موضوع: كفایة الاصول جلد اول(فقط متن)
تاریخ جلسه : ۱۳۷۲
شماره جلسه : ۷۰
-
بيان امام قدسسره در ابطال نظريه تفويض
-
بيان مرحوم امام قدسسره در ابطال نظريه جبر
-
خلاصه بحث در ردّ تفويض و جبر
-
لا جبر و لا تفويض بل أمرٌ بين الامرين
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
بيان امام قدسسره در ابطال نظريه تفويض
امام قدسسره بعد از بيان محل نزاع به ابطال قول جبرىها و تفويضىها مىپردازند.مرحوم امام قدسسره براى ابطال مذهب مفوّضه سه دليل اقامه كردند كه فقط يك دليلش را كه هم سادهتر و هم دليل محكمى است و هم در ذهن باقى مىماند در اينجا ذكر مىكنيم:
مفوّضه قائل به استقلال در تأثير هستند، يعنى مىگويند: خدا عالم را كه خلق كرد، تأثيرى غير از خلق عالم ندارد و تمام تأثيرها و عليّتها و فاعليّتها براى خود اين موجودات عالم است. تفويض، يعنى: واگذارى، و خداوند بعد از خلقت عالم تمام امور را به خود موجودات تفويض نمود. پس مفوّضه مسئله استقلال در تأثير را قائلند.
در اين دليل، امام(قده) مىفرمايند: ما استقلال در تأثير را تحليل كنيم كه يعنى چه؟
استقلال در تأثير، يعنى: فاعلِ مستقل تمام خصوصيات و شرايطى كه براى تأثير در يك فعل لازم است، دارا باشد، يعنى: فاعل مستقل آن است كه بابِ اعدام را بهطور كلّى سدّ كند، يعنى: عدم و نبود هر شرطى، از تحقق فعل جلوگيرى مىكند و فاعلِ مستقل آن است كه عدمِ اين شرط را مسدود كند، يعنى: كارى بكند كه آن شرط محقق شود و عدمش منتفى شود.
بعد فرمودهاند: هر فاعلى در اين عالم، اگر بخواهد يك فعلى را انجام دهد، يكى از عدمهايى را كه بايد مسدود كند عدم خودش است، يعنى: اگر فاعل نباشد، فعل نيست؛ و اين بديهى و روشن است كه هر فاعلى اگر بخواهد اين فعل را ايجاد كند يك شرط آن اين است كه عدميّت خود فاعل را مسدود كند.
حالا كدام فاعل است كه بتواند عدمِ خودش را مسدود كند؟ تمام ما سوى اللّه عنوان ممكنات را دارند، و ممكن يعنى: آنچه كه وجود و عدم براى او مساوى است.
حالا اگر ممكنى عدم خودش را مسدود كرد معنايش اين است كه اين ممكن از امكان به وجود واجب و ضرورى انقلاب يابد و اين محال است و انقلاب ممكن به واجب محال است.
با اين دليل مذهب مفوضه ابطال مىشود.
بيان مرحوم امام قدسسره در ابطال نظريه جبر
براى توضيح مذهب جبرىها، بيان ادله آنها، بحث كافى پيرامون آن جايش در فلسفه است. اينجا هم يكى از آن ادلهاى را كه امام قدسسره براى ابطال جبرىها فرمودهاند بيان مىكنيم:جبرىها قائلند به اينكه همانطورى كه خدا عالم را خلق كرد تمام معلولات، مسبّبات و آثار و خواص را هم خدا خلق كرده است.
خداوند انسان را كه خلق كرد هر فعلى را كه اين انسان انجام مىدهد نيز مستقيما و مباشرتا خلق كرده است و خود انسان در اين فعل هيچ دخالتى ندارد.
دليل مهمّ براى ابطال نظريه آنها اين است كه:
در فلسفه ثابت شده است كه حقيقتِ وجود، منشأ آثار است. فرقى كه بين وجود و ماهيّت و بين وجود و عدم بيان مىكنند اين است كه عدم هيچ اثرى ندارد ولى حقيقت وجود، منشأ آثار است.
به عبارت ديگر: اگر آثار را از وجود سلب كنيم معنايش اين است كه وجود را سلب كرديم، و علّتِ اين أمر برمىگردد به يك بحث عرفانى و فلسفى كه اثبات مىكنند كه حقيقتِ وجود، منشأ أثر بودن است و به اين طريق صرف الوجود بودن را براى خدا ثابت مىكنند و مىگويند: آثارى كه هست از سنخ وجود است. وقتى كه خود آثار از سنخ وجود بود بايد يك وجودى كاملتر منشأ براى اين آثار باشد و لذا هر وجودى منشأ اثر است و هر اثر كمالى و جمالى به وجود برمىگردد. انسان چون موجود است عالِم است و انسان چون موجود است انسان است.
از وجود خدا كه تنزّل كنيم و به ساير مراتب وجودى برسيم، هر وجودى به اندازه حقيقت وجودى خودش اثرى دارد؛ و اگر بگوييم وجود، اثر ندارد معنايش اين است كه وجود را از وجود انداختهايم و آن را در وادى عدم بردهايم.
امام قدسسره مىگويد: حقيقت و واقعيت وجود ـ نه مفهوم وجود ـ منشأ اثر است و امكان سلب آثار از وجود نيست؛ زيرا اگر وجودى اثر نداشت، يعنى: اصلاً وجود ندارد. حداقل و نازلترين اثر وجود همين است كه مكانى را اشغال كرده است. سلب اثر از وجودى مستلزم اين است كه اثر از تمام وجودات حتّى وجود واجب نيز سلب شود؛ زيرا وجوداتى كه بين وجود واجب و وجود ممكنات هستند وجوداتى مختلف الحقيقه نيستند و اختلاف آنها در مرتبه و از نوع اختلاف تشكيكى است، و لذا اگر اثرى از يك مرتبه سلب شد آن اثر از تمام مراتب و حتى مرتبه واجب الوجود هم سلب مىشود. بنابراين سلب اثر از يك مرتبه وجود، مستلزم سلب همين اثر از عالىترين مرتبه وجود است.
با اين بيان، نظريه جبرىها كه مىگويند: «انسان موجود است ولى اثرى ندارد» باطل مىشود؛ زيرا اگر انسان موجود است نمىتوانيم اثر را از او سلب كنيم، زيرا وجود مساوق با آثار است.
خلاصه بحث در ردّ تفويض و جبر
تفويض باطل شد؛ زيرا ما در عالم، فاعل مستقلّى غير از خدا نداريم. جبر هم محال است؛ زيرا اگر انسان موجود است بما انّه موجود، منشأ آثار هم است.لا جبر و لا تفويض بل أمرٌ بين الامرين
بعد از ابطال اين دو نظريه، حالا مطلب و مذهب حقّ كدام است؟امام قدسسره فرموده است: مذهب حق عبارت است از: لا جبر ولا تفويض بل أمرٌ بين الأمرين. اين نظريه از مختصات مذهب اماميّه و از بركات ائمه معصومين عليهمالسلام است.
تعبير امام قدسسره اين است: كونُ الموجودات الامكانية مؤثرات لكن لا بالاستقلال، وفيها الفاعلية والعلّية والتأثير لكن من غير استقلال، وليس فى دار التحقق فاعلٌ مستقلّ سوى اللّه تعالى، وساير الموجودات كما أنّها موجودات لا بالاستقلال، بل روابط محضة ووجودها عين الفقر والتعلق.
مثلاً اگر سخن گفتن دو شرط دارد، يك شرط آن را متكلّم ايجاد مىكند چونكه موجود بايد اثر داشته باشد و يك شرط آن هم به دست خداست؛ به اين معنا كه اين فعل از آن نظر كه مربوط به گوينده است اگر نخواهد ايجاد نمىشود، و نيز همين فعل از آن جهت كه با اختيار گوينده است كه از جانب خدا قرار داده شده است و لذا اگر خدا نخواهد، ايجاد نمىشود.
و سپس امام قدسسره مىفرمايد: همانطور كه ذات ممكنات عين ربط و فقر و تعلّق به خداست آثار و افعال آنها هم عين ربط به خداست.
أمر بين الأمرين در خود قرآن هم آمده است، در آنجا كه مىفرمايد: }وما رميت إذ رميتَ ولكنّ الله رمى{ كه هم رمى را به پيامبر نسبت مىدهد و هم از پيامبر نفى مىكند. نسبت مىدهد، زيرا پيامبر اراده كرد كه تير بياندازد؛ و نفى مىكند، زيرا عنايت خدا بالاى سر پيامبر بود.
و آيه دوّم: «وما تشاؤن إلاّ أن يشاءالله» كه اراده را به انسان نسبت مىدهد و در عين حال به خدا هم نسبت مىدهد؛ زيرا اصل وجود انسان از خداست.
روشن شد كه نظريه حق هم مطابق با براهين فلسفى است و هم مطابق با آيات قرآنى و هم روايات أئمه معصومين (ع) است.
نظری ثبت نشده است .