موضوع: تعادل و تراجیح
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۱/۱۴
شماره جلسه : ۶۹
-
خلاصه مباحث گذشته
-
کلام مرحوم صدر
-
عدم وجود ملازمهی بین طولیت و عدم استیفاء ملاک
-
بازگشت به کلام مرحوم صدر
-
بررسی کلام مرحوم صدر
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۱۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه مباحث گذشته
گفتیم یكی از مرجحات باب تزاحم این است كه ما لیس له بدل، بر ما له بدل مقدم شود. مثال این مرجح فرع معروفی است كه اگر كسی آبی در اختیار دارد، یا میتواند با آن رفع خبث كند و یا از آن برای رفع حدث استفاده كند. اینجا بگوئیم چون طهارت مائیه بدل دارد لذا متعین است كه آب را برای رفع خبث به كار ببرد. مرحوم سید در عروه فرمود اینكه میگوئیم ابتدا باید آب را برای رفع خبث استفاده کند بخاطر این است که وضو بدل دارد. مرحوم شهید صدر (رضوان الله تعالی علیه) در این بحث میفرمایند به این مورد دو نگاه میتوانیم داشته باشیم. 1) ما لیس له بدل به عنوان مرجح مستقل و در عرض سایر مرجحات باشد. 2) مالیس له بدل مرجح مستقل باشد.کلام مرحوم صدر
در جلسه قبل در مورد قسمتی از عبارت ایشان گفتیم دو احتمال وجود دارد. از عباراتی كه در مباحث بعد دارند روشن میشود كه احتمال دوم، در عبارت درست است. برای اینكه این روشن باشد آن عبارت را عرض كنیم. ایشان بعد از ذکر توجیه برای مستقل بودن این مرجح فرمودند «و التحقیق فی حال هذه الصیغة: أنها تامة فی نفسها، و لكنها تتوقف على إثبات أن البدل فی فرض العجز عن المبدل یكون وافیاً بتمام ملاك المبدل أو بجلّه». یک قید لبّی در هر خطاب وجود دارد و آن اینکه هر خطابی مقید به عدم اشتغال به ضد مساوی یا اهم است البته ضدّی كه بدل نداشته باشد.در مورد بدل هم میفرمایند وجوب بدل در فرضی است كه شخص عاجز از مبدل باشد، ضمن اینکه تمام یا اكثر ملاک مبدل توسط بدل تحصیل شود. یعنی در صورتی میتوانیم ما لیس له بدل را ترجیح بدهیم ـ و بگوئیم اول طهارت خبثیه را انجام بدهد بعد که فاقد الماء شد، طهارت ترابیه را عوض طهارت مائیه انجام بدهد ـ که بدل ـ طهارت ترابیه ـ تمام یا لااقل اکثرِ ملاكِ مبدل ـ طهارت مائیه ـ را استیفا كند.
عدم وجود ملازمهی بین طولیت و عدم استیفاء ملاک
در اینجا سوالی در ذهن برخی از آقایان بود که این را مقداری توضیح بدهیم. سوال این است که آیا در واجبی که بدل طولی دارد ـ مثل اینکه در طول طهارت مائیه، طهارت ترابیه قرار دارد یا صلاة در وقت دوم که در طول صلاة در وقت اول است ـ تمام ملاک موجود در مبدل، در بدل هم وجود دارد یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا طولیت قابل جمع با استفیاء تمامُ الملاک است یا نه وجود طولیت قرینه میشود بر اینکه بدل تمام یا مقداری از ملاک مبدل را ندارد؟ ربما اینکه بگوئیم اگر شارع چیزی را بدل قرار داد، این بدل تمام ملاك مبدل را استیفا میكند، منتهی استیفای منوط به این است كه مبدل ترك شده باشد، یا شاید به اختلاف موارد مختلف بشود یعنی در بعضی از موارد تمام ملاك را استیفا كند و در بعضی از موارد تمام ملاك را استیفا نكند.بله این مطلب در بدل عرضی قابل تصویر است؛ مثلا در خصال كفاره چون اینها در عرض یكدیگر هستند، میشود بگوئیم ملاک اطعام ستین مسكیناً به همان اندازهای است كه صیام 60 روز ملاك دارد و ملاكی كه در عتق رقبه است اینجا هم هست. در بدل عرضی هر کدام جای دیگری است لذا هیچکدام از دیگری کمتر نیست.
به نظر ما نفس بدلیت طولی ملازمه ندارد که حتما ملاکش از مبدل کمتر باشد. یعنی باید دید لسان شارع در اینكه این را بدل قرار داده چگونه است؟! یك وقت شارع میگوید تمام آثار مبدل در این بدل وجود دارد مثلا همانطور كه با وضو میتوانید مسّ قرآن كنید با تیمم هم میتوانید مسّ قرآن كنید. همانطوری كه وضو مسوغ برای هر چیزی است تیمم هم همینطور باشد. اگر تمام الآثار را قرار داد، معلوم میشود تمام الملاك را دارد، منتهی شارع تمام الملاك را در طول او قرار داده.
فرض كنید در باب حج اگر كسی قدرت بر قربانی ندارد، باید سه روز در آنجا و هفت روز وقتی برمیگردد روزه بگیرد. نمیتوانیم بگوئیم چون این ده روز روزه در طول قربانی قرار گرفته، ملاكش کمتر از قربانی است. چه بسا زحمت بدل بیشتر باشد و چه بسا بدل در جهاتی موضوعیت بیشتری برای استحقاق ثواب از مبدل داشته باشد. اصلاً چه بسا شارع به آدمی كه ده روز روزه گرفته، ثواب بیشتری نسبت به کسی که قربانی کرده بدهد. اینها منافات ندارد و اینطور نیست كه بگوئیم حتماً ملاكش كمتر است پس ثوابش هم كمتر است.
بازگشت به کلام مرحوم صدر
مرحوم آقای صدر میفرمایند تقدم ما لیس له بدل بر ما له بدل در صورتی است كه بدل استیفای تمام یا جلّ ملاك نسبت به مبدل داشته باشد اما اگر با انجام بدل مقدار زیادی از ملاك مبدَل از دست ما فوت شود «و أما إذا لم یثبت ذلك و فرض ان مقداراً مُهماً من ملاك المبدل لا یستوفی بالبدل فقد یكون هذا المقدار». در جلسه گذشته روی مشارٌ إلیه «هذا المقدار» مقداری تأمل داشتیم و گفتیم دو احتمال دارد؛ 1) هذا المقدار یعنی مقداری كه در بدل موجود است 2) هذا المقدار یعنی مقدار فوت شدهی از مبدَل. عرض كردم به قرینهی عبارت بعد ایشان، هذا المقدار به مقدار فائت برمیگردد؛ یعنی اگر انسان بدل را انجام داد و مثلاً 60 درصد از ملاك مبدل از دست رفت. «فقد یكون هذا المقدار مساویاً فی الأهمیة لملاك ما لیس له بدل أو أهم منه» این مقدار فائت یا با ما لیس له بدل مساوی است یا اهم از آن است.«و فی مثل ذلك لا بد و أن یكون وجوب ما لیس له بدل مقیداً بعدم الاشتغال باستیفاء ذلك المقدار» اینجا باید بگوئیم وجوب ما لیس له بدل مقید به این است که ما به مقدار فوت شده مشغول نباشیم كه عدم اشتغال به استیفای ذلك المقدار یعنی عدم اشتغال به مبدل. «و ینحصر وجه الترجیح حینئذ بالرجوع إلى الأهمیة» این اهمیت یعنی اهمیت ما لیس له بدل. اگر بخواهیم ما لیس له بدل را ترجیح بدهیم، باید بر آن مقدار فوت شده ترجیح داشته باشد.
در نتیجه «و لا یبقى لعنوان ما لیس له بدل أثر» برای ما لیس له بدل اثری باقی نمیماند. به عنوان قاعدهی كلی هم میفرمایند «و إثبات وفاء البدل بتمام ملاك المبدل یحتاج إلى قرینة خاصة» اینكه آیا بدل واجد همهی ملاك مبدل هست یا نه نیاز به قرینهی خاصه دارد. «و لا یفی به نفس دلیل البدلیة بلسانه العام» از نفس دلیل بدلیه نمیتوانیم استفاده كنیم این بدل تمام ملاك مبدل را دارد.
بررسی کلام مرحوم صدر
ایشان فرمودند هر خطابی دو قید عقلی دارد: 1) وجود قدرت تكوینی 2) عدم اشتغال به تكلیفی كه ملاكش با واجب مساوی یا اهم نباشد پس اگر اشتغال به آن داشت وجوب از فعلیت ساقط میشود. در بحث گذشته فرمودند همانطور كه عقل قید اول را بداهة و فطرتاً مطرح میكند قید دوم هم همینطور است. ایشان فرمود این امرِ بدیهی فطری عرفی است. البته این عبارتها در تقریرات ذکر شده، مگر اینكه بگوئیم یك چیزی هم بدیهی عقلی و هم بدیهی عرفی است.ما اینکه وجوب در هر خطاب، مقید به عدم اشتغال به تکلیفی که ملاکش با واجب مساوی یا اهم باشد، را قبول نداریم. یعنی شارع بگوید هر تكلیف منوط به این است كه شما اشتغال به یك واجب مساوی یا اهم نداشته باشید. با قطع نظر از اینكه غالبا بلکه اکثر ملاكات شرعیه در اختیار ما نیست، اینكه در ما لیس له بدل و ما له بدل مسئله را به ملاك برگردانیم صحیح نیست. ما دنبال این هستیم كه خودِ ما لیس له بدل به عنوان خودش و با قطع نظر از اینكه ملاكش بر آن فائت از مبدل اهم یا مساوی یا مرجوح است، مقدم شود.
چه بسا لقائلِ أن یقول، عقل در جایی که مولی دو تكلیف دارد که یك تكلیفش بدل ندارد و یكی بدل دارد میگوید، ما لیس له بدل فی حد نفسه تعین دارد، ولو ملاكش از ما له بدل اضعف هم باشد. علت تعین این است که دیگری بدل دارد و فرقی نمیکند که بدل جلّ، یا تمام و یا بخشی از مبدل را جبران کند. ما هم در انتها همین مبنا را اختیار خواهیم کرد.
نظری ثبت نشده است .