موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۱۱/۱
شماره جلسه : ۵۰
-
تفاوت بين جواز حفي با جواز حکمي و تصوير بحث بنا بر جواز حفي
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
چکیده بحث گذشته
عرض كرديم كه يكي از ادلهاي كه براي لزوم در خصوص بيع به آن استدلال شده است، روایات خيار مجلس است. روايتي را خوانديم و عرض كرديم به سه قسمت اين روايت استدلال شده است. بحث در قسمت اول استدلال است؛ آيا از اين تعبير «فهما بالخيار» استفاده ميشود كه بيع با قطع نظر از اين خيار، ذاتا و طبعا لازم است؟ سپس نكتهاي را از محقق اصفهاني(ره) عرض كرديم.تفاوت «جواز حقّی» با «جواز حکمی»
اين مثل خيار غبن و سائر خيارات اسقاط ميشود، اما اين عنوان جواز حكمي را دارد و حكم قابل اسقاط نيست. مثل اينكه اگر مالی را به كسي هبه كرديد، در هبه شارع فرموده «يجوز للواهب أن يرجع الي العين مادامت موجودة»، حال آيا اگر كسي هبه كند و بگويد من اين را اسقاط كردم، اثري ندارد؟ اين بعنوان جواز حكمي است يعني جوازي كه ماهيت عنوان حكم را دارد، حكم قابل اسقاط نيست. بنابراين اگر كسي در متن معامله گفت من تمام خيارات را اسقاط كردم، ميگوييم اشکال ندارد. اما در خيار مجلس گفتيم «فهما بالخيار» جواز حكمي است و قابل اسقاط نيست و باقي است. اما اگر گفتيم «فهما بالخيار» جواز حقي است، جواز حقي قابل اسقاط است. وقتي در متن معامله مينويسد من تمام خيارات را اسقاط كردم، حتي خيار مجلس را هم شامل ميشود. بنابر اين كه ما بگوييم «فهما بالخيار» جواز حقي است. پس فرق اول اين شد که؛ جواز حكمي كاشف از لزوم ذاتي معامله نيست، اما جواز حقي كاشف از لزوم ذاتي معامله است. فرق دوم؛ جواز حكمي قابل اسقاط نيست، اما جواز حقي قابل اسقاط است.
تصویر بحث بنا بر جواز حقّی
اين مخصص منفصل لبي است، اگر مثل آخوند(ره) و شيخ(ره) تمسك به عام در شبهه مصداقيه را در مخصص لبي جايز دانستيم، ميشود به عام تمسک کرد. اما اگر مثل امام(رض) جايز ندانستيم نمیتوان تمسک کرد. در ذهنم ميآيد كه ما نظريه مرحوم آخوند(ره) را پذيرفتيم. بنابراين، اگر کسي در مخصّص لبّي منفصل، تمسّك به عام را جايز دانست اينجا هم ميگوييم داريم «البيعان بالخيار»، خيار يعني جواز حقي، عقل يا عقلا ميگويند جواز حقي در بيعِ لازم است، اين بمنزله قرينه لبي منفصل براي «البيعان» است. قرين منفصل لبي ميگويد در عقد لازم است. الان در معاطات شك كرديم که لازم است يا نه؟ چون بيع است به «البيعان» تمسك ميكنيم. اما اگر گفتيم در مخصص لبي منفصل هم جريان ندارد و تمسك جايز نيست، نمیتوان به «البيعان» تمسك كرد. اينجا باز كتاب البيع امام(ره) را مراجعه كنيد، يك نكتهي دقيقتري را هم اضافه فرمودهاند، که آن نكته را خود شما مراجعه كنید.
نتیجه بحث
نظری ثبت نشده است .