موضوع: تعادل و تراجیح
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۱/۲۹
شماره جلسه : ۹۸
-
کلام مرحوم آملی در بحث
-
وجه اول
-
بررسی وجه اول
-
وجه دوم
-
بررسی وجه دوم
-
حدیث اخلاقی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۱۰
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
کلام مرحوم آملی در بحث
تقریباً مبانی بحثِ وجوبِ وفای به نذر و وجوب الحج را روشن و اقوال را ذكر كردیم. قبل از اینكه ببینیم قول مختار كدام است اولاً این نكته لازم است كه اینجا آیا اجماعی بر احد الطرفین یا احد الاقوال وجود دارد یا نه؟ در كتاب مصباح الهدی مرحوم آملی (رضوان الله تعالی علیه)، ایشان وقتی این كلام صاحب عروه را نقل میكند میفرماید «ظاهر الأصحاب الاتفاق» یعنی فقها بر این اتفاق دارند كه با وجوب وفای به نذر استطاعتی كه بعداً حاصل میشود اثری ندارد و حج واجب نمیشود و این شخص باید وفای به نذر كند[1]. مرحوم شهید اول در دروس میفرماید «و ظاهر الأصحاب تقدیم حجة الإسلام مطلقا و صرف الاستطاعة بعد النذر إلیها، إلّا أن یعین سنة للنذر فیصرف الاستطاعة فیها إلى حجّ النذر»[2]. مرحوم شهید ثانی در مسالك، صاحب مدارك، اینها همه همین نظر را دارند كه مسئلهی وجوب حج كنار میرود و مسئلهی وجوب وفای به نذر مطرح میشود.مرحوم آملی در ادامه میفرمایند نائینی و من تبع نائینی كه قائلاند به اینكه نذر منحل میشود و وجوب الحج را مقدم بر وجوب الوفای بالنذر قرار دادند به وجوهی استدلال كردند یا وجوهی را میشود برای استدلال اینها ذكر كرد. ایشان در اینجا سه وجه را ذكر میكند و بعد از آن میفرماید ما هر سه وجه را میتوانیم به یك وجه واحد برگردانیم.
وجه اول
وجه اول اینكه بگوییم این وجوب وفای به نذر و وجوب الحج هر دو مقدور به قدرت شرعیهاند، نظیر كلامی كه مرحوم عراقی داشت كه ایشان فرمود این كلام مرحوم سید در جایی است كه ما وجوب وفای به نذر را مقدور به قدرت عقلی بدانیم و بعد بگوئیم در تزاحم با وجوب حج بر حج مقدم است چون حج مقید به استطاعت شرعیه است. ایشان میفرماید اگر هر دو را مشروط به قدرت شرعیه دانستیم «یقدم الأسبق منهما زمانا» آنكه زماناً واقع شده مقدم است. اگر اول مسئلهی نذر بوده او مقدم است و اگر اول استطاعت آمده و وجوب حج آمده او مقدم است. ما هم ان شاء الله در همین مرجحات باب تزاحم این را مطرح میكنیم كه یكی از مرجحات اسبقیت زمانی است.اما میگویند اگر این دو مساوی نباشند. هر دو مشروط به قدرت شرعیهاند اما یكی از اینها یك شرط زائدی دارد كه دیگری ندارد و در ما نحن فیه همین است. در ما نحن فیه وفای به نذر در صورتی واجب است كه متعلق او رجحان داشته باشد خود این یك شرط اضافی است. میفرمایند اینجا به اعتبار اینكه این شرط اضافی است وجوب الحج بر وجوب وفای به نذر مقدم بشود. میگویند نظیر این میشود كه اگر واجب مطلق با واجب مشروط تزاحم پیدا كرد واجب مطلق مقدم است. اینجا هم در حقیقت وجوب الحج نسبت به آن شرطی كه در وجوب وفای به نذر است مطلق میشود و وجوب وفای به نذر مشروط میشود. لذا بگوئیم وجوب الحج بر وجوب الوفای بالنذر مقدم میشود. در حقیقت وجوب الحج فعلی و وجوب وفای به نذر غیر فعلی است[3].
بررسی وجه اول
قطع نظر از اینكه ایشان بعداً میگوید این سه راه به یکدیگر باز می گردند باید ملاحظه بشود آیا این راه درست است یا نه؟ یعنی اگر واجبی مطلق شد میتوانیم بگوئیم مطلق من حیث إنه مطلقٌ بر مشروط رجحان دارد؟ آیا این برمیگردد به اینكه بگوئیم واجب مطلق وجوبش فعلی است؟ واجب مشروط وجوبش غیر فعلی است؟ اگر این باشد كه از محل بحث خارج است. به عبارت دیگر اشكال ما بر این راه اینست كه این شرط –رجحان متعلق- یا موجود است یا موجود نیست. اگر موجود است هر دو واجب فعلی میشوند.اگر هنوز موجود نشده، چون نكتهای كه وجود دارد اینست كه این رجحان آیا باید حین النذر باشد یا باید این رجحان حین العمل باشد. بگوئیم هنوز وقت عمل نرسیده، وقت عمل ببینیم كه آیا این رجحان دارد یا ندارد. بگوئیم چون هنوز وقت عمل نرسیده و ما نمیدانیم این رجحان دارد یا نه؟ پس اصلاً وجوب فعلی ندارد و بحث ما در جایی است كه این دو از این نظر كه وجوبشان فعلی است بحثی نداشته باشد. مثلاً یك روز مانده به عرفه، هم راه دارد برود به مكه و هم اینكه نذر میكند فردا عرفه باشد. اینجا باید حساب كنیم یا این نذر الآن فعلیت دارد و یا ندارد! اگر ندارد كه از موضوع بحث خارج است و اگر هم دارد پس بحثی نیست شما اینجا رجحانی پیدا نكردید. یعنی چیزی كه بیائیم وجوب الحج را بر وجوب وفای به نذر مقدم كنیم وجود ندارد.
شما اگر یك واجب مطلق دارید وجوب فعلی دارد، یك واجب مشروط دارید كه هنوز وجوبش فعلی نشده مسلم آنجا واجب فعلی را باید انجام بدهید، اصلاً آنجا نوبت به تزاحم نمیرسد، بگوئیم این واجب با آن واجب تزاحم میكنند عند التزاحم این چنین است مگر اینكه بگوئیم این شرطی كه در باب نذر وجود دارد شرط الوجوب نیست، این شرط برای آن واجب و متعلق است یعنی كسی كه نذر كرد بالفعل وجوب بر او میآید اما چه زمانی باید عمل و وفا كند؟ در زمان امتثال این شرط امتثال است ولی آقایان میگویند اگر متعلق نذر رجحانش فی زمان العمل نداشته باشد اصلاً نذر منعقد نمیشود. عبارات فقها در باب نذر ملاحظه بشود همین را میرساند نمیگویند وقتی شما نذر كردید وجوب الوفا میآید اما مثل واجب معلق در زمان نذر اگر این عمل آن زمان رجحان داشت باید انجام بدهید و اگر نداد لازم نیست كه این وجوب را انجام بدهید، علی ای حال این مطلب یك صورت فنی روشنی ندارد كه ما اینطور بگوئیم این برمیگردد به واجب مطلق، آن واجب مشروط است و در تزاحم بین واجب مطلق و واجب مشروط، واجب مطلق مقدم است این مناقشهاش همین بود كه عرض كردیم.
وجه دوم
در راه دوم میفرماید «یعتبر فی انعقاد النذر حدوثا، و فی بقائه بعد انعقاده ان لا یكون متعلقة مفوتا لواجب و لا مستلزما لحرام مع قطع النظر عن تعلق النذر» در باب نذر بگوئیم باید با قطع نظر از تعلق نذر متعلق نذر مفوت واجب و مستلزم حرام نباشد. این غیر از اینست كه مسئله رجحان را مطرح كنیم ولو اینكه ایشان بعداً آمده مسئله را روی رجحان برده ولی اینطور نیست. میگوئیم اگر نذری كنید این مفوت واجب یا مستلزم حرام باشد نذر منعقد نمیشود. در ما نحن فیه هم میگویند زیارت عرفه مانعٌ و مفوتٌ للحج. حج با قطع نظر از این نذر تام الملاك است و این مفوت آن است. میفرماید «فصحة نذرها متوقفة على ان لا یكون متعلق النذر مفوتا للواجب» اگر نذر بخواهد صحیح باشد متعلق نباید مفوت باشد، اگر از آن طرف «و عدم مفویته یتوقف على صحة نذره» اگر بخواهد مفوت نباشد باید نذرش صحیح باشد لذا میگوید دور لازم میآید «فیتوقف صحة النذر على ان لا یكون متعلقة مفوتا، و یتوقف عدم مفویته على ان یكون صحیحا»[4].بررسی وجه دوم
به نظرم ذیل مطلب درستی نیست و مطابق با صدر نیست. یعنی ذیل برمیگردد به اینكه بگوئیم نذر مقید به اینكه مفوت واجب نباشد نیست، در ذیل مرحوم آقای آملی دور درست میكند و میگوید صحت نذر متوقف است بر اینكه این مفوت واجب نباشد و عدم مفوتیت متوقف است بر اینكه این نذر صحیح باشد. بیان دور برای اینست كه شما شرط را خراب كنید؟ در حالی كه میخواهید از همین شرط استفاده كنید بر اینكه بگوئید وجوب حج بر وجوب نذر مقدم است. لذا این ذیل را به نظر من كاری نداشته باشیم، فرض كنیم اصلاً در عبارت ایشان این ذیل نیامده!اصل مطلب این است؛ میگوئیم یكی از شرایط نذر این است كه متعلق نذر مع قطع النظر عن النذر مفوت واجب و مستلزم حرام نباشد. باز اینجا دو عنوان هست یكی مفوت واجب و یكی مستلزم حرام، آیا این بیان درست است یا نه؟ بگوئیم چون زیارت روز عرفه مع قطع النظر عن النذر لولا النذر اینكه عرض كردم مرحوم آقای صدر از لا به لای كلمات آن صورت لو لایی را در میآورد ولو به معنای دیگری ایشان، اینها در تعبیراتشان كلمات فقها به یك نحوی آمده، بگوئیم نذر متعلقش لو لا النذر باید مفوت واجب نباشد و اینجا زیارت عرفه مفوت واجب است، لذا این نذر اصلاً منعقد نمیشود این نذر اصلاً درست نیست. رجحان ذاتی حین العمل دارد، ولی مستلزم این است كه واجب است تفویت شود.
اشكال این فرمایش این است كه در هر دو واجبی كه مشروط به قدرت شرعیهاند شما هر كدام را عمل كردید مفوت دیگری است. اگر یادتان باشد وقتی كلمات شهید صدر و مرحوم نائینی در بحث تقدیم مشروط به قدرت عقلیه بر مشروط به قدرت شرعیه، مطرح کردیم مرحوم نائینی گفتند اگر هر دو مشروط به قدرت شرعیه شدند هر كدام را انجام بدهیم مفوت دیگری است. باز یادآوری كنم نائینی میفرمود اگر یكی مشروط به قدرت عقلی شد و دیگری مشروط به قدرت شرعی، شما وقتی مشروط به قدرت عقلی را انجام میدهید موضوع مشروط به قدرت شرعی از بین میرود بعد كه موضوع رفت خود به خود ملاك هم میرود، اما اگر مشروط به قدرت شرعیه را انجام دادید چون قدرت عقلیه به اطلاقش باقی است آمدید ملاك او را تفویت كردید.
حالا میخواهیم عرض كنیم شما هر جا دو واجب دارید اگر هر دو عقلی، هر دو شرعی، حالا در این دو صورت عرض كنیم بالأخره هر كدام را انجام دادید تفویت ملاك دیگری كردید مگر خود مرحوم آقای صدر نگفت یكی از قیود لبّیهی همهی واجبات عدم الاشتغال بضدٍ مساوی أو أهم است. به این معناست كه شما اگر اشتغال به ضد پیدا كردید ملاك این فوت میشود. عرض میكنم تفویت ملاك قادحیت ندارد ما در مواردی داریم كه شخص میآید امتثالی انجام میدهد و با یك امتثال ملاك دیگری فوت میشود یا بالعكس، اگر او را میخواست امتثال كند ملاك این فوت شود. مفوتیت للملاك اینجا نمیتواند قادح باشد.
بله اگر بگوئیم اگر یك نذری كنیم متعلق این نذر مستلزم حرام باشد و مستلزم این است كه آدم غصبی كند، مستلزم این است كه مال كسی را ببرد، كسی را ایذاء كند، فرض كنید اگر گفتیم ایذاء الوالدین حرام است، اگر بچه نذر كند روزهی مستحبی را و میداند پدرو مادر ناراحت میشوند این نذرش منعقد نمیشود چون مستلزم حرام است، ایذاء ابوین حرام است، این عیبی ندارد ولی در ما نحن فیه چنین چیزی وجود ندارد. در ما نحن فیه این میگوید من میخواهم بروم زیارت عرفه، زیارت عرفه مفوت ملاك حج هست ولی مستلزم حرام نیست.
حدیث اخلاقی
من این آیه مباركه سوره مریم را كه نكات فراوانی دارد را میخواستم عرض كنم «أُولئِكَ الَّذینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیهِمْ مِنَ النَّبِیینَ مِنْ ذُرِّیةِ آدَمَ وَ مِمَّنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ وَ مِنْ ذُرِّیةِ إِبْراهیمَ وَ إِسْرائیلَ وَ مِمَّنْ هَدَینا وَ اجْتَبَینا إِذا تُتْلى عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِیا»[5].ذیل این آیه یعنی «وَ مِمَّنْ هَدَینا وَ اجْتَبَینا» آیا این عطف است یا استیناف بحث وجود دارد ولی ولی خداوند میفرماید از كسانی كه آنها را هدایت و اجتباء كردیم از میان مردم این خصوصیت را دارند كه «إِذا تُتْلى عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِیا». وقتی آیات الهی و قرآن كریم بر آنها خوانده میشود آنها با صورت به زمین میافتند و سجده میكنند و بُكاء دارند. یعنی سه جهت وجود دارد كه آیات الهی آنچنان در وجود اینها تأثیر میگذارد، آنچنان روح اینها و نفس اینها به درجاتی رسیده كه وقتی كلام الهی با آنها مواجه میشود این حالت را پیدا میكنند.
در ذیل این آیه از امام سجاد (علیه السلام) روایت آمده كه مقصود از «وَ مِمَّنْ هَدَینا وَ اجْتَبَینا» ما هستیم[6]. حالا آیا این هم نكتهای وجود دارد كه این روایاتی كه در ذیل بعضی از آیات در مورد ائمه آمده، مثلاً نحن الصراط المستقیم یا در آیات متعدد داریم كه ائمه تطبیق كردند بر خودشان آیا این به عنوان مصداق اظهر است یا به عنوان تنها مصداق است؟ كه به نظر میرسد تنها مصداق است یعنی این مصداق منحصرش ائمهی معصومین (علیهم السلام) هستند.
چه بگوئیم این آیه فقط مربوط به ائمه (علیهم السلام) است و چه بگوئیم اینها مصداق بارزش هستند ما باید به این سمت حركت كنیم كه وقتی آیات الهی قرائت میشود و تلاوت میشود ما هم این حالاتی كه آنها پیدا میكردند را نمیتوانیم پیدا كنیم ولی یك مقداری خودمان را به آن نزدیك كنیم، قرآن خوانده میشود در ما هیچ اثری به وجود نمیآید، در خودمان هیچ انقلابی و هیچ تحولی، هیچ حالت بُكایی به وجود نمیآید، چرا اینطور هستیم؟ این «إِذا تُتْلى عَلَیهِمْ آیاتُ الرَّحْمنِ» به قول بزرگان اصول این موضوع و ملاكش هست. یعنی اینها همان طوری كه وقت نماز در محضر خدای تبارك و تعالی میخواستند حاضر شوند چه حالی پیدا میكردند از دیدن میلیونها پادشاه و ... ابهت آن وقت نماز برای آنها بسیار بالاتر است، كلام خدا هم باید همینطور باشد. عجیب است ما هنوز از كلام خدا خبر نداریم، اطلاع نداریم، آدم گاهی اوقات روی یك نقطه از نقاط قرآن تمركز میكند میبیند حالش عوض میشود. ولی اگر واقعاً با دقت باشد، روی یك حرف از آیات الهی، روی باء بسم الله، همین است و این واقعیت دارد ما گاهی اوقات این را مثل سایر كلمات و سایر كتب... میدانیم.
این درس را از این آیه بگیریم كه واقعاً به این سمت حركت كنیم، در ما نیست یا كم و ضعیف است اگر نیست دنبال ایجادش باشیم چه چیزی مانع است؟ چه چیز مانع شده كه وقتی من آیات الهی را میشنوم نعوذ بالله مثل این است كه سخنان یك آدم معمولی را میشنوم. چرا اصلاً من تصور نمیكنم كه این كلام خداست و باید یك حالتی در من ایجاد كند؟ چرا رسول خدا(صلی الله عليه وآله) وقتی آیاتی برایش نازل میشد از حال میرفت و بیهوش میشد؟ از دیدن جبرئیل بیهوش میشد یا از نزول وحی بیهوش میشد؟ از اینكه این كلام خدا را تلقی میكرد بیهوش میشد؟ حالا در بعضی از روایات دارد كه جبرئیل به صور مختلف میآمد در بعضی از صورها طوری بود كه پیامبر بیهوش میشد. ولی واقع مسئله این نیست، واقع مسئله آن كلامی است كه در آن زمان جبرئیل میآورد این چنین میشد. بعد چقدر در روایات داریم، پیامبر، فاطمه زهرا، امیرالمؤمنین، ائمه (علیهم السلام) در سیرهشان این است كه وقتی یك آیه را میشنیدند ساعتها اشك میریختند، ساعتها گریه میكردند، نه اینكه یك لحظه سر را بر خاك بگذارند و قطره اشكی داشته باشند. ما باید این را در خودمان ایجادكنیم و اگر ضعیف است تقویت كنیم و این خودش مفتاح برای همهی موفقیتهاست.
[1] ـ مصباح الهدى فی شرح العروة الوثقى، ج11، ص: 385.
[2] ـ الدروس الشرعیة فی فقه الإمامیة، ج1، ص: 318.
[3] ـ مصباح الهدى فی شرح العروة الوثقى، ج11، ص: 386: منها انه إذا تزاحم الواجبان المشروطان بالقدرة شرعا فمع تساویها فی الاشتراط یقدم الأسبق منهما زمانا، و مع الاختلاف بینهما یكون أحدهما دون الأخر مشروطا بشرط أخر زائدا عن اشتراطه بالقدرة كما إذا كان مشروطا بان لا یكون مخالفا مع الكتاب كالشرط الواقع فی ضمن العقد من البیع و نحوه، أو بان یكون متعلقة راجحا كالنذر و العهد و نحوهما، فان ما لا یكون مشروطا بهذا الشرط الزائد یقدم علیه لكونه مطلقا عن ذاك الشرط، فتكون النسبة بینه و بین ما یكون مشروطا بهذا الشرط الزائد كالنسبة بین الواجب المطلق و الواجب و المشروط فی وجوب تقدیم المطلق على المشروط و وجوب النذر الحج كلیهما مشروط بالقدر شرعا، و یزید النذر فی اعتبار كون العمل المنذور راجحا شرعا حین العمل مع قطع النظر عن تعلق النذر به بدون الحج حیث ان وجوبه مطلق عن ذاك الاشتراط شرعا.
[4] ـ مصباح الهدى فی شرح العروة الوثقى، ج11، ص: 386 و 387: و منها انه یعتبر فی انعقاد النذر حدوثا، و فی بقائه بعد انعقاده ان لا یكون متعلقة مفوتا لواجب و لا مستلزما لحرام مع قطع النظر عن تعلق النذر به بمعنى انه لا یكون متعلقة لو لا النذر مما یوجب تفویت الواجب أو مستلزما لارتكاب المحرم، فإذا نذر قبل حلول شوال زیارة الحسین علیه السّلام فی یوم العرفة و صار مستطیعا فی أشهر الحج بحدوثها فیها أو ببقائها إلیها لو كانت متحققة قبلها یكون الحج تام الملاك بتحقق الاستطاعة فی أشهره، إذ الاستطاعة بجمیع ما یعتبر فیها حاصلة فی أشهر الحج حینئذ و لا مانع عنها فیما تقتضیه من وجوب الحج الا نذر زیارة العرفة، فزیارة العرفة حینئذ مفوتة للحج التام الملاك لو لا نذر الزیارة، فصحة نذرها متوقفة على ان لا یكون متعلق النذر مفوتا للواجب، و عدم مفویته یتوقف على صحة نذره إذ لو لا صحته لكان المتعلق مفوتا لحج تام الملاك، فیتوقف صحة النذر على ان لا یكون متعلقة مفوتا، و یتوقف عدم مفویته على ان یكون صحیحا و هذا دور ظاهر.
[5] ـ مریم، 58.
[6] ـ مناقب آل أبی طالب علیهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج4، ص: 129.
نظری ثبت نشده است .