موضوع: كتاب البیع - بر اساس تحریر الوسیله 2
تاریخ جلسه : ۱۳۸۷/۵/۹
شماره جلسه : ۳۱
-
نقد استاد بر جواب امام (ره) از اشکال چهارم و بيان اشکال پنجم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۱
بسم الله الرّحمن الرّحیم
نقد استاد بر جواب مرحوم امام(قده)
فرمایش امام(رض) را در جواب از اشکال مرحوم سید یزدی(ره) ملاحظه فرمودید. به نظر میرسد نکتهای که اینجا باید عرض کنیم این است که اینکه استصحاب در احکام عقلی جریان ندارد، در خصوص مواردی است که خود آن اثر، اثر عقلی باشد، اما در مواردی که اثر شرعی است، اما ترتّب اثر عقلی باشد، جریان استصحاب اشکالی ندارد. بعبارة أخری؛ مورد ما در استصحاب، بحث ترتّب اثر نیست، تا بگوییم این توقف و این ترتّب، عنوان عقلی را دارد، عدم الفرد، علت برای عدم کلی است. اینجا توقف عقلی است، علیت هم عقلی است. اگر فرض کردیم علیت و معلولیت در کار است، نمیتوانیم از عدم فرد به عدم کلی برسیم، چون خود این اثر هم یک اثر عقلی است. اما در ما نحن فیه، ملکیت یک عنوان شرعی دارد، اگر استصحاب عدم فرد و عدم حدوث ملکیت مستقر را جاری کردیم، و لو توقف کلی بر فرد، یک توقف عقلی است، اما خود اثر، اثر عقلی نیست. و اگر بخواهیم بگوییم در جایی که توقف عقلی است نیز استحصاب جریان پیدا نمیکند، در خیلی از آثار شرعی باید این حرف را بزنیم. به نظر ما این نکته قابل ملاحظه است که در استصحاب باید روی خود مستصحب و اثری که بر این مستصحب بار میشود تمرکز پیدا کنیم. اگر اثر، یک اثر عقلی باشد، آنجا استصحاب جریان ندارد، اگر ملاک اثر عقلی باشد، آن اثر هست، و اگر ملاکش نباشد، آن اثر نیست. اما اگر اثر، شرعی است، اما ترتب این اثر بر ذی الاثر، ترتب عقلی باشد، این ضربهای به جریان استصحاب نمیزند. در اشکال مرحوم سید(ره) و جواب امام(رض) و مناقشه ما دقت کنید ببینند عرض ما تا چه اندازه درست است.جواب محقق خوئی(ره) از اشکال مرحوم سید(قده)
بررسی استاد نسبت به اشکالات محقق خوئی(ره)
اشکال اول محقق خوئی(ره) اشکال خوب و واردی است، امّا به نظر ما اشکال دوم ایشان وارد نیست. چون أصلاً ما نسبت به فرد قصیر، یعنی ملکیت جایز الان شک نداریم تا استصحاب کنیم، زیرا اگر هم بوده با «فسخت» قطعا از بین رفته است. ما الان نسبت به حدوث ملکیت مستقر شک داریم. اینجا هم همینطور است. اگر در ابتدای معامله شک در حدوث کنیم، درست است، اما الان استصحاب عدم حدوث ملکیت مستقر، را بعد از «فسخت» جاری میکنیم. خوب دقت کنید؛ مرحوم شیخ(قده) فرمودند در جایی که شبهه حکمیه یا موضوعیه داریم، یک معاملهای واقع شده نمیدانیم لازم است یا جایز، لا یبعد که بعد از فسخ یکی از آندو، همان قدر مشترک را استصحاب کنیم و در استصحاب قدر مشترک، کفایت است. بعد فرمودند «فتأمل». ما عرض کردیم مجموعا در اینجا شش اشکال وجود دارد که ممکن است «فتأمّل» به هر یک از این شش اشکال برگردد. تا اینجا چهار اشکال را گفتیم.اشکال پنجم بر جریان استصحاب کلی قسم دوم (اشکال محقق نائینی)
مطلب سوم: در ما نحن فیه یعنی جایی که یک ملکیتی واقع شده، یکی از آندو «فسخت» را میگوید، اینجا ارکان استصحاب منتفی است و به نظر ما استصحاب کلی قسم ثانی جریان ندارد. زیرا امر دائر است بین یک فرد مقطوع الارتفاع و فرد مشکوک الحدوث، منتها به بیانی که خود ایشان میخواهد بیان کند. بیان ایشان این است؛ اشکال اصلی این استصحاب این است که آنچه که در عقد الحمل قضیه است را بر عقد الوضع قضیه قرار دادید. در توضیح این مطلب میفرمایند؛ در هر قضیهای که یک موضوع داریم و یک محمول، نمیشود که عقد الحمل قضیه، در عقد الوضع قضیه قرار گیرد. شما وقتی میخواهید بگویید «زیدٌ عالمٌ» ، «علم» عقد الحمل قضیه است، اگر این را در موضوع هم قرار دادید، قضیه بهم میخورد. اگر گفتید «زید العالم عالم» میشود قضیه ضروریه به شرط محمول، و این درست نیست. حمل در اینجا نباید اینطور باشد. در ما نحن فیه میفرمایند وقتی میگویید یک ملکیتی بوده، بعد از فسخ، ملکیت را استصحاب میکنیم، در حقیقت این ملکیتی را که باقی است استصحاب میکنید، و ما هم به شما گفتیم ملکیت لازم و جایز هیچ فرقی از حیث ماهیت و سبب ندارند، إلا بالبقاء و الارتفاع. شما وقتی میگویید ملکیت را استصحاب میکنیم، کدام ملکیت را استصحاب میکنید؟ آن ملکیتی که تا قبل از «فسخت» باقی بود یا نه؟ اگر هم «فسخت» نیامد، همان ملکیت باقی بود. پس بقاء ملکیت باقی را استصحاب میکنید. پس شما آنچه را که در عقد الحمل قضیه است، در عقد الوضع قضیه آوردید.
نظری ثبت نشده است .