درس بعد

کتاب الحج

درس قبل

کتاب الحج

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)


تاریخ جلسه : ۱۳۹۷/۱/۲۱


شماره جلسه : ۹۰

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • توضیح بیشتر دیدگاه والد معظَّم(قدس سره) و ارزیابی آن

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين


خلاصه بحث گذشته
در جلسات گذشته، مسئله هفت کتاب تحریر الوسیله مطرح و بررسی شد. در آن فرعی كه مرحوم والد ما مطرح كردند كه اگر صبی می‌داند كه اگر به سمت میقات حركت كند و به میقات برسد، آنجا بالغ می‌شود، فرمود كه واجب است این كار را انجام بدهد، با این كه گفتیم بیان ایشان نیز محكم و متین است و این گونه نیست كه مجرد یك ادعا باشد، اما یك مناقشه‌ای را عرض کرده و بر اساس آن به این نتیجه رسیدیم كه در چنین فرضی وجوب در میان نیست. در اینجا مسلماً عقل حكمی ندارد. گفتیم بر فرض که در مباحث اصول این را بپذیریم، اما موضوع حکم عقل، مكلف است و در اینجا مكلفی نداریم تا عقل مسئله‌ امتثال را مطرح كند.

توضیح بیشتر دیدگاه والد معظَّم(قدس سره) و ارزیابی آن
وقتی انسان بدواً دلیل ایشان را می‌بیند، تسلیم می‌شود كه این خیلی مطلب درستی است. ایشان فرمودند اولاً حدیث رفع، الزامات شرعیه و تكالیف شرعیه را برمی‌دارد، اما الزامات عقلیه را برنمی‌دارد. ثانیاً همان گونه كه در مقدمات مفوته قبل از آن كه وقت تكلیف برسد، عقل به لزوم حفظ مقدمه الزام می‌كند، در اینجا نیز به این بچه‌ای كه می‌داند دو روز دیگر یا ده روز دیگر قبل از میقات بالغ می‌شود، عقل الزام می‌کند که از شهر خود راه افتاده و به سمت میقات حرکت كند تا حج را انجام بدهد.

مناقشه‌ ما این است آنچه در مقدمات مفوته مفروض است، این است كه مخاطبِ عقل، مكلف است، عقل حاكم به لزوم امتثال است، اما آن که باید امتثال کند، مکلف است و مكلف در آنجا محور و موضوع است و این مفروض در باب مقدمات مفوته است، عقل می‌گوید تو كه مكلّفی و باید چهار ساعت دیگر امتثال را انجام بدهی، باید مقدمه‌اش را حفظ كنی، اما در اینجا كه هنوز مكلف نشده و بلوغ پیدا نكرده است.

بنابراین، عقل نسبت به صبی هیچ الزامی ندارد، همان گونه كه شرع نسبت به صبی الزام ندارد، مگر یك احكام عقلیه‌ محضه‌ای كه در آن بلوغ معتبر نباشد که این درست است. فرض كنید بگوئیم عقل الزام می‌كند كه صبی حق زدنِ دیگری را ندارد، اما حكم به امتثال در مورد الزامات شرعیه، چنین چیزی در مورد صبی اصلاً معنا ندارد.

نکته قابل توجه آن است که قدرتی كه برای ذی المقدمه است، قدرت تكوینی فی نفسه است كه این نسبت به ذی المقدمه در زمان خودش دارد. بحث تعجیز این است كه آیا مكلف، مثلاً قبل از اذان ظهر خودش را عاجز كند تا اذان مغرب، فقها درباره این تعجیز هم می‌گویند جایز نیست، عقل هم می‌گوید جایز نیست، عقل می‌گوید هر چیزی كه مخلّ به امتثال تو باشد جایز نیست، ولی تمام اینها مربوط به مكلف است. اما صبی خودش را الآن تعجیز كند هر چند می‌داند در وقت بالغ می‌شود، اشكالی ندارد.

مثلاً یك صبی دو سه ساعت قبل از اذان ظهر می‌داند که چند ساعت بعد بالغ می‌شود خودش را از حالا عاجز كند، این هم مانعی ندارد؛ زیرا هنوز هیچ تكلیفی ندارد، نه الزامات شرعیه شاملش می‌شود و نه الزامات عقلیه. به همین خاطر اشکالی ندارد.

به بیان دیگر، یك الزامات عقلیه محضه داریم كه موضوعش مكلف نیست، حتی صبی را هم شامل می‌شود. صبی ظلم به دیگری كند قبیح است و چه بسا عقل بگوید مؤاخذه‌اش اشكالی ندارد. در شرعیات شارع می‌گوید صبی برای حرامی كه من معین كردم یا برای واجبی كه من معین كردم اگر مخالفت كرد من عقابش نمی‌كنم، اما اگر یك حكم عقلی محض باشد مثل قبح ظلم، چه اشكال دارد بگوئیم عقل می‌گوید این صبی را به اندازه‌ خودش، می‌شود مؤاخذه كرد و اشكالی هم ندارد. بنابراین، یك احكام الزامیه‌ عقلیه محضه داریم که كاری به شارع نداشته و موضوعش مكلف نیست، آنجا مانعی ندارد كه بگوئیم این حكم شامل صبی هم می‌شود.

فقها می‌گویند احكام وضعیه مقید به بلوغ نیست. مثلاً اگر یك صبی مال دیگری را تلف كرد هر چند کودک یكساله است (شیشه‌اش را شكسته یا مال دیگری را تلف كرده)، در اینجا شرع می‌گوید ضامن است، به عقل هم مراجعه كنیم همین را می‌گوید كه باید از عهده خسارت برآید. لزومی ندارد كه بگوئیم در شریعت، «رفع القلم عن الصبی» نسبت به این موارد تخصیص خورده است، می‌گوئیم در آنجا صبی ضامن است. یا در «علی الید ما اخذت حتی تؤدیه» كه دلیل برای قاعده‌ ضمان ید است می‌گویند این اطلاق دارد؛ چه «ما اخذت» این ید بالغ باشد یا غیر بالغ باشد.

بنابراین، صبی ضامن است منتهی می‌گویند وجوب ادای آن به عهده ولی است؛ یعنی الآن از صبی احكام تكلیفی برداشته شده، ولی احكام وضعیه بر او ثابت است. به این معنا که اولاً «الصبی ضامنٌ» و ثانیاً «الصبی مالكٌ»، اگر صبی پدرش از دنیا رفت و ولی‌ای داشته باشد، الآن صبی مالك است نه ولی‌اش، منتهی این مال مالی است كه ولی اختیار تصرفش را دارد، اما صبی مالك است.

بدین‌سان، «الصبی ضامنٌ» این یك حكم وضعی، «الصبی مالكٌ» این حكم وضعی دوم، مثال سوم «الصبی زوجٌ»، اگر یك عقد ازدواجی بین صبی و صبیه خوانده شد، بگوئیم این صبی زوج و این صبیه هم زوجه است، بین‌شان هم عقله‌ زوجیت برقرار است كه یكی از احكام وضعیه است. ما ممكن است احكام وضعیه‌ زیادی داشته باشیم كه در مورد صبی است. مثال دیگر در باب ضمان است که فقها می‌گویند: «علی الید ما اخذت» اطلاق دارد؛ هم بالغ را می‌گیرد و هم صبی را.

به نظر می‌رسد نیازی به تمسك به اطلاقات نداریم، اینها یك سری احكام عقلیه یا عقلاییه‌ محضه است كه موضوع اینها اعم از بالغ و غیر بالغ است، عقلا می‌گویند مالك و ملكیت هم در بالغ معنا دارد و هم در صبی معنا دارد، شرع هم كه نیامده مخالفتی كند، عقلا می‌گویند زوجیت هم در بالغ معنا دارد و هم در غیر بالغ معنا دارد، ما از این راه هم می‌توانیم اثبات كنیم.

پس این در مباحث مربوط به عقل در فقه بحث مهمی است كه بگوئیم احكام الزامیه‌ عقلیه‌ محضه، این در مورد صبی مطرح است. مثلاً در بحث لزوم اطاعت والدین گفتیم از دید شرع حرمت ایذاء مطرح است، ولی ما دلیلی شرعاً بر لزوم اطاعت والدین نداریم، اگر یك كسی بگوید عقل اطاعت والدین را لازم می‌داند، عقل این را ادراك می‌كند كه بر فرزند مولود من الابوین اطاعت اینها واجب است، یا لااقل عقل احترام را لازم می‌داند، شكر منعم لازم است، این اختصاص به بالغ ندارد، بلکه این یكی از احكام عقلیه‌ای است كه هم در بالغ می‌آید و هم در غیر بالغ.

ما احكام عقلیه‌ای داریم كه موضوعش اختصاص به بالغ یا رشید ندارد، گاهی اوقات ممكن است بگوئیم موضوع برخی  از احکام عقل رشید است، ولی موضوع بعضی از احكامش نه بلوغ است و نه رشد، بلکه  مطلقا یك احكامی دارد مثل شكر منعم كه عقلاً لازم است، هم بر بالغ و هم غیر بالغ، یا احترام به دیگران، بگوئیم از دید عقل احترام به هم‌نوع حسن است (آن جمله‌ای كه امیرالمؤمنین(عليه السلام) در نهج البلاغه دارد كه: «إما اخ لك فی الدین أو نظیر لك فی الخلق»[1]، یك مبنای عقلی دارد كه عقل می‌گوید انسان نسبت به هم‌نوع خودش باید احترام كند)، فرق نمی‌كند بزرگ باشد یا بالغ یا غیر بالغ باشد، لزوم احترام به پدر و مادر، حال اگر ما اطاعت را هم نگوئیم (كه قبلاً گفتیم عقل اطاعت را لازم نمی‌داند)، ولی احترام را لازم می‌داند اما خود لزوم احترام یك حكم عقلی است و اختصاص به بالغ هم ندارد.

این بحث خوبی است که مرحوم والد ما در اینجا مطرح كردند که باید دید كدام الزام عقلی است كه اختصاص به بالغ دارد، كدام الزام عقلی است كه عمومیت دارد، خود این نیاز به تنقیح این بحث دارد.

یادم هست یك روزی اوایل انقلاب بود در همین مسجد مدرسه مرحوم آیت الله العظمی گلپایگانی(قدس سره) مرحوم والد ما صبح‌ها متن تحریر الوسیله را می‌فرمود همین كتاب الحج را. ایشان بر فرمایش مرحوم امام مناقشه می‌كردند، امام(قدس سره) آن سال‌های 60 و 61 و آن دهه خیلی عظمت داشت گرچه الآن هم هست، ولی آن موقع خیلی بیشتر بود. مرحوم والد ما هم شاگرد امام بود، یك مرجع انقلابی، در خط اول انقلاب، از شاگردان برجسته امام بود، ولی ایشان در درس گاهی اوقات می‌فرمودند چهار اشکال بر این فرمایش امام(قدس سره) وارد است. بعضی از طلبه‌های داغ انقلابی ناراحت می‌شدند و می‌گفتند یعنی چه شما بر امام اشكال می‌كنید؟! ایشان می‌فرمود این خدمت به امام است، این كه یك نظری را ما مطرح كنیم اگر همین طوری تعبداً بپذیریم، این خودش تنقیص است.

 باز در خاطرات امام هست كه یكی از مقررین ایشان تقریرات را خدمت ایشان داده و ایشان فرموده خوب زحمت كشیدی، ولی من از یك چیز ناراحتم كه یك جایش نگفتی «اقولُ» و یك تعلیقه بر حرف من نزدی؟! یعنی بزرگان احترام‌شان به این است كه كلماتشان از جهت علمی نقد بشود. حالا ما مناشقه می‌كنیم و شخص دیگری آن مطلب را تحكیم می‌كند، این مناقشه را رد می‌كند ممکن است هم تأیید کند.

در اینجا باید گفت كه طبق مبنای خطابات قانونیه، دایره‌ حكم عقل به امتثال توسعه پیدا می‌كند، ‌این را باید آنجا در بحث خطابات قانونیه دنبال كرد که در دایره حكم عقل و امتثال، آیا روی مبنای خطابات قانونیه توسعه پیدا می‌كند یا خیر؟ ما قبول نكردیم.

مرحوم والد ما خیلی دفاع می‌كند از این نظریه امام(قدس سره) و حتی ایشان می‌فرمود طبق این نظریه‌ خطابات قانونیه بسیاری از فتاوای امام باید تغییر كند، در همین كتاب الحج هم مواردی ایشان فرمودند روی مبنای خطابات قانونیه باید فتوای امام تغییر كند. مرحوم حاج آقا مصطفی هم قبول كردند.

و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين



[1] ـ «أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَیهِمْ سَبُعاً ضَارِیاً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِی الدِّینِ وَ إِمَّا نَظِیرٌ لَكَ فِی الْخَلْقِ یفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ تُؤْتَى عَلَى أَیدِیهِمْ فِی الْعَمْدِ وَ الْخَطَاء فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِی تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ یعْطِیكَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ.» نهج البلاغة؛ ص: 367، نامه 53.

برچسب ها :


نظری ثبت نشده است .