درس بعد

کتاب الحج

درس قبل

کتاب الحج

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۲/۱۶


شماره جلسه : ۸۱

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • ارزیابی دیدگاه محقق خویی(قدس سره)

  • بررسی حکومت روایات «من ادرک» بر ادله استطاعت

  • دیدگاه فاضل هندی(قدس سره)

  • نکات اخلاقی

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته
بحث در این است كه صبی ممیز وقتی قبل از مشعر بالغ می‌شود، حال كه می‌خواهیم بگوئیم این حج او مجزی از حجة الاسلام است، آیا باید استطاعت هم داشته باشد یا خیر؟ اقوال و ادله بیان شد. برخی از بزرگان مثل مرحوم خوئی می‌فرماید این روایاتی كه دلیل بر اجزا است، فقط نظر دارد به این جهت خاص؛ چرا که مستند ما در این روایات؛ یا روایات عبد است، یا آن روایات درك احد موقفین که نظر دارد به این كه آن مانع برداشته می‌شود. اگر استدلال ما به روایات عبد باشد، روایات عبد می‌گوید اگر عبد قبل از مشعر آزاد شد، این مقدار كه تاکنون عبد بوده دیگر مانعیت ندارد و از الآن به بعد این مجزی از حجة الاسلام است، اما سایر شرایط را ما نمی‌توانیم نادیده بگیریم و این روایات سایر شرایط را نفی نمی‌كند.

در جلسه گذشته بیان شد که دلیل بر اجزاء، فقط روایات عبد نیست هر چند ما باشیم و روایات عبد، باز می‌توانیم بگوئیم ظهور در این دارد كه شارع می‌گوید من حجّ او را به عنوان حجة الاسلام قبول می‌كنم و با توجه به این كه غالباً عبد، مالک چیزی نیست و مالی ندارد، وقتی آزاد هم می‌شود چیزی ندارد.

ارزیابی دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
بیان شد که اگر ما به آن روایات «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج» استدلال کنیم، بعضی از این روایات در همان مورد روایات عبد است، ولی بعضی‌ دیگر مطلق است و اصلاً كاری به عبد ندارد که قبلاً تمام این روایات را که در ابواب مختلفی این روایات وارد شده خواندیم. اشکال دیگری که در حقیقت به مرحوم خوئی وارد می‌شود آن است که اگر دلیل شما بر اجزاء خصوص روایات عبد باشد، می‌گوئیم از این جهت اطلاق ندارد، لیکن آن روایاتی كه می‌گوید «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج» اطلاق دارد.

در بعضی از روایات مثل صحیحه معاویة بن عمار آمده است: «قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) مَمْلُوكٌ أُعْتِقَ یوْمَ عَرَفَةَ قَالَ إِذَا أَدْرَكَ أَحَدَ الْمَوْقِفَینِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ»[1]، اما بعضی از روایات دیگر اطلاق دارد مثل روایت جمیل بن دراج، از امام صادق(عليه السلام) که حضرت فرمود: «مَنْ أَدْرَكَ الْمَشْعَرَ یوْمَ النَّحْرِ قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ وَ مَنْ أَدْرَكَ یوْمَ عَرَفَةَ قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْمُتْعَةَ»[2].

بنابراین، در اینجا دو طائفه روایات داریم: 1) یك روایاتی كه مربوط به عبد است که اگر ما باشیم و این روایات، عرف از عبد الغاء خصوصیت می‌کند یا تنقیح مناط از تعلیلی كه در روایت آورده «لأنّه ادرك المشعر»؛ یعنی اگر كسی در الغاء خصوصیت تردید كند، از راه تنقیح مناط وارد می‌شود. این که مرحوم سید فرمود: «هذا قیاسٌ»، خود قیاس در اینجا نیست، اگر این روایات را مستند قرار داده و بگوئیم شاید این روایات می‌گوید از جهت عبد بودن اگر حین المشعر آزاد شد این كفایت می‌كند، پس نظری به استطاعت ندارد (همان‌گونه که محقق خویی(قدس سره) فرمود).

بر فرض که صحّت این مطلب را بپذیریم، لیکن ما از روایات مطلقه (مثل «من ادرک المشعر فقد ادرک الحجّ»)، یك انقلابی را استفاده كردیم. همان‌گونه كه اگر كسی متسكّعاً حج را شروع كرد، اما قبل المشعر مستطیع شد، حجّ را درک کرده است. آنجا (یعنی هنگام بررسی ادله استطاعت) روی ضوابط و قواعد باید یك چنین حرفی زده شود. مقتضای ادله این است هر چند ظاهراً در این مورد فقها فتوا ندادند كه البته باید آنجا تحلیل كنیم كه علّت اینكه فتوا ندادند، با توجه به این جهت بوده یا از این جهت غفلت كردند؟

بنابراین، اگر این بحث ما نحن فیه را كنار گذاشته و بگوئیم یك كسی حج را عن غیر استطاعةٍ شروع كرد، اما قبل از مشعر مستطیع شد، آیا «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج» شاملش نمی‌شود؟ مسلّماً شامل آن می‌شود. محقق خویی(قدس سره) فرمود روایات فقط از جهت عبد بودن ناظر است كه این شخص، از اول تاکنون عبد بوده مانعیت ندارد. دیروز به ایشان اشكال كردیم كه شما چطور در بحث تجدید نیت، اطلاق را قبول كردید، اما اینجا اطلاق را رد می‌كنید؟

اشكال دیگر بر ایشان آن است كه شما روایات مطلقه‌ای كه بحث عبد در آن نیست، مثل روایات «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج»، این روایات را با روایاتی كه دلالت بر اعتبار استطاعت می‌كند كنار هم بگذارید، آیا این روایات حكومت بر آن ندارد؟! آیا نمی‌آید بگوید كه اگر قبل از مشعر مستطیع شد كفایت می‌كند؟ ظاهرش این است كه ما با ادله‌ استطاعت نمی‌توانیم این روایات «من ادرك» را تخصیص زده و می‌گوید برای كسی كه از اول مستطیع بوده، حجّة الاسلام صحیح است.

به بیان دیگر، ادله‌ استطاعت (که می‌گوید حاجی باید مستطیع باشد) تخصیص می‌خورد به موردی که شخص مستطیع نیست تا این که به مشعر می‌رسد، اگر به مشعر رسید و مستطیع شد، روایات «من ادرك» اگر شامل اینجا هم بشود، اصلاً موردی باقی نمی‌ماند برای اینكه ما بگوئیم حج تسکّعی مجزی از حجة الاسلام نیست؛ زیرا هر كس كه مستكعا شروع می‌كند، این شخص «ادرك المشعر فقد ادرك الحج».

بنابراین، ما باشیم و یك ادله‌ای كه «لله علی الناس حج البیت من استطاع إلیه سبیلا»، ‌یك ادله‌ای هم می‌گوید: «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج»، آیا این احتمال در ذهن نمی‌آید كه بگوئیم حتی اگر كسی متسكّعا شروع كرد و به مشعر رسید، حجش تمام است؛ یعنی اصلاً این بیاید حكومت بر ادله‌ اعتبار استطاعت داشته باشد، بگوئیم «من ادرك المشعر فقد ادرك الحجّ»؛ یعنی «من ادرك» هر چند مستطیع نباشد، «فقد ادرک الحجّ». این احتمال وجود دارد هر چند فقها این‌گونه فتوا نمی‌دهند و می‌گویند اگر كسی متسكعاً شروع كرد هر چند بعداً هم مشعر را درك کرده و تا آخر هم حج را تمام می‌كند، اما این حجش مجزی از حجة الاسلام نیست.

حال با قرائن و شواهد بگوییم: «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج» یعنی حین ادراك المشعر باید مستطیع باشد. قبلاً گفتیم که در اینجا بحث سه قسمت است: 1) مطلب اول این است كه اصل استطاعت معتبر است یا نه؟ 2) قسمت دوم این است كه حال كه معتبر است، آیا من حین ادراك المشعر یا من حین البلوغ در ما نحن فیه، یا من حین العتق در مسئله‌ عبد؟ 3) از آن زمان معتبر است یا باید استطاعت من اول الامر باشد؟

ابتداءً این‌گونه به نظر می‌رسد که آن روایات دلالت بر این دارد كه حاجی باید از اول تا آخر مستطیع باشد، حتی از آن روایت استفاده می‌شود كه مثلاً اگر كسی روز عید قربان قبل از اعمال مكه استطاعتش را از دست داد، این مجزی نیست. در آن بحث استطاعت یكی از شرایطش رجوع به كفایت است، اگر پول داشت و به حج رفت و همه را انجام داد، حال برگشته می‌بیند رجوع به كفایت ندارد، این حجة الاسلام نیست.

بررسی حکومت روایات «من ادرک» بر ادله استطاعت
احتمال دارد که بگوییم این روایات «من ادرك»، بر این روایات اعتبار استطاعت حكومت دارد، بعد دو احتمال در حكومت است؛ 1) بگوئیم روایات «من ادرك» می‌گوید کسی که مشعر را درک کند هر چند متسطیع هم نباشد، حجّة الاسلام را درک کرده است. 2) بگوئیم «من ادرك» می‌گوید هر چند تا قبل از مشعر مستطیع نبوده، اما حال كه به مشعر رسید مستطیع شد، حجّة الاسلام را درک کرده است.

البته احتمال دیگری که محقق خویی(قدس سره) و مرحوم والد ما می‌دهد آن است که این روایات «من ادرك»، كاری به استطاعت ندارد. در جلسه گذشته عبارت علامه حلی(قدس سره) ذکر شد که از آن استفاده می‌شود كه استطاعت معتبر نیست، حتی در حین مشعر اگر استطاعت هم نداشته باشد، این برایشان واجب است و این حج را تا آخر ادامه بدهند و به عنوان حجة الاسلام هم پذیرفته می‌شود.

بنابراین در اینجا اگر بخواهیم ادله را دسته‌بندی کنیم، می‌گوئیم وقتی روایات و ادله‌ استطاعت را یك طرف قرار می‌دهیم و روایات «من ادرك» را نیز یك طرف، احتمال اول این است كه این خیلی توسعه می‌دهد كه می‌گوید حین ادراك المشعر اصلاً استطاعت معتبر نیست، دوم توسعه‌اش به این است كه از اول معتبر نیست، اما حین ادراك المشعر باید استطاعت داشته باشد و سوم این است كه این روایات اصلاً ربطی و تعارضی، نه حكومتی دارد و نه تعارضی دارد با ادله‌ی استطاعت، اصلاً ناظر و اطلاقی ندارد كه بخواهد استطاعت را نفی كند، ادله استطاعت به میدان آمده و می‌گوید كه این شخص از اول باید مستطیع باشد.

دیدگاه فاضل هندی(قدس سره)
فاضل هندی در كشف اللثام می‌گوید: استطاعت این صبیّ ممیِّز از حین شروع اعمال لازم نیست، بلکه حین البلوغ اگر مستطیع بود همین كفایت می‌كند. مرحوم شاهرودی در رد بر كشف اللثام می‌گوید: اطلاق ادله‌ اشتراط (یعنی ادله‌ای كه استطاعت را شرط می‌داند)، می‌گوید باید از اول این مستطیع باشد، حال اگر گفتیم ادله‌ اعتبار استطاعت اصلاً ما نحن فیه را (یعنی عبدی كه قبل المشعر آزاد بشود یا بچه‌ای كه قبل المشعر بالغ بشود) اصلاً نمی‌گیرد، اصلاً استطاعت معتبر نیست، نه از ابتدا و نه از بلوغ یا عتق عبد. و اگر گفتیم ادله‌ استطاعت ما نحن فیه را می‌گیرد، باید از حین شروع اعمال این استطاعت را داشته باشد.[3]

تحقیق این قسمت در اینجا از ما نظر نهایی نشده است؛ زیرا باید ادله اعتبار استطاعت تنقیح شود و تا ادله‌ اعتبار استطاعت را تنقیح نكنیم، در اینجا نمی‌توانیم نظری را اظهار كنیم، ولی می‌گوئیم این «من ادرك المشعر» نسبت به ادله‌ استطاعت یك فرضش این است كه فقط توسعه می‌دهد (همان مطلب مرحوم شاهرودی)، آن قدر توسعه می‌دهد كه اینجا اصلاً استطاعت نه از ابتدا و نه از هنگام بلوغ لازم نیست، فرض دوم این است كه می‌گوئیم من حین البلوغ لازم است كه برخی از فقها همانند كاشف اللثام و مرحوم والد ما می‌گویند.

نکات اخلاقی
آیه‌ شریفه‌ای در سوره مباركه انعام است: «فَمَنْ یرِدِ اللهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ وَ مَنْ یرِدْ أَنْ یضِلَّهُ یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا یصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ»[4]، این هم از آیاتی است كه گاهی از اوقات باید خیلی به آن توجه داشته باشد. كسی كه خدا اراده كند او را هدایت كند، «یشرح صدره للإسلام» و كسی كه خدا اراده می‌كند او را، هدایت نكند و در گمراهی باقی بماند «یجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیقاً حَرَجاً كَأَنَّمَا یصَّعَّدُ فِی السَّمَاءِ»؛ این قلبش را ضیق قرار داده و هر روز این ضیق شدیدتر می‌شود.

در اینجا باید دید مراد از «یشرح صدره للاسلام»، هدایت خاصه مراد است یا هدایت عمومی (یعنی اینكه فقط او را مسلمان می‌كند)؟ هدایت عمومی كه خداوند شامل همه كرده، ارسال رسل، انزال كتب، بیان حقیقت كه به عنوان هدایت عمومی است. این هدایت برای همه هست. پس «فَمَنْ یرِدِ اللهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ» ظهور در هدایت خاص دارد.

حال سخن در این است که مراد از «یشرح صدره للإسلام» چیست؟ در بعضی از تعابیر آمده كه پیامبر(صلی الله عليه وآله) فرمود: «یقْذِفُ فِی قَلْبِهِ‏ نُوراً فَینْشَرِحُ وَ یتَوَسَّعُ»[5]؛ خدای تبارك و تعالی در قلب او نوری را قرار می‌دهد (كه این روایت هم مؤید این است كه این یك هدایت خاصه است)، این قلب انشراح و توسّع پیدا می‌كند.

ما باید دنبال این باشیم كه خدای تبارك و تعالی نور را در قلوب ما قرار می‌دهد و واقعاً اگر در عالم طلبگی ما این احساس را كنیم كه قلب‌مان دارد انشراح پیدا می‌كند یعنی از این درس خواندن و درس گفتن و مطالعه كردن و تحقیق كردن، انسان یك انفتاح درونی در خودش احساس كند، حال بگذریم این سفره‌ پر از نور الهی را مقدمه قرار می‌دهیم برای اینكه این نمره‌ای بگیریم قبول شویم، یك مدركی بگیریم و این مدرك ما در مسائل حقوقی ما دخالت داشته باشد كه این خودش یك وانفسا و یك جای تأسف بسیار زیادی دارد، از یك چنین مائده‌ الهی خدا برای من و شما مهیا فرموده، باید سبب انشراح قلب بشود. انشراح قلب هم یك روایت دیگری خود وجود مبارك پیامبر(صلی الله عليه وآله) آثارش را فرمودند از كجا بفهمیم قلب ما شرح صدر پیدا می‌كند، ما از كجا بفهمیم كه شرح صدر پیدا می‌كنیم؟ از كجا بفهمیم روحمان وسعت پیدا می‌كند؟ تمام حقیقت در این اتساع روح و اتساع قلب است.

پیامبر(صلی الله عليه وآله) فرمود چند چیز است كه نشانه شرح صدر است: 1) «التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ»؛ دل كندن از دنیا، این كه انسان در دار الغرور نماند، انسان وجودش را از این دنیا بكَنَد، این خودش یك آثاری دارد اگر انسان دید مقامی در این دنیا به او ندادند، منفعل نشود. فرض كنیم الآن در یك جایی نشستیم می‌خواهند تقسیم مقام كنند، می‌خواهند تقسیم كنند ریاست، پست‌ها، گاهی اوقات دیدید در بعضی از جلسات می‌خواهند هیئت مدیره و رئیس درست كنند، من اینها را دیدم! انسان بعد از اینكه می‌بیند هیچی به او نرسید، عجیب منفعل می‌شود، به این معناست كه ما از این دنیا دل نكندیم، اما در بعضی از چهره‌ها انسان می‌بیند كه بعد از این كه جلسه تمام شد و چیزی به ایشان داده نشد، خوشحال هستند، ما باید به اینجا برسیم. اگر مقامی بخواهند بدهند، اگر پولی را بخواهند بدهند، اگر یك چیز دنیوی را، البته گاهی اوقات اینها وسیله است بر این كه انسان خدمت به دین كند، از این جهت ممكن است آدم خوشحال شود، مثل اینهایی كه می‌گویند ما احساس تكلیف می‌كنیم برای تصدّی این مناصبی كه در نظام جمهوری اسلامی است، این چیزی نیست كه قابل اثبات هم باشد بین خودش و خداست.

2) «الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ»[6] انسان باید نسبت به دار الخلود إنابه داشته باشد، دائماً توجه داشته باشید كه چه چیزی برای آنجا فراهم می‌كند؟‌ امروز چقدر پیشرفت كرده، چطور اگر یك بنایی در دنیا داشته باشیم هر روز سر می‌زنیم می‌بینیم امروز گودبرداری كردند، امروز سقف اول را زدند، امروز چه كردند؟ واقعاً هر روز می‌نشینیم فكر كنیم امروز آن عالم ما چی شد؟ دار الخلود ما امروز چگونه شده؟ جایگاه ما الآن چگونه است و

3) «وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الْمَوْتِ»؛ آمادگی برای مردن پیش از آن که مرگ بر انسان نازل شود. بیشترین دعای امام سجاد(عليه السلام) در شب بیست و هفتم ماه رمضان تا صبح همین سه محور بود. شرح صدر، توجه به دار الخلود، انقطاع از دار الغرور، آمادگی برای مُردن است. واقعاً تا حال نشستید بگوئید الآن فرض كنید حضرت عزرائیل آمد و گفت وقت رفتنت است، چقدر آمادگی داری؟ اینها را باید حل كنیم. اگر آماده بودیم شرح صدر به این معناست كه هر وقت انسان عجلش برسد برای رفتن آماده است و این می‌شود شرح صدر.

سعی كنیم با این درس‌ها، با این بحث‌ها، با این حضور در حوزه با هر چیزی، اگر یك امام جماعت هستیم، اگر یك سخنرانیم، اگر یك مسئولی هستیم، مدرس هستیم، سال اول تدریس می‌كنیم، خارج تدریس می‌كنیم، هر چه در این حوزه هست از این سفره‌ نورانی الهی برای شرح صدرمان استفاده كنیم، وسعت روح خیلی مهم است، بسیار مهم است، حالا آثاری كه بزرگان می‌گویند غیر از آن كه الآن اینجا نقل شده برای وسعت روح، آثار دنیوی فراوانی دارد.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) مَمْلُوكٌ أُعْتِقَ یوْمَ عَرَفَةَ قَالَ إِذَا أَدْرَكَ أَحَدَ الْمَوْقِفَینِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ.» الفقیه 2- 432- 2892؛ التهذیب 5- 5- 13، و الاستبصار 2- 148- 485 و وسائل الشیعة؛ ج‌11، ص: 52، ح 14218- 2.
[2] ـ «قَالَ الصَّدُوقُ فِی الْعِلَلِ الَّذِی أُفْتِی بِهِ وَ أَعْتَمِدُهُ فِی هَذَا الْمَعْنَى مَا حَدَّثَنَا بِهِ شَیخُنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ یعْقُوبَ بْنِ یزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: مَنْ أَدْرَكَ الْمَشْعَرَ یوْمَ النَّحْرِ قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ وَ مَنْ أَدْرَكَ یوْمَ عَرَفَةَ قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْمُتْعَةَ.» علل الشرائع- 450- 1 و وسائل الشیعة، ج‌14، ص 40‌، ح 18535- 8.
[3] ـ «و یتلوه فی الضعف القول بكفایة الاستطاعة من حین الانعتاق و هو القول الثانی الذی أفاده كاشف اللثام (قده) (و وجه الضعف) أن الدلیل على اشتراط الاستطاعة فی العبد المعتق قبل المشعر لیس إلا إطلاق أدلة اشتراط الاستطاعة فی حجة الإسلام كما عرفت. و من الواضح: أن إطلاق أدلة اشتراطها إنما یدل على اشتراط ثبوتها من أول الأعمال إلى آخرها- بحیث لو فقدت فی جزء منها لم یجز عنها لا من حین الانعتاق.» كتاب الحج (للشاهرودی)؛ ج‌1، ص71.
[4] ـ سوره انعام: آیه 125.
[5] ـ «وَ سُئِلَ النَّبِی(صلی الله عليه وآله) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَمَنْ یرِدِ اللهُ أَنْ یهْدِیهُ یشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ‏ قَالَ یقْذِفُ فِی قَلْبِهِ‏ نُوراً فَینْشَرِحُ وَ یتَوَسَّعُ.» إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج‏1، ص: 131.
[6] ـ «وَ رُوِی أَنَّ النَّبِی (صلی الله عليه وآله) قَرَأَ أَ فَمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى‏ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَقَالَ إِنَّ النُّورَ إِذَا وَقَعَ فِی الْقَلْبِ انْفَسَحَ لَهُ وَ انْشَرَحَ قَالُوا یا رَسُولَ اللهِ فَهَلْ لِذَلِكَ عَلَامَةٌ یعْرَفُ بِهَا قَالَ التَّجَافِی عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَةُ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ وَ الِاسْتِعْدَادُ لِلْمَوْتِ قَبْلَ نُزُولِ الْمَوْتِ.» بحار الأنوار (ط - بیروت) ؛ ج‏70 ؛ ص122.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .