درس بعد

کتاب الحج

درس قبل

کتاب الحج

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۲/۲۲


شماره جلسه : ۸۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • اشکال مرحوم حکیم به صاحب جواهر(قدس سره)

  • تبیین کلام مرحوم حکیم

  • جمع‌بندی و بیان دیدگاه برگزیده

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته
بحث در این است كه آیا انعتاق عبد یا بلوغ صبی باید قبل المشعر باشد و ادراك مشعر انجام بشود تا حجّ حجة الاسلام بشود یا این که اگر خود عرفه را هم معتقاً یا بالغاً درك كرد، كفایت می‌كند و این حجة الاسلام هست هر چند مشعر را ادراك نكند. بیان شد که صاحب جواهر(قدس سره) می‌فرماید: «لا یبعد عدم الاجزاء»، در آنجا كه كسی عرفه را معتقاً یا بالغاً درك كند، اما مشعر را درك نكند، عدم اجزاء بعید نیست. بعد این سخن را به ظهور النص و فتوا مستدل كرد به این صورت كه از نصوص و فتاوا استفاده می‌شود که «ادراك احد الموقفین اذا اتی بالموقف الآخر» حجه الاسلام تمام است وگرنه اگر یكی از این دو را به تنهایی آورد و فقط عرفه را درك كند اما مشعر را درك نكند، این برخلاف این نصوص و فتاواست.

در جلسه گذشته بیان شد که بعضی از روایات مثل روایت شهاب ظهور روشنی دارد در این كه اگر عرفه‌ تنها را درك كرد مجزی است مطلقا، خواه مشعر را درك كند یا درك نكند. اشكال ما به صاحب جواهر همین است.

اشکال مرحوم حکیم به صاحب جواهر(قدس سره)
مرحوم حكیم اینجا در اشكال به صاحب جواهر می‌فرماید: این روایاتی كه ظهور در این دارد كه عرفه را به تنها درك كند این حجة الاسلامش صحیح است، بر آن روایات ادراك احد الموقفین حكومت دارد و از باب حكومت مقدم بر آن است؛ یعنی یك دسته روایات این روایاتی است كه اگر عشیه عرفه و وقوف عرفه را درك كند حجّ را درک کرده است (كه حتی ایشان می‌گوید از روایات استفاده می‌شود حتی اضطراری عرفه را اگر درك كرد این كفایت می‌كند)، یك دسته روایات دیگری می‌گوید: «اذا ادرك المشعر فقد ادرک الحجّ»، آن روایات دسته اول بر این دسته دوم حكومت دارد و از باب حكومت مقدم است.

ایشان در بیان حكومت می‌فرماید: «لأنّ موضوع الاجزاء فی ما نحن فیه ادراك احد الموقفین حال الحریة فی الحجّ الصحیح»؛ موضوع اجزاء ادراك احد الموقفین است و این روایات عرفه می‌گوید اگر كسی عرفه را ولو اضطراراً درك كرد، این ادراك احد الموقفین است. پس این روایت بر آن حکومت داشته و این روایات را توسعه می‌دهد.

ایشان می‌فرماید: «فإذا ثبتت الصحة بإدراك عرفه وحدها مع الاضطرار»؛ وقتی كه روایات می‌گوید اگر عرفه را به تنهایی در آن اضطراری عرفه درك كرد این كفایت می‌كند، «و المظنون أن الاختصار علی ذكر المشعر كان بملاحظة الزمان لأن ادراك السابق غالباً ادراكٌ للاحق لا لخصوص وقوف المشعر».

ایشان در ذیل كلام خود می‌خواهد بگوید اگر كسی بگوید ما یك روایاتی هم داریم «من ادرك الجمع فقد ادرك الحج»، اینها را چكار می‌كنید؟‌ ایشان می‌گوید این روایات از باب غلبه است؛ یعنی غالباً كسی كه سابق (یعنی عرفه) را ادراك می‌كند، لاحق را (كه مشعر است) را نیز ادراك می‌كند.[1]

تبیین کلام مرحوم حکیم
در اینجا سه دسته روایات داریم:

1) در یك دسته از روایات به صورت مطلق بوده و سائل می‌گوید یوم عرفه آزاد شده، امام(عليه السلام) می‌فرماید: «اذا ادرك احد الموقفین فقد ادرك الحج»، آیا كسی می‌تواند این توهم را كند که امام(عليه السلام) كه فرموده: «اذا ادرك احد الموقفین»، چون كسی كه عرفه را درك می‌كند غالباً مشعر را درك می‌كند، مراد مشعر است؟!

2) یك دسته روایات هم در خصوص مشعر است: «اذا ادرک المشعر فقد ادرک الحجّ»،

3) یک دسته نیز می‌گوید: «من ادرك جمعاً فقد ادرك الحج» یا «اذا ادرك المزدلفه فقد ادرك الحج».

در اینجا باید چه کرد؟ آیا این روایات «اذا ادرك المزدلفة یا ادرك جمعاً» را قرینه قرار دهیم بر این كه مراد از «احد الموقفین» مشعر است و بگوئیم حتی در آن روایتی كه سائل سؤال كرده که روز عرفه آزاد شده، منظور امام(عليه السلام) این است كه اگر جمع و مشعر را ادراك كرد «فقد ادرك الحج»؟! اگر این را گفتیم در اینجا دیگر بحث حكومت مطرح نمی‌شود.

به بیان دیگر، جمع بین این سه دسته روایات این است که به قرینه این روایات مشعر، بگوئیم آنجایی كه فرموده احد الموقفین، مراد مشعر است. در نتیجه قول مشهور می‌شود که در اینجا بگوئیم اگر عبد قبل المشعر آزاد شد و ادرك المشعر معتقاً یا صبی ادرك المشعر بالغاً، حج او تمام است. در شرایع و بسیاری از كتب فقهی هم مشهور آوردند روی ادراك مشعر. در این صورت اصلاً بحث حكومت در آن مطرح نمی‌شود.

صاحب جواهر خیلی صریح می‌گوید این نصوص و این روایات ظهور در این دارد كه عرفه مجزی است به شرط این كه اتیان به ما بعدش بشود، این حرف صاحب جواهر است شاید آن روایت «الحج عرفة» را هم صاحب جواهر اینطور می‌خواهد معنا كند، به شرطی كه اتیان بما بعدش بشود كه مشعر است.

ما در مقابل صاحب جواهر گفتیم بعضی از روایات می‌گوید اگر كسی عرفه را درك كرد مجزی است مطلقا؛ چه مشعر را درك كند و چه نكند. مرحوم حكیم مسئله‌ حكومت را مطرح کرده و می‌فرماید موضوع اجزاء ادراك احد الموقفین است، روایات عرفه می‌گوید اگر اضطراری عرفه را درك كرد، این هم ادراك احد الموقفین است، پس آن حكومت دارد.

در پاسخ باید گفت که اولاً اضطراری عرفه همه روایات نیست، بلکه تنها در برخی از روایات اختیاری عرفه آمده و در برخی دیگر نیز، یوم عرفه آمده است (ممكن است كسی بگوید عشیه، بعد المغرب است، عصر به بعد را عشیه می‌گویند، ولی بعضی از روایات یوم عرفه دارد).

ثانیاً در اینجا بحث حكومت مطرح نیست؛ زیرا در اینجا اصلاً تنافی در روایات نیست، یك روایت می‌گوید اگر كسی در عرفه بالغ شد یا در عرفه آزاد شد كفایت می‌كند. آن روایاتی كه می‌گوید: «ادرك احد الموقفین» باز می‌گوید اگر قبل المشعر هم آزاد بشود یا بالغ بشود كافی است. نتیجه این می‌شود كه اگر قبل المشعر هم آزاد شد، به خود روایت احد الموقفین است كه باید بگوئیم كفایت می‌كند، روایات مشعر هم كه می‌گوید، صریح در این است كه اگر قبل المشعر آزاد بشود. بنابراین، اصلاً تنافی بین روایات نیست.

بله، اگر بین روایاتی كه در اینجا داشتیم تنافی وجود داشت، یا باید بحث حكومت و بحث ورود و قرینیت را مطرح می‌کردیم، منتهی این جواب هم جواب مرحوم آقای حكیم است و هم جواب برای مشهور است، مشهور می‌گویند حتماً باید قبل از مشعر آزاد شده باشد و مشعر را درک کند، ما می‌گوئیم نه، چند روایت داریم که اگر روز عرفه آزاد شد و عرفه را درك كرد «ثم مات»، از اطلاق این «ثم ماتَ» استفاده می‌كنیم که این می‌شود حجة الاسلام. اگر بچه عرفه را بالغاً درك كرد، «ثم مات قبل ادراك المشعر»، مقتضای روایت این است كه كافی از حجة الاسلام است.

حال اگر كسی در عرفه آزاد نشده و قبل المشعر آزادش كردند، باز هم مجزی است، ما در این روایات منافاتی نمی‌بینیم. این نباید در ذهن شریفتان بیاید كه بگوئیم روایاتی كه می‌گوید: «اذا ادرك جمعاً فقد ادرك الحج»؛ یعنی «سواءٌ ادرك عرفه أم لم یدرك» این اصلاً معنا ندارد؛ چون كسی كه مشعر را درك می‌كند، عرفه را نیز درك می‌كند. آن طرف قضیه را می‌توانیم اطلاق بگیریم؛ یعنی بگوئیم «اذا ادرك عرفه سواءٌ ادرك الجمع أم لم یدرك»، اما این طرف شما می‌گوئید: «اذا ادرك جمعاً» دیگر نمی‌توانید بگوئید: «سواءٌ ادرك عرفه أم لا»؛ زیرا غالباً آن كسی كه ادراك مشعر می‌كند، عرفه را نیز درک می‌کند.

بر فرض اگر چنین اطلاقی هم بیاید باز تنافی با آن ندارد، شما اگر آن طرف تنافی وجود دارد و گفتید عرفه را درك كرد، این مجزی از حجة الاسلام است، چه مشعر را درك بكند و چه نكند، اصلاً بعد از آن بمیرد! این مجزی است. روایات مشعر هم می‌گوید اگر بالغاً مشعر را درك كرد، شما باز اینجا اطلاق گیری كنید بگوئید: «سواءٌ ادرك العرفه أم لا»، منافات با او ندارد.

ما موردی نداریم كه بگوئیم یك طرف می‌گوید مجزی است و یك طرف می‌گوید مجزی نیست، اگر كسی عرفه را درك كرد، مشعر را درك نكرد روایت عرفه می‌گوید مجزی است، اگر كسی مشعر را درك كرد و عرفه را درك نكرد روایت مشعر می‌گوید مجزی است. در كجا وارد شده كسی بگوید این مورد، موردی است كه این روایات می‌گوید مجزی نیست و آن می‌گوید مجزی هست؟!

بعد نتیجه این است كه شما یك تنافی ابتدایی هم باشد ادرك احد الموقفین قرینه بر حج است، یعنی هر كدام كفایت می‌كند در نتیجه ادرك احد الموقفین قرینه است بر عدم وجود مفهوم در این دو و تمام می‌شود.

بدین‌سان، این كه مقداری تحاشی از تنافی داریم در این كه غالباً كسی كه مشعر را ادراك كرده، عرفه را هم ادراك كرده، این غالبش هست، ولی این طرف هست یك كسی عرفه را ادراك كند و مشعر را ادراك نكند، اصلاً صاحب جواهر(قدس سره) روی همین جهت غلبه می‌گوید كسی كه عرفه را ادراك می‌كند، مشعر را نیز ادراك می‌كند، روایاتی هم كه می‌گوید «من ادرك المشعر»، صاحب جواهر هم از همین راه می‌خواهد بگوید تنافی نیست.

نهایت این است كه اگر این جنبه‌ غلبه‌ وجودی را در نظر بگیریم، جنبه‌ غلبه وجودی مؤید كلام صاحب جواهر است، صاحب جواهر هم كه می‌گوید این به شرطی است كه بعدی را بیاورد غالباً همینطور است، اگر این جنبه‌ غلبه‌ وجودی را بگیرید تنافی نیست، می‌گوید این عرفه عرفه‌ای است كه بعدش هم مشعر می‌آید، مشعر مشعری است كه قبلش هم عرفه است، اصلاً نوبت به مفهوم‌گیری و اطلاق‌گیری نمی‌رسد.

حال اگر این جهت غلبه وجود را کنار بگذاریم، اگر بر فرض شارع بگوید: «اذا ادرك عرفه فقد ادرک الحجّ»، یعنی اطلاق دارد: «سواءٌ ادرك المعشر أن لم یدرك»، روایاتی كه می‌گوید: «من ادرك المشعر»؛ یعنی «سواءٌ ادرك عرفه ام لم یدرك»؛ بعد بگوئیم با قطع نظر از آن جنبه‌ غلبه می‌گوئیم اگر یك كسی مشعر را ادراك كرد عرفه را ادراك نكرد، این روایات مشعر كافی است یا این که اگر عرفه را ادراك كرد و مشعر را ادراك نكرد روایات عرفه را می‌گوئیم كافی است.

در نتیجه كسی كه الآن ماده‌ اجتماعی كه بیائیم طبق یك روایت بگوئیم بر طبق این روایتی كه می‌گوید «من ادرك مشعر»؛ یعنی كسی كه عرفه را ادراك نكرده، این می‌گوید مجزی نیست نداریم چرا که مجزی است، می‌گوید كسی كه مشعر را ادراك كرده هر چند عرفه را ادراك نكرده می‌گوید مجزی هست. نافی‌اش چیست؟! كسی كه مشعر را ادراك كرده ولو عرفه را ادراك نكرده مجزی است، چه چیز با این نافی است؟

فقط آن طرف قضیه است؛ یعنی اگر این روایات «من ادرك مشعر» مفهومش این است «من لم یدرك المشعر لم یدرك الحج»، این با آن اطلاق عرفه منافات دارد، عرفه می‌گوید: «من ادرك عرفه مجزٍ سواءٌ كان ادرك المشعر أم لم یدرك»؛ این با آن منافات پیدا می‌كند ولی از این طرف كسی مشعر را ادراك كند، دیگر ما منافی نداریم، از آن طرف داریم كه اگر كسی عرفه را ادراك كند اما مشعر را ادراك نكند، این مفهوم روایات «من لم یدرك المشعر» مجزی نیست.

جمع‌بندی و بیان دیدگاه برگزیده
امام(عليه السلام) در جواب یوم عرفه نفرموده: «من ادرك عرفه فقد ادرك الحج»، مگر آن روایت «الحج عرفة» را بیاوریم كه مفهوم ندارد، اما راویاتی كه بگوید: «من ادرك عرفه فقد ادرك الحج» نداریم. اگر بگوئیم امام(عليه السلام) در جواب سائل که گفته اگر كسی روز عرفه را درك كرد، تکلیفش چیست؟ امام(عليه السلام) می‌فرماید: «اذا ادرك احد الموقفین»، این ظهور در همان عرفه دارد، وقتی ظهور در عرفه دارد، یعنی هر چند مشعر را ادراك نكند و تنها عرفه را ادراك كرد كفایت می‌كند.

در ادامه می‌گوئیم سه دسته روایات داریم؛ 1) ادراك عرفه، 2) ادراك احد الموقفین (كه روایت مطلق است)، 3) ادراك مشعر. در اینجا سه بیان وجود دارد:

بیان نخست: شاید مشهور آن روایات مشعر را قرینه بر همه قرار می‌دهند و حتی روایتی كه در جواب یوم عرفه است با آن روایت مشعر تصرف در آن کرده و می‌گویند مراد از احد الموقفین، مشعر است، این استدلال مشهور است.

بیان دوم: صاحب جواهر(قدس سره) می‌فرماید اگر كسی عرفه را درك كرد، اما مشعر را درك نكرد، کافی نیست؛ زیرا روایت برای جایی است كه هر دو را انجام بدهد؛ یعنی اصلاً بگوئیم مشعر تنهایی هم فایده ندارد، بلکه این حاجی باید هم عرفه و هم مشعر را درك كند. این روی بیان صاحب جواهر كه اگر روی مسئله غلبه خارجی جلو بیایند.

بیان سوم: این است كه بگوئیم «من ادرك عرفه» كافی است هر چند مشعر را درک نکند. مفهوم روایات «ادرك المشعر» می‌گوید: «لو لم یدرك المشعر فلا یجزی». اگر ما بودیم و همین دو روایت، در اینجا بین اینها تنافی به وجود می‌آمد، اما این تعبیر «احد الموقفین» كه در روایات به صورت مطلق آمده، جمع بین این دو می‌كند؛ یعنی هر كدام به تنهایی كفایت می‌كند یعنی ظهور روشنی در این است كه اطلاق روایات «من ادرك احد الموقفین» را باقی گذارده و آن را قرینه قرار بدهیم بر این كه هم عرفه به تنهایی كفایت می‌كند و هم مشعر، اگر اینها نبود بین اینها تنافی به وجود می‌آمد و باید آن وقت حل تنافی می‌كردیم.
نتیجه آن که، مجموعاً درباره این سه دسته روایات، این سه مطلب را می‌توان گفت و همین مطلب اخیر قوی است. لذا اگر كسی عرفه به تنهایی هم درك كرد ولو مشعر را نیز درك نكرد كافی است.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ «لكن مع ذلك قال فی الجواهر: «و لو فرض تمكنه من موقف عرفة دون المشعر، فلا یبعد عدم الإجزاء، ضرورة ظهور النص و الفتوى فی أن كل واحد منهما مجزی مع الإتیان بما بعده، لا هو نفسه ..». و فیه: أن ما دل على صحة الحج بإدراك عرفة وحدها عند الاضطرار حاكم علیه، فیكون مقدماً علیه، لأن موضوع الاجزاء فیما نحن فیه إدراك أحد الموقفین- حال الحریة- فی الحج الصحیح، فاذا ثبتت الصحة بإدراك عرفة وحدها مع الاضطرار ثبت موضوع الاجزاء. و المظنون: أن الاقتصار على ذكر المشعر كان بملاحظة الزمان، لأن إدراك السابق غالباً إدراك للاحق، لا لخصوص وقوف المشعر.» مستمسك العروة الوثقى؛ ج‌10، ص52.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .