درس بعد

کتاب الحج

درس قبل

کتاب الحج

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۲/۶


شماره جلسه : ۷۴

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • دیدگاه صاحب المرتقی درباره دلیل چهارم

  • خلاصه سه احتمال

  • اشکال صاحب مرتقی بر دلیل چهارم

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته
بحث در دلیل چهارم بر اجزاء حجّ صبی است که قبل از مشعر بالغ می‌شود که عبارت بود از روایات: «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج». سه اشکال بر این دلیل ذکر شد که هر سه اشکال را پاسخ دادیم. بيان ديگري را صاحب كتاب المرتقي دارند که در ادامه بدان اشاره می‌کنیم.

دیدگاه صاحب المرتقی درباره دلیل چهارم
ايشان ابتدا مي‌فرمايد: در عبارت: «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج» سه احتمال وجود دارد؛

احتمال اول: اين جمله در مقام آن است كه بگويد مشعر، ركن براي حج است و «من لم يدرك المشعر لا يدرك الحج»، در نتيجه اين فقط ناظر به يك مفهوم است و دلالتي غير از اين ندارد كه مشعر عنوان ركنيّت را دارد.

احتمال دوم: اين روايات در اين مقام نیست که ركنيّت مشعر را بيان كند، بلكه مي‌خواهد بگويد ادراك حقيقت حج به اين است كه انسان مشعر را ادراك كند. در احتمال دوم مي‌خواهيم بگوييم ادراك حج به ادراك مشعر است، در احتمال اول مي‌گفتيم مشعر ركن براي حج است همين، نتيجه‌اش اين است كه كسي كه مشعر را درك نكند، حج را درك نكرده است، در احتمال دوم مي‌گوئيم تمام الحج و ادراك تمام حج به ادراك مشعر است.

نظير اينكه مي‌گوئيم «من ادرك الوقت ركعةً فقد ادرك الصلاة»؛ اگر كسي يك ركعت را از وقت ادراك كند، گويا همه‌ وقت را ادراك كرده. اينجا بگوئيم اگر كسي مشعر را ادراك كرد، گويا همه‌ حج را ادراك كرده است. بعد مي‌فرمايد در مقابل احتمال دوم، دو احتمال داده مي‌شود كه مجموعاً با آن احتمال اول سه احتمال مي‌شود.

وقتي روايت مي‌گويد: ادراك حج به ادراك مشعر است، مقصود چيست؟ 1) مقابلش اين است كسي كه ساير اجزاء حج را درك نكرده، اما مشعر را درك كرده، حجّ را درک کرده است (مقابل احتمال اول که در بالا گذشت، يك مفهوم است که «من لم يدرك المشعر لا يدرك الحج»).

2) احتمال ديگر اين است كه مي‌فرمايد: «يكون نحوٌ خاص من الوقوف بالمشعر بأن يكون الملحوظ في طرف النفي و الاثبات خصوصيات ادراك المشعر من كونه في الوقت الخاص و الي وقت الخاص»؛ بگوئيم «من ادرك المشعر»، يعني كار به ساير اجزاء ندارد، كار به مفهوم هم ندارد، بلكه مي‌خواهد بگويد اين مشعر كه از وقت معين تا وقت معين است، اگر اين را درك كند حج را درک کرده است.

خلاصه سه احتمال
1) احتمال اول اين است كه اين جمله كاري به بقيه‌ اجزاء نداشته و فقط مي‌خواهد بگويد: «المشعر ركنٌ»، مفهومش اين است كه اگر کسی این رکن را انجام ندهد، حجّ را درک نکرده است، اما دیگر دلالت ندارد بر این که اگر اين باشد و بقيه‌ اجزاء نباشد، حجّ را درک کرده است.

2) احتمال دوم اين است كه مي‌خواهد بگويد اگر بقيه اجزاء حج را درك نكرد اما مشعر را درك كرد، حجّ را درک کرده است، نظير «من ادرك ركعة فقد ادرك الوقت جميعاً».

3) احتمال سوم اين كه اگر کسی مشعر را با خصوصیاتش درک کرد (یعنی «من الوقت المعين الي الوقت المعين»)، حج را درك كرده، مقابلش اين است كه اگر كسي پنج دقيقه از اين خصوصيات هم از دستش فوت شد، حجّ را درک نکرده است.

صاحب مرتقی مي‌فرمايد پيداست که احتمال اول و احتمال سوم به درد ما نحن فيه نمي‌خورد؛ زیرا ما در ما نحن فيه مي‌خواهيم بگوئيم که يك بچه‌اي كه محرم شده، صبي مميز و حج استحبابي انجام می‌دهد، الآن قبل الوقوف بالمشعر بالغ شده؛ يعني يك كسي است كه تمام اعمال را تا اينجا انجام داده و مي‌خواهيم بگوئيم اين اگر قبل الوقوف بالمشعر بالغ شد، مجزي از حجة الاسلام است، اما نه احتمال اول نه احتمال سوم، ارتباطي به اين مدعا ندارد.

چرا که طبق احتمال اول مي‌گوئيم اصلاً كاري ندارد به اين كه اعمال را قبلاً انجام داده يا نداده، فقط در مقام بيان ركنيّت مشعر است. «المشعر ركنٌ» فقط مفهومش اين مي‌شود كه اگر كسي مشعر را ادراك نكرد حج را ادراك نكرده، اما اگر تنها مشعر را ادراك كرد «من دون بقية الاعمال»، ديگر احتمال اول راجع به اين حرفي ندارد.

همچنین است طبق احتمال سوم که در آن نیز اصلاً كاري نداريم به اين كه بقيه‌ اعمال انجام شده يا نشده، فقط نظر اين است كه براي ادراك حج، بايد مشعر را من الوقت المعين الي الوقت المعين درك كند. در احتمال اول ممكن است بگوئيم مسماي مشعر، ركن است؛ يعني بگوئيم مي‌گويد مشعر هر چند مسماي مشعر را، اين ركن براي حج است، اگر كسي اين را ادراك نكرد حج را ادراك نكرد. در احتمال سوم مي‌گوييم نه، تمام مشعر من الوقت المعين الي الوقت المعين ركن است و ديگر مسمي ركن نيست و همه‌ اين وقت از ابتدا تا آخر ركن است.

فقط احتمال دوم (كه احتمال دوم اين است كه بگوئيم در مقام بيان اين است كه اگر بقيه‌ اعمال را انجام نداده، اما فقط مشعر را ادراك كرده، حج را نیز درک کرده است)، شامل ما نحن فیه می‌شود. ايشان مي‌فرمايد اينجا مجموعاً سه اشكال وجود دارد که دو اشکال را در گذشته در کلمات دیگر بزرگان ذکر کردیم و سومین اشکال ایشان را بیان می‌کنیم (که اشکال چهارم ما می‌شود).

اشکال صاحب مرتقی بر دلیل چهارم
ایشان این اشکال را اشکال عمده دانسته و مي‌فرمايد: اين صبي وقتي بالغ مي‌شود، يك تكليف متوجه او مي‌شود و آن تكليف، «وجوب اكمال الحج و عدم جواز قطع الحج و لزوم الاستمرار عليه» است همان‌گونه که اگر يك بالغي حجّ مستحبي را به نيّت الاستحبابي شروع كرد، باید آن را تمام کند. در اینجا نیز، این صبي كه قبل المشعر بالغ مي‌شود، همان تكليف گريبانش را مي‌گيرد که عبارت است از وجوب اكمال همين حج مستحبّی كه شروع كرده است.

بعد مي‌فرمايد ما احتمال مي‌دهيم اين وجوب، مانع از تعلق وجوب حجة الاسلام به بالغ باشد. ما الآن دنبال اين هستيم كه بگوئيم اين بچه‌ مميز قبل از مشعر اگر بالغ شد، خودش حجة الاسلام بشود و از اين به بعد به عنوان حجة الاسلام بالغ دنبال كند، در حالي كه تكليفي كه الآن متوجهش مي‌شود وجوب اكمال الحج الندبي است و اين وجوب اكمال حج ندبي و استحبابي مانع از اين است كه وجوب حجة الاسلام بالغ سراغ او بيايد.

ایشان در توضیح می‌فرماید: «فهذه النصوص و إن تكفلت التوسعة في متعلق الحكم بلحاظ ثبوت الحكم للفرد المنزّل أو الاعتباري إلا أنّها إنما تنظر لثبوت الحكم بهذا الفرد من جهة الغاء تأثير فقدان بعض الاجزاء و الشرايط»[1]؛ این نصوص «من ادراك المشعر فقد ادرك الحج»، دلالت بر يك توسعه‌اي دارد، متكفل توسعه در متعلق حكم است (یعنی این حكم را براي فرد منزل يا فرد اعتباري ثابت مي‌كند).

این نصوص مي‌گويد كسي كه مشعر را ادراك كند، مثل كسي است كه تمام حجة الاسلام را انجام داده است. «كسي كه مشعر را ادراك كند» منزّل مي‌شود، منزّل كسي است كه تمام حجة الاسلام را انجام داده است. منتهی اين توسعه از جهت الغاء تأثير فقدان بعض الاجزاء و الشرايط است؛ يعني اگر اين كسي كه مشعر را ادراك كرده، بعضي از اجزاء و شرايط را نداشته باشد اشكالي ندارد، اما این روایات از جهت وجود مانع عاجز است.

به بیان دیگر، روايات «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج»، نمي‌تواند احتمال مانعيت وجوب اكمال حج استحبابي را از بين ببرد و الآن در اينجا احتمال مانعيت داده و مي‌گوييم اين بچه‌ مميز قبل از مشعر كه بالغ شد، لازم نيست يقين داشته باشيد، همين مقدار كه احتمال مي‌دهيم يك تكليفي سراغ او بيايد و آن اين باشد که «واجب است بر من اكمال اين حج استحبابي»، دیگر روایات «من ادرك المشعر» اين احتمال را از بين نمي‌برد، بلکه روایت: «من ادرك المشعر» اين مقدار صلاحيت دارد كه اگر شما بعضي از اجزاء را انجام ندادي اشكالي ندارد، اما جلوي مانعيت اين احتمال را نمي‌گيرد.

بنابراین، روايت فقط در مقام اين است كه اگر اين حج شما كمبود دارد با ادراك مشعر تمام است، اما نمي‌گويد اگر شما اينجا تكليف ديگري هم داريد، ادراک مشعر آن مانع را برطرف می‌کند. مثل این که اگر كسي نذر كرده حج استحبابي را انجام دهد و حج استحبابي را شروع مي‌كند و قبل از مشعر بگويد من از اين نذرم پشيمان شدم و اين را كنار مي‌گذارم و به عنوان يك حج حجة الاسلام ندبي براي خودم انجام بدهم، آیا می‌توان گفت که چون هنوز مشعر را درك نكرده، پس می‌تواند این کار را انجام دهد؟! نمي‌شود؛ زیرا «من ادرك المشعر» ناظر به اينها نیست، بلکه مي‌گويد شما اگر اعمالي را انجام نداديد و اجزائي از دست شما فوت شده (آن هم طبق احتمال دوم از ميان سه احتمال) و مشعر را درک کردید، حج را انجام داده‌اید.

فرض كنيد در محضر امام معصوم عليه السلام نشستيم و حضرت بيان مي‌كنند و مي‌فرمايند: «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج»، بگوئيم اين فرمايش مسلماً شامل جايي است كه اين شخص فاقد بعضي از اجزاء بوده است (البته طبق همين احتمال دوم از ميان اين سه احتمال)؛ يعني اگر بعضي از اعمال را انجام ندادي، حال قبل از مشعر محرم شدي و مشعر را درك كردي، گويا همه‌ حجة الاسلام را انجام دادي، اما آيا به ذهن شما خطور مي‌كند كه شامل این فرع هم بشود که صبی قبل المشعر بالغ شد و احتمال می‌دهیم که يك تكليف ديگري سراغ صبی آمده و آن وجوب اكمال اين حج استحبابي است که مانع باشد از وجوب حجة الاسلام؟!

نکته شایان ذکر آن که يك سري تكاليف داريم كه اصلاً مقيد به بلوغ نيست، مثلاً همان طور كه احكام وضعيه مقيد به بلوغ نيست، يك سري تكاليفي هم داريم که مقيد به بلوغ نيست، ممكن است كسي بگويد اين صبيّ مميز اگر حج را شروع كرد، برايش واجب استمراري است، همين اطلاق ادله است. منتهي اينكه قدر متيقنش است كه اگر بالغ شد، مسلم اكمال بر آن واجب است، ولي قبل از اينكه بالغ بشود، اطلاق ادله مي‌گويد اكمال اين واجب است.

مواردي داريم كه تكليف متوجه صبي هست، حتي بالغ هم نشده باشد، مثلاً در مواردي كه اين صبي مميز نبايد نگاه به زن نامحرم كند، نبايد داخل حمام زنانه بشودوقتي قبل المشعر اين بچه بالغ شد، الآن تكليف متوجهش باشد، ما احتمال مي‌دهيم تكليف وجوب اكمال حج استحبابي متوجه اين صبي شده باشد. قبل البلوغ، مسلم «من ادرك» شاملش نمي‌شود. بعد كه بالغ شد مي‌خواهيم ببينيم حال که «ادرك المشعر بالغاً» اين مشمول اين روايت «من ادرك» مي‌شود يا خیر؟

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ «إلا أنه يناقش شمولها لما نحن فيه بوجوه:
الأول: أنها إنما تتكفل تصحيح الحج بإدراك المشعر و لا نظر لها إلى العمرة، و هي جزء مقوم لصحة حجة الإسلام و أدائه، فلو صحح حج الصبي بهذه النصوص فبم تصحح عمرته؟ و قد ذكر هذا الوجه صاحب المستند.
الثاني: أنها ظاهرة في كون موضوعها من أدرك المشعر و لم يدرك سائر الأجزاء لا من أدركها و لكن كان إتيانه بها بنية اخرى غير نيّة الوجوب كما فيما نحن فيه، فلا تشمل مثل ما نحن فيه. و بعبارة اخرى: أنها ناظرة إلى تصحيح الحج الناقص لإدراك المشعر، و ما نحن فيه يتكلم في أن الحج الصحيح المفروض صحته هل يجزي عن حجة الإسلام، أم لا؟
الثالث:- و هو عمدة وجوه المناقشة- أن الصبي إذا بلغ يتوجه عليه وجوب إكمال حجه و عدم جواز قطعه و لزوم الاستمرار فيه.
و من الواضح أنه يحتمل أن يكون هذا الوجوب مانعا عن تعلق وجوب حجة الإسلام بالبالغ، فهذه النصوص و إن تكفلت التوسعة في متعلق الحكم بلحاظ ثبوت الحكم للفرد المنزّل أو الاعتباري، إلا أنها انما تنظر لثبوت الحكم لهذا الفرد من جهة إلغاء تأثير فقدان بعض الإجزاء و الشرائط، أما جهة وجود مانع آخر يمنع أو يحتمل أن يمنع من تعلق وجوب الحج فهي غير ناظرة لالغائه و إثبات الحكم في مثل هذه الصورة، لأنها ليست في مقام البيان من هذه الجهة.
و قد عرفت ثبوت التشكيك في ثبوت وجوب حج الإسلام من جهة احتمال مانعية وجوب الإكمال له. و هذه الأخبار لا تتكفل بإلغاء هذا الشك و إثبات وجوب الحج لأنها غير ناظرة إليه. و بعبارة أوضح: أن الشك في ثبوت وجوب الحج للبالغ فى الاثناء، تارة ينشأ من جهة فقدان العمل لبعض الاجزاء.
و اخرى ينشأ من جهة احتمال وجود مانع يمنع منه كوجوب الإكمال. و هذه النصوص إنما تتكفل إلغاء الشك من الجهة الأولى و بيان أن هذا العمل الفاقد كالواجد في الحكم، و لا تتكفل الغاء الشك من الجهة الثانية، لأن محط نظرها هو الجهة الأولى، فليست هي في مقام بيان غيرها. و قد عرفت تحقق الشك من الجهة الثانية فيما نحن فيه، فلا يجدي التمسك بهذه النصوص لالغائه. و على هذا يظهر أن القول بعدم الإجزاء أوجه، لعدم الدليل‌ على الإجزاء.» المرتقى إلى الفقه الأرقى - كتاب الحج، ج‌1، ص: 36‌ - 34.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .