موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۱/۲۱
شماره جلسه : ۶۹
-
خلاصه بحث گذشته
-
ارزیابی دیدگاه محقق خوانساری(قدس سره)
-
ارزیابی دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
-
جمعبندی و بیان دیدگاه برگزیده
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که در اين حجي كه صبي مميز انجام ميدهد، اگر در اثناء حج (يعني قبل از وقوف به مشعر) بالغ شود، آيا قاعده اجزاء اين حج را اقتضا ميكند يا عدم اجزاء را؟ بیان شد که از حيث قاعده بين فقها اختلاف است، بسیاری قائلاند به اين كه قاعده اقتضا دارد عدم الاجزاء را که سه بیان در اینجا بود که در یکی مناقشه کرده و دو بیان را پذیرفتیم.از كلمات مرحوم خوانساري در جامع المدارك استفاده ميشود كه قاعده اقتضاي اجزاء دارد كه كلام ايشان را در جلسه گذشته بيان كرديم. خلاصه کلام ايشان اين بود كه روايات دلالت بر اين دارد كه اگر بعد اتمام الحج بالغ و محتلم شد، اينجا مجزي نيست. بعد فرمودند اولاً اين فرض كه احتلام در اثناء حج باشد، از اين روايات خارج است. حال که خارج است، پس بايد بگوئيم اين داخل در مورد اجزاء است و بعد ترقي كرده و فرمودند اين رواياتي كه دلالت بر اجزاء احتلام دارد، عدم الاجزاء در اثناء حج را نفي ميكند (نفي در نفي يعني اثبات)؛ يعني ما از مفهوم اين روايات استفاده ميكنيم که اگر صبيّ مميز در اثناء حج محتلم شد، مجزي از حجة الاسلام است.
ارزیابی دیدگاه محقق خوانساری(قدس سره)
این سخن مرحوم خوانساری که اين مورد از اين روايات عدم الاجزاء خارج است، چه ملازمهاي با اجزا دارد؟! اين روايات ميگويد بعد از حجّ، «اذ احتلم يجب عليه حجة الاسلام»، اصلاً اين مورد كه صبی در اثناء حجّ بالغ میشود، داخل در روايات عدم الاجزاء نيست، اما از كجا اجزاء را ما بفهميم.به بیان دیگر، آيا مرحوم خوانساري ميخواهند بفرمايد چون امام عليه السلام در مقام بيان موارد عدم الاجزاء بودند (يعني امام(عليه السلام) ميخواستند بگويند در چه صورتي مُجزي نيست)، و اين مورد را بيان نكرده است، پس اين مورد داخل در اجزاء است؟
پاسخ اين است كه از كجا ما چنين چيزي را بفهميم كه امام(عليه السلام) در مقام بيان موارد عدم الاجزاء است، از امام عليه السلام سؤال ميكنند ابن عشر سنين حج انجام ميدهد. حضرت ميفرمايد: «عليه حجة الاسلام اذ احتلم»، يا صبي ده بار حج انجام ميدهد، حضرت ميفرمايد: «عليه حجة الاسلام اذ احتلم»؛ يعني بلوغ را در حجة الاسلام شرط ميداند. بنابراین، ما نیز قبول داريم اين مورد خارج از مفروض اين روايات است، اما خارج بودن چه ملازمهاي با إجزاء دارد؟!
در گذشته بیان شد که مرحوم خوئي فرمود كه اين روايت دلالت بر عدم الاجزاء دارد مطلقاً؛ يعني «سواءٌ احتلم في الاثناء أو لم يحتلم في الاثناء»، در آن گفتیم که اصلاً اطلاق را قبول نداريم؛ چرا که اين روايات هيچ نظري به وقوع احتلام در اثناء يا عدم وقوع احتلام در اثناء ندارد.
نکته شایان ذکر آن است که ممكن است بپرسيد چگونه شما نفي اطلاق ميكنيد و مرحوم خوئي ادعاي اطلاق ميكنند؟ يك وقت هست كه ميگوئيم اطلاق هم مثل مفاهيم الفاظ است که يك فقيهي ميگويد ظهور در اين معنا دارد و فقيه ديگري ميگويد ظهور در اين معنا دارد، اين اشكالي ندارد، اما اين كه يك فقيهي ادعا كند كه یک لفظ اطلاق دارد و فقيه ديگر بگويد اطلاق ندارد، سؤال برانگیز است.
اگر بگوئيم آن فقيهي كه ميگويد اطلاق دارد، ميگويد مولا از اين جهت در مقام بيان است، لذا ميگويد اطلاق دارد، اما فقيه ديگر ميگويد چون مولا از اين جهت در مقام بيان نيست اطلاق ندارد، يك شقّ سومي هم داريم كه اگر شك كنيم مولا از اين جهت در مقام بيان است یا خیر، ميگوئيم اصل اين است كه مولا و متكلم در مقام بيان است و چنين اصلي داريم براي اين كه بگوئيم «الاصل كون المتكلم في مقام البيان».
لیکن نكته فنّي در اینجا که منجر به منافشه در مطلب دوم مرحوم خوانساري است، آن است که مرحوم خوانساري در ترقي از راه مفهوم ميگويند در آنجا مُجزي نيست، مفهومش اين است كه در اينجا مُجزي است، اشکال ما این است که در مفهوم، موضوع نبايد تغيير كند؛ یعنی هر آنچه متعلق حكم است، مفهوم باید روي همان پياده شود. امام عليه السلام ميفرمايد: بعد از حجّ، «إذ احتلم تجب حجة الاسلام»، مفهومش اين است كه بعد الحج تا مادامي كه محتلم نشده واجب نيست نه این که مفهومش اين باشد كه «قبل تمامية الاعمال اذ احتلم»، مجزي است.
به بیان ديگر، قضيهاي كه در روايت آمده، موضوعش «بعد الحج» است. اين موضوع بايد در منطوق و مفهوم حفظ شود، منطوقش اين است بعد الحج يعني بعد از اين كه اعمالش تمام شد، «اذ احتلم تجب عليه حجة الاسلام»، مفهومش اين است كه اين صبي بعد الحج مادامي كه محتلم نشده، حج بر او واجب نيست. مرحوم خوانساری ميفرمايد: «قبل الحج إذ احتلم فهو مجزئٌ»، و حال آن که مفهوم در اینجا، قبل تمامية الحج است که يك موضوع ديگري است و در مفهوم، همان موضوعی كه در منطوق است بايد در مفهوم نیز حفظ شود.
به دیگر سخن، ظاهر پرسش سائل در منطوق اين است حال که صبي حجّ را انجام داد و تمام شد، آيا مجزي هست يا نه؟ حضرت ميفرمايد: «اذ احتلم تجب عليه حجة الاسلام»، مفومش این است که اگر يك صبي فرض كنيم دوازده ساله حجّش تمام شد و سيزده ساله شد و هنوز هم محتلم نشده و مُرد، حجة الاسلام بر او واجب نيست، نه این که مفهومش باشد كه «قبل تمامية العمل اذ احتلم فهو مجزئٌ»!
بنابراین، «الصبیّ بعد العمل» موضوع است که این صبی، اگر به بلوغ برسد، حجة الاسلام بر او واجب است. مفهومش این است که: «الصبي بعد العمل اذا لم يحتلم لا يجب»، اما مرحوم خوانساری در مفهومگیری میفرماید: «الصبي قبل تمام العمل لا یجب» و حال آن که اين موضوع تغيير پيدا كرد.
ارزیابی دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
با توجه به این بیان، اشکال ما به محقق خویی(قدس سره) نیز روشن میشود. بیان ما مجرد يك استظهار نيست؛ یعنی بگوئيم مرحوم خویی ميگويد ظاهراً اطلاق دارد، اما ما میگويئم ظاهراً اطلاق ندارد)، اشكال ما اين است كه شما مثلاً در «اعتق رقبة» ميگوئيد رقبه اطلاق دارد؛ چه رقبه مؤمنه و چه رقبه كافره، اما نميتوانيد بگوئيد «اعتق رقبةً» از جهت دیگری غیر از رقبه اطلاق دارد؛ چرا خود رقبه (که موضوع است) بايد حفظ شود؛ چون معقد و موضوع براي اطلاق است،موضوع در روايات اين است كه «بعد العمل إذ احتلم يجب عليه حجة الاسلام»، هر اطلاقی که میخواهید پياده كنيد، نسبت به «بعد العمل» بايد پياده كنيد، اما این که بگوئيد مفهوم این است که: «قبل تمامية العمل اذ احتلم»؛ چه محتلم بشود و چه نشود، نسبت به آن اطلاق دارد، صحیح نبوده و بیمعناست. مثل اين است كه بگوئيم «اعتق رقبةً» نسبت به اطعام ستين مسكيناً اطلاق دارد كه يك موضوع ديگري است؛ یعنی بگوئيم «اعتق رقبةً» اطلاق داشته و ميگويد صوم شصت روز، چه متصل باشد يا غير متصل! هیچ ارتباطی به هم ندارند.
بنابراین، در اطلاق بايد آنچه موضوع براي اطلاق است حفظ شود، موضوع براي اطلاق در این بحث، «بعد العمل» است، نسبت به «بعد العمل» هر چه ميخواهيد بگویید، اما معقول نیست بگوئيم بعد العمل مطلق است؛ اعم از اين كه قبل العمل محتلم بشود يا نه! يك چيز ناصحيح.
جمعبندی و بیان دیدگاه برگزیده
بدینسان، این مناقشه، هم اشکال ما به مرحوم خوانساري است كه عنوان موضوعی مفهوم و منطوق بايد حفظ شود، هم اشكال ماست به مرحوم خوئي و ميگوئيم هر دو بیان اشكال دارد و نتيجهاي كه ميگيريم همان است كه مرحوم والد ما يا در كلمات برخي از فقهاي ديگر نیز هست که قاعده اين است بلوغ از شرايط حجة الاسلام است و قاعده ميگويد بايد از ابتدا تا آخر باشد.به بیان دیگر، قاعده آن است كه شرط باید در همه جزئیات مشروط از ابتدا تا پایان باشد، اما اگر اين شرط در يك جزء كوچك آن هم نباشد، قاعده ميگويد كفايت نميكند. مثلاً طهارت شرط نماز است، حال كسي از ابتدا تا آخر نماز طهارت داشت و قبل از سلام طهارتش را از دست داد، نمازش باطل است یا این که وقت، شرط براي نماز است بايد تمام نماز در وقت باشد و اگر در خارج از وقت بود نماز باطل است. بله، در روایات آمده: «من ادرك ركعةً فكأنما ادرك الصلاة جميعا يا ادرك الوقت جميعا» که در آنجا دليل خاص داريم، اما اگر چنین دلیل خاصی نداشتیم، مشروط زماني محقق ميشود كه شرط در همه اجزاء مشروط باشد.
در اینجا سائل ميگويد: «ابن عشر سنين يحجّ»؛ يك پسر ده ساله حج انجام ميدهد، سؤالش از اجزاء است که آيا مُجزي است يا نه؟ امام(عليه السلام) ميفرمايد: «عليه حجة الاسلام اذ احتلم»، عرض ما اين است اين كه ميگويد «ابن عشر سنين يحج»، راوی «بعد تمام العمل» را سؤال ميكند؛ يعني حجش را انجام داده و تمام شد، حال که حجّش را انجام داد و تمام شد، آیا میتوان گفت این که امام(عليه السلام) ميگويد بعد كه محتلم شد، براي او حج واجب است؛ اعم از آن است كه در اثناء عمل محتلم بشود يا نه؟!
بنابراین، موضوع جواب امام(عليه السلام) «من تمّ حجّه» است، اما نمیتوانید بگویید اطلاق این موضوع ميگويد اعم از اينكه در اثناء محتلم بشود يا نشود، آن يك موضوع ديگري است.
اگر اطلاقگیری در اینجا، از این منظر بود که امام(عليه السلام) در مقام بيان است یا خیر؟ اشکالی بر محقق خویی(قدس سره) وارد نبود؛ چرا که ایشان ميفرمود متكلم از اين جهت در مقام بيان است، ما نیز ميگفتيم نهایتاً شك داريم اصل اين است كه متكلم در مقام بيان است، لیکن يك قانون ديگري در تمسك به اصالة الاطلاق است و آن قانون اين است كه اطلاق نسبت به همان لفظي كه ادعا ميشود بايد باشد، نه نسبت به چيزي كه مقابل آن است.
یعنی ميگوئيم كسي كه حجّش را تمام كرده، شما بگوئيد اين كسي كه حجّش را تمام كرده نُه يا ده ساله باشد، اطلاق دارد، دختر يا پسر باشد اطلاق دارد، تنها رفته يا با وليّ رفته اطلاق دارد، این اطلاق را قبول داريم، ولي بگوئيم «من تمّ حجه» نسبت به «في اثناء الحج» اطلاق دارد، اين اصلاً معنا ندارد.
نتيجه اين شد كه قاعده اولیه، مسلماً عدم الاجزاء را اقتضا دارد. حال برای اثبات اجزاء نياز به ادلهاي دیگری است که فقها در اینجا به چند دلیل استناد کردهاند.
نظری ثبت نشده است .