موضوع: تعادل و تراجیح
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۲/۱۷
شماره جلسه : ۱۰۷
-
ادامه بررسی کلام مرحوم نائینی و صدر
-
بازگشت به کلام مرحوم صدر
-
بررسی کلام مرحوم نائینی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۱۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
ادامه بررسی کلام مرحوم نائینی و صدر
راهی كه مرحوم نائینی و به تبع ایشان مرحوم آقای صدر طی كردند كه در ترجیح اهم بر مهم بگوئیم اطلاق دلیل مهم به وسیلهی دلیل اهم تقیید میخورد اما دلیل اهم به وسیلهی مهم تقیید نمیخورد مواجه با اشکالاتی که بود که بیان شد.اشكال مهم دیگری كه از مطالب گذشته استفاده میشود این است که این بزرگان وقتی به مرجحات باب تزاحم میرسند طوری عمل میكنند گویا این دو دلیل در مقام جعل با هم مشكل دارند. همین كه نائینی میفرماید خطاب اهم معجز مولوی از خطاب مهم است به این معناست كه در مقام جعل با هم مشكل دارند. ما به تبع مشهور و مرحوم آقای خوئی میگوئیم دلیل ترجیح اهم بر مهم عقل است. عقل میگوید این ملاك مهمتری دارد و با امكان استیفاء ملاكِ اقوی، حق نداری سراغ ملاك اضعف بروی. اما خود دو دلیل هیچ تصرفی در هم انجام نمیدهند یعنی وقتی بین دو دلیل تزاحم واقع شد، بین دو دلیل از حیث مقام جعل تصرف و تحولی ایجاد نمیشود. عقل است كه در مقام امتثال اهم را بر مهم ترجیح میدهد و مسئله تمام است.
اما مرحوم نائینی میگویند هم اهم و هم مهم در مقام جعل اطلاق دارند و بعد مشکل اطلاق در مقام جعل را از راه تقیید حل میكنند و میگویند اطلاق اهم فی فرض الاشتغال بالمهم باقی است اما اطلاق مهم فی فرض الاشتغال بالاهم باقی نیست. پس 1) هر دو اطلاق دارند 2) یكی دیگری را تقیید میزند.
با قطع نظر از اشكالاتی كه قبلا عرض كردیم اشكال عمده این است كه شما مسئله را در مقام جعل آوردید در حالی كه بحث ما در متزاحمین است. متزاحمین یعنی آنكه در مقام جعل هیچ گونه تنافی بینشان وجود ندارد. اگر برای هر دو، اطلاق قائل شوید در درجهی اول میگوئید این اطلاق با این اطلاق سازگاری ندارد و فكری باید برایش كرد. در جایی كه متساویین هستند می گوئید اطلاق هر كدام دیگری را تقیید میزند. دو تقیید را قائل میشوید و میگوئید اطلاق این دلیل، دلیل دیگر را تقیید میزند و اطلاق آن دلیل هم این را تقیید میزند. جایی كه یكی اهم و دیگری مهم یك تقیید قائلید. همهی این عملیات و كارها مربوط به مقام جعل است.
اگر كتاب آقای صدر را با دقت ببینید به نظرم تصریح دارد که هر تزاحمی فرع بر یك تعارض است. اول باید بگوئیم این دو دلیل اطلاق دارند و این دو اطلاق با هم تعارض میكنند و بعد مسئله به تزاحم منتهی میشود در حالیكه اینطور نیست و ما اطلاقی نداریم كه بگوئیم این دلیل نسبت به وجوب یا اشتغال دلیل دیگر اطلاق دارد و آن دلیل هم نسبت به وجوب یا اشتغال این دلیل اطلاق دارد.
بازگشت به کلام مرحوم صدر
مرحوم آقای صدر در آخر قسمت معلوم الاهمیه كلامی را از نائینی از اجود التقریرات نقل میكند و میگوید «من أن التكلیف بالأهم بما هو كذلك» یعنی بما اینكه اهم است «یصلح أن یكون معجزاً مولویاً للمكلف عن الطرف الآخر دون العكس». تكلیف به اهم معجز مولوی است ولی تكلیف مهم معجز مولوی نیست. «فیكون نسبة الأهم إلى غیره كنسبة الواجب إلى المستحب أو المباح، فكما لا یمكن أن یكون المباح أو المستحب مزاحماً للواجب كذلك لا یمكن أن یكون المهم مزاحماً للأهم»[1].بررسی کلام مرحوم نائینی
وقتی عبارات فوائد الاصول را گفتیم و به نائینی اشكال كردیم، گفتیم وقتی میگوئید اهم معجز مولوی از مهم است پس مهم از میدان خارج میشود، وقتی از میدان خارج شد ما دو دلیل و تزاحم نداریم. چون مهم قابلیت مقاومت در مقابل اهم را ندارد. حالا در اجود تصریح كردند که هر جا یكی اهم و دیگری مهم بود تزاحم نیست و عمل به اهم تعین دارد چون عمل به اهم معجز مولوی از مهم است و لذا گفتیم اشكال دیگر این است كه ترتب هم معنا ندارد چون آن معجز مولوی از مهم است. پس نه تزاحم نه ترتب و نه تعدد عقاب معنا دارد در حالی كه ایشان تعدد عقابی هم هست. در اجود التقریرات نسبت اهم به مهم را نسبت واجب به مباح میداند یعنی همانطور كه مباح نمیتواند با واجب مزاحمت كند اینجا هم همینطور است.اشكالی كه ما به آقای نائینی داریم به آقای صدر هم داریم. مرحوم صدر در کتابشان نوشتهاند التزاحم علی نظریة الورود یعنی تزاحم را روی مسئلهی ورود تحلیل میكند. همین جا هم مرحوم آقای صدر در نهایت میگوید دلیل اهم وارد بر مهم است. همهی حرفها همین است كه ورود، حكومت و تخصیص مربوط به مقام جعل است در حالی كه بحث ما در متزاحمین است و در متزاحمین نباید مسئلهی ورود را مطرح كنیم.
در متزاحمین یا هر دو مساویاند که عقل میگوید مخیرید یا بحث اهم و مهم مطرح میشود که باز هم عقل میگوید اهم بر مهم مقدم است. نائینی فرمود وقتی هر دو مساوی هستند مشهور میگویند خطابین ساقطاند و یك خطاب تخییری شرعی متولد میشود در حالیکه در تزاحم كاری به جعل نداریم. در مقام جعل خطاب محفوظ است و سقوط الخطاب، ورود و تعارض نداریم و اینها نباید در تزاحم باشد. به یك معنا گویا آقایان تعریفی كه برای تعارض و تزاحم و فرق میان تعارض و تزاحم بود در ادامه یادشان رفته. میگوئیم تمام مشكل در مقام امتثال است یعنی قدرت نداریم هر دو را انجام بدهیم حالا كه قدرت نداریم باید ببینیم عقل در اینجا چه حكمی دارد؟ عقل در جایی كه مساوی است میگوید مخیری، در جایی كه یكی اهم است میگوید اهم را مقدم كن.
اطلاق صلِّ و ازل النجاسه امر عرفی است یعنی نمیتوان برهان عقلی یا دلیل شرعی برایش بیاوریم. آیا واقعاً عقلا و عرف میآیند برای هر كدام نسبت به دیگری اطلاق درست كنند؟ یا اینكه میگویند از این جهت در مقام بیان نیست. وقتی شارع صل را تشریع كرده اصلاً توجهی به بحث ازالهی نجاست نداشته مثل سایر قانونگذاران. مثلا اگر در كشور ما قانونی بگذارند كه فرض كنید در باب اجاره مستأجر باید این كار را كند و بعداً ببینیم این قانون نسبت به یک قانون دیگر اطلاق دارد. مقننین میگویند ما وقتی داشتیم این را میگفتیم كاری به آن نداشتیم. یا مثل اینكه من بگویم شما اینجا نماز بخوانید آیا کسی می گوید كلام شما اطلاق دارد اعم از اینكه دیوار رنگش سفید یا زرد باشد؟ ولی اگر گفتیم اطلاق دارد به این معناست كه جمیع التقادیر را اراده كرده.
یا در جایی كه شارع جنگ را واجب میكند و فرموده «كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُم»[2] فقیهی میتواند بگوید سواءٌ كانت الصلاة واجبةً أم لا؟ این چه اطلاقگیری است[3]؟ وقتی میگوید «كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَكُم» نمیتوانیم بگوئیم اعم از اینكه با اسلحهی سرد یا گرم باشد چون در مقام بیان اینها نیست.
حتی در احل الله البیعش هم در اصول قدیم -صاحب معالم، مرحوم میرزای قمی و صاحب فصول- میگویند این اطلاق دارد چه بیع به صیغهی عربی و چه بیع به صیغهی فارسی، چه بیعی كه از بالغ صادر شده باشد و چه بیعی كه از صبی صادر شده باشد، چه بیعی كه از مجنون صادر شده باشد و چه از غیر مجنون و... صد تا اطلاق برایش درست میكنند و بعد میگویند ادلهی رفع القلم عن الصبی این اطلاق را تقیید میزند، ادلهای كه میگوید رفع القلم عن المجنون تقیید میزند، ادلهای كه میگوید باید به صیغه عربی باشد تقیید میزند. این چه كاری است؟!
[1] ـ بحوث فی علم الأصول، ج7، ص: 90.
[2] ـ بقره، 216.
[3] ـ من بحث آیات جهاد را مفصل كردم به نظرم در قرآن هیچ تكلیفی مثل جهاد اینقدر آیه ندارد. وقتی مشغول قرائت قرآن هستید گاهی اوقات به این نكات توجه داشته باشید آیاتی كه در قرآن مربوط به جهاد هست به نظر من از آیات صلاة، زكات، حج، صیام، امر به معروف و نهی از منكر بالاتر است.
نظری ثبت نشده است .