موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۲/۱۴
شماره جلسه : ۷۹
-
خلاصه بحث گذشته
-
قسمت سوم دیدگاه والد معظَّم(قدس سره)
-
دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
-
ارزیابی دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
-
دیدگاه برگزیده درباره تجدید نیّت
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در فروعی است که پس از آن که قائل به اجزا شده و گفتیم صبی ممیز اگر قبل از مشعر بالغ بشود، حجش مجزی از حجة الاسلام است. فرع اول آن است كه آیا تجدید نیت لازم است؛ یعنی حال كه صبیّ بالغ شد، پیش از آن به نیت حج استحبابی این حج را انجام داده، اگر بخواهد تبدیل به حجة الاسلام بشود، آیا تجدید نیت لازم است یا خیر؟ یعنی آیا باید حجّ واجب را نیت كند؟ بیان شد که در اینجا باید ادلّهای که دلالت بر اجزاء دارد را بررسی كنیم. بیان شد که مرحوم والد ما قائل به لزوم تجدید نیّت است و دو قسمت از کلام ایشان بیان شد.قسمت سوم دیدگاه والد معظَّم(قدس سره)
ایشان میفرماید: «استندنا فی الحكم بالاجزاء الى ما ذكرنا من ضم روایات «من أدرك المشعر فقد أدرك الحج» إلى الإطلاق فی روایة الجاریة الدالة على ان علیها الحج إذا طمثت [مراد روایت اسحاق بن عمّار است] فاللازم الحكم بلزوم تجدید نیة الإحرام»؛ باید حكم كنیم به این كه تجدید نیت لازم است، «لأن مقتضی ذلك الدلیل وجوب الحج بالبلوغ»؛ زیرا دلیل «من ادرك المشعر» اقتضا دارد وجوب حج را به سبب البلوغ، «لفرض التمكن منه بسبب ادراك المشعر و هذا لا ینافی لزوم التجدید بعد كون مقتضی القاعدة ذلك»[1]؛ این منافات ندارد كه بگوئیم تجدید نیت لازم است.بنابراین ایشان میفرماید اگر روایات من ادرك را ضمیمه کنیم به آن اطلاق روایت اسحاق بن عمار (كه معلوم میشود ایشان همان اطلاق را پذیرفتند، اما ما آن را نپذیرفتیم)، روایات «من ادرك» همین مقدار دلالت دارد كه الآن به سبب تمكن از مشعر، میتواند حجّ را درک کند، اما منافات ندارد كه بگوئیم تجدید نیت لازم است. لذا فتوای ایشان این است كه تجدید نیت لازم است. بعد میفرماید مضافاً به این كه قاعده، اقتضای لزوم تجدید نیت را دارد.
به نظر ما، از این روایات «من ادرك» یك انقلابی استفاده میشود، «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج»؛ یعنی اگر كسی جامعاً للشرایط مشعر را ادراك كرد هر چند در بقیه اعمالی كه تا به حال انجام داده، جامع للشرایط نبوده، این شخص خود به خود حجة الاسلام را ادراك كرده است.
دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
محقق خویی(قدس سره) نیز قائل به عدم لزوم تجدید نیت است به همین بیان انقلاب شرعی قهری هم استدلال میكنند. سه تعبیر در کلام ایشان است، كسی كه بالغاً مشعر را درک کرده، یك انقلاب شرعی (نه انقلاب تکوینی) به وجود میآید و شارع این حج را به حجة الاسلام منقلب میكند. بنابراین، این انقلاب را شارع ایجاد کرده و قهراً هم هست، چه این صبیّ بداند و چه نداند، چه بخواهد و چه نخواهد، این میشود حجة الاسلام.به بیان دیگر، ما از کسانی که میگویند تجدید نیت لازم است (همانند مرحوم والد ما)، سؤال میكنیم حال اگر این بخواهد تجدید نیت نكند و بر همان استحباب ادامه بدهد، آیا میتواند؟ مسلّماً نمیتواند. بنابراین، کسانی كه قائل به لزوم تجدید نیت هستند، باید ملتزم به این مطلب بشوند كه این شخص اگر تجدید نیت نكرد، میتواند همان حج استحبابی خودش را ادامه دهد، در حالی كه لسان این روایات (كه در گذشته بیان شد در مقابله با روایات دیگر، این روایات «من ادرك» یك حكومتی دارد که در جواب صاحب المرتقی این مطلب را گفتیم كه این روایات «من ادرك» میگوید وقتی قبل از مشعر بالغ شد، منِ شارع این حج مستحبی این شخص را از ابتدا به منزله حج واجب قرار میدهم؛ یعنی انقلاب شرعی قهری آن است كه صبیّ بعد از بلوغ، نمیتواند بگوید من از حال به بعد میخواهم به نیت استحبابی ادامه بدهم.[2]
بنابراین، به نظر ما روایات «من ادرك» دالّ بر انقلاب است؛ یعنی این حجّ، خود به خود به حج واجب منقلب میشود و نیازی به تجدید نیت ندارد (كه شخص بگوید حال من نیت وجوبی كنم)، بلکه خود به خود تبدیل میشود، شبیه آن مطلبی كه در روزه یوم الشك هست كه اگر شکّ داریم اول ماه رمضان است یا نه، بنیة الاستحباب روزه بگیریم، اگر بعداً معلوم شد این روز اول ماه رمضان بوده که «ینقلب إلی الوجوب»، چطور در آنجا مسئله اینطور است با این كه این به نیت استحباب شروع كرده، در اینجا نیز مسئله انقلاب است.
ارزیابی دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
در این عبارت محقق خوئی(قدس سره) قائل به انقلاب است و میفرماید اقوی آن است كه نیاز به تجدید نیت نیست به خاطر انقلاب شرعی قهری، بعد میگویند: «لاطلاق النصوص الداله علی الاجزاء»، این اطلاق یك دلیل دیگری است؛ یعنی ما این انقلاب را از روایت «من ادرك» استفاده میكنیم و توجهی به اطلاق نداریم، اگر بخواهیم به روایت عبد تمسك كنیم، بعد از این كه از روایات عبد الغاء خصوصیت كنیم، میگوئیم اطلاق دارد.ایشان میفرماید: «لإطلاق النصوص الدالة على الإجزاء، فإنّ هذه النصوص فی الحقیقة تخصیص لما دلّ على اعتبار الحریة»؛ این نصوص (یعنی همان نصوص عبد؛ چون در اینجا روایاتی داریم كه عبد قبل المشعر اگر آزاد شد، این حجّ او حجة الاسلام میشود)، تخصیص نسبت به آن دلایلی است كه میگوید از ابتدا باید حریت باشد، «و مقتضاه اعتبار الحریة بهذا المقدار و عدم اعتبارها فی جمیع افعال الحج و اعماله قلب النیة أو لم یقلبها بل التعبیر بالانقلاب مسامحی».
پرسش مطرح آن است که آیا ایشان میخواهد از کلام اول خود عدول کند یا خیر؟ یعنی آیا میخواهد بگوید ما از اطلاق این روایات استفاده میكنیم و این اطلاق روایات، دلالت بر عدم لزوم تجدید نیت دارد و دیگر كاری به انقلاب نداریم یا این که میخواهند از این روایت «من ادرك المشعر» انقلاب را اثبات کنند؟!
ایشان در پایان میفرماید: «مقتضى هذه النصوص أن الحریة من المشعر و ما بعده كاف فی حجّة الإسلام، و لا تضر الرقیة فی إتیان الأعمال السابقة على المشعر، بل مقتضى الإطلاق أنه لو كان جاهلًا بالموضوع و لم یعلم بانعتاقه، أو كان جاهلًا بالحكم، كما إذا علم بالانعتاق و لم یعلم الحكم بالإجزاء حتى یجدد النیة، هو الاكتفاء و إجزاؤه عن حجّة الإسلام، فما نسب إلى جماعة من وجوب تجدید النیة لا وجه له»[3]
ثمره این که بگوئیم نیت لازم است یا لازم نیست، آن است که اگر عبد جاهل به موضوع باشد و خبر نداشته باشد كه مولایش او را آزاد كرده یا این که خبر دارد مولایش او را آزاد كرده، ولی حکم را نمیداند (یعنی نمیداند اگر قبل المشعر آزاد بشود این حج او حجة الاسلام میشود) تا این كه بخواهد تجدید نیت كند، میفرماید مقتضای اطلاق، اکتفای از حجّة الاسلام است.
دیدگاه برگزیده درباره تجدید نیّت
بنابراین، ما برای عدم لزوم تجدید نیت به این انقلاب تمسك کرده و میگوئیم وقتی كه این حجّ به حجة الاسلام انقلاب پیدا میكند، این انقلاب به این معناست كه چه بخواهد و چه نخواهد میشود حجة الاسلام، لازم نیست كه نیتش را تجدید كند، اما مسئله تمسك به اطلاق یك حرف دیگری است.به نظر ما اگر از روایات عبد الغاء خصوصیت كردیم، برای ما نحن فیه اجزاء را میفهمیم، اما از كجای روایات عبد استفاده كنیم نیت لازم نیست؟! روایات عبد میگوید اگر قبل المشعر عبد بودن از بین رفت این مانع برطرف بشود، اما با لزوم تجدید نیت منافات ندارد، ولی انقلاب با لزوم تجدید نیت منافات دارد.
به بیان دیگر، اگر میگویید از روایات «من ادرك المشعر» استفاده میکنیم که این حجّ مستحبی، به حجة الاسلام انقلاب پیدا میکند؛ یعنی چه بخواهد و چه نخواهد منقلب شده و نیازی به تجدید نیت ندارد. بنابراین، به نظر ما در عبارات محقق خویی(قدس سره)، مقداری بین تمسك به انقلاب و بین مسئله اطلاق خلط شده است. این اطلاق را نسبت به انقلاب نیّت قبول نداریم نه این كه بگوئیم اصلاً اطلاق ندارد، بلکه اطلاق این روایات تنها نسبت به برطرف شدن مانع است، اما بقیه شرایط باید باشد.
[1] ـ «و اما لو منعنا إلغاء الخصوصیة فی روایات العبد و منعنا وحدة الطبیعة و اتحاد الحقیقة بل قلنا بالتعدد و التكثر و استندنا فی الحكم بالاجزاء الى ما ذكرنا من ضم روایات «من أدرك المشعر فقد أدرك الحج» إلى الإطلاق فی روایة الجاریة الدالة على ان علیها الحج إذا طمثت فاللازم الحكم بلزوم تجدید نیة الإحرام لان مقتضى ذلك الدلیل وجوب الحج بالبلوغ لفرض التمكن منه بسبب إدراك المشعر و هذا لا ینافی لزوم التجدید بعد كون مقتضى القاعدة ذلك لفرض اختلاف الحقیقة و تعدد الطبیعة و بعبارة أخرى بعد كون اللازم بحسب القاعدة تجدید النیة لیس هناك ما یدل على عدم اللزوم و الاكتفاء بالنیة الأولى كما لا یخفى فالحكم فی هذه الجهة مبنى على ملاحظة دلیل الاجزاء و الثمرة بین القولین تظهر فی الفرعین المذكورین فی كلام السید- قدس سره- فی العروة.» تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة - الحج؛ ج1، ص: 67.
[2] ـ «بعد الفراغ عن إجزاء حجّه عن حجّة الإسلام إذا أدرك المشعر معتقاً هل یشترط فی الإجزاء تجدید النیة، و قلبها إلى حجّة الإسلام أو لا، بل هو انقلاب شرعی قهری؟ الظاهر هو الثانی، لإطلاق النصوص الدالة على الإجزاء، فإنّ هذه النصوص فی الحقیقة تخصیص لما دل على اعتبار الحریة، و مقتضاه اعتبار الحریة بهذا المقدار، و عدم اعتبارها فی جمیع أفعال الحجّ و أعماله، قلب النیة أم لم یقلبها، بل التعبیر بالانقلاب مسامحی.» موسوعة الإمام الخوئی؛ ج26، ص: 39 – 40.
[3] ـ موسوعة الإمام الخوئی، ج26، ص: 41 - 40.
نظری ثبت نشده است .