موضوع: تعادل و تراجیح
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
شماره جلسه : ۸۸
-
جایگاه بحث در اصول
-
اختلاف بین فوائدالاصول و اجود التقریرات
-
جمع بندی کلام مرحوم نائینی
-
بررسی کلام مرحوم نائینی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۱۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
جایگاه بحث در اصول
بحث در فرمایش مرحوم محقق نائینی (اعلی الله مقامه الشریف) است. ملاحظه فرمودید این بحث یعنی اگر شك كنیم آیا قدرت در ملاك یك فعل دخالت دارد یا دخالت ندارد، لااقل در دو جای اصول ثمره دارد و هر دو مهم هستند. نائینی فرمود روی این مبنا كه اولا بگوئیم قدرت دخیل در ملاك است و قدرت، شرعی است و ثانیا قدرت شرعی از خطاب استفاده شود و اقتضای خطاب باشد دو جا مشكل پیدا میكنیم؛ 1- مسئلهی ضد عبادی مهم 2- ترجیح مقدور به قدرت عقلی بر مقدور به قدرت شرعی.لذا میفرماید باید تلاش كنیم روی این مبنا كه قدرت را از خود خطاب و اقتضای خطاب به دست میآوریم مسئله را حل كنیم. لذا آقایان توجه داشته باشید كه این بحث مهمی است و ثمرات خوبی دارد ولو اینكه یك مقداری از این بحث را در بحث ضد و یك مقداری از این بحث را در بحث مرجحات باب تزاحم مطرح میكنند.
اختلاف بین فوائدالاصول و اجود التقریرات
مرحوم نائینی بر حسب آنچه كه در فوائد الاصول آمده در مرجحات باب تزاحم، مسئلهی شك در تقیید به قدرت شرعیه را مطرح كردند كه ما كلمات ایشان را ذكر كردیم و الآن داریم روی كلمات ایشان بحث میكنیم ببینیم آیا مطلب تمام است یا نه؟ اما در اجود التقریرات این بحث، یعنی شك در قدرت شرعیه در بحث مرجحات باب تزاحم نیامده. اما این بحث تقریباً به عینه، در بحث ضد آمده. منتهی دیگر بحث از اینكه شك در قدرت شرعی داشته باشیم و بحث ترجیح مقدور به قدرت عقلیه بر مقدور به قدرت شرعیه طبعاً مطرح نبوده.آنجا این بحث مطرح میشود كه اگر شرطیت قدرت را از خود خطاب بخواهیم استفاده كنیم لا محاله قدرت شرعیه میشود و لا محاله دخیل در ملاك است و این بحث را مطرح كردند كه آیا از راه اصالة الاطلاق میتوانیم نفی تقیید به قدرت شرعیه را استفاده كنیم تا در نتیجه بگوئیم این نماز كه ضد عبادی ازاله است، اگر ازاله را ترك كردید اصالة الاطلاق میگوید نماز ملاك دارد. با اصالةالاطلاق در بحث ضد دنبال كشف ملاك و تصحیح ضد عبادی مهم هستند اما در بحث ترجیح و مرجحات میخواهیم بگوئیم این مقدور به قدرت شرعی نیست تا در نتیجه طرف دیگر بر این ترجیحی پیدا نكند. ما بر اساس آنچه در فوائد الاصول آمده جلو میآئیم؛
جمع بندی کلام مرحوم نائینی
دیروز عرض كردیم كه تلاش نائینی این است، روی این مبنا -خیلی از شاگردان ایشان حتی مثل مرحوم آقای خوئی هم این مبنا را قبول ندارد- كه بگوئیم شرطیتِ قدرت از خطاب استفاده میشود و اقتضای خودِ طلب تقیید متعلق به قدرت است که لا محاله این قدرت، قدرت شرعی میشود اشکال را جواب بدهند. به زبان خیلی ساده نائینی میگوید وقتی مولی خطابی میكند كاری به عقل نداریم و میگوئیم خود خطاب و طلب از ناحیهی متكلم به این معناست كه متكلم قدرت را در این متعلق مفروض گرفته، به طوری كه اگر این قدرت نباشد این متعلق دارای ملاك نیست.روی این مبنا اشكال این بود كه اصالة الاطلاقی نداریم چون میگوئیم خود خطاب یقتضی التقیید، خطاب قرینةٌ علی التقیید. حالا اشكال را بالاتر عرض كنم روی این مبنا اصلاً شك در تقیید معنا ندارد. روی این مبنا این قدرت شرعیه دائماً قید همهی متعلقات تكالیف است. خلاصهی مطلب نائینی این بود كه اگر بخواهیم با اصالةالاطلاق پی ببریم به اینكه متكلم در مقام بیان افادهی این است كه این متعلق دارای ملاك است، این اشكال پیش میآید كه اصالة الاطلاق ربطی به كشف ملاك ندارد. اصالة الاطلاق برای ما مراد را روشن میكند اما اصالة الاطلاق دخلی به اینكه آیا این متعلق ملاك دارد یا نه، ندارد. فرمودند ما برای این جهت باید برویم سراغ این قانونی كه عدلیه آوردند و آن این است كه احكام تابع مصالح و مفاسد است. یعنی هر جا حكمی آمد این حكم كاشف است از اینكه این متعلق دارای ملاك است[1].
در نتیجه میفرماید وقتی اصالة الاطلاق که كاشف از مراد است و این قاعده كه كاشف از ملاك است را كنار هم قرار دادیم همین كه مولی نیامده در لسان دلیل قدرتی را ابراز كند و به عنوان القید بیاورد میفهمیم كه ملاك واقعی دارد بدون اینكه قدرت شرعیه در او دخالت داشته باشد.
به بیان دیگر اگر اصالةالاطلاق را نیاوریم از كجا بفهمیم مولی در مقام بیان مرادش هست پس اصالة الاطلاق را باید بیاوریم تا بگوئیم این مولی در مقام بیان مراد است. قاعده هم میگوید خود این فعل ملاك فی نفسه دارد. حالا اگر قدرت شرعی بخواهد در این ملاك ذاتی دخالت داشته باشد مولی باید بیان میكرد همان طوری كه در آیهی حج بیان كرده، همان طوری كه در آیه وضو فرموده «فإن لم تجدوا ماءً فتیمموا» كه لم تجدوا یعنی لم تقدروا. پس اینكه مثلاً در صلّ نفرموده صلّ در صورتی كه قدرت داشته باشی، اصالة الاطلاق میگوید متکلم در مقام بیان است. قاعده هم میگوید ملاك وجود دارد، پس زائد بر این ملاك اگر چیزی در این ملاك دخالت داشته باشد باید بیان میكرد كه بیان نكرده. پس اصالة الاطلاق میگوید در اینجا قدرت شرعی وجود ندارد و قدرتی كه وجود دارد قدرت عقلیهی محضه است.
در نتیجه آنچه اول نائینی بنا گذاشت و فرمود خود خطاب اقتضای قدرت شرعیه را دارد غیر تام می شود چون خطاب به كمك این قاعده اقتضای قدرت عقلیه دارد پس نباید بگوئیم تكالیف تماماً مقدور به قدرت شرعیه است. در عبارات اجود ایشان میگوید اگر تكلیفی به حسب ظاهر مشروط به قدرت شد، دو صورت دارد الف- قرینه داریم قدرت ذکر شده در كلام مولی همان قدرت عقلیه است و شارع برای تأكید این را ذكر كرده. ب- قرینه بر این نباشد پس ظهور در این دارد كه دخالت در ملاك دارد «لله علی الناس حج البیت من استطاع»[2]. ایشان میگوید اگر قرینه نباشد بر اینكه این للتأكید است این قدرت شرعیه است و باید بگوئیم دخیل در ملاك است. نتیجهی بیان نائینی این است كه هر جا مولی در ظاهر كلام قید قدرت را نیاورده باشد با اصالة الاطلاق حتی روی مبنای خودمان در باب اینكه قدرت از باب اقتضای خطاب است عدم شرطیت و دخالت قدرت شرعیه در ملاك را استفاده میكنیم.
بررسی کلام مرحوم نائینی
اولین اشكالی كه بر نائینی وارد است میگوئیم از اول تكلیف ما را روشن كنید و بگوئید قدرتی كه مقتضای خطاب است یا همین قدرت تكوینی خارجی است یا قدرت شرعی. اگر قدرت تكوینی باشد خودتان بحث كردید درست هم هست با اصالة الاطلاق میشود نفی قدرت شرعیه را كرد. اما اگر شما این پایه را گذاشتید و گفتید ما یك قدرتی را از اقتضای خطاب به دست میآوریم كه لامحاله این قدرت در ملاك دخالت دارد، پس این قدرت میشود قدرت شرعیه. پس اینجا ما اطلاق نداریم و از اول مقیداً بالقدرة الشرعیه وارد میشود، الآن در توضیح بیان نائینی این را كم و بیش عرض كردم اصلاً از اول دیگر اطلاقی منعقد نمیشود، از اول این مقیداً بالقدرة الشرعیه وارد میشود، اصلاً ما شك نداریم در قدرت شرعیه، اطلاقی وجود ندارد.تعجب است در بعضی از عبارات در اجود و در فوائد هم هست، وقتی میگوییم خود خطاب تقیید به قدرت شرعیه را اقتضا دارد گویا مولی تلفظ به قدرت كرده پس از اول مقیداً وارد شده از اول اطلاقی نداریم. شما چه این قاعده عدلیه را بیاورید و چه نیاورید، روی این بیان و روی این اشكال كه منحل به دو اشكال میشود مشکل باقی میماند. یك اشکال این است که از اول مقیداً وارد شده پس اصلاً اطلاقی نداریم. دوم اینكه روی این فرض نیازی به قاعدهی عدلیه نداریم كما اینكه اگر گفتید این قدرت همان قدرت تكوینی خارجی است باز نیاز به قاعده عدلیه ندارد. علی جمیع التقادیر آوردنِ این بحث احكام تابعةً للمصالح و المفاسد اینجا وجهی ندارد چون اگر قدرت عقلیه بود اصالة الاطلاق، نفی قدرت شرعیه را میكند و اگر قدرت شرعیه است اطلاقی ندارد و از اول مقیداً وارد شده.
همین دو اشكال روحش به این برمیگردد جناب نائینی استاد فحول اصولیین معاصر، شما تلاشتان این است كه با حفظ مبنا تمسك به اصالةالاطلاق كنید این تهافت است. شما خودتان اول قدرتی كه میگوئید از خطاب استفاده میشود یك نتیجه هم میگیرید میگوئید لازمهی این بیان و این مبنا این است كه جمیع تكالیف مشروط به قدرت شرعیه بشود. در آخر میگوئیم نه، مواردی كه شك داریم فقط قدرت عقلیه است پس این مبنایتان از بین میرود، یا باید دست از آن بردارید و یا باید این نتیجه را نگیرید.
اشكال دیگری كه به ذهن میآید این است كه میخواهیم بگوئیم شما چرا این قاعده را میدان آوردید؟ این قاعده اصلاً ربطی به قدرت ندارد. این قاعده میگوید متعلقات احكام دارای ملاك است شارع هم میتواند این ملاك را كم و زیاد كند. همان مطلبی كه مرحوم اصفهانی در بحث استصحاب فرمود که ملاكات احكام شرعیه اوسع از ملاكات احكام عقلیه است. اشكال این است كه چه قدرت را تكوینی عقلی و چه قدرت را شرعی بگیریم، بین قدرت و مسئلهی ملاك چه ارتباطی وجود دارد؟ عدلیه میگویند احكام كاشف از این است كه این فعل ملاك دارد. روشن است كه این ملاك موجودٌ مطلقا، چه این شخص قدرت تكوینی عقلی داشته باشد و چه نداشته باشد. در تقریری كه در كلام نائینی هم كردیم اینها روشن شد. میگوئیم نماز ملاك دارد، شما چه قدرت تكوینی داشته باشی بر خواندنِ نماز و چه عاجز باشی.
اگر كسی بپرسد اینكه این ملاك موجود است، چه شما قدرت تكوینی داشته باشید و چه نداشته باشید این هم از آن قاعدهی عقلی عدلیه استفاده میشود یا از راه دیگری استفاده میشود؟ عدلیه فقط میگویند احكام تابع ملاكات است. عقل است كه میگوید اگر شما بر این قادری باید انجام بدهی چون حاكم در میدان امتثال عقل است. اگر قادر نیستی شما عذر داری، ما از حكم دوم عقل میفهمیم كه این ملاك موجودٌ علی كلا التقدیرین چه قادر باشد و چه عاجز باشد!
یك وقتی نائینی قاعده عقلی را میآورد میگوئیم همان قاعده عقلی میگوید این ملاك موجود است چه قدرت داشته باشید و چه نداشته باشید، آن قاعده عقلی این حرف را نمیزند این یك حكم عقلی دیگر است، باقی میماند قدرت شرعیه. میگوئیم قدرت شرعیه آن است كه شارع میگوید اگر این ازاله مزاحمی داشت، اگر این صلاة مزاحم اهمی داشت این نماز را كه خواندی برای من ملاك ندارد، این را شارع باید بیان كند، این روشن است به این قاعدهی عقلیه اصلاً ربطی ندارد. اشكال دوم از یك جهت دیگر محورش این است كه چرا نائینی این را اینجا آورده؟ ما میگوییم اگر اصالة الاطلاق داریم، اصالة الاطلاق میگوید قدرت شرعیه دخالت در ملاك ندارد، اگر هم نداریم راهی برای نفی او نداریم.
از یك طرف میگوئید اصالة الاطلاق دارید از یك طرف میگوئید ندارید، خود این تهافت است. لذا این كلام نائینی بحذافیره اشكال دارد، از اول تا آخرش، طبق آنچه ما دقت كردیم، حالا اینكه این تعبیر را كردم چون ایشان فرمود بحذافیره اشكال مرتفع میشود ولی كلام ایشان بحذافیره اشكال دارد.
برای فردا آقایان اجود التقریرات جلد 2 صفحه 25 را ببینند، صاحب كتاب منتقی الاصول هم در جلد 2 صفحه 377 این كلام ایشان را مورد بحث قرار داده.
[1] ـ این بحث را همین جا در ذهن شریف تان نگه دارید یك توضیحی عرض كنم. فرق میان اشاعره و عدلیه در این است که اشاعره نمیگویند بدون هیچ ملاكی حكمی وجود دارد، بلكه میگویند بنفس الحكم ملاك ایجاد میشود، الحَسَن ما حَسَّنه الشارع ما امره الشارع. تا قبل از امر هیچ ملاكی ندارد، وقتی شارع امر میكند این دارای ملاك میشود. اما عدلیه می گویند امر شارع است كه كشف میكند این حَسَن قبلاً دارای ملاك بوده پس كاشف است.
[2] ـ در بحث حج این مبنا تأثیرگذار است كه آیا ما از این من استطاع إلیه استطاعت و قدرت شرعیه را استفاده كنیم یا همان قدرت عرفیه یا عقلیه را و فروعی بر آن مترتب میشود. حالا ما هم هنوز در بحث حج به شرطیت استطاعت نرسیدیم، ان شاء الله برسیم آثار این مبنا را ذكر خواهیم كرد.
نظری ثبت نشده است .