موضوع: تعادل و تراجیح
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۰/۲۴
شماره جلسه : ۵۸
-
طرح مسئله
-
اثبات عصمت، راهی برای منعِ صحت نقد
-
آیهی دال بر عصمت
-
علم وسیع معصومین علیهم السلام، راهی برای منعِ صحت نقد
-
توضیح و نقد استشهاد مطرح شده
-
اقدام به مشورت در برخی موارد توسط معصومین علیهم السلام
-
اشاره به کلام قبلی از ایشان در مورد خلافت امیرالمومنین علیه السلام
-
لزوم وجود نقد منصفانه و فراجناحی
-
خلاصه مباحث گذشته
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۱۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
طرح مسئله
قبل از اينكه درس را شروع كنم لازم است مطلبي را عرض كنم. در كلمات رياست محترم جمهور، مطلبی اين روزها مطرح و منتشر شده با این مضمون که «همهي ما قابل نقديم و بايد انتقاد شويم» و مع الأسف ایشان اين تعبير را نسبت به معصومين (عليهم السلام) هم سرايت دادند و باز تأسف بيشتر اينكه نسبت به وجود مبارك پيامبر اكرم (صلوات الله علیه وآله) با استدلالي از رواياتی اين معنا را مطرح كردند. در اينكه مقصود اصلي چيست، آيا همين ظاهر كلام يا غير ظاهر كلام است؟! مطلبي نداريم و ممكن است مقصود اصليشان معناي ديگري باشد. اما آنچه ظاهر مطلب است مطلب باطل و غير صحيحي است.اثبات عصمت، راهی برای منعِ صحت نقد
ابتدا باید اشاره کنیم که مسئلهي عصمت انبياء و در بالاترين درجهي آن عصمت پيامبر اكرم (صلوات الله علیه وآله) و همچنين عصمت ائمه معصومين (عليهم السلام) از آيات متعدد قرآن كريم قابل استفاده و اثبات است. ما در يكي از سالها و در بحث خارج اصول كه هفت هشت جلسه به پایان سال وقت داشتيم، بحث عصمت را مطرح كرديم و آيات را مورد بحث علمی و اجتهادی قرار داديم كه در سايت هم موجود است. اجمالاً عرض ميكنم چون اين روزها ممكن است مردم يا جوانها، دانشجوها يا در فضاي مجازي اين مسئله مطرح باشد، قطع نظر از روايات و ادلهي عقليه، آيات قرآن به خوبي دلالت بر اين مطلب دارد.آیهی دال بر عصمت
از جمله آنها این آيهی معروف كه همهي مردم انقلابي ما حفظ هستند «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم* أَطيعُوا اللهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم».[1] به تصريح مفسران شيعه و سني از این آیه مسئله عصمت استفاده میشود. فخر رازي ميگويد چون خدای تبارک و تعالی وجوب اطاعت رسول و اولوا الامر را در عِداد وجوب از اطاعت خودش قرار داده یعنی همان طور كه وجوب اطاعت خداي تبارك و تعالي مطلق است، وجوب اطاعت رسول و اطاعت اولوا الامر هم مطلق است. اگر رسول خدا و ائمه معصومين (علیهم السلام) وجوب اطاعت مطلقه داشته باشند، بالضروره بايد معصوم از خطا و گناه باشند. پس نميتوان گفت فقط دليل داريم كه اينها گناه نكردند بلکه بايد از هر دو جهت –خطا و گناه- معصوم باشند.فخر رازي ذیل این بحث در مخمصهاي گير ميكند كه اگر مراد از اولوالامر همين حكامي كه در هر زماني حاكم مسلمين حکومت داشتند باشد، كه اهل ظلم، فسق، فجور و اشتباه بودند لذا مجبور میشود مسئلهي اولوالامر را روي اهل حل و عقد ببرد. به زعم خودش فكر ميكند اهل حل و عقد اشتباه نميكنند در حالي كه آنها نیز مسلّم اشتباه ميكنند. ولي شيعه مصداق اولوالامر را ائمه معصومين (عليهم السلام) ميداند وقتی مصاديق محدود و معين شد، بالصراحه ميگوئيم اينها معصوماند.
به بیان دیگر وقتی گفتیم مسئلهي نقد در مورد خداي تبارك و تعالي متصور نيست چون اگر گفتيم خدا را ميشود نقد كرد آن خدا ديگر خدا نيست، پس در مورد پيامبر و ائمه علیهم السلام که حجّت الهياند و به ملاك اينكه اينها لزوم اطاعت مطلقه دارند، اينها هم قابل نقد نيستند. انتقاد در جايي است كه خطا و اشتباه تصویر داشته باشد. در مورد اينها تصورِ خطا، اشتباه است.
علم وسیع معصومین علیهم السلام، راهی برای منعِ صحت نقد
يكي از بحثهاي خيلي مهم در مسئلهی عصمت، بحث علم ائمه (عليهم السلام) است كه آن هم با آيات قرآني كه دلالت بر وجود علم وسيع (نميگوئيم علم نامحدود) يعني علم فوق بشري كه ائمه ما داشتند قابل اثبات است. علم ائمه علیهم السلام نیز يكي از ادلهي خيلي روشن بر عصمت ایشان است. لذا از نظر مباني اعتقادي شيعه نقد و انتقاد در اينجا معنا ندارد چون اگر بخواهد نقد شود ديگر امام نيست. اگر بخواهد نقد بشود حجّت خداي تبارك و تعالي نيست. اگر بخواهد نقد بشود لزوم اطاعت مطلقه ندارد. چون منتقد كه نقد ميكند ميگويد داری اشتباه ميكني و من نبايد در اين مطلب از تو اطاعت كنم لذا اطاعت مطلقه از بين ميرود.توضیح و نقد استشهاد مطرح شده
مسئلهی دیگری که ايشان در صحبتهايشان مطرح کردند، استشهاد به این مطلب است که كه گاهي اوقات پيامبر مطلبي را ميفرمود بعد اصحاب سؤال ميكردند: «أَ مِنَ اللهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ». اگر پيامبر ميفرمودند از جانب خداست اينها اجازه نقد به خودشان نميدادند اما اگر پيامبر ميفرمودند از جانب خودم است، لعلّ كه اجازهي نقد داشتند پس پيامبر اجازهي نقد به خودش ميداده.از ايشان خيلي عجیب است بالأخره ايشان هم در همين حوزه درس خوانده پاي درس بزرگان هم بوده، خوش استعداد است. ولي خيلي تعجب است كه چطور اين استدلال باطل را اينجا ميكند؟ شما تاريخ و روايات را ببينيد. قضيهي «أَ مِنَ اللهِ أَوْ مِنْ رَسُولِهِ» يك جا مطرح شده. هيچ جاي تاريخ پيامبر (صلوات الله علیه وآله) نداريم كه پيامبر (صلوات الله علیه وآله) مطلبي را فرموده باشند و اصحاب اين سؤال را كرده باشند! فقط در روز غدير خم بعد از اينكه ولايت اميرالمؤمنين (عليه السلام) توسط پيامبر (صلوات الله علیه وآله) اعلام كرد به دنبال او پيامبر (صلوات الله علیه وآله) به اصحاب فرمود «سَلِّمُوا عَلَى عَلِیٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِینَ». يعني تكليفي را بر عهدهي آنها قرار داد كه شما بگوئيد السلام عليك يا اميرالمؤمنين. چون اين مطلب براي خليفهي اول و دوم و جمعي سنگين بود كه به علي بن ابيطالب بگويند السلام عليك يا اميرالمؤمنين! اين سؤآل را مطرح كردند.
اولا طرح این سوال به معنای مخالفت اینها نیست و ممكن است توجيهش اين باشد که اگر از ناحيهي خداست اهتمام بيشتري داشته باشند و براي اهميت موضوع بوده. ثانیا جوابي كه پيامبر دادند خيلي عجيب است كه فرمودند «مِنَ اللهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ» يعني از مواردي است كه هم فرض الله و هم فرض النبي است و دو قبضه است. و الا از كجا استفاده ميشود اگر پيامبر ميفرمود من ميگويم اينها بگويند پس بنشينيم با شما بحث كنيم ببينيم چرا؟! وقتي مردم، شخصي را به عنوان نبي و رسول خاتم و به عنوان پيامبر قطعي و مسلم ميدانستند نقد و حرفی نداشتند. بله افرادي که پيامبريِپيامبر را قبول نداشتند مطالب بالاتر از اين را ميگفتند ولي هيچ وقت مسلمان در طول تاريخ در مقام نقد پيامبر يا نقد ائمه برنيامدهاند.
اقدام به مشورت در برخی موارد توسط معصومین علیهم السلام
البته در مورد مشورت پيامبر مجال ميدادند تا افراد عقولشان را به ميدان بياورند. اميرالمؤمنين ميفرمود اگر چيز حقي به ذهنتان ميرسد بيان كنيد «فَلاَ تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ».[2] ایشان ميدان را باز ميگذاشتند براي اينكه افراد اظهار نظر كنند اما معنایش انتقاد نيست. جمله «فَإِنِّي لَسْتُ فِي نَفْسـِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِئَ»[3] كه لستٌ في نفسي يعني ذاتاً. من بالذات اگر خودم باشم و خودم. مثل قضيه حضرت يوسف «لَوْ لا أَنْ رَأى بُرْهانَ رَبِّه»[4] اگر خودم باشم و خودم. از ديدگاه انساني به من نگاه كني مسئلهي خطا وجود دارد ولي ميگويد «إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي» اما خدا كفايت ميكند. در ذيل اين آیه مسئلهي عصمت و برهان رب تصريح شدهاست.اشاره به کلام قبلی از ایشان در مورد خلافت امیرالمومنین علیه السلام
چند وقت پيش توسط ایشان مطرح شد كه اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرموده است «إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُم»[5]. بر حسب ظاهر اين عبارت فرموده هر كسي را كه شما والي قرار داديد من به حرف شما گوش میدهم، پس معلوم ميشود رأي مردم در امامت ـ آن موقع اين استفاده را كردند متأسفانه ـ دخالت دارد.این برداشت صحیح نیست. قبل این جمله آمده «وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَم» من اگر حاكم بشوم فكر نكنيد مثل خلفاي گذشته عمل ميكنم. معیار خلفاي گذشته در بسیاری از موارد قرآن و سنت نبود. خودشان هم ميگفتند ما در بعضي از جاها غير قرآن و سنت عمل ميكنيم. خلفاي گذشته براي تحكيمِ خود آدم غير صالح را حاكم ميكردند. اميرالمؤمنين فرمودند اين كارها را نميكنم «وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِب» گوش به حرف كسي نميدهم و طبق آنچه ميدانم عمل میکنم. این کلام ردّ بر ايناست كه كسي بخواهد من را نقد كند چون خودم ملاك هستم. بعد ميفرمايد «وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنَا كَأَحَدِكُم» اگر مرا رها كرديد یعنی اگر وظيفهي اوليهتان كه اطاعت از من هست را انجام ندادید، موضوع منتفي ميشود. وقتي اميرالمؤمنين امام نبود و هر كسي غیر ایشان در مسند عن غير حقٍ نشست، فرق نميكند و همهشان عن غير حق ميشود. منتهي در غير حق هر كسي را اكثر مردم انتخاب كردند حاکم است لذا حضرت فرمود «وَ لَعَلِّي أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُم». ولي اين اقتدا نيست. حضرت ابتداءً نفرمودن بيائيد هر كسي شما انتخاب كرديد من قبول دارم. فرمود إن تركتموني فأنا كأحدكم و لعلّي، تازه لعلّي! شايد هم اگر حرف ناحساب بزند گوش نكنم. علي ايحال اين مسئله در مباني اعتقادي ما خيلي روشن است و بالأخره بايد بيان بشود
لزوم وجود نقد منصفانه و فراجناحی
نبايد در بيان مسائل كشور براي ما بيني و بين الله فرق كند. نبايد در اين گونه قضايا به فكر زمين زدن باشيم. اگر اين باشد كه اشكال به خود ما هزاران برابر بالاتر وارد است. مادامي كه دولت مورد تأييد رهبري نظام و همه مراكز قانوني نظام است ما بايد در همين مسير عمل كنيم. اگر به اين فكر باشيم كه بخواهيم زمين بزنيم و تخطئه كنيم، برخلاف مباني رهبري نظام است.انتقاد بايد باشد مثلا اگر در مسائل اقتصادي انتقاد داريم صريح باشد. اگر كمكاري است صريح بگوئيم. ولي در ادامه به دنبال اهداف سياسي نباشیم. خصوصاً در مسائل اعتقادي، از حوزه بايد خالصانه حرفِ دين بيرون برود. دانشگاهيها، دانشجوها و مردم نگويند اين آقا چون مخالف اين مسئول يا موافق آن مسئول است این حرف را میزند. حتي زماني كه ميخواهيم تأييد كنيم به عنوان دين تأييد كنيم. يكي از حرفهايي كه عليه روحانيت ميزنند ايناست كه روحانيت جايگاه خود را از دست داده. نبايد اين مطلب پخش شود ولي تا اندازهاي درست است. علتش اين است كه لسان ما را لسان دين نميدانند. امروز باید مطابق قرآن، روايات و ادله حرف محکم بزنیم نه اینکه چون آن كسي كه خلافش را ميگويد در جناح من است یا نیست. ما نبايد داخل در جناحها قرار بدهيم. بايد از اين نگاه وارد و هنرمان اين باشد كه وقتی مسئول اصلي اين اشكال ما را شنید، بگويد قبول دارم چون اين ادله روشن و صحیح است و حرفش را عوض كند.
اين خاطره را عرض كنم؛ دوره اول رياست جمهوري آقاي خاتمي بود ايشان ميخواست به قم و ديدن مراجع بيايد. بعضي آقايان كه به رحمت خدا رفتند چند روز قبل خدمت والد ما (رضوان الله تعالي عليه) آمدند و گفتند ايشان ميخواهد به قم بيايد و من آمدهام پيش شما و يكي دو نفر ديگر كه اُمت -مقلدين زيادي- داريد و از شما تقاضا كنم ايشان را نپذيريد. والد ما فرمودند به چه دليل نپذيريم؟ مگر الآن مسئوليت ايشان قانوني نيست؟ مگر رهبري تنفيذ نكردند؟ آن آقا در جواب به ايشان گفت همين مقدار به شما بگويم همين روزها كار اينها تمام است و براي شما خوب نيست ايشان را بپذيريد. باز ايشان پرسيدند شما از كجا خبر داريد كه کار اينها تمام است؟ آن آقا گفت از ناحيهي مقدسه به من خبر داده شده. والد ما فرمودند اين براي شماست و براي من چنين اطميناني نيست و من حتماً ايشان را ميپذيرم منتهي اشكالاتی داريم که اشكالات را به اينها ميگوئيم. بگذاريد اينها بيايند اشكالات را بگوئيم و بعداً به ما نگويند كه شما ما را نپذيرفتيد و اشكالات را نگفتيد.
مقصودم اين قسمت است. ايشان كه آمد (نوارش موجود است) والد ما فرمودند آقاي خاتمي يك منبري بود يك دهه يك جا دعوتش كرده بودند، اين هم بحث فلسفي و اعتقادي «بداء» را شروع كرده بود. آيا حقيقتاً «بداء» براي خداست يا ابداء است؟ نُه شب اين بحث را مطرح ميكرد كه «بداء» يعني چه؟ شب دهم يكي از پامنبريها رفت به او گفت نُه شب راجع به بَدا حرف زدي امشب راجع به خوبها حرف بزن. بعد فرمودند آقاي خاتمي مردم نسبت به كلمات خیلی سریع و آنطور كه در ذهن من و شماست منتقل نميشوند! فرمودند شما در صحبتهايت ميگوئي آزادي. جواني كه در اين مملكت است ميگويد وقتي رئيس جمهور ميگويد آزادي يعني آزادي مطلق، همه چيز! شما بيا بگو آزادي در چهارچوب اسلام، اين قيد را بياور. ايشان هم با كمال ادب گفت آقا چشم. ايشان هم گفت منظور من روشن است كه از آزادي، بيبند و باري نيست. فرمود روشن است ولي مثل همان قضيهي «بداء» مي شود. شما بگو آزادي در چهارچوب اسلام. من، بعد از آن مراقبت كردم، حالا كاري به ساير جهات و قضاياي ديگر كار ندارم، ولي ديدم اين جهت را رعايت ميكند.
ما بايد از حوزه طوري حرف بزنيم كه وقتي به گوش ايشان هم رسيد بگويند بله يك عالمي، يك مدرسي، يك استادي در حوزه، آن هم روي اينكه دفاع از شيعه ميكنند ميخواهد اين فكر باطل در ذهن دانشجوهاي ما نيايد. به من خبر دادند يك آقايي در فضاي مجازي گفته آن مقداري كه قرآن دلالت دارد عصمت از گناه است و دلالت بر عصمت از خطا ندارد! اين در افكار اعتقادي مردم خصوصاً در دانشگاهها تزلزل ايجاد ميكند.
من ديروز بنا داشتم اين صحبت را كنم كه به خاطر مريضي نشد، علي اي حال اميدواريم كه اين مطلب به گوش ايشان برسد و ايشان هم اين مطلب را اصلاح كند ان شاءالله.
خلاصه مباحث گذشته
مرحوم نائيني (قدس سره) در جلد چهارم صفحه 707 ميفرمايد در غالب موارد، مشکلِ تزاحم عجز از امتثال دو تكليف است. يك مورد را مثال ميزنند كه اين مورد از موارد تزاحم است در حالي كه مكلف قادر بر امتثال هر دو هم است. در زمان واحد قدرت بر امتثال هر دو دارد و اين را از باب تزاحم ميداند. منتهي ميگويد اين نادر است! غالباً تزاحم در جايي است كه قدرت بر امتثال هر دو نباشد. در بحث زكات فرعي را مطرح ميكنند كه من آدرس را عرض ميكنم مراجعه بفرمائيد. در جلد چهارم عروه صفحه 47 و امام هم در تحرير در قسمتي كه ميفرمايد «القول في الحول» مسئلهي سوم است. ميفرمايند در يك قسمت مسئلهي تزاحم است. مرحوم آقاي خوئي اين را مورد مناقشه قرار ميدهد كه ميگويد همين جا هم مسئلهي تعارض است. شما اين را دقت كنيد كه آيا میشود كسي بگويد نه تعارض است و نه تزاحم.[1] ـ نساء 59.
[2] ـ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 335.
[3] ـ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 335.
[4] ـ یوسف، 24.
[5] ـ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 136.
نظری ثبت نشده است .