درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 2

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 2

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۸/۲۱


شماره جلسه : ۲۲

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بيان قول به تفصيل در جريان خيار در معاطات

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


بررسی قول به تفصیل

در این بحث دو مطلب باقی مانده است. یکی اینکه در همین فرض که معاطات مفید ملکیت جایز است، بحث کردیم که آیا خیار وجود دارد یا خیر؟ أدلّه قائلین به عدم خیار را بررسی کردیم و معلوم شد که این أدلّه مخدوش است و نتیجه گرفتیم که اطلاق ادلّه خیارات، موردی که معاطات مفید ملکیت جایز است را هم شامل می‌شود.

در اینجا یک قول به تفصیل وجود دارد، و آن اینکه بین ادله خیارات تفصیل دهیم و بگوییم میان خیاراتی که دلیل آنها دلالت بر این دارد که معامله با قطع نظر از آن خیار و فی نفسه لازم است، با خیاراتی که ادله‌اش عام است و مختص به معامله‌ای که من غیر جهة الخیار لازم باشد نیست، تفصیل دهیم.

بیان مطلب: مثلاً دلیل خیار مجلس این است که «البیعان بالخیار ما لم یفترقا» که دلالت بر این دارد که بیع با قطع نظر از خیار مجلس، فی نفسه لازم است. اما دلیل خیار غبن، مثل بنای عقلاء، بنای عقلا این است که اگر در معامله‌ای بایع یا مشتری مغبون واقع شدند، کسی که مغبون است خیار دارد، اما این دلیل دلالت بر این ندارد که معامله با قطع نظر از خیار غبن باید لازم باشد. پس اینطور بگوییم: در معاطات، خیارات قسم اول جریان ندارد چون دلیلش می‌گوید با قطع نظر از این خیار، معامله لازم است و فرض ما این است که الان معاطات مفید ملکیت جایز است، یعنی اگر این خیار هم نباشد ملکیت لازم نیست و جایز است، لذا بگوییم آن قسم اول جریان ندارد. اما قسم دوم، مثل خیار غبن که دلیلش چنین دلالتی ندارد،  در معاطات جریان دارد. نتیجه کلی این می‌شود که در معاطات بنا بر قول به ملکیت جایز؛ امثال خیار مجلس و خیار حیوان جریان ندارد، اما خیار غبن و خیار عیب جریان دارد.


اشکال محقق خوئی(ره) بر تفصیل

محقق خوئی(ره) در مصباح الفقاهه دو اشکال بر این تفصیل بیان فرموده‌اند، یک اشکال نقضی و یک اشکال حلّی. اشکال نقضی این است که شما همین حرف را  در بیع بالصیغه هم بزنید. در بیع بالصیغه در فرضی که اسباب متعدد برای خیار جریان داشته باشد، مثلاً اگر بیع بالصیغه‌ای باشد که مبیع آن حیوان باشد، بگوییم اینجا با قطع نظر از دلیل خیار مجلس، باز هم این معامله لازم نیست، چون تا سه روز برای مشتری خیار حیوان هست. پس بگویید در اینجا هم جریان ندارد. پس در این اشکال نقضی ایشان می‌فرماید ما کلام را می‌بریم روی بیع بالصیغه، در بیع بالصیغه که خیارات متعدد است، خیار مجلس هست، خیار حیوان هم هست، شما چه می‌فرمایید؟ می‌توانید بگویید با قطع نظر از خیار مجلس معامله لازم است یا نه؟ با قطع نظر از این خیار، چون مبیع حیوان است،‌ معامله لازم نیست. یا فرض کنیم در همین جا، علاوه بر خیار مجلس و خیار حیوان، خیار غبن هم باشد، باز بگوییم با قطع نظر از خیارمجلس، معامله لازم نیست، چون خیار حیوان و خیار غبن وجود دارد. بعبارة أخری؛ اشکال نقضی این است که لازمه این تفصیل این است که دیگر در هیچ معامله‌ای دو خیار نداشته باشیم، و باید حکم کنیم به عدم اجتماع خیارات متعدد در معامله‌ی واحد، در حالی که هیچیک از فقهاء ملتزم به این نشده و نمی‌شود.

اما جواب حلّی که در اینجا بیان می‌کنند این است که هر دلیلی که خیاری را اثبات می‌کند، معنایش این است که با قطع نظر از این خیار، معامله از جهت همان خیار لازم است، اما منافات ندارد که از جهات دیگر جایز باشد. وقتی می‌گوییم «البیعان بالخیار ما لم یفترقا فاذا افترقا وجب البیع» ؛ یعنی بیع از ناحیه خیار مجلس واجب می‌شود. هر خیاری این چنین است که معامله از ناحیه آن خیار جایز است. با قطع نظر از آن خیار، یعنی بگوییم فرض کنید اگر خیار مجلس اسقاط شده است، می‌گوییم از همین ناحیه فقط لازم است. یعنی لزوم نسبی. (البته در کلمات ایشان وجود ندارد که هر خیاری به معنای لزوم نسبی معامله نسبت به همان خیار است، اگر آن خیار بر طرف شد از آن  جهت لازم است، اما منافات ندارد که از جهات دیگر و اسباب دیگر جایز باشد).


نظر استاد در قول به تفصیل

انصافاً هم جواب نقضی و هم جواب حلّی ایشان متین است و اشکالی بر آنها وارد نیست. در اینجا نکته‌ای را اضافه کنم که در خیلی موارد مفید خواهد بود و آن این که در فتاوی و اقوال، قول به تفصیل معمولا جزء اقوال ضعیف است. چون تفصیل خیلی مؤونه لازم دارد، نیاز به أدله فراوانی دارد، بگوییم در اینجا بین ادله خیارات تفصیل دهیم و بگوییم اینجا هست و آنجا نیست. نکته‌ای که می‌خواهم عرض کنم و خود شما هم این مطلب را تتبع کنید؛ در فقه و اصول، خصوصا در فقه، قول به تفصیل معمولا یک قول ضعیفی است و در مسائل و اقوال خیلی قابل اعتنا نیست. اینجا هم  ملاحظه کردید که اصلا تفصیل وجهی ندارد، که کسی توهّم کند که بین ادله خیارات تفصیل دهیم.


جریان خیار در معاطات مفید اباحه

آخرین مطلب این است که اگر طرفین قصد تملیک کنند و ما بگوییم معاطات مفید اباحه است نه ملکیت جایز، کسانی مثل محقق ایروانی(ره) که در فرض قبلی گفتند خیار جریان ندارد، اینجا به طریق اولی می‌گویند جریان ندارد. اگر در معاطاتی که مفید ملکیت است -ملکیت یعنی نقل و انتقالی واقع شده است اما ملکیت جایز است- گفتند خیار جریان ندارد، در معاطاتی که مفید اباحه است به طریق اولی. اما کسانی که در آنجا قول اول را قائل می‌شوند، مثل شیخ(ره) و امام(رض) و محقق خوئی(ره) و ما  هم به تبع اینها گفتیم خیار جریان دارد، این ملازمه ندارد که حتما در اینجا هم بگوییم جریان دارد یا ندارد، بلکه باید اینجا را مستقلا بررسی کنیم. این مورد از یک طرف عنوان بیع دارد (این در عبارات مصباح الفقاهه آمده است) که شبهه‌ای نیست که عرفاً این معاطاتی که مفید اباحه است، بیع است، شارع گفته بیخود قصد ملکیت کردی، شارع اثر ملکیت را لغو کرده، اما عرفاً بیع است. این یک مبادله است، اما شارع اباحه را مترتب کرده است. حال که بیع است، ما هم گفتیم ادله خیارات در بیع جریان دارد، پس ادله خیارات در اینجا هم جریان دارد.


نقد قول به وجود خیار در این فرض

نکته‌ای در اینجا قابل توجه است این است که گفته‌اند ما باید بررسی کنیم ببینیم غرض از وجود خیار در اینجا چیست؟ اگر گفتیم غرض از خیار، فسخ است، فسخ بالفعل، اینجا که فسخ معنا ندارد، اینجا نقل و انتقالی واقع نشده است، مال از کسی به ملک دیگری وارد نشده است تا بگوییم فسخ کنیم. اینجا فقط یک اباحه وجود دارد، در نتیجه باید بگوییم اصلا خیار در اینجا معنا ندارد. در همین فرض می‌گوییم این حرف روی اباحه مالکی است،

یعنی اگر گفتیم معاطاتی که طرفین قصد ملکیت کرده‌اند اما نتیجه اباحه است، و مراد؛ اباحه مالکی است، و خیار را به فسخ معنا کردیم، نتیجه این است که اینجا خیار جریان پیدا نمی‌کند، برای اینکه نقل و انتقالی واقع نشده، وقتی نقل و انتقال واقع نشد، محلی برای جریان خیار وجود ندارد. اباحه هم مالکی است، که مقوّمش اذن مالک است، هر زمان که مالک دست از اذن بر داشت، اباحه‌اش تمام می‌شود. اما اگر گفتیم این اباحه، اباحه شرعی است، یعنی شارع در اینجا اباحه را مترتب کرده است، اگر گفتیم اباحه شرعی است، همان کسی که اباحه را آورده، باید از اباحه رفع ید کند. مادامی که شارع رفع ید نکرده، دیگر این اباحه معنا ندارد یعنی این اباحه باقی است و از بین نمی‌رود. با این بیان که چه اباحه را مالکی بگیریم، چه اباحه را شرعی بگیریم نتیجه این شد که خیار معنا ندارد. اگر اباحه مالکی باشد، می‌گوییم در اباحه مالکی، اباحه متقوم به اذن و رضایت مالک است، هر وقت مالک دست از اذنش برداشت تمام است و نیاز به خیار ندارد.

اگر اباحه، اباحه شرعی باشد، رفع اباحه شرعی در اختیار شارع است، چه این شخص خیار داشته باشد و چه نداشته باشد، وجود خیار و عدم خیار تاثیری در مسأله ندارد هر وقت شارع رفع ید کرد، اباحه از بین می‌رود. پس چه معنایی برای خیار در اینجا وجود دارد؟؟! پس اشکال این شد که اگر ما خیار را به معنای فسخ فعلی بگیریم، بطوری که آنچیزی را که به دیگری منتقل شده است، برگردانیم، اینجا انتقالی وجود ندارد. اگر اباحه مالکی باشد باز به مجرد این که مالک از اذنش رفع ید کرد از بین می‌رود و نیازی به خیار نیست. اگر اباحه شرعی باشد، اباحه شرعی هم چه مالک خیار داشته باشد و چه نداشته باشد، مادامی که شارع از اباحه رفع ید نکرده، این اباحه به قوّت خودش باقی است. پس اساسا روی این فرض که ما خیار را آنطور معنا کنیم، محلی برای جریان خیار وجود ندارد.


جواب محقق خوئی(ره) از اشکال

محقق خوئی(ره) می‌فرمایند این حرف، درست نیست و اشکال باطل است. عبارتی که دارند این است: «بدیهة أن الإباحة هنا إنما ثبتت بالإجماع، و المتیقن منه إنما هو بقاء الباذل فی اذنه السابق، فلا یشمل صورة رجوعه عن إذنه‌‌»؛ اباحه با اجماع ثابت می‌شود، اجماع و سیره دلیل لبی است، قدر متیقنش این است که باذل در اذنش باقی بماند، لذا دیگر جایی که باذل بگوید من از اذن خودم برگشتم، اباحه وجود ندارد.


نقد استاد بر محقق خوئی(ره)

این بیان اینجا درست است. اما این جواب اشکال نشد. اشکال این است که اگر اباحه مالکی است، به مجرد رجوع از اذن تمام شده است، خیار چه معنا دارد؟ اگر اباحه شرعی است، در اختیار شارع است، این بگوید من خیار دارم، بخواهم اباحه را بهم بزنم یا نزنم، این هم معنا ندارد. به نظر می‌رسد این جواب ایشان جواب درستی نیست، یعنی ارتباطی به حل این اشکال ندارد. بنابر قول به اینکه معاطات مفید اباحه باشد، اینجا نقل و انتقالی واقع نشده است، فقط یک اباحه است. بعبارة أخری؛ همانطور که در فرض اول مسأله گفتیم، اگر متعاطیان قصد اباحه کنند، چطور آنجا گفتیم اصلا خیار وجود ندارد، در اینجا هم که می‌گوییم متعاطیان قصد ملکیت کرده‌اند و مفید اباحه است، اینجا هم دیگر معنایی برای خیار وجود ندارد و خیار در اینجا جریان ندارد. بله می‌توان در اینجا یک صورت برای خیار درست کرد و آن تصویر این است که بگوییم این معاطات مفید اباحه است و اگر بخواهد یکی از تصرفات متوقف بر ملک پیش بیاید، این شخص با إعمال خیار، جلوی او را می‌گیرد. یعنی وقتی إعمال خیار کرد، دیگر این معاطات از این که مؤثر در ملکیت باشد جلوگیری می‌کند. خیار این فایده را دارد. ولی واقع مطلب این است که با همان اذنی که خودش دارد و با همان اختیاری که خودش دارد حلّ می‌شود و می تواند بلافاصله از اذنش برگردد. نتیجه بحث : خلاصه کلام این شد که می‌گوییم آیا در معاطاتی که مفید اباحه است، این اباحه، مالکی است یا شرعی؟ نظر ما این است که اباحه، اباحه شرعی است، گفتیم این اباحه، اباحه مالکی نیست، جعل و رفعش بید شارع است. با خیار شخص نمی‌تواند بگوید من می‌خواهم این اباحه را بهم بزنم یا این اباحه را بهم نزنم، بلکه اختیارش بدست شارع است و در این فرض خیار جریان ندارد.

مسأله هشتم: در مسأله هشتم بحث این است که همانطور که بیع بالصیغه لازم است، معاطات هم لازم است. این را خوب دقت کنید؛ مرحوم شیخ(ره) در ابتدای بحث خیارات، مسأله‌ی «لزوم بیع» را مطرح می‌کند. بنابراین چون ما به ترتیب تحریر امام(ره) می‌خوانیم، کلام شیخ(ره) را آنجا ببینید. منابع دیگر؛ کتاب البیع امام(رض)، ج4، ص23 تا 95 و مصباح الفقاهه، ج4، ص18 تا 66. روش بحث ما معلوم است، محور بحث کتاب البیع امام(ره) و  مصباح الفقاهه محقق خوئی(ره) است، چون در این دو کتاب تمام اقوال و انظار و کلمات آمده است. ما اینها را تحلیل می‌کنیم و خودمان هم نتیجه تحقیق نهایی را عرض می‌کنیم.



و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.



برچسب ها :

جریان خیارات در معاطات عدم جریان خیارات در معاطات مفید ملکیت جایز تفصیل بین ادله خیارات در جریان آن در معاطات نقد تفصیل بین ادله خیارات در جریان آن در معاطات اشکال محقق خویی بر تفصیل بین ادله خیارات در جریان آن در معاطات نظر استاد فاضل لنکرانی در تفصیل بین ادله خیارات در جریان آن در معاطات جریان خیار در معاطات مفید اباحه نقد قول به وجود خیار در معاطات مفید اباحه

نظری ثبت نشده است .