موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۲/۵
شماره جلسه : ۹۶
-
سخنرانی در کربلا: «النهضه الحسینیه و الذّبّ عن بیضه الاسلام»
-
اقسام جهاد و تفاوت آنها
-
تفاوت جهاد ابتدایی با جهاد ذبّی
-
ادله جهاد ذبّی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
سخنرانی در کربلا: «النهضه الحسینیه و الذّبّ عن بیضه الاسلام»
موضوع سخنرانیای كه در كربلا خداوند توفیق داد و انجام شد، عبارت بود از: «النهضة الحسینیة و الذب عن بیضة الاسلام»، که به نظر ما یك تحلیل عمیقتری پیرامون ماهیت نهضت امام حسین علیه السلام انجام شد. در كلمات خود امام حسین علیه السلام این تعابیر آمده است: «أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی(صلی الله عليه وآله) وَ أَبِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ(عليه السلام)»[1]، آیا میتوانیم بگوئیم پس نهضت و قیام امام حسین علیه السلام بر پایه امر به معروف بوده است؟ اول جایی كه این تحقیق در ذهن ما خطور كرد، درباره انقلاب اسلامی خود ماست كه امام رضوان الله تعالی علیه انجام دادند و این كه از دید فقهی، مبانی فقهی این انقلاب چیست؟ما میگوئیم این انقلاب برخاسته از نهضت امام حسین علیه السلام است و قطعاً بدون هیچ تردیدی همینطور است. آنجا هم همین مسئله را مطرح كردیم كه آیا طاغوت و حكومت پهلوی به عنوان یك منكری بود و امام(قدّس سرّه) یك نهی از منكر كرد به عنوان امر به معروف و نهی از منكر انجام داد؟ همان زمان (یعنی قبل از پیروزی انقلاب و بعد از فوت آیت الله العظمی بروجردی(قدّس سرّه) كه امام نهضت را آغاز كردند) همه یقین داشتند به این كه نتیجه ندارد، حتی خود شاگردان امام(قدّس سرّه) میگفتند نتیجه ندارد؛ یعنی طاغوت یك چیز عجیبی بود و اصلاً نمیشد اسم شاه را همینطور به صورت عادی بُرد.
در نامههایی كه امام(قدّس سرّه) از نجف به بعضی از بزرگان قم در جوابشان نوشتند، از آن هم استفاده میشود كه خود امام هم احتمال موفقیت یعنی احتمال قوی برای موفقیت نمیداد. یك كتابی چاپ شده به نام «نامههای تاریخی»، نامههایی كه یكی از بزرگان قم به مرحوم امام نوشتند و ایشان هم جواب دادند (كه البته این اشكالش این است كه آن نامهها را نیاوردند و فقط جوابها را آوردند). آن جوابهای امام دارای نکات بسیاری است كه به نظر من باید خودش تحلیل شود.
مثلاً به مرحوم امام گفته شده كه اطرافیان شما دنبال این هستند كه شما را فقط مرجع كنند و دیگران را بكوبند، امام(قدّس سرّه) آنجا میگویند من از وقتی وارد نجف شدم، عهد كردم (حالا با خدا عهد كرده، یا با امیرالمؤمنین(عليه السلام) عهد كرده) راجع به كسی به هیچ وجهی كلمهای از زبانم صادر نشود و نوشتند آقای فلانی روزهای آخر عمرم را میگذرانم و آماده برای رفتن هستم، این حرفها چیست كه شما خیال میكنید كه ما دنبال توسعه در چیزی هستیم.
این خاطره را هم عرض كنم مرحوم والد ما وقتی در تبعید بودند، ایشان میگفتند هر چه فكر كردیم استاد ما (آن موقع به حضرت امام، عنوان «امام» گفته نمیشد) در نجف هست و انقلاب هم معلوم نیست كه به نتیجه برسد، فرمودند من روزها فكر كردم كه چه خدمتی میتوانم به آقای خمینی كنم، این مردی كه عمرش را برای اسلام گذاشت من به عنوان یكی از شاگردان ایشان یك خدمتی به ایشان كنم. بعد فرمودند خداوند این فكر را در من قرار داد، شرحی بر كتاب ایشان بنویسم كه فقه ایشان هم ماندگار بشود! این شرح تحریر الوسیله را مرحوم والد ما در همان تبعید شروع كرد (سال 51 و 52، در آن ایام تبعید در یزد). سه چهار جلدش را هم همان جا نوشتند (كه خود آن هم داستان دارد).
بنابراین، شاگردان امام(قدّس سرّه) هم میدانستند به نتیجه نمیرسد، ساواك بر همه جا تسلط داشت و كسی نمیتوانست بدون نظر آنها تكان بخورد. ایران قدرت اول نظامی منطقه بود و آمریكا پشت او بود، تمام شیخنشینها تحت سیطرهی ایران بود، ولی یك شخصیتی مثل امام قیام كرد.
من در ذهنم این سؤال مطرح بود كه امام(قدّس سرّه) روی كدام اساس فقهی قیام كرد؟ بالأخره مسئله دماء است، مسئله ریخته شدن خون افراد زیادی است، آیا روی عنوان امر به معروف و نهی از منكر بود؟ در آن بحث سابق گفتم شرایطی از جهت فقهی در قضیه امر به معروف و نهی از منكر هست كه در خود حركت امام(قدّس سرّه) هم نبوده، مرحوم امام یقین داشت از بین میرود یا خودش یا این همه شاگردانش که در زندان شهید كردند. واقعاً عجیب است!
من همین سفری كه مشرف بودم یكی از آقایان گفت: از ایران برای پدر من دو سه تا كولر گازی آورده بودند، كولر گازی آن زمان كه مثل حالا كیفیتی هم نداشت، گفت پدر من یكی از اینها را خانه امام فرستاد، اما مرحوم امام قبول نكرده بودند و بعد پدرم از امام سؤال كرد كه چرا؟ شما كه نمیخواهی پول سهم امام بدهی برای این، فرمود تو نمیدانی امروز در زندانهای ایران افرادی به خاطر من زندانیاند و كشته میشوند من اینجا از كولر استفاده كنم؟!
چند سال پیش در مناسب سالگرد پیروزی انقلاب یك تحقیقی كردم و گفتم این بر اساس امر به معروف و نهی از منكر نبوده، همان جا گفتم این بر اساس «الذبّ عن بیضة الاسلام» بوده است. نهضت امام حسین علیه السلام هم همینطور است، شرایط امر به معروف و نهی از منكر در آن نبوده و گفتیم سه نوع جهاد داریم، بر خلاف آنچه مشهور است میگویند جهاد «ینقسم إلی قسمین دفاعی و ابتدائی»، ما جهاد را به سه نوع تقسیم كردیم: 1) جهاد دفاعی، 2) جهاد ابتدایی و 3) جهاد ذبّی.
این هم به معنای دفاع است منتهی متعلقش خاص است. آن جهاد دفاعی برای دفاع از خودمان است كه ما از بین نرویم، ولی این برای دفاع از اسلام است كه اسلام از بین نرود. این در تحلیل قیام امام حسین علیه السلام بسیار مهم است؛ یعنی با دید اجتهادی وقتی وارد این قضیه شویم، میگوئیم درست است امام حسین علیه السلام فرمود: « أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»، ولی این یكی از دواعی بوده، امام حسین مسئله نامه مردم كوفه را مطرح كرد، مسئلهی تشكیل حكومت هم ممكن است بگوئیم مطرح بوده، ولی به عنوان داعی بوده نه به عنوان هدف.
فرق است بین این که بگوئیم امام حسین علیه السلام رفت تا با یزید مقابله كند كه حكومت تشكیل بدهد و میدانست از بین میرود، میدانست كشته میشود، میدانست از حكومت خبری نخواهد بود! یا این كه بگوئیم نه، این هم یكی از دواعی بوده، یا اینطور تحلیل كنیم یا طبق آن نظریه اخیری كه داریم به این نتیجه رسیدیم در فقه یك عناوین فوقانی داریم و یك عناوین تحتانی، این را میخواستیم مفصلش را در فقه هنر ببینیم که آنجا این بحث را مفصل مطرح كردم و این اگر دنبال شود هم در فقه و هم در اصول یك تحولی را ایجاد میكند.
در فقه ما لزومی ندارد غنا را معنا كنیم (كه فقها ده دوازده تعریف برای غنا میآورند)، اینها عناوین تحتانی است و تحت یك عنوان دیگری قرار گرفتند كه باید سراغ آن عنوان برویم و آثاری برایش ذكر كردیم. در این قضیه امام حسین علیه السلام نیز امر به معروف، تشكیل حكومت، «اسیر بسیرة جدی(صلی الله عليه وآله)»، اینها عناوین تحتانی است، عنوان فوقانی و اصلی كه علةالعلل است برای قیام همان است كه حضرت اولین بار در آن جلسه ولید فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یزِیدَ»[2] به این معناست كه اسلام از بین میرود، اگر یك حاكمی مثل یزید حاكم اسلام بشود دیگر از اسلام چیزی باقی نمیماند و باید فاتحه اسلام را خواند، این عنوان اصلی است.
اقسام جهاد و تفاوت آنها
ما در فقه دو نوع شهید داریم: یك شهیدی كه غسل داده شده و کفن میشود و یك شهیدی كه «لا یغسل و لا یكفن»، كسی كه در مسئله امر به معروف و نهی از منكر كشته شد، شهید است آن كسی که امروز در همین جامعه ما رفت یك جایی امر به معروف و نهی از منكر كند، او را كشتند این شهید است ولی «یغسل و یكفن»، اما در جهاد دفاعی «لا یغسل»، در جهاد ابتدایی «لا یغسل»، در جهاد ذبی «لا یغسل و لا یكفن». این سه نوع جهاد كه داریم.جهاد دفاعی فقط برای این است كه خودمان دفاع كنیم كه كشته نشویم، زن و بچه كشته نشوند، در جهاد ابتدایی جهاد است برای این كه كفار را ما به اسلام دعوت كنیم كه شرطش این است كه باید مسبوق به دعوت باشد و عقلاً باید امام مسلمین از كفار دعوت كرده باشد. در جهاد ذبّی بحث دعوت مطرح نیست، بحث این است كه باید برای اسلام جان بدهیم، اسلام در خطر است و ما برای دفاع از بیضه اسلام، اصل اسلام و حقیقت اسلام باید جان بدهیم. حركت امام حسین علیه السلام در زمان خودش بر همین اساس بود و لذا بعدش اسلام ماند و این موجب انقراض بنی امیه شد.
تفاوت جهاد ابتدایی با جهاد ذبّی
ما در این رساله (كه به عربی است)، هفت فرق بین جهاد ابتدایی و جهاد ذبّی گفتیم، مهمترین مسئلهاش كه در زمان ما مورد ابتلا است آن است که:تفاوت اول: در جهاد ابتدایی ما سراغ كفار و مشركین میرویم، اما در جهاد ذبی حتی این عنوان هم خصوصیت ندارد؛ یعنی اگر یك عدهای مثل داعش که به نام اسلام بخواهند اسلام را از بین ببرند (كه داعش هم به نام اسلام بود، اینها نمیگفتند ما مسلمان نیستیم روی پرچمشان نام الله و نام پیامبر بود، ولی میدانستیم یك گروه جعلی درست شده برای از بین بردن اسلام، حتی مبارزه با خوارج در این قسم میتواند قرار بگیرد، خوارج هم به حسب ظاهر مسلمان بودند)، باید در مقابل ایشان جهاد کرد و حال آن که در جواب ابتدایی طرف مقابل حتماً باید كافر و مشرك باشد، اما در جواب ذبی اعم است.
تفاوت دوم: در جهاد ابتدایی باید سراغ كفاری رفت كه هممرز با مسلمانها هستند و با آنها جهاد كنیم، اما در جهاد ذبی حدّ و مرز ندارد، یك كسی كه در قم نشسته، اگر با قرائن و شواهد قطعیه برای اسلام در یك نقطهای از نقاط عالم احساس خطر كند، باید به اندازه توانش ببیند چكار میتواند كند. در این چند سال اخیر و بعد از انقلاب یكی از سؤالاتی كه مطرح میكردند این كه اسرائیل به ما چه ربطی دارد؟ اسرائیل رفته فلسطین را اشغال كرده و خود فلسطینیها بیرونش كنند! چرا امام رضوان الله تعالی علیه این همه راجع به اسرائیل تكیه میكرد و این را جزء آرمانهای انقلاب قرار داده بود؟ جواب همین است.
من در آن سخنرانی گفتم این كه امام(قدّس سرّه) مسئله اسرائیل را مطرح كرد این یك شعار سیاسی نبود، این روی مبنای فقهی است که مرحوم امام به این نتیجه رسیدند و هر كسی كه اهداف و تاریخ اسرائیل را مطالعه كند، به این نتیجه میرسد كه این برای از بین بردن اسلام درست شده و لذا امام(قدّس سرّه) میفرمود ما باید با او مقابله كنیم، فرقی هم نمیكند کسانی که آنجا هستند اهل سنت هستند یا نه؟ بخش خاصی هستند یا نه؟ چه اشكال دارد، بحث دفاع از اصل حیثیت و حقیقت اسلام است.
ما در نهضت امام حسین(عليه السلام) چنین عقیدهای را داریم، در نهضت خودمان و در انقلاب اسلامی چنین عقیدهای داریم در این قضایایی كه این اواخر داعش به وجود آورد و در عراق با فتوای مرجعیت عراق، حشد الشعبی تشكیل شد و با داعش مقابله كردند به نظر ما طبق این مبنا درست است؛ یعنی برای دفاع از بیضه اسلام است، البته میشود از راه جهاد دفاعی هم مسئله را مطرح و تحلیل كرد، ولی این عنوان بسیار مهمتر، عمیقتر و ریشهایتر از آن قسم اول (یعنی جهاد دفاعی) است.
ادله جهاد ذبّی
حال بحث مهم این است كه ما برای جهاد دفاعی ادله نقلی و عقلی داریم، برای جهاد ابتدایی نیز ادله قرآنی فراوان داریم. اگر در قرآن ملاحظه كنیم، آیات جهاد ابتدایی به مراتب بیشتر از آیات نماز است، از آیات حج و روزه بیشتر است، ادله جهاد ابتدایی هم زیاد است، من آیات جهاد ابتدایی را مفصل بحث كردم، این آیاتی كه شبهه تنافی و تعارض با آیات جهاد ابتدایی دارد مثل: «لا اكراه فی الدین»، مطرح کرده و پاسخ دادم.حال باید دید ادله جهاد ذبی چیست؟ پنج دلیل برای جهاد ذبی ذكر كردم؛ هم از قرآن، هم از روایات و هم از عقل. تمام آیات قتال و جهاد ابتدایی در قرآن میتواند دلیل بر این نوع از جهاد هم باشد؛ چون جهاد ابتدایی هدف توسعه بلدان و قدرت نیست، «قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یكُونَ الدِّینُ لِلَّهِ»[3]، یكی از اشتباهات بزرگی كه صاحب كتاب «جهاد در اسلام» دارد كه همان سبب این تحقیقات ما شده است. اصلاً این بحث جهاد و آیات جهاد را كه مفصل مطرح كردیم، به این خاطر است كه من آن كتاب را دیدم، واقعاً یكی دو روز از این مطلب به قدری ناراحت بودم که خوابم نمیبرد. در اول كتاب نوشته از زمان شیخ طوسی تا این زمان، تمام فقها، تمام مفسران اشتباه فهمیدند و ما چیزی در اسلام به نام جهاد ابتدایی نداریم!
یك وقتی در فقه، اصول، تفسیر، میخواهید یك نظری بدهید، اینطوری آدم به میدان نیاید، بگویم همه فقها در هزار سال اشتباه فهمیدند و فقط من درست میفهمم، این خودش آغاز سقوط انسان است. به هر حال این سبب شد من آیات جهاد را بحث كردم.
هم از آیات قرآن، و هم از روایات معتبر درباره جهاد ابتدایی دلیل داریم. این آیه معروف: «قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یكُونَ الدِّینُ لِلَّهِ»؛ باید دید مراد از فتنه چیست؟ این شخص در آن کتاب نوشته «فتنه» یعنی توطئه كفار علیه مسلمین، در حالی كه در خود قرآن فتنه در آیاتی به معنای شرك و به معنای كفر آمده است. قرآن میگوید مسلمانها بروید با كفار جنگ كنید تا شرك از روی زمین پاك شود. فتنه به معنای شرك است.
مقابلهاش هم در این آیه «و یكون الدین لله»؛ دین باید دین خدا باشد، اسلام باشد، چیز دیگری نباشد. هدف و غایت از جهاد ابتدایی این است، وقتی غایت این است، در جهاد ذبّی نیز میتوانیم به این ادله و آیات استدلال كنیم و آیات دیگری هم آوردیم. مثل این آیه: «وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ»[4]، جهاد ذبی یكی از مصادیق بارز مقاتله فی سبیل الله است. چه چیزی اقوی از حفظ اسلام است. میگویند آقا چرا به جنگ میروی؟ میگوید میخواهم اسلام حفظ شود، اسلام بماند.
این مطلب بسیار عجیبی است كه در آن سخنرانی گفتم واقعاً باید علما، متفكرین، امت اسلامی را اشراب كنیم كه توجه داشته باشند كه باید همان گونه كه از جان خود و از جان خانوادهشان محافظت میكنند، از دین نیز باید محافظت بشود، اگر یك زمان انسان دید دین در خطر است، باید جانش را هم بدهد. در قضیه امام حسین(عليه السلام) این سؤال مطرح است كه اگر مسئله امر به معروف باشد، چرا زنها را همراه خودش برد؟! چرا بچه شش ماههاش كشته و شهید شد؟!
امام حسین(عليه السلام) كه فرمود: «ایتینی بولدی الصغیر حتی اودعه»، آیا نمیدانست اگر او را به میدان بیاورد شهیدش خواهند كرد؟ قطعاً میدانست، اما وقتی برای اسلام است، میخواهد در دنیا فریاد بزند برای دفاع از اسلام: من كه امام هستم حجّت خدا هستم باید خونم برای اسلام داده شود، من كه بچه صغیر شش ماهه دارم، باید خونش برای اسلام داده شود. در یك منطقهای و در یك نقطهای فرقی هم نمیكند ما در ایرانیم، آن اسرائیل است، آن آمریكاست، وقتی انسان جایی احساس خطر برای اسلام میكند باید وارد میدان شود.
به هر حال، دلائلی برای جهاد ذبی از قرآن داریم، از خود روایات و كلمات امام حسین علیه السلام دلائلی داریم. این روایت معروف: «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ»[5]؛ این یعنی از اسلام چیزی نمیخواهد باقی بگذارد، حرام را حلال میكند، حلال را حرام میكند. خود ضرورت دین یعنی اجماع مسلمین داریم، اجماع العلماء داریم، این از امور ضروری است و اصلاً میگوئیم دلیل نمیخواهد «قیاساتها معاً»، دلیل نمیخواهد و از عقل هم استفاده كردیم و بعد كلمات فقها را ذکر کردیم. عجیب این است كه انسان وقتی در كلمات فقها میرود، این جهاد ذبی را به زیبایی از جهاد ابتدایی تفكیك كردند.
[1] ـ «ثُمَّ دَعَا الْحُسَینُ بِدَوَاةٍ وَ بَیاضٍ وَ كَتَبَ هَذِهِ الْوَصِیةَ لِأَخِیهِ مُحَمَّدٍ. بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَینُ بْنُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیةِ أَنَّ الْحُسَینَ یشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ وَ أَنَّ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌ وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیةٌ لا رَیبَ فِیها وَ أَنَّ اللهَ یبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ وَ أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً وَ إِنَّمَا خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی(صلی الله عليه وآله) أُرِیدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی وَ أَبِی عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ(عليه السلام) فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَی هَذَا أَصْبِرُ حَتَّى یقْضِی اللهُ بَینِی وَ بَینَ الْقَوْمِ بِالْحَقِ وَ هُوَ خَیرُ الْحاكِمِینَ وَ هَذِهِ وَصِیتِی یا أَخِی إِلَیكَ وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللهِ عَلَیهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَیهِ أُنِیبُ قَالَ ثُمَّ طَوَى الْحُسَینُ الْكِتَابَ وَ خَتَمَهُ بِخَاتَمِهِ وَ دَفَعَهُ إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَ خَرَجَ فِی جَوْفِ اللیلِ.» بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج44، ص330- 329.
[2] ـ «فَقَالَ الْحُسَینُ(عليه السلام) إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یزِیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللهِ(صلی الله عليه وآله) یقُولُ الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِی سُفْیانَ.» اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى ؛ النص ؛ ص24.
[3] ـ «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَ تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ یكُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلاَ عُدْوَانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ» سوره بقره: آیه 193.
[4] ـ «وَ مَا لَكُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِیاً وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِیراً» سوره نساء: آیه 75.
[5] ـ «بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ مِنَ الْحُسَینِ بْنِ عَلِی إِلَى سُلَیمَانَ بْنِ صُرَدَ وَ الْمُسَیبِ بْنِ نَجَبَةَ وَ رِفَاعَةَ بْنِ شَدَّادٍ وَ عَبْدِ اللهِ بْنِ وَالٍ وَ جَمَاعَةِ الْمُؤْمِنِینَ أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللهِ(صلی الله عليه وآله) قَدْ قَالَ فِی حَیاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ یعْمَلُ فِی عِبَادِ اللهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ یغَیرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِیقاً عَلَى اللهِ أَنْ یدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمَ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیطَانِ وَ تَوَلَّوْا عَنْ طَاعَةِ الرَّحْمَنِ وَ أَظْهَرُوا الْفَسَادَ وَ عَطَّلُوا الْحُدُودَ وَ اسْتَأْثَرُوا بِالْفَیءِ وَ أَحَلُّوا حَرَامَ اللهِ وَ حَرَّمُوا حَلَالَه» بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج44، ص: 382.
نظری ثبت نشده است .