درس بعد

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 2

درس قبل

کتاب البیع بر اساس تحریر الوسیله 2

درس بعد

درس قبل

موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2


تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱۱/۶


شماره جلسه : ۵۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی مدلول طوائف سه گانه روایات و نقد و بررسی اشکال مرحوم خوئی پیرامون مفاد روایات

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


چکیده گذشته

عرض شد كه روايات أدله خيار مجلس بر سه طايفه است؛ طايفه اول: -كه اكثر اين روايات است- رواياتي است كه در آنها تصريح به مفهوم نشده است، يعني فرموده‌اند كه بايع و مشتري خيار دارند تا زماني كه افتراق پيدا نكرده‌اند، اما مفهوم آن؛ كه اگر افتراق پيدا كردند ديگر خيار ندارند، در اين روايات ذكر نشده است. طايفه دوم: رواياتي است كه تصريح شده به اينكه مفهوم دارد؛ يعني به خود مفهوم در روايت تصريح شده است؛ «البيعان بالخيار مالم يفترقا فاذا افترقا فلا خيار بعد الرضا منهما»؛ تصريح شده كه «إذا افترقا فلا خيار بعد الرضا منهما» يا «فاذا افترقا وجب البيع». طايفه سوم: همان حكايت فعل امام باقر(ع) در خريد زمين بود كه در آن غايتي ذكر نشده است، فرمود اين كه من بلند شدم و چند قدم راه رفتم، براي اين است كه بيع تمام و لازم شود.


مدلول سه طایفه روایات

اکنون مستفاد ز اين سه طايفه روایت چيست؟ ما قبلاً در «فهما بالخيار حتي يفترقا اذا افترقا وجب البيع» تک تک اينها را بررسي كرديم، اما حالا می‌خواهیم ببینیم از مجموعش (يعني وقتي همه اينها كنار هم باشند) چه استفاده مي‌شود؟ در طايفه اول می‌گوید «البيّعان بالخيار حتّي يفترقا»؛ آيا مراد از «بالخيار»؛ ماهيت مطلقه خيار و خيار بنحو كلي است؟ كه اگر مراد؛ ماهيت مطلقه خيار باشد، سلب آن كه در روايات طايفه دوم دارد «اذا افترقا فلا خيار»، آن هم مي‌شود سلب مطلق. اگر ما لفظ خيار را در روايات اول، بنحو مطلق معنا كنيم، بايد در جايي هم كه «فلا خيار» آمده، بنحو مطلق معنا كنيم.

آنگاه اگر اين روايات را اينچنين معنا كنيم، اين دلالت بر مدعا پيدا مي‌كند، يعني مي‌گوييم «اذا افترقا فلا خيار»، اصلا ديگر هيچ خياري وجود ندارد و معامله من جميع الجوانب لازم مي‌شود. در نتيجه استدلال براي مدعا تمام مي‌شود. در حالي كه مستفاد عرفي از اين روايات اين نيست، مراد از «البيعان بالخيار»؛ مطلق خيار نيست، يك خيار خاصي را بيان مي‌كند. «فلا خيار» هم دارد نفي يك خيار خاص مي‌كند. اين روايات ظهور روشني دارد در سقوط يك خيار خاص و نفي يك خيار خاص (نفي همان خيار). اگر ظهور روشني در اين معنا داشت، ديگر نمي‌توانيم بگوييم اين روايات كه مي‌گويد «اذا افترقا وجب البيع» يعني بيع من جميع الجهات واجب مي‌شود، ديگر نمي‌توانيم بگوييم بيع لازم است. بلکه بيع از همان جهت خيار خاص كه خيار مجلس بوده، لازم مي‌شود. پس اولاً: این روايات ظهور در همين معنا دارد كه در مقام بيان خيار مطلق و نفي خيار مطلق نيست، وقتي مي‌گوييم «البيعان بالخيار»، نمي‌خواهد خيار مطلق را بگويد، بلکه خيار مخصوصي را مي‌گويد، «اذا افترقا لا خيار»، اين نفي خيار هم نفی خيار مخصوص است، نه خيار مطلق.

ثانياً: -كه عمده اين نكته دوم است- اگر ما بخواهيم بگوييم اين روايات «اذا افترقا وجب البيع»، بخواهد دلالت كند بر اینکه بعد از اينكه بايع و مشتري از هم جدا شدند بيع واجب است، يعني من جميع الجهات ديگر اين بيع لازم است، اگر بعداً به يك جهتي مثل خيار عيب يا خيار غبن يا خيار شرط گفتيم خيار دارد، بايد بگوييم آن أدله خيار عيب و خيار غبن و خيار شرط، مخصّص و مقیّد اين روايات خيار مجلس واقع مي‌شود. براي اينكه اگر گفتيم روايات، فقط در مورد اثبات خيار مجلس و نفي خيار مجلس است، كه در اين صورت ديگر به درد مدعا نمي‌خورد. چون وقتي مي‌گويد خيار مجلس است، بعد از افتراق هم خيار مجلس نيست. پس اين كه دلالت كند كه بيع بنحو كلي لازم است، ديگر دلالت ندارد.

از اين جهت لازم است و از جهات ديگر بيان ندارد. اما اگر بخواهيم براي مدعا استفاده كنيم بايد بگوييم اين روايات بر نفي خيار بنحو مطلق بعد الافتراق دلالت دارند. بعد الافتراق ديگر خيار وجود ندارد و معامله من جميع الجهات لازم مي‌شود. اگر اين را بگوييم مدعا (لزوم معامله) را اثبات مي‌كند. اما اگر چنين مطلبي را گفتيم، اگر بعد الافتراق يك عيبي در مبيع بود، خيار عيب مي‌آيد. پس دليل خيار عيب یا خیار غبن یا خیار شرط بايد دليل خيار مجلس را تقيید بزند. آيا واقعا اگر دليل خيار مجلس «البيعان بالخيار ما لم يفترقا اذا افترقا وجب البيع» كنار ادله خيار عيب و خيار حيوان و خيار شرط قرار دهيم، آن مقيد و مخصّص اين روايات است؟ به هيچ وجه چنين چيزي در ذهن خطور نمي‌كند. مؤيد اين مطلب اين نكته است كه در «صحيحه فضيل» اينطور دارد که به امام صادق(ع) عرض مي‌كند «قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الشَّرْطُ [به معنای خیار است] فِي الْحَيَوَانِ؟ فَقَالَ إِلَى ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ لِلْمُشْتَرِي. قُلْتُ فَمَا الشَّرْطُ فِي غَيْرِ الْحَيَوَانِ؟ قَالَ الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَفْتَرِقَا فَإِذَا افْتَرَقَا فَلَا خِيَارَ بَعْدَ الرِّضَا مِنْهُمَا»؛ از امام(ع) سؤال می‌کند خیار حیوان چیست؟ فرمود برای مشتری سه روز است. خيار در غير حيوان چيست؟

فرمود «الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَفْتَرِقَا فَإِذَا افْتَرَقَا فَلَا خِيَارَ بَعْدَ الرِّضَا مِنْهُمَا». در اين روايت يا حتي در «صحيحه محمد بن مسلم» دارد «الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ حَتَّى يَفْتَرِقَا وَ صَاحِبُ الْحَيَوَانِ بِالْخِيَارِ ثَلَاثَةَ أَيَّام». اصلا خيار مجلس را در عرض خيار حيوان قرار داده است. آيا در يك كلام واحد كه با واو عاطفه آورده است، مي‌توانيم بگوييم اين دومي مخصّص اولي است؟ اگر شما گفتيد كه «أكرِم العلماء و العدول و . . .»، که با واو عاطفه آورديد، آیا می‌توان گفت معطوف، مخصّص معطوفٌ عليه است؟!!! پس اولاً لسان اين روايات طوري نيست كه أدله ساير خيارات آنها را تقيید و تخصيص بزند. لسان روايات اين است مي‌گويد «البيّعان بالخيار ما لم يفترقا إذا افترقا وجب البيع»، اگر «وجب البيع» به يك معناي كلي باشد، لازم مي‌آيد بگوييم «وجب البيع» الا در جايي كه عيب باشد، «وجب البيع» الا در جايي كه غبني باشد، «وجب البيع» إلا در جايي كه شرطي باشد.

ادله ساير خيارات بايد تقیيد و تخصيص بزند، در حالي كه لسان اين روایات قابل تقييد نيست. ثانياً: گاهي اوقات خيار مجلس و خيار حيوان در يك روايت با واو عاطفه با هم آمده‌اند، چطور مي‌توانيم بگوييم يكي مقيّد يا مخصّص ديگري است؟ نتيجه اين است كه اين روايات اصلا نمي‌خواهد بگويد بيع بنحو كلي لازم هست يا لازم نيست، بلکه مي‌خواهد بگويد در ابتدای بيع، خيار مجلس است، افتراق كه حاصل شد از ناحيه خيار مجلس بيع لازم مي‌شود. در نتيجه ديگر نمی‌توان به اين روايات بر أصالة اللزوم در باب معاملات استدلال كرد. نظر شريف امام(رض) اين است كه نمی‌توان به ادله خيار مجلس براي اثبات لزوم مطلق در معاملات استدلال كرد. يك تعبيري هم دارند که خود شما ملاحظه کنید، البته عمده کلام ایشان همين بود كه عرض كرديم.


فرمایش محقق خوئی(قده)

محقق خوئي(ره) در مصباح الفقاهه اين اشكال را مطرح كرده كه خلاصه اشكال اين است كه روايات، ظهور در لزوم از ناحيه خيار مجلس دارد، يعني از اين جهت لازم مي‌شود. مي‌گويد «البيعان بالخيار ما لم يفترقا اذا افترقا وجب البيع» يعني از ناحيه خيار مجلس. اگر اينطور باشد، به درد مدعا نمي‌خورد. ايشان در جواب اينطور فرموده‌اند «أن هذا الاحتمال و إن كان ممكنا في مقام الثبوت، و لكنه خلاف الظاهر من الروايات المزبورة في مقام الإثبات، فإن إطلاقها يقتضي اللزوم- على وجه الإطلاق- بعد التفرق»؛ گرچه اين احتمال در مقام ثبوت ممكن است، يعني در مقام احتمال، بحسب واقع ممكن است كه بگوييم اين وجوب بيع، از ناحيه خيار مجلس است، و لیکن در مقام اثبات، دلالت اين روايات چنين نيست، چرا که اطلاقش مقتضی لزوم بعد التفرق به نحو مطلق است. چون دارد «وجب البيع»، یعنی بيع تماما و كلا بنحو مطلق واجب مي‌شود. نقد استاد بر فرمایش محقق خوئی(ره) اشكال کلام ایشان اين است كه أولاً: أصلاً بحث در مقام اثبات است نه مقام ثبوت. مستشكل هم كه اشكال كرده است، از حيث مقام اثبات مي‌گويد که ظهور روايت در اين است كه «اذا افترقا وجب البيع» از ناحيه خيار مجلس، اين ادعايی است كه در مقام اثبات مي‌كند.

ثانياً: در اينجا كلام از مواردي است كه محفوف به چيزي است كه يصلح للتقيد و جايی كه يصلح للتقيد باشد، مجالي براي اطلاق نيست. در مقدمات حكمت در باب اطلاق مي‌گوييد اطلاق در جايي است كه قرينه يا چيزي كه صلاحيت براي قرينيت براي تقيید باشد در ميان نباشد. اينجا انصافا اين كه اول مي‌گويد «البيعان بالخيار ما لم يفترقا فاذا افترقا»، اينها همه خيار مجلس است. آيا اينجا صلاحيت براي تقيید را ندارد؟ ثانياً: آن روايت «صحيح محمد بن مسلم» مي‌گويد «الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ حَتَّى يَفْتَرِقَا وَ صَاحِبُ الْحَيَوَانِ بِالْخِيَارِ ثَلَاثَةَ أَيَّام»؛ معلوم مي‌شود مراد از «البيعان بالخيار» يك خيار است، و مراد از «صاحب الحيوان بالخيار ثلاثة ايام» خيار ديگري است. شما هم بگوييد در «البيعان باخيار»، «ال» در «بالخيار» برای جنس است، يعني مطلق خيار. خیر، آنجا هم خيار مجلس است، آنجا هم بقيه خيارات را شامل نمي‌شود، نتيجه همين مي‌شود. اين جوابي كه محقق خوئي(ره) در اينجا داده‌اند، جواب تامّي نيست و نمی‌توان به اين روايات خيار مجلس براي لزوم در باب معاملات استدلال كرد.


نتیجه بحث تا کنون

پس تا اينجا چهار دلیل؛ «استصحاب»، «حديث سلطنت»، «حديث حلّ» و «اخبار خيار مجلس» را بررسي كرديم. چند دليل ديگر هم براي أصالة اللزوم ذكر مي‌كنند؛ يكي «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» ، يكي «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ» و یک دليل ديگر هم «تِجَارَةً عَنْ تَرَاضٍ» است كه درسال گذشته مفصّل بحث كرديم. جمع بندي اين ادله رادر جلسه بعد عرض خواهیم کرد.


و صلی الله علی سیدنا محمد و آله اجمعین.


برچسب ها :

طوایف ادله خیار مجلس استدلال به روایت خیار مجلس بر لزوم معاطات مدلول سه طایفه روایات خیار مجلس صحيحه فضيل در خیار مجلس صحيحه محمد بن مسلم در خیار مجلس نظر محقق خوئی در استفاده لزوم بیع از ادله خیار مجلس نتیجه استدلال به ادله خیار مجلس بر لزوم بیع مراد از بالخيار در البيّعان بالخيار حتّي يفترقا

نظری ثبت نشده است .