موضوع: كتاب الحج - (شرايط وجوب حجة الاسلام)
تاریخ جلسه : ۱۳۹۶/۱۲/۸
شماره جلسه : ۷۵
-
خلاصه بحث گذشته
-
اشکال بر دلیل چهارم: اشکال صاحب مرتقی(قدس سره)
-
ارزیابی اشکال
-
جمعبندی بحث
-
دلیل پنجم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
الحمدلله رب العالمين و صلى الله على سيدنا محمد و آله الطاهرين
خلاصه بحث گذشته
بحث در جایی است كه صبی ممیز قبل از مشعر بالغ میشود، آیا روایات «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج» شامل اینجا میشود و آیا میتوان گفت که چون این صبی «ادرك المشعر بالغاً»، پس حجة الاسلام را درک کرده است یا خیر؟ در نتیجه قائل شویم به این كه صبیّ ممیِّز هر چند این حج را به عنوان حج مستحبی شروع كرده، اما چون قبل از مشعر بالغ شده، طبق این روایات مُجزی از حجة الاسلام است (همانگونه که مشهور این نظر را دارند). تاکنون سه اشكال بر این استدلال ذكر كرده و جواب از آن اشكالات را دادیم.اشکال بر دلیل چهارم: اشکال صاحب مرتقی(قدس سره)
خلاصه اشكال این که این صبی ممیز وقتی بالغ میشود، ما احتمال میدهیم خطاب به لزوم اتمام حج، اتمام همان حج مستحبی متوجه او بشود؛ چون در بالغی كه حج مستحبی انجام میدهد، این درست است كه شروعش با خودش است (یعنی اگر بخواهد میتواند شروع میكند و میتواند شروع نكند)، اما وقتی شروع کرد، فقها میگویند واجب است که به پایان رسانده و حق ندارد رها كند. بله، نماز مستحبی را شروع میكنید وسطش میخواهید رها میكنید مانعی ندارد، اما اینجا حق ندارد رها كند و باید تا آخر تمام كند.صاحب مرتقی میفرماید در اینجا این خطاب گریبان صبیّ ممیِّز را میگیرد و میگوید حال که بالغ شدی، واجب است که این حجّ مستحبی را تمام کنی؛ یعنی تا آخر میشود حج مستحبی و دیگر نمیتواند مجزی از حجة الاسلام باشد. بعد در ادامه فرمودند كه این روایات «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج»، نمیتواند این احتمال مانعیت این خطاب را از بین ببرد؛ یعنی این روایات میگوید اگر كسی فاقد بعضی از اجزا یا فاقد بعضی از شرایط بود و قبل از مشعر واجد شده و حج را شروع كرد، حجّ را درک کرده است.[1]
بنابراین، صاحب مرتقی بر اساس همین اشكال میگویند ما باید قائل شویم به این كه هر چند صبی قبل المشعر بالغ شده، اما این مشمول «من ادرك المشعر» نبوده و باید قائل شویم به این كه این مجزی از حجة الاسلام نیست. ما باید راهی پیدا كنیم كه میشود این خطاب را از بین برد یا نه؟ و الا اگر بگوئیم این خطاب هست، دیگر روایات «من ادرك المشعر» عاجز است، حتی بالغی كه حج مستحبی شروع كرد ولو اینكه بعداً ادراك مشعر میكند، این مجزی از حجة الاسلام نیست و باید حجّ مستحبی را به پایان برساند.
ارزیابی اشکال
به نظر ما نیز احتمال مانعیت در اینجا وجود دارد؛ یعنی این كه الآن صبی كه بالغ شده، طبق اطلاق روایاتی كه میگوید بالغ باید حج استحبابش را تمام كند، شامل این صبیّ نیز میشود، لیکن میگوئیم روایات «من ادرك» حكومت دارد. به این بیان که روایات «من ادرك» میگوید اگر قبل از مشعر بالغ شد، حجّ را درک کرده است، لازمه عرفی و روشن آن این است که «انقلب حجّه من الاول إلی الواجب»؛ یعنی گویا صبی از ابتدا حجّ واجب انجام داده است و اصلاً دیگر موضوعی برای این خطاب (كه حج مستحبی را باید تكمیل كنی) باقی نمیماند.به بیان دیگر، این روایات «من ادرك» در اینجا یك انقلابی ایجاد میكند، این روایات میگوید حال كه صبی ممیِّز بالغ شده و مشعر را درک کرد، از اول این حجّش حج واجب میشود و دیگر حجّ مستحبی نداریم تا خطاب به این كه «یجب علیك أن یتمّ الحج الندبی» شاملش بشود. بله، اگر این بچه هنگام بلوغ، هنوز این حج به عنوان حج استحبابی باقی بماند، جا برای این اشكال باقی است، اما اگر گفتیم این روایات «من ادرك» میگوید این انقلاب پیدا میكند (و این حج را از اول حج واجب میكند)، در این صورت دیگر مجالی برای اشکال باقی نمیماند.
به دیگر سخن، اگر این مسئله صبی نباشد، مثلاً کسی قبل از روز عرفه محرم نشده مثلاً مریض بود یا در زندان بود، بعد که از زندان آزادش کردند و او فقط میتواند محرم شود و مشعر را درک کند، این که میگوئید «فقد ادرک الحج»، یعنی از اول حج واجب انجام داده؛ یعنی یک تنزیلی در روایت «من ادرک المشعر فقد ادرک الحج» وجود دارد و در روایاتی که تنزیل است، بر ادله دیگر حکومت پیدا میکند و ثمرهاش همین است كه به عنوان حج مستحبی لازم نیست تمام كند. این قهراً خودش حجة الاسلام واجب شده و آن خطاب (که باید به عنوان حج مستحبی تمام كند) نمیآید؛ چون موضوع ندارد، وقتی میگوئیم «من ادرك المشعر فقد ادرك حجة الاسلام» یعنی اول الامر؛ یعنی این بچه درست است نیت حج استحبابی كرده، ولی الآن قبل از مشعر كه بالغ ش،د این روایات من ادرك این عنوان حجة الاسلام را دارد.
بنابراین، در میان این سه احتمالی كه هست، اظهر همین احتمال دوم است.
نکته 1: به نظر ما آن مبنایی كه مرحوم شیخ انصاری دارند كه دلیل حاكم باید نظارت لفظی بر دلیل محكوم داشته باشد، صحیح نبوده و میگوئیم همین كه دلیل دیگر را توسعه بدهد، كفایت میكند.
نکته 2: همان گونه كه گاهی یك روایتی دلالت روشنی دارد، بعد میگوئیم فقها بر طبق مدلول این روایت فتوا ندادند و این سبب میشود كه ما نیز نتوانیم فتوا بدهیم، اگر یك روایتی اطلاق دارد (مثلاً همین جا این روایات «من ادرك المشعر فقد ادرك الحج»، فقها در مورد كسی كه مستطیع نیست، اما قبل المشعر به او خبر میدهند كه پدرت فوت شد و به شما ارث زیادی رسیده، مستطیع میشود)، اما فقها بر طبق آن فتوا ندادهاند، در اینجا نیز اگر طبق اطلاق یك روایتی فتوا ندهند، نمیتوانیم طبق آن فتوا دهیم.
جمعبندی بحث
تا اینجا بحث در این است كه مشهور فتوا دادند به این كه اگر بچه ممیز حج مستحبی را شروع كند و قبل از مشعر بالغ شد، این كفایت از حجة الاسلامش میكند. در مقابل مشهور بعضی از اقوال و قائلین آنها را ذکر کردیم. بحث را علی القاعده بررسی كردیم و بعد سراغ ادله رفتیم که تا اینجا چهار دلیل ذكر شد كه بعضی از این دلایل را قبول كردیم. این دلیل «من ادرك المشعر» به نظر ما كافی است. اشکالاتی که به دلیل چهارم وارد شد، همه را جواب دادیم. البته برخی مثل صاحب مرتقی روی همین اشكال خودشان محكم ایستاده و قائل به عدم اجزاء هم شدند.دلیل پنجم
در گذشته این دلیل را در آنجا که میخواستیم طبق قاعده اولیه مسئله را بررسی كنیم، اشاره اجمالی به آن داشتیم، اما چون مرحوم خوئی اینجا میفرماید این دلیل «احسن الوجوه المتقدمه» است هر چند خود ایشان هم مناقشه میكند، باز مجدداً بیان میكنیم. این دلیل مركب از دو تا مقدمه است؛مقدمه اول: حج چه مستحبیاش و چه واجب، مثل صلاة است و همان گونه كه صلاة واجب و مستحب یا نماز ظهر، عصر، صلاة مسافر، صلاة حاضر، حقایق متعدده ندارد، حج نیز اعم از مستحبی و واجب، صورتشان یكی است و وحدت صورت كاشف از این است كه حقایقشان نیز یكی است؛ یعنی حقیقت حج واجب با حقیقت حج مستحب فرق نمیكند. ایشان میفرماید: «إن الحج طبیعةٌ واحدة مشتركة بین الصبی و البالغ إنما الاختلاف فی الحكم بمعنی انه مستحبٌ لطائفةٍ»[2]؛ یعنی این حج با همین صورت برای یك گروه مستحب میشود و برای یك گروه میشود واجب، مثل صلاة.
ایشان شاهد میآورند كه در باب صلاة، اگر صبی در اثناء نماز بالغ شد یا در اثناء وقت بالغ شد، مثلاً صبی است الآن اذان ظهر و عصر را گفتند و نماز را خواند و دو ساعت بعد بالغ شد، در اینجا لازم نیست مجدداً نماز بخواند و همان نمازی كه اول وقت خوانده مجزی است؛ زیرا چه صلاة صبی و چه صلاة بالغ طبیعت واحده است و وجهی برای اعاده ندارد. خلاصه مقدمه اول آن که حج مثل صلاة، دارای حقیقت واحده است.
مقدمه دوم: ما یك روایاتی داریم كه آن روایات میگوید اگر صبی ده بار هم حج انجام بدهد، بعد كه بالغ شد باید حج انجام بدهد. قبلاً هم این روایات را خواندیم، روایاتی كه دلالت بر عدم اجزاء حج صبی ممیز از حجة الاسلام دارد. در مقدمه دوم مستدل میگوید این روایات شامل آنجایی كه صبی در اثناء حج بالغ بشود نمیشود و فقط شامل موردی است که صبی بعد تمامیة العمل بالغ میشود و در آنجا میگوید آن مُجزی نیست. مثلاً اگر صبی در حال صباوت ده بار حج انجام داد و عملش تمام شد و حالا یك سال بعد بالغ شد، حجهایی كه قبلاً انجام داده مُجزی نیست، منتهی این روایات دلالت بر این ندارد كه اگر این صبی در اثناء بالغ شد، این هم مجزی نباشد، بلکه این مجزی است.
خلاصه دو مقدمه آن که، 1) حج حقایق متعدده و حقایق متباینه ندارد و نمیتوانیم بگوئیم حج صبی یك حقیقتی دارد و حج بالغ یك حقیقتی دارد، كسی فكر نكند كه الآن صبی اگر حج انجام داد یك فعلی است كه جوهر دیگری دارد و طبق آن بگوئیم مجزی نیست. نه، حقیقت و طبیعت واحده مشتركه است مثل صلاة.
2) تنها موردی كه دلیل بر عدم اجزا حجّ صبیّ داریم، در جایی است كه صبی بعد از این كه اعمالش تمام شود بالغ شود، به طوری كه اگر این روایات را نداشتیم (یعنی اگر این روایات كه اگر یك صبی ده بار حج انجام داد بعد بالغ شد نداشتیم)، طبق قاعده باید میگفتیم كه این حج مجزی است. حال این روایات میگوید اگر بعد از این تمامیت عمل بالغ شد مجزی نیست، شامل جایی كه در حین عمل بالغ شده شامل نمیشود؛ چرا که در آنجایی كه حین عمل بالغ شد طبیعت واحده دارد، حقایق متباینه ندارد و اینجا باید قائل به اجزا بشویم.
[1] ـ «إلا أنه یناقش شمولها لما نحن فیه بوجوه: الأول: أنها إنما تتكفل تصحیح الحج بإدراك المشعر و لا نظر لها إلى العمرة، و هی جزء مقوم لصحة حجة الإسلام و أدائه، فلو صحح حج الصبی بهذه النصوص فبم تصحح عمرته؟ و قد ذكر هذا الوجه صاحب المستند. الثانی: أنها ظاهرة فی كون موضوعها من أدرك المشعر و لم یدرك سائر الأجزاء لا من أدركها و لكن كان إتیانه بها بنیة اخرى غیر نیة الوجوب كما فیما نحن فیه، فلا تشمل مثل ما نحن فیه. و بعبارة اخرى: أنها ناظرة إلى تصحیح الحج الناقص لإدراك المشعر، و ما نحن فیه یتكلم فی أن الحج الصحیح المفروض صحته هل یجزی عن حجة الإسلام، أم لا؟ الثالث:- و هو عمدة وجوه المناقشة- أن الصبی إذا بلغ یتوجه علیه وجوب إكمال حجه و عدم جواز قطعه و لزوم الاستمرار فیه. و من الواضح أنه یحتمل أن یكون هذا الوجوب مانعا عن تعلق وجوب حجة الإسلام بالبالغ، فهذه النصوص و إن تكفلت التوسعة فی متعلق الحكم بلحاظ ثبوت الحكم للفرد المنزّل أو الاعتباری، إلا أنها انما تنظر لثبوت الحكم لهذا الفرد من جهة إلغاء تأثیر فقدان بعض الإجزاء و الشرائط، أما جهة وجود مانع آخر یمنع أو یحتمل أن یمنع من تعلق وجوب الحج فهی غیر ناظرة لالغائه و إثبات الحكم فی مثل هذه الصورة، لأنها لیست فی مقام البیان من هذه الجهة. و قد عرفت ثبوت التشكیك فی ثبوت وجوب حج الإسلام من جهة احتمال مانعیة وجوب الإكمال له. و هذه الأخبار لا تتكفل بإلغاء هذا الشك و إثبات وجوب الحج لأنها غیر ناظرة إلیه. و بعبارة أوضح: أن الشك فی ثبوت وجوب الحج للبالغ فى الاثناء، تارة ینشأ من جهة فقدان العمل لبعض الاجزاء. و اخرى ینشأ من جهة احتمال وجود مانع یمنع منه كوجوب الإكمال. و هذه النصوص إنما تتكفل إلغاء الشك من الجهة الأولى و بیان أن هذا العمل الفاقد كالواجد فی الحكم، و لا تتكفل الغاء الشك من الجهة الثانیة، لأن محط نظرها هو الجهة الأولى، فلیست هی فی مقام بیان غیرها. و قد عرفت تحقق الشك من الجهة الثانیة فیما نحن فیه، فلا یجدی التمسك بهذه النصوص لالغائه. و على هذا یظهر أن القول بعدم الإجزاء أوجه، لعدم الدلیل على الإجزاء.» المرتقى إلى الفقه الأرقى - كتاب الحج، ج1، ص: 36 - 34.
[2] ـ «و قد استدل بوجه رابع، و هو أحسن الوجوه المتقدمة، و حاصله: أن الحجّ طبیعة واحدة مشتركة بین الصبی و البالغ، و إنما الاختلاف فی الحكم، بمعنى أنه مستحب لطائفة و واجب على طائفة أُخرى كالبالغین، و لا اختلاف فی الموضوع، نظیر الصلاة فإنه إذا بلغ الطفل أثناء الصلاة أو بعدها فی أثناء الوقت، لا یجب علیه إعادة الصلاة لأنها طبیعة واحدة و قد أتى بها، و لا موجب للإعادة، فالسقوط على طبق القاعدة. نعم، وردت النصوص أن حجّ الصبی إذا وقع بتمامه حال الصغر لا یجزئ، و بهذا المقدار نخرج عن مقتضى القاعدة، و لو لا النص لقلنا بالإجزاء حتى إذا بلغ بعد إتمام الحجّ.» موسوعة الإمام الخوئی؛ ج26، ص: 33.
نظری ثبت نشده است .