موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۲/۲۳
شماره جلسه : ۸۶
-
فرع چهارم: بررسی اختصاص اجزاء حج صبی به حجّ افراد و قران
-
دیدگاه سید یزدی(قدس سره) در مسئله
-
روایت اخلاقی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
فرع چهارم: بررسی اختصاص اجزاء حج صبی به حجّ افراد و قران
بحث در بلوغ صبی قبل از مشعر است که گفتیم چهار فرع در اینجا مطرح است، سه فرع آن گذشت، فرع چهارم این است كه آیا این اختصاص به حج افراد و قران دارد یا اینكه در حج تمتع نیز جریان دارد؟ اگر این صبی قبل المشعر بالغ بشود، آیا اختصاص به حج افراد و قران دارد كه عمرهاش بعد از اینهاست یا اگر صبی عمره تمتع را انجام داده تمام شده، الآن محرم میشود برای احرام حج تمتع، اینجا هم قبل المشعر اگر بالغ شد، این به عنوان حجة الاسلام قبول میشود؟دیدگاه سید یزدی(قدس سره) در مسئله
مرحوم سید در عروه بعد از اینكه مسئله را مطرح میكند میفرماید: «الظاهر الثانی»؛ یعنی این اختصاص به حج افراد و قران ندارد، علاوه بر آنها در حج تمتع هم جریان دارد، «لإطلاق النصوص»؛ زیرا این روایاتی كه میگوید: «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج» یا «اذا ادرك احد الموقفین فقد ادرك الحج» اطلاق دارد، هم حج قران را میگیرد و هم حج افراد و هم حج تمتع را.«خلافاً لبعضهم فقال بالاول»؛ بعضیها گفتهاند این «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج» خود حج را درست میكند، اما دیگر عمرهای كه قبل از او انجام شده را درست نمیكند، مرحوم سید نیز دلیل آنها را آورده و میفرماید: «لأنّ ادراك المشعر معتقاً إنما ینفع للحج لا للعمرة الواقعة حال المملوكیة»، بعد سید میفرماید: «و فیه ما مرّ من الاطلاق و لا یقدح ما ذكره ذلك البعض لأنهما عملٌ واحد»؛ اولاً اینجا اطلاق داریم «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج» این حج اطلاق دارد.
نكته مهمتر این است كه این عمره تمتع و حج تمتع به منزله عمل واحد است. ما در آینده روایات مربوط به حج تمتع را خواهیم خواند که در آنجا این تعبیر زیاد مورد استفاده قرار میگیرد به خلاف حج افراد و قران كه عمرهاش منفصل است و دو كار است، اما در حج تمتع كه عمرهاش قبل از حج تمتع است، در آن روایات داریم که حجّ تمتع و عمرهاش، به منزله عمل واحد است به طوری كه اگر كسی حج تمتعش اشكال پیدا كرد، روایات میگوید باید خودِ شخص یا نائبی از طرف او، سال آینده باز عمرهاش را دوباره بیاورد و حجّ را اعاده کند.
بنابراین، چطور اگر در فرضی كه حج تمتع باطل میشود، باید سال آینده عمرهاش را دوباره انجام بدهد (سال آینده كسی نمیتواند بگوید من پارسال عمره تمتع را درست انجام دادم، حج تمتع هم مشكل پیدا كرد، پس فقط حجّش را انجام بدهم، دو مرتبه باز باید عمره اش را انجام بدهد)، اینجایی هم كه شارع حج تمتع را تصحیح میكند، آن عمرهای كه در حال مملوكیت واقع شده، آن عمره را هم تصحیح میكند.
به همین خاطر همه فقها فتوا دادهاند که بعد از عمره تمتع، اگر كسی بخواهد از مكه خارج بشود و اطمینان به ادراك احرام ندارد جایز نیست خارج شود، بعضیها میگویند مطلقا جایز نیست خارج شود و بین عمره تمتع و حج تمتع، خارج شدن از مکه جایز نیست، برخی هم میگویند اگر اطمینان دارد که میتواند برگردد و احرام حج را درك كند، مانعی ندارد.
نکته دیگرش آن است كه بین عمره تمتع و حج تمتع نمیتواند عمره مفرده انجام بدهد؛ یعنی شخص نمیتواند بگوید ما عمره تمتعمان تمام شده تا حج تمتع دو روز وقت داریم، پس عمره مفرده انجام دهیم (البته این هم شاید یك مقدار محل بحث باشد، ولی هم قواعد و ادله اقتضا دارد و هم بیشتر فتاوا بر همین است كه نمیشود انجام بدهیم)، بعد از حج تمتع میتواند عمره مفرده انجام بدهد، ولی بین عمره تمتع و حج تمتع عمره مفرده دیگر نمیشود. این كشف از این میكند كه اینها به منزله عمل واحد هستند.
بدینسان، اطلاق ادله به خوبی دلالت دارد و خود این كه بمنزلة عمل الواحد است دلالت دارد بر این كه آن عمره هم صحیحاً انجام میشود هر چند در حالت مملوكیت باشد، عبد یا صبی اگر عمرهاش تمام در حال صبی بودن در حال مملوكیت است اما رسید به حج، عبد آزاد شد، صبی هم بالغ شد اینجا حجشان میشود حجة الاسلام.
نکته دیگر آن که، اگر در روایت این سؤال از وجود مبارك پیامبر(صلی الله عليه وآله) بود و فرموده بود: «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج»، آنجا بعید نبود ادعا كنیم انصراف به حج قران و افراد دارد، اما زمان امام صادق و امام باقر علیهما السلام كه حج تمتع برای اهلبیت(عليهم السلام) و پیروان ایشان یك امر روشنی بوده است و اصلاً انصراف به افراد و قران ندارد. عامه تمتع را قبول ندارند؛ چون نمیفهمند كه یكی از مصادیق حج تمتع است و الا اگر به آنها بقبولانید كه یكی از مصادیق تمتع است، میگویند این روایت شامل آن هم میشود.
به بیان دیگر، اهل سنّت نمیگویند این مصداق حجّ است و شاملش نمیشود، میگویند اصلاً مصداق حج نیست؛ یعنی میگویند حج تمتع (یعنی همان که گفت: «متعتان كانتا فی زمن رسول الله(صلی الله عليه وآله) حلال و انا محرمهما»)، اینها میگویند مصداق حج نیست. بنابراین، اگر یك تعبیری از لسان خود امام(عليه السلام) به عنوان خود امام صادر شده، یعنی روی همین عقیدهای كه ما داریم كه حج در حج تمتع هم مشروعیت دارد و شامل حج تمتع هم میشود و نمیشود اینجا بگوئیم چون قبلاً این چنین بوده، الآن شامل حج تمتع نشود.
در خود حج تمتع، اگر كسی قبلش عمره تمتع را انجام نداده باشد، اصلاً دیگر حج تمتع نیست؛ یعنی الآن اگر كسی رسید به مكه وقت برای انجام عمره تمتع ندارد، در اینجا همه میگویند: «ینقلب إلی الافراد أو القران»، بعد باید عمره مفردهاش را انجام بدهد. لذا اینطور نیست كه بگوئیم یك كسی رفته حج و میتوانسته عمره تمتع انجام بدهد و عمداً نداده، سعی كرد كه وقت حج رسید و حالا ادراك كرد عرفه یا مشعر را، این فایده ندارد، آن میشود حج قران یا افراد و بعداً هم باید دو مرتبه یك عمره مفرده انجام بدهد.
بنابراین، اگر تمكن از انجام نداشته باشد و الآن بیاید مشعر یا عرفات را درك كند، انقلاب به حج افراد یا قران پیدا میكند.
روایت اخلاقی
روایتی است در مستدرك الوسائل از امام صادق(عليه السلام) وارد شده که حضرت فرمود: «طَلَبْتُ الْجَنَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِی السَّخَاءِ»[1]؛ من بهشت را طلب كردم دیدم كه باید سخاوتمند باشم، «وَ طَلَبْتُ الْعَافِیةَ فَوَجَدْتُهَا فِی الْعُزْلَةِ»؛ عافیت و راحتی این است كه انسان تا میشود خودش را وارد امور نكند، حال مراد امور غیر واجبه است، جایی كه لزومی ندارد آدم حرف بزند، جایی كه لزومی ندارد آدم برود، استنباطی است كه من از این مطلب میكنم.بسیاری از این گرفتاریها در اثر ارتباطات بیش از حد است كه یك انسان دارد! هر كسی این مطلبی كه من عرض میكن را دقت كند كاملاً قابل تصدیق است، كسی كه ارتباطاتش كم است؛ یعنی فقط سعی میكند ارتباطات ضروری داشته باشد، شما ببینید چقدر فسادها و دعواها از این قهوهخانهها بیرون میآید؟ چون یك مشت آدم بیكار مینشینند و این خودش مادهای برای دعوا و نزاع است، از این شبنشینیها، حالا الآن ایام عید است و متأسفانه این خیلی شیوع هم پیدا میكند، شب نشینیهای فامیلی، حالا بگذریم از اینكه متأسفانه بسیاری از آن مخلوط به گناه شده، محرم و نامحرم بگو بخندهایی كه امروز در تلویزیون بین محرم و نامحرم هست بین خانوادههای متدین كشیده شده، غیر از این نزاعها، از آنجا كه هر خانوادهای به خانه برمیگردد، تازه شروع میكنند بر یكدیگر تحلیل آن جلسه، در تحلیل اختلاف پیدا میكنند و دعوا میكنند، خود همین چقدر مشكلات به وجود میآورد.
لذا این را واقعاً یك اصلی برای خودمان قرار بدهیم جایی كه ضرورت ندارد نروید، مجلسی كه ضرورت ندارد نروید، اگر یك مجلسی برای علم ما نافع است، برای آخرت ما نافع است، برای هدایت ما نافع است برویم خیلی خوب است، اما جایی كه هیچ فایدهای ندارد چرا برویم؟! این در روش زندگی بزرگان ما بوده كه به این قسمت عمل میكردند یعنی آن عافیت، سلامت، صحت، همه آرامشی كه داشتند در اثر همین بوده كه حتی الامكان از ارتباطات غیر ضروری اجتناب میكردند، چه در فامیل، چه در غیر فامیل، چه در امور سیاسی، امور سیاسی آنچه میبینیم لازم است برای اصل نظام و دین است شركت كنیم به قصد قربت برویم، اما در جایی كه میبینیم پای دین نیست و میخواهیم دین خودمان را برای مطرح كردن زید و عمرو و بكر و دنیای دیگران، یك گروهی را بالا ببریم و گروهی را پائین بیاوریم، این كار را نكنیم، اینها غیر از مسائل اخروی اصلاً راحتی را از انسان میگیرد.
«وَ طَلَبْتُ ثِقْلَ الْمِیزَانِ»؛ دنبال این هستم كه ترازوی من در قیامت سنگین باشد، «فَوَجَدْتُهُ فِی شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ(صلی الله عليه وآله)». این باز خیلی نكته خوبی است، درست است ما در نمازهایمان این شهادت را داریم، آخر عمر هم ان شاء الله موفق میشویم با این شهادت از دنیا برویم، ولی از اموری كه موجب سنگینی ترازوی اعمال انسان در قیامت است دائماً این شهادت را داشته باشیم، این لا اله الا الله را تا میتوانیم بگوئیم.
«وَ طَلَبْتُ السُّرْعَةَ فِی الدُّخُولِ إِلَى الْجَنَّةِ فَوَجَدْتُهَا فِی الْعَمَلِ لِلَّهِ تَعَالَى»؛ اگر سرعت در دخول در جنت را بخواهیم، برای خدا عمل كنیم، هر كاری كنیم برای خدا باشد.
«وَ طَلَبْتُ حُبَّ الْمَوْتِ فَوَجَدْتُهُ فِی تَقْدِیمِ الْمَالِ لِوَجْهِ اللهِ»؛ چكار كنیم حبّ موت پیدا كنیم؟ فرمود انسان مالش را برای خدا بدهد. «وَ طَلَبْتُ حَلَاوَةَ الْعِبَادَةِ فَوَجَدْتُهَا فِی تَرْكِ الْمَعْصِیةِ»؛ چكار كنیم عبادتمان حلاوت داشته باشد، باید معصیت را ترک کرد. عجیب است بین معصیت و بین عبادت اصلا جمع نمیشود. اگر یك كسی هم خودش را عادت داده باشد به نماز شب، اما اگر محل معصیت باشد و نماز شب هم بخواند برایش حلاوت ندارد.
نماز اول وقت گاهی اوقات بر انسان حلاوت ندارد، آدم باید نگاه كند ببیند قبلش چه معصیتی انجام داده، خیلی ارتباط عجیبی بین این معصیت و بین عبادت است؛ یعنی به همان اندازه كه انسان معصیت انجام میدهد از عبادت و از حقیقت عبادت دور میشود، گاهی اوقات آدم موفق است اول وقت نماز میخواند، یك وقت میبینی یك هفته یك روز هم موفق به اول وقت نشده، هر چه هم تلاش كرده نشده! به فكر هم بوده ولی نشده، این برای این است كه یك معصیتی تأثیر گذاشته است.
«وَ طَلَبْتُ رِقَّةَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهَا فِی الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ »؛ برای این كه قلبمان قسی نشود، تشنگی و گرسنگی را باید چشید که این به درد ماه رمضان میشود. «وَ طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِی التَّفَكُّرِ وَ الْبُكَاءِ»؛ چكار كنیم قلبمان نورانی بشود، قلبمان چشمه معارف بشود، اگر قلب انسان نورانی بشود این چشمه معارف میشود، راهش تفكر است، انسان تفكر كند در خدا، تفكر كند در احوال خودش، در قبر چه بر سر او میآید، در قیامت چه بر سر او میآید، چه خواهد شد؟ و از خوف خدا اشك بریزد، در تنهایی، یا سعی كند انسان در بین خانوادهاش هم نباشد آنها متوجه نشوند این ارزش دارد.
«وَ طَلَبْتُ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ فَوَجَدْتُهُ فِی الصَّدَقَةِ وَ طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ فَوَجَدْتُهُ فِی صَلَاةِ اللیلِ وَ طَلَبْتُ فَضْلَ الْجِهَادِ فَوَجَدْتُهُ فِی الْكَسْبِ لِلْعِیالِ وَ طَلَبْتُ حُبَّ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَجَدْتُهُ فِی بُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِی»؛ انسان اگر دنبال این باشد كه خدا او را دوست داشته باشد حبّ خدا را، چكار كنیم حب خدا را تحصیل كنیم؟ اهل معاصی را مبغوض بداریم، اگر میبینیم كسی دارد ترویج بیحجابی میكند واقعاً مورد غضب ما قرار بگیرد، اگر میبینیم یك بدعتی انجام میشود، اگر دارد منكری ترویج میشود، انسان مقابله كند، راه این كه حبّ خدا شامل حال ما بشود، بغض نسبت به اهل معاصی است.
«وَ طَلَبْتُ الرِّئَاسَةَ فَوَجَدْتُهَا فِی النَّصِیحَةِ لِعِبَادِ اللهِ»؛ ریاست را اگر طلب كنند، بندگان خدا را نصحیت کند. این نصیحت مراد آن نصیحتی نیست كه در عرف است، بلکه نصیحت یعنی خیرخواهی، آن نتیجه خوب را انسان برای دیگران بخواهد، اگر یك كسی دنبال خیرخواهی برای بندگان خدا باشد این ریاست است، خود این ریاست است.
[1] ـ «مَجْمُوعَةُ الشَّهِیدِ، رَحْمَةُ اللهِ عَلَیهِ رُوِی عَنْ مَوْلَانَا جَعْفَرٍ الصَّادِقِ(عليه السلام) أَنَّهُ قَالَ: طَلَبْتُ الْجَنَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِی السَّخَاءِ وَ طَلَبْتُ الْعَافِیةَ فَوَجَدْتُهَا فِی الْعُزْلَةِ وَ طَلَبْتُ ثِقْلَ الْمِیزَانِ فَوَجَدْتُهُ فِی شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ طَلَبْتُ السُّرْعَةَ فِی الدُّخُولِ إِلَى الْجَنَّةِ فَوَجَدْتُهَا فِی الْعَمَلِ لِلَّهِ تَعَالَى وَ طَلَبْتُ حُبَّ الْمَوْتِ فَوَجَدْتُهُ فِی تَقْدِیمِ الْمَالِ لِوَجْهِ اللهِ وَ طَلَبْتُ حَلَاوَةَ الْعِبَادَةِ فَوَجَدْتُهَا فِی تَرْكِ الْمَعْصِیةِ وَ طَلَبْتُ رِقَّةَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهَا فِی الْجُوعِ وَ الْعَطَشِ وَ طَلَبْتُ نُورَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِی التَّفَكُّرِ وَ الْبُكَاءِ وَ طَلَبْتُ الْجَوَازَ عَلَى الصِّرَاطِ فَوَجَدْتُهُ فِی الصَّدَقَةِ وَ طَلَبْتُ نُورَ الْوَجْهِ فَوَجَدْتُهُ فِی صَلَاةِ اللیلِ وَ طَلَبْتُ فَضْلَ الْجِهَادِ فَوَجَدْتُهُ فِی الْكَسْبِ لِلْعِیالِ وَ طَلَبْتُ حُبَّ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَجَدْتُهُ فِی بُغْضِ أَهْلِ الْمَعَاصِی وَ طَلَبْتُ الرِّئَاسَةَ فَوَجَدْتُهَا فِی النَّصِیحَةِ لِعِبَادِ اللهِ وَ طَلَبْتُ فَرَاغَ الْقَلْبِ فَوَجَدْتُهُ فِی قِلَّةِ الْمَالِ وَ طَلَبْتُ عَزَائِمَ الْأُمُورِ فَوَجَدْتُهَا فِی الصَّبْرِ وَ طَلَبْتُ الشَّرَفَ فَوَجَدْتُهُ فِی الْعِلْمِ وَ طَلَبْتُ الْعِبَادَةَ فَوَجَدْتُهَا فِی الْوَرَعِ وَ طَلَبْتُ الرَّاحَةَ فَوَجَدْتُهَا فِی الزُّهْدِ وَ طَلَبْتُ الرِّفْعَةَ فَوَجَدْتُهَا فِی التَّوَاضُعِ وَ طَلَبْتُ الْعِزَّ فَوَجَدْتُهُ فِی الصِّدْقِ وَ طَلَبْتُ الذِّلَّةَ فَوَجَدْتُهَا فِی الصَّوْمِ وَ طَلَبْتُ الْغِنَى فَوَجَدْتُهُ فِی الْقَنَاعَةِ وَ طَلَبْتُ الْأُنْسَ فَوَجَدْتُهُ فِی قِرَاءَةِ الْقُرْآنِ وَ طَلَبْتُ صُحْبَةَ النَّاسِ فَوَجَدْتُهَا فِی حُسْنِ الْخُلُقِ وَ طَلَبْتُ رِضَى اللهِ فَوَجَدْتُهُ فِی بِرِّ الْوَالِدَینِ.» مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج12، ص: 174- 173، ح13810- 19.
نظری ثبت نشده است .