين دو، يك عَرَض خاص به نام ناطق تشكيل مى‌دهد به نام ناطق.

پس آخوند از قسمت اوّل كلام مير سيد على چنين جواب دادند كه اگر مرادتان از شى‌ء، مفهوم شى‌ء باشد مانعى ندارد و اشكالى لازم نمى‌آيد.

جواب صاحب فصول از شقّ دوّم كلام محقّق شريف
ـ سپس صاحب فصول از شقّ دوّم كلام مير سيد على جواب مى‌دهد كه مير سيد على گفت: اگر مراد از شى‌ء، مصداق شى‌ء باشد و چون كه مصداق هر شى‌ء خودِ همان شى‌ء است، لازمه‌اش آن است كه در قضيه «الانسان ضاحك» جهت قضيه مذكوره از امكان به ضروريه انقلاب پيدا كند.

صاحب فصول جواب داده است كه: اين انقلاب در صورتى است كه محمول قضيه را خود شى‌ء بگيريم مطلقا، يعنى: اگر گفتيم: قضيه «الانسان ضاحك» به «الانسان شى‌ء» منحل مى‌شود و شى‌ء را مطلق و بدون قيد له الضحك بگيريد و محمول قرار دهيد، اين‌جا حرف شما درست است؛ زيرا قضيه مى‌شود: الانسان انسان، زيرا قرار شد مراد از شى‌ء، مصداق شى‌ء باشد و مصداق شى‌ء در مورد هر چيزى همان چيز است، پس قضيه مى‌شود: الانسان انسانٌ، و قضيه ضرورى مى‌شود:

ولى اگر محمول قضيه را شى‌ءِ مقيّدِ به وصف «له الضحك» قرار دهيم كه «الانسان شى‌ء له الضحك»، ديگر اين ايراد شما وارد نمى‌شود؛ زيرا انسان به قيد «ضحك» ثبوتش براى انسان ضرورى نيست. پس ديگر اين قضيه ضرورى نخواهد شد.

و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین



برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .