موضوع: تعادل و تراجیح
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۲/۸
شماره جلسه : ۷۹
-
طریقه حاشیه زدن بر عروة
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۱۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
طریقه حاشیه زدن بر عروة
بحث از مرجح اول تمام شد و نتیجهی نهایی این شد دلیلی نداریم بر اینكه ما لیس له بدل بر ما له بدل ترجیح دارد. در مسئلهای كه از مرحوم سید نقل كردیم این نكته را عرض كنیم كه چون مرسوم این است كه آقایانی كه نظر دارند بر عروه حاشیهای میزنند. نحوهی حاشیه زدن یك فنّ است كه آن كسی كه نظر دارد بر كدام قسمت از عبارت حاشیه بزند. در عبارت سید در دو جا، اگر آقایان به نتیجهای كه ما رسیدیم شما هم رسیدید، اینطور باید حاشیه زده شود. اگر كسی با مطلبی كه سید فرموده موافق است كه هیچ! اگر فقیهی كه حاشیهی بر عروه دارد اگر نسبت به یك مسئله حاشیه نداشت معلوم میشود در این مسئله موافق با سید است و اگر كسی حاشیه دارد باید حاشیهاش را ذكر كند.یك قسمت این بود كه سید فرمود اگر با طهارت مائیه واجب اهمی معارضه كرد و مثال به طهارت خبثیه زد. اینجا عرض كردیم مثل مرحوم امام، مرحوم والد ما و جمع دیگری از آقایان اینجا میگویند اهم بودن شرط نیست. عبارت امام این است «لا یبعد أن یكون مطلق المحذور الشرعی من ترك واجب أو فعل محرم أو ترك شرط أو إیجاد مانع موجباً للانتقال إلى التیمّم».
از مطالبی كه از مرحوم آقای حكیم هم نقل كردیم نتیجهاش این شد كه لا وجه للاهمیه، بلكه اگر محذور شرعی باشد، واجب یا حرامی باشد، ولو اهم از طهارت مائیه نباشد، إنتقل إلی التیمم. از روایات تیمم استفاده کردیم هر جا كه قدرت عقلیهی تكوینیه نباشد یعنی عجز تكوینی یا حتی عجز عرفی باشد، مانع از این است كه نوبت به وضو برسد و انتقال به تیمم پیدا میكند. ولی باید مسئله مانعیت یعنی عجز عرفی نسبت به طهارت مائیه روشن باشد.
امام میفرمایند «لا لما ذكره» نه به این دلیلی كه سید ذكر كرده كه الوضو له بدل و هو التیمم بخلاف رفع الخبث. «بل لاستفادة ذلك من مجموع ما ورد فی الانتقال إلیه» بلكه از این روایات استفاده می شود. یعنی امام هم به این جهت توجه داشتند كه این مطلب درست نیست كه ما بگوئیم چون وضو بدل دارد پس ما لیس له بدل قهراً اهم این ما له بدل میشود. میفرمایند ما از روایاتی كه در باب تیمم وارد شده استفاده میكنیم كه اگر این طهارت مائیه مزاحمی ولو غیر اهم داشته باشد انتقال به تیمم پیدا كند[1].
ما هم قبلاً عرض كردیم بین اهم و بین این لأن الوضو له بدل سازگاری ندارد. اگر ملاك اهمیت است به خاطر اهمیت مقدم كنید، مگر اینكه بگوئیم سید نظرش این است كه ما لیس له بدل همیشه اهم است از ما له بدل.
به روایات تیمم كه رسیدیم گفتیم تقریباً غیر از صحیحهی معتبرهی ابو عبیده، ارتباطی به ما نحن فیه ندارد. موضوع روایات معذور بودن انسان از طهارت مائیه است. اینجا عذری ندارد، یك آب دارد هم میتواند برای طهارت مائیه و هم برای طهارت خبثیه استفاده كند ولی برای یكیش كافی هست. فی نفسه نسبت به طهارت مائیه عذر ندارد، لذا گفتیم از آن روایات برای ما نحن فیه اصلاً استفاده نمیشود. در آن روایات دو مرحله وجود دارد یک مرحله سقوط طهارت مائیه است و علت آن بدل داشتن طهارت مائیه نیست بلکه علت سقوط طهارت عذر است. اصلاً اگر تیمم نبود شارع چه بسا در این موارد میفرماید بدون وضو نماز بخوان.
در مسئله اهمیت، ما هم از روایات استفاده كردیم كه اینها عنوان عذر را دارد و اساساً عرض كردم از روایات استفاده میشود كه إن لم تجدوا در آیه توسط روایات توسعه داده شده است اعم از عدم وجدان تكوینی و عدم وجدان عرفی و ما عدم وجدان شرعی را از روایات نفهمیدیم. ولی گفتیم این مواردی كه موجب سقوط وضو شده گرچه بعضی از مواردش اهم است ولی بعضی از مواردش هم اهم نیست. پس یک حاشیه این است که لا وجه للاهم، لا خصوصیة للاهم.
اگر كسی مثل مرحوم امام، مثل مرحوم آقای حكیم، مثل مرحوم والد ما، از روایات تیمم استفاده كردند كه مطلق العذر مسوغ برای سقوط طهارت مائیه است، باید كنار اهم بنویسیم لا خصوصیة للاهم بل فی مطلق الاعذار سواءٌ كان عقلیاً أو عرفیاً و ان لم تكن اهم من الطهارة المائیه. مسئله این است «اذا عارض استعمال الماء فی الوضو أو الغسل واجبٌ اهم» اینجا یك حاشیه باید زده شود.
در ادامه میفرمایند «كما اذا كان بدنه أو ثوبه نجساً و لم یكن عنده من الماء إلا بقدر احد الامرین من رفع الحدث أو الخبث ففی هذه الصوره یجب إستعماله فی رفع الخبث». مرحوم آقای خوئی به یجب میرسند میگویند «علی الاحوط و الاظهر التخییر» میگوید معین نیست كه حتماً ما در رفع خبث استفاده كنیم. ظاهراً حاشیه دیگری بر همین مسئله دارند و فرمودند «وجود استعمال الماء فی رفع الخبث اذا دار الامر بینه و بین الوضو او الغسل مبنی علی الاحتیاط». وقتی گفتیم نه از آن روایات و نه از روایت ابوعبیده استفاده میكنیم، فقط ما میمانیم و یك اجماع. اگر كسی هم در اجماع خدشه كند شهرت مسلمه ما هم باید بگوئیم یجب علی الاحوط لشهرة المسلمه نه لروایات.
در جایی هم که میفرمانید «لأن الوضو له بدلٌ» باید حاشیهای زد كه «لا وجه لهذا التعلیل» كه نمیتوانیم بگوئیم برای اینكه بدل دارد اهم میشود.
بحث دیگری اینجا وجود دارد كه این را باید در جای خودش دنبال كرد كه اگر این شخص روی قول مشهور كه میگویند باید این آب را در رفع خبث استفاده كند، حالا نكرد و آمد با آن وضو گرفت، آیا وضو صحیح است یا نه؟ سید میفرماید «و اذا توضا او اغتسل حینئذٍ باطلٌ». آقای خوئی میفرماید «و لصحة وجهٌ حتّی علی القول بوجوب صرف الماء فی رفع الخبث». ولو قائل میشویم به اینكه آب را باید در رفع خبث صرف كند اما وجه دارد. وجهش ترتب است كه بالأخره این مأمور به این است اما اگر این را انجام نداد به وضو مأمور است. سید میگوید «لأنه مأمورٌ بالتیمم و لا امر بالوضو او الغسل» این روی فرض انكار ترتب است. اگر كسی ترتب را قبول نكند اصل اینكه این مطلوبیت ذاتی برای شارع دارد و برای ما محرز است كفایت میكند.
[1] ـ العروة الوثقى (المحشى)، ج2، ص: 179.
نظری ثبت نشده است .