موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۲/۲۱
شماره جلسه : ۸۴
-
خلاصه بحث گذشته
-
فرع سوم: بررسی خصوصیت داشتن «مشعر»
-
دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
-
دیدگاه سایر فقیهان
-
بازنگری روایات در مسئله
-
دیدگاه برگزیده
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
سخن در این است بنا بر این كه صبی ممیز قبل از مشعر الحرام بالغ بشود حج او مجزی از حجة الاسلام است (كه ما هم طبق ادله متعدد اجزاء را قبول كرده و مشهور هم قائل به همین اجزا هستند)، فروعی مطرح میشود که تاکنون دو فرع را مطرح كردیم؛ یك فرع این بود كه آیا این صبی كه بالغ شد، باید تجدید نیت كند یا خیر؟ گفتیم از روایات «من ادرك» استفاده انقلاب میشود نیازی به تجدید نیت نیست. دوم، آیا این صبی از ابتدا باید مستطیع باشد ؟ بیان شد که طبق همین انقلابی كه از روایات «من ادرك» استفاده میكنیم، استطاعت در این صبی معتبر نیست نه از ابتدای حج و نه از هنگام بلوغ.فرع سوم: بررسی خصوصیت داشتن «مشعر»
فرع سوم آن است كه آیا این بلوغ باید قبل المشعر باشد و مشعر خصوصیتی دارد؟ یا این که اگر احد الموقفین (یعنی عرفات و مشعر) را درک کند کافی است. مرحوم سید در عروه این فرع را اینطور مطرح میكنند: «الثالث هل الشرط فی الإجزاء إدراك خصوص المشعر سواء أدرك الوقوف بعرفات أیضا أو لا أو یكفی إدراك أحد الموقفین فلو لم یدرك المشعر لكن أدرك الوقوف بعرفات معتقا كفى قولان»[1].آیا در اجزاء شرط است که خصوص مشعر را درک کند؛ یعنی اعم از این كه وقوف به عرفات را درك كند یا درك نكند یا این که ادراک یکی از موقفین کافی است و اگر عبد عرفات را در حال آزادی درك كند، اما مشعر را درك نكرد یا صبی، قبل الوقوف به عرفات یا در حین وقوف به عرفات، بالغ شد و عرفات را درك كرد، اما قبل ادراك المشعر بمیرد، آیا در اینجا نیز این حجّش از حجه الاسلام كفایت میكند یا خیر؟
مرحوم سید میفرماید: «الاحوط الاول»؛ احوط این است كه باید مشعر را بالغاً درك كند؛ یعنی باید قبل المشعر بالغ باشد، خواه در عرفات هم بالغ شده باشد یا نشده باشد. «كما أنّ الاحوط اعتبار ادراك الاختیاری من المشعر»؛ باز میفرماید احوط آن است كه ادراک اضطراری مشعر فایده ندارد، بلكه باید زمان اختیاری مشعر را درك كند (كه آن زمان از همان نیمه شب شروع میشود تا طلوع آفتاب)، «فلایكفی ادراک الاضطراری منه»؛ ادراک اضطراری مشعر فایده ندارد (كه مشعر دو اضطراری دارد: یك اضطراری لیلی و یك اضطراری نهاری).
بعد میفرماید: «بل الاحوط اعتبار ادراك كلا الموقفین»؛ احتیاط سوم این است كه باید هر دو موقف را درك كرده باشد، «و ان كان یكفی الانعتاق قبل المشعر لكن اذا كان مسبوقاً لإدراك عرفات ایضاً ولو كان مملوكاً»؛ اما انعتاق قبل المشعر كفایت میكند.
بنابراین، مرحوم سید در اینجا سه احتیاط كرده؛
1) اگر بالغاً عرفات را درك كرد، اما مشعر را درك نكرد فایده نداشته و باید حتماً مشعر را درك كند.
2) احتیاط این است كه این بچهای كه ما میخواهیم بگوئیم حجّش وقتی در اثناء بالغ میشود حجة الاسلام است، اختیاری مشعر را باید درك كند.
3) احتیاط سوم این است كه هر دو را باید درك كند هر چند انعتاق عبد قبل المشعر باشد یا بلوغ در صبی قبل المشعر باشد، اما باید هر دو را درك كند.
دیدگاه محقق خویی(قدس سره)
مرحوم خوئی در حاشیه بر فرمایش مرحوم سید، جایی كه سید(قدس سره) میگویند: «الاحوط الاول»، ایشان میگویند: «الاظهر الثانی»، ثانی این است كه ادراك احد الموقفین كافی است؛ یعنی اگر یكی از این دو را ادراك كند بالغاً، یا عرفات یا مشعر را و بمیرد، این حجة الاسلامش انجام شده است. اگر عرفات را اصلاً درك نكرده مشعر را درك كند بالغاً، این هم باز مجزی است.منتهی مرحوم خوئی میفرماید: در باب عبد و در باب صبی ما اصلاً حكم جدیدی نمیتوانیم بیان كنیم، بلكه باید برویم سراغ كبری و مبنای كلی و ببینیم كه آیا وقوف به عرفه تنها در حج كفایت میكند؟ آن روایتی كه میگوید: «الحج عرفةٌ»، آیا میشود از آن استفاده كرد كه اگر كسی «ادرك العرفه»، این حجة الاسلامش انجام شده هر چند بعد از عرفه بمیرد و مشعر را درک نکند؟
ایشان میفرماید: اگر در آنجا بگوییم درک عرفه کافی است، در اینجا نیز میگوئیم كه اگر این عبد قبل از عرفات آزاد شد و عرفات را درك كرد، سپس مُرد و مشعر را درک نکرد، حجة الاسلامش انجام میشود، اما اگر در آنجا بگوییم باید هم عرفه را درك كند و هم مشعر را و اگر كسی اختیاری مشعر را درك كند، ولی عرفه را درك نكند بگوئیم این حجّش فایده ندارد، در باب عبد هم كه آزاد میشود این را میگوئیم.
ایشان میفرماید: «لیس الحكم بالنسبة إلی العبد حكماً جدیداً بل حاله من هذه الجهه حال غیره»؛ عبد مثل غیر عبد میماند. «و لذا لو فرض ادراك الوقوف الاختیاری فی عرفات فقط، معتقاً من دون المشعر اصلاً»؛ اگر كسی اختیاری عرفات را درك كرد در حالی كه آزاد شده ولی مشعر را درك كرده، «فالاظهر بطلان حجه كما فی غیره»؛ اظهر آن است که حجّ او باطل میشود همان طور كه غیر عبد اگر چنین كاری كرد (و فقط عرفات را درك كرد ولی مشعر را درك نكرد) حجّش باطل است.[2]
دیدگاه سایر فقیهان
مرحوم امام خمینی در متن تحریر، این فروع را متعرض نشده و در آنجا فقط میفرماید: «لو حجّ الصبی الممیز و ادرك المشعر بالغاً و المجنون و عقل قبل المشعر یجزئهما عن حجّة الاسلام»[3]، عباراتی مثل مبسوط شیخ، سرائر ابن ادریس، شرایع، ارشاد، كشف اللثام، همه روی «ادرك المشعر» تکیه دارند؛ یعنی از ظاهر عبارات اینها استفاده میشود اگر این عبد در حال آزادی، «لم یدرك المشعر» حجّ او به درد نمیخورد، اما از برخی عبارات دیگر مثل معتبر، مختصر النافع، منتهی المطلب، دروس شهید اول، «ادراك احد الموقفین» استفاده میشود.صاحب جواهر(قدس سره) میفرماید: «و لعلّه لأن ادراك المشعر متأخرٌ عن موقف عرفه فالاجتزاء باحدهما یقتضی أنّه الاقصی فی الادراك و لو فرض تمكنه من موقف عرفه دون المشعر فلا یبعد عدم الاجزاء»؛ صاحب جواهر نیز مثل كاشف اللثام، ادراك مشعر را لازم میداند و میگوید اگر كسی عرفه را درك كرد، اما مشعر را درك نكرد، عدم اجزاء بعید نیست؛ «ضرورة ظهور النص و الفتوی فی أن كل واحد منهما مجزٍ مع اتیان بما بعده لا هو نفسه»؛ صاحب جواهر میفرماید هم روایات و هم فتاوا ظهور در این دارد كه اگر كسی احد الموقفین را درك كرد «مع الاتیان بما بعده»؛ یعنی كسی که عرفات را درك كند، اما مشعر را درك نكند، از روایات استفاده نمیشود که در اینجا كفایت میكند، ظهور روایات بر حسب ادعای صاحب جواهر همین است كه هر دو را باید درك كند.[4]
بازنگری روایات در مسئله
در اینجا یلازم است که با دقت در روایاتی که در گذشته خوانده شد، نگریسته شود. صحیحه معاویة بن عمار موردش عبد است، عبدی است كه «اعتق عشیة یوم العرفه»، در آنجا دارد: «اذا ادرك احد الموقفین فقد ادرك الحج».در صحیحه معاویة بن عمار آمده است: «قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) مَمْلُوكٌ أُعْتِقَ یوْمَ عَرَفَةَ- قَالَ إِذَا أَدْرَكَ أَحَدَ الْمَوْقِفَینِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ»[5]، ما باشیم و این روایات، خصوصاً با مورد سؤالی كه دارد، آیا این ادعای صاحب جواهر از این روایت استفاده میشود؟ روایت ظهور در این دارد كه سؤال از این است كه «اعتق یوم عرفه» امام(عليه السلام) میفرماید بله اگر روز عرفه آزاد شد حجّش تمام است، اطلاقش این است که: «سواء ادرك الموقف الآخر ام لم یدرك». بنابراین، این روایت به خوبی اطلاق دارد كه اگر در روز عرفه آزاد شد، این حجة الاسلام هست اعم از اینكه مشعر را درك كند یا نه.
در معتبره شهاب آمده: «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) فِی رَجُلٍ أَعْتَقَ عَشِیةَ عَرَفَةَ عَبْداً لَهُ أَ یجْزِی عَنِ الْعَبْدِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ قَالَ نَعَمْ»[6]، حجة الاسلام از آن كفایت میكند، در آنجا نیز باز ظهور در این دارد كه اگر در روز عرفه آزاد شد مطلقا؛ چه مشعر را درك كند و چه نكند، از حجة الاسلامش كفایت میکند.
در روایت جمیل آمده: «مَنْ أَدْرَكَ الْمَشْعَرَ یوْمَ النَّحْرِ قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ»[7] که در اینجا اضطراری مشعر را بیان میكند (یعنی قبل از اذان ظهر که اضطراری مشعر است).
در اینجا باید به دو مطلب توجه داشت: 1) یك مطلب این است كه آیا این فرمایشی كه مرحوم خوئی دارند و مرحوم والد ما نیز از ایشان تبعیت كرده كه در باب عبد ما حكم جدیدی نداریم و هر چه آنجا گفتیم اینجا هم باید بگوئیم، درست است یا خیر؟ یعنی ما دو مطلب را باید از این روایات به دست بیاوریم؛ یكی مطلب صاحب جواهر(قدس سره) كه ادعا دارد این روایات و نصوص و فتاوا ظهور در این دارد «ادرك احد الموقفین و أتی بموقف الآخر»، ظهور در این دارد. گفتیم روایت معاویه بن عمار و معتبره شهاب دلالت بر این ندارد، بلكه از این اطلاق استفاده میشود كه اگر یوم عرفه آزاد شد، «ادرك حجة الاسلام»؛ اعم از اینكه مشعر را درک کند یا نه.
2) مطلب دوم این است كه این احتمال نیست كه بگوئیم شارع در باب عبد یك توسعهای داده، میگوید اگر احد الموقفین را ادراك كرد، برای عبد معتَق كفایت كند. البته مقداری به این بحث كبروی مربوط میشود که اگر كسی با تمام شرایط حج را شروع میكند، اما مثلاً اضطراری نهاری مشعر را درك میكند، آیا این كفایت میكند یا خیر؟
اساساً باید این بحث مطرح شود كه این عبد وقتی مشعر را درک میکند (صاحب كشف اللثام تصریح كرده که عبد باید هم خود مشعر را باید درك كند و هم اختیاری مشعر را باید درك كند). آنچه كه كشف اللثام بیان میكند و آنچه كه در این روایت داریم كه اگر كسی اضطراری مشعر را هم درك كند، «فقد ادرك الحج».
ممکن است بگوئیم در باب عبد، ادراك اختیاری مشعر لازم است یا اگر عرفات هم گفتیم ادراك اختیاری عرفه لازم است ولی در غیر عبد ادراك اضطراریاش هم كفایت میكند، چرا باید بگوئیم اینجا همانند آنجاست؟! چه ملازمهای است كه بگوئیم عین مطالبی كه در باب كسی كه واجد همه شرایط است اما اختیاری عرفه و اختیاری مشعر را درك نكرده و اضطراریاش را درك كرده اگر گفتیم آنجا كفایت میكند، عبد هم باید همین را بگوئیم كه اگر اضطراری مشعر هم ادراك كرد كفایت میكند؟! این روایاتی كه در باب عبد داریم، ظهور در اختیاری مشعر دارد. میخواهم عرض كنم ممكن است از آن طرفش هم استفاده كنیم شارع آن طرف توسعه داده و این طرف را تضییق كرده!
در روایت دیگر آمده: «إِذَا أَدْرَكَ مُزْدَلِفَةَ فَوَقَفَ بِهَا قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ یوْمَ النَّحْرِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ»[8]، منتهی این دو روایتی كه خواندیم مورد سؤال مورد عبد نیست. در روایت پانزدهم میگوید: «إِذَا أَدْرَكَ الزَّوَالَ فَقَدْ أَدْرَكَ الْمَوْقِفَ»[9]. در باب 25 آمده: «إِذَا فَاتَتْكَ الْمُزْدَلِفَةُ فَقَدْ فَاتَكَ الْحَجُّ»[10]؛ اگر مزدلفه از دست انسان فوت شد حج فوت میشود اعم از این كه عرفه را درك كند و یا درك نكند، یا روایت: «مَنْ أَدْرَكَ جَمْعاً فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ»[11]؛ اگر كسی مشعر را درك كند، حج را درک کرده است.
دیدگاه برگزیده
ما باشیم و روایات، ظاهرش این است كه قول مرحوم سید درست است؛ یعنی اگر كسی قبل العرفات آزاد شد یا قبل العرفات بالغ شد، عرفات را درك كرد، اما مشعر را درک نکرد، این باید مجزی باشد؛ زیرا در روایاتی كه درباره عبد است، آنجا در خصوص روایات عبد دارد «احد الموقفین». به نظر میرسد در خصوص آنجایی كه سؤال در مورد عبد است، اصلاً مشعر نداریم، بلکه «احد الموقفین» است.بنابراین، اگر كسی عرفات را درك كرد در حالی که آزاد شده، شارع میگوید این حجّش حجة الاسلام است. اگر قائل شدیم به این كه باید مشعر را درك كند ممكن است بگوئیم اضطراریاش کافی است؛ چرا که در اختیاری تضییق میشود.
بنابراین، سخن ما طبق این مبناست ما در روایاتی كه در عبد داریم، اولاً مورد سؤال عرفه است و امام(عليه السلام) هم میفرماید اگر «ادرك احد الموقفین فقد ادرك الحج»، به این معناست كه اگر معتقاً یا بالغاً عرفه را درك كرد شارع میگوید من حج را حجة الاسلام میدانم، اعم از اینكه مشعر را درك كند یا نكند. كسانی مثل كاشف اللثام كه میگوید باید مشعر را درك كند میگوید باید اختیاریاش را درك كند.
[1] ـ العروة الوثقى (للسید الیزدی)؛ ج2، ص: 425.
[2] ـ «الجهة الثالثة: هل یشترط فی الإجزاء إدراك خصوص المشعر، سواء كان قد أدرك الوقوف بعرفات أو لا، أو یكفی إدراك أحد الموقفین؟ إن نصوص المقام إنما تدل على الاكتفاء بحصول الحریة فی أحد الموقفین، فإن قلنا بالاجتزاء بالوقوف بعرفة فقط قلنا به فی العبد المعتق أیضاً، و إن قلنا بلزوم انضمام الوقوف بالمشعر فی الاجتزاء نلتزم بذلك فی العبد أیضاً. و بعبارة اخرى: لیس الحكم بالنسبة إلى العبد حكماً جدیداً، بل حاله من هذه الجهة حال غیره، و لذا لو فرض إدراك الوقوف الاختیاری فی عرفات فقط معتقاً من دون المشعر أصلًا، فالأظهر بطلان حجّة كما فی غیره، فإن هذه الروایات تتكفل بإلغاء اعتبار الحریة بهذا المقدار، و لا تتكفل بإثبات الصحة لو اقتصر على الوقوف بعرفة، بل لا بدّ فی الاجتزاء بذلك من الرجوع إلى غیر ذلك من الأدلّة، و سیأتی إن شاء اللٰه تعالى عدم الاكتفاء بالوقوف بعرفة فقط.» موسوعة الإمام الخوئی، ج26، ص: 42- 41.
[3] ـ تحریر الوسیلة، ج1، ص: 372.
[4] ـ «و فی نصوص العبد و معقد إجماع التذكرة و جملة من العبائر الاكتفاء فی إدراك الحج بإدراك أحد الموقفین لا خصوص المشعر كما فی المتن و بعض العبارات، و لعله لأن إدراك المشعر متأخر عن موقف عرفة، فالاجتزاء بأحدهما یقتضی أنه الأقصى فی الإدراك، و لو فرض تمكنه من موقف عرفة دون المشعر فلا یبعد عدم الإجزاء، ضرورة ظهور النص و الفتوى فی أن كل واحد منهما مجز مع الإتیان بما بعده لا هو نفسه.» جواهر الكلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج17، ص: 234.
[5] ـ الفقیه 2- 432- 2892؛ التهذیب 5- 5- 13، و الاستبصار 2- 148- 485 و وسائل الشیعة؛ ج11، ص: 52، ح 14218- 2.
[6] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ شِهَابٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) فِی رَجُلٍ أَعْتَقَ عَشِیةَ عَرَفَةَ عَبْداً لَهُ أَ یجْزِی عَنِ الْعَبْدِ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ قَالَ نَعَمْ.» الكافی 4- 276- 8 و وسائل الشیعة، ج11، ص: 53، ح14220- 4.
[7] ـ «قَالَ الصَّدُوقُ فِی الْعِلَلِ الَّذِی أُفْتِی بِهِ وَ أَعْتَمِدُهُ فِی هَذَا الْمَعْنَى مَا حَدَّثَنَا بِهِ شَیخُنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ یعْقُوبَ بْنِ یزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: مَنْ أَدْرَكَ الْمَشْعَرَ یوْمَ النَّحْرِ قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ وَ مَنْ أَدْرَكَ یوْمَ عَرَفَةَ قَبْلَ زَوَالِ الشَّمْسِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْمُتْعَةَ.» علل الشرائع- 450- 1 ذیل الحدیث 1 و وسائل الشیعة، ج14، ص: 40، ح 18535- 8.
[8] ـ «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَامِرٍ عَنِ ابْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: جَاءَنَا رَجُلٌ بِمِنًى فَقَالَ إِنِّی لَمْ أُدْرِكِ النَّاسَ بِالْمَوْقِفَینِ جَمِیعاً إِلَى أَنْ قَالَ فَدَخَلَ إِسْحَاقُ بْنُ عَمَّارٍ عَلَى أَبِی الْحَسَنِ(عليه السلام) فَسَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ إِذَا أَدْرَكَ مُزْدَلِفَةَ فَوَقَفَ بِهَا قَبْلَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ یوْمَ النَّحْرِ فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ.» التهذیب 5- 291- 989، و الاستبصار 2- 304- 1086 و وسائل الشیعة؛ ج14، ص: 39، ح18533- 6.
[9] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِی بْنِ الْحُسَینِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) إِذَا أَدْرَكَ الزَّوَالَ فَقَدْ أَدْرَكَ الْمَوْقِفَ.» الفقیه 2- 386- 2776 و وسائل الشیعة؛ ج14، ص: 42، ح 18542- 15 .
[10] ـ «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَینِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عُبَیدِ اللهِ وَ عِمْرَانَ ابْنَی عَلِی الْحَلَبِیینِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: إِذَا فَاتَتْكَ الْمُزْدَلِفَةُ فَقَدْ فَاتَكَ الْحَجُّ.» التهذیب 5- 292- 991، و الاستبصار 2- 305- 1089 و وسائل الشیعة؛ ج14، ص: 45، ح 18550- 1.
[11] ـ «وَ عَنْهُ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یحْیى عَنْ مُعَاوِیةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ(عليه السلام) قَالَ: مَنْ أَدْرَكَ جَمْعاً فَقَدْ أَدْرَكَ الْحَجَّ الْحَدِیثَ.» التهذیب 5- 294- 998، و الاستبصار 2- 307- 1095 و وسائل الشیعة؛ ج14، ص: 45، ح 18551- 2.
نظری ثبت نشده است .