موضوع: تعادل و تراجیح
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۰/۱۲
شماره جلسه : ۵۱
-
بررسی کلام مرحوم صاحب منتقی
-
اشکال اول
-
اشکال دوم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۱۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
بررسی کلام مرحوم صاحب منتقی
مرحوم صاحب منتقی سه جهت را مطرح كردند و هدفشان اين بود كه اگر آثار تزاحم را پيدا كنيم خود تزاحم مشخص ميشود «لمعرفة حدّ التزاحم يجب علينا عن نفهم آثار التزاحم»؛ ما با ایشان در جهت اول بحثي نداريم. در جهت اول فرمودند اثر تزاحم ترجيح و تخيير است و محل آن را نیز توضیح دادند و نتيجه گرفتند كه اين دو اثر تماماً و مجموعاً در جايي است كه تنافي بين دليلين از جهت عجز از امتثال هر دو است.اشکال اول
اشكال اصلی در جهت دوم و سوم است. اولين اشكال در جهت دوم ايناست كه ايشان ميگفت اگر مدلولين براي دليل واحد باشند چون دليل واحد منحل به احكام متعدد ميشود تزاحم پيدا ميكند و گفتند موضوعاً از تعارض خارج است. گفتيم چرا موضوعاً از تعارض خارج است؟ گفتند چون دو دليل نداريم و يك دليل داريم. اشكال واضح اين است كه شما مسئلهي انحلال را اينجا قبول ميكنيد و انحلال به منزلهي این است كه یک دلیل به منزلهي چند دليل میشود.لذا در تعارض اصلين ميگوئيم استصحاب در اين مورد با استصحاب در اين مورد تعارض ميكند در حالي كه دليلش واحد است اما مسبب تعارض اين دو مورد و دو طرف در اثر انحلال است. به بيان ديگر ميگوئيم اگر شما ميگوئيد اين دليل واحد است، تزاحم هم مانند تعارض نياز به دو طرف دارد یعنی ميگوئيم تزاحم الدليلين. شما تعارض را نقد ميكنيد ولي ميگوئيد تزاحم هست در حالیکه دليلين نداريم.، اگر بگوئيد انحلال، ميگوئيم پس اين موضوع براي تعارض هم ميتواند باشد.
قبلاً ميگفتيم بين تزاحم و تعارض يك وجه مشترك وجود دارد و آن اينكه در هر دو تنافي است. منتهي اين تنافي در تعارض در جعل است و در تزاحم در امتثال و يا در ملاك است. وجه اشتراك ديگرش اين است كه هر دو محتاج به دو دليل و دو حكم هستند. هم تعارض و هم تزاحم در جايي است كه شما دو حكم یا دو دليل داشته باشيد. اگر در أنقذ كل غريقٍ يا انقذ الغريق ميگوئيد انحلال به چند دليل پيدا ميكند هم قابليت تعارض دارد و هم قابليت تزاحم دارد، اگر انحلال پيدا نميكند نه قابليت تعارض دارد و نه قابليت تزاحم دارد.
اشکال دوم
در جهت دوم بعد از اينكه مسئلهي عجز دائمي و اتفاقي را مطرح كردند گفتند محل بحث عجز اتفاقي است و عجز دائمي موضوع براي تعارض است كه ولو تأملي در این داريم اما خيلي معطل نميشويم. در عجز اتفاقي گفتند اين را داخل در ادلهي مرجحات باب تزاحم ميدانيم يا نميدانيم. اگر گفتيم خارج از موضوعِ ادلهی تعبديه است يك نتيجهاي دارد، اما اگر داخل در ادلهي تعبديه باشد و اين دو دليل واردات علي موضوعين باشند دو صورت كردند گفتند يا احد الفعلين اهم از ديگري است و يا اهم از ديگري نيست.خوب دقت كنيد مثل همين «صل و أزل النجاسة» که در دو فعل وارد شده و فرض كنيم يكي اهم از ديگري است. گفتند اين دو دليل ثبوتاً و اثباتاً اقتضا دارد. ثبوتاً هر دو ملاك دارند هم ازالهي نجاست و هم صلِّ مسلما ملاک دارد. اثباتاً هم هر دو اطلاق دارند. اين را چطور حل كردند؟ گفتند اگر بگوئيم عقل ميگويد اطلاق اهم مانع از مهم است اما اطلاق مهم نميتواند مانع از اهم باشد در نتيجه اول كه تنافي بين الاطلاقين بود اطلاق مهم را از بين ميبريم. وقتي يك اطلاق باقي ماند ميگوئيم موضوع براي تعارض از بين ميرود و مسئله ممحض در تزاحم ميشود.
اشكالي كه داريم اين است كه شما بعد از اينكه قاعدهي تزاحم را جاري ميكنيد و بعد از اينكه ميگوئيد اطلاق اهم مانع از مهم است و اطلاق مهم را از بين ميبريد ميگوئيد موضوعي براي تعارض باقي نميماند در حالي كه بحث ما اين است كه قبل از اين فعل و انفعالات آيا ميشود بين اين دو تا تعارض باشد يا نه؟ اگر گفتيم تزاحم است بعد بايد بگوئيم حالا كدام اهم است؟ اگر اين اهم است، موضوع مهم را از بين ميبرد! ولي سؤال ايناست كه ميگوييم كسي که به مسجد رفته و يك تكليف «صل» و يك تكليف «ازل النجاسة» است شما كه نميخواهيد مثل مرحوم آخوند بگوئید اگر هر دو ملاك دارد تزاحم است و اگر احدهما ملاك دارد تعارض است. در اينجا آن نزاع ثمره ندارد. در جايي كه دليلين بر دو فعل وارد ميشوند و بر دو متعلق، ميگوئيد آن نزاع ثمره ندارد كه با ايشان حرف داريم.
چرا بين اينها تعارض نباشد؟ يعني چرا امکان تصویر تعارض وجود ندارد؟ شما اين را براي ما اثبات نكرديد بلکه ميگوئيد مثلاً ازالهي نجاست اهم هست يك، اطلاق اهم مانع از مهم است دو، اطلاق اهم ميآيد اطلاق مهم را نابود ميكند سه، پس ما هستيم و يك اطلاق اهم ديگر دو اطلاق نداريم تا بخواهد تعارض بشود. ميگوئيم شما قبل از اين فعل و انفعالات بايد اثبات كنيد كه اينجا تعارض نيست و تزاحم است بعد بگوئيد در تزاحم عقل ميگويد ملاك اهم اين چنين است.
لقائلٍ أن يقول كه اگر هر دو ملاك دارد و ملاک يكي هم اهم است چرا تعارض نتواند به وجود بيايد؟ اساساً اين حرف را از كجا آورديم كه اگر دو دليل که ملاک دارند تعارض است؟ اگر شما از اين راه ميخواهيد وارد شويد و بگوئيد تعارض نيست يعني از راهي كه آخوند ارائه داده پیش میروید پس شما برگرديد به ضابطه آخوند. اگر نميخواهيد اين ضابطه را بپذيريد يعني شما نميخواهيد اين را دليل قرار بدهيد به نظر ما اين مطلب درستي است. يمكن بين دو دليل تعارض را ايجاد كنيم. هر دو هم ملاك داشته باشد اما بگوئيم شارع يكي را جعل كرده. مگر حتماً بايد بگوئيم هر جا ملاك هست بايد جعل وجود داشته باشد؟ ميگوئيم در جايي كه كسي ميآيد در مسجد، ممكن است شارع يكي را جعل كرده باشد يا صلاة يا ازاله. به چه دليل بيائيم در اينجا بگوئیم جعل هر دو مسلم است؟ در هر دو ملاك است.
حالا اين مثال را بعد با آن مثال «صلّ و لا تغسل» هم كه در مورد اجتماع امر و نهي است مقايسه ميكنيم تا بحث مشخصتر بشود. الآن ذهنتان را بياوريد در اين نكتهاي كه من عرض ميكنم اگر يك اصولي يا يك فقيه بگويد وقتي رفتي در مسجد يا صلّ براي شما جعل شده يا ازالهي نجاست. حالا يكي از اين دو را چطوري پيدا كنيم؟ در قواعد باب تعارض، ميگوييم چه اشكالي دارد؟ يعني چه برهاني داريم كه اين را رد كند. ايشان هيچ برهاني بر اين نياورد. ايشان هيچ برهاني بر اين مطلب نياورد كه در اينجا به اين دليل ما نميتوانيم بين اينها معاملهي تعارض كنيم بعد قاعدهي تزاحم را جاري كردند. بعد از جريان قاعدهي تزاحم ميگويند حالا ديگر تعارض نداريم اين فايده ندارد. حالا كه بينشان تعارض است شما بگوئيد يكي جعل شده. چرا قاعدهي تزاحم را جاري ميكنيد و بعد التزاحم ميگوييد يك اطلاق بيشتر نداريم.
عرض كردم تشقيقي كه كردند تشقيق خوبي است كه محل بحث كجاست. اينجا كه رسيديم دو دليل بر موردين موضوعين وارد شدند يكي «صلّ» و ديگري «أزل النجاسة»، دو مورد و دو موضوع است، بلافاصله ميگويند اطلاق اينها با هم تعارض ميكند. عقل ميگويد اطلاق اهم مانع از اطلاق مهم است ولي عقل اطلاق مهم را مانع از اطلاق اهم نميداند. بعد ميگويند پس اينجا يك اطلاق بيشتر باقي نميماند و آن هم اطلاق اهم است. عرض ما اين است شما قبل از اين عمليات بايد اول بيائيد اثبات كنيد تعارض نيست اين احكام تزاحم را اينجا جاري كرديد.
تعارض يعني اينكه دو دليل معاً با هم نتواند باشد. كسي كه به مسجد ميآيد يا آن حرفي كه در كلمات بعضي از آقايان است كه در تعارض علم به عدم جعل احد الدليلين داريم یعنی يكي جعل شده و دیگری جعل نشده اينجا هم وجود دارد. اينجا ميگوئيم كسي كه به مسجد رفته يا وجوب نماز بر او است يا وجوب ازاله، ما كاری به عقل نداريم. اول بايد ببينيم شارع اينجا دو تا براي ما آورده. اگر شما اثبات كنيد كه هر دو جعل اينجا موجود است ميآئيم سراغ عقل.
ايشان در جهت دوم گفت حرف نائيني ملازمه با تنافي جعل دارد. يعني گفت هر جا تنافي من حيث الامتثال است مستلزم تنافي در مقام جعل است اگر اين هست اصلاً تنافي من حيث الامتثال را كنار بگذاريد بگوئيد در تنافي در مقام جعل.
نظری ثبت نشده است .