موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۶/۹
شماره جلسه : ۴
-
خلاصه بحث گذشته
-
فرع پنجم: موت بعد از احرام و در حلّ
-
وجه اشکال در إجزاء
-
دیدگاه برگزیده
-
فرع ششم: موت در اثناء عمره تمتّع
-
فرع هفتم: موت بعد از احرام در حجّ نذری
-
فرع هشتم: موت در اثناء عمره مفرده
-
دیدگاه والد معظَّم(قدسسره)
-
فرع نهم: موت بعد از احرام در حجّ إفسادی
-
فرض دوم: «من لم یستقرّ علیه الحجّ»
-
دیدگاه فقیهان در مسئله
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این مسئله است که کسی که حج میرود و موت بر او عارض میشود. اینجا در دو فرض باید بحث کنیم: 1) فرض اول «من استقر علیه الحج» است که در این فرض هم گفتیم فروعی مطرح است. تا اینجا چهار فرع را مورد بحث قرار دادیم.فرع پنجم: موت بعد از احرام و در حلّ
وجه اشکال در إجزاء
در صحیحه زراره آمده: «مات قبل أن ینتهی إلی مکه»[2]؛ اگر قبل الانتهاء به مکه موت این مجزی است، قبل انتهاء به مکه اعم از این است که در حرم بمیرد یا در حل و در خارج از حرم. لذا مرحوم بروجردی و برخی دیگر مثل مرحوم خوئی ظاهراً بر اطلاق این روایت صحیحه زراره تمسک کرده و میگویند: اگر بعد الاحرام «مات فی الحلّ»، این مجزی است و قائل به اجزاء شدند.
منتهی در صحیحه ضریس آمده است: «مات فی الحرم». به بیان دیگر، اطلاق صحیحه زراره دلالت دارد که موت در حلّ هم در اجزاء کافی است، اما صحیحه زراره به دلالت مطابقی دلالت دارد؛ چون باید حتماً موت در حرم باشد. محقق خویی(قدسسره) تصریح دارند به اینکه «لا خصوصیة للموت فی الحرم»، بلکه این تعبیر موت در حرم در صحیحه ضریس «جعلت مقابلاً بالموت خارج الحرم»؛ یعنی اگر کسی قبل از دخول در حرم مُرد مجزی نیست و باید از طرف او قضا بشود، اما اگر کسی محرم شد و داخل حرم آمده و بعد در حل مُرد، اینجا میتوانیم از روایات استفاده کنیم که این کافی است.
دیدگاه برگزیده
بنابراین این کلام محقق خوئی(قدسسره) فرمایش تامی است؛ «إن مات فی الحرم» در مقابل «إن مات قبل الدخول فی الحرم» است، آن را هم قبول داریم، اگر «مات قبل الدخول فی الحرم» مجزی نیست، اما محرم شده «دخل فی الحرم» و بعد از دخول در حرم، در حل بمیرد، اگر نگوئیم به طریق اولی، اما موضوع برای اجزاء در اینجا تمام است.
امام خمینی(قدسسره) در تحریر میفرماید: «ولو مات فی الحل بعد دخول الحرم محرماً ففی الاجزاء اشکالٌ»، ما در تعلیقه باید یادداشت کنیم که «لا وجه و لا مجال للاشکال» (هرچند مرحوم سید هم اشکال کرده)؛ چون موضوع اجزاء در اینجا محقق است و باید اجزاء محقق شود.
فرع ششم: موت در اثناء عمره تمتّع
مرحوم سید نیز همین نظر را دارد که اجزاء وجود دارد. در حجّ تمتع مجموع عمره تمتع و حج را حجة الاسلام میگویند. در حج قران و افراد، خود حجة الاسلام همان حج قران است، منتهی به عنوان یک عمرهی مفردهی مستقله بعداً باید انجام بدهد، اما در حج تمتع همهی فقها میگویند: حج تمتع مرکبٌ من العمرة و الحج، و این دو تا به منزلهی عمل واحد هستند؛ یعنی کسی که عمرهی تمتعاش را شروع میکند حجة الاسلامش را شروع میکند.
فرع هفتم: موت بعد از احرام در حجّ نذری
فرع هشتم: موت در اثناء عمره مفرده
حال اگر کسی در اثناء خود حج قران یا افراد فوت کند (این در عبارت امام(قدسسره) نیست)، این هم از مصادیق حجة الاسلام است و تردیدی در آن نیست. نسبت به عمره مفرده ما دو جور بگوئیم: عمرهی مفرده که کاری به حج قران و افراد ندارد، به این معنا که اگر کسی بعد الاحرام و دخول الحرم در عمرهی مفرده مُرد، آیا شارع این را به جای یک عمرهی مفرده از او حساب میکند یا نه؟ میگوئیم دلیل نداریم و نمیتوانیم بگوئیم این مجزی از یک حجة الاسلام هست یا نه و اصلاً جای توهمش نیست که آیا به جای یک عمرهی مفردهی کامل محسوب میشود یا نه، دلیل نداریم.
اگر در خود حج قران و افراد در خود حجّش بمیرد، بدون اشکال اجزاء وجود دارد، حال اگر کسی حج قرانش را انجام داد و خواست که عمرهی مفردهی مربوط به حج قران را انجام بدهد و در عمرهی مفرده حج قران یا در عمرهی حج افراد مُرد، مرحوم سید یزدی، ابتدا میگوید: «لایبعد» که اجزاء باشد، همین که مُرده کافی است و او مجزی است، اما دو مرتبه میفرماید: «مشکلٌ» و دلیلی که خود سید در متن عروه میآورد این است که میگوید: «إن الحج و العمره فیهما عملان مستقلان»، دو عمل مستقل هستند و مثل حجّ تمتع نیست که یک عمل واحد باشد.
دیدگاه والد معظَّم(قدسسره)
به نظر میرسد این فرمایش تام است؛ یعنی در این روایات وقتی میگوید: «إن مات بعد الاحرام و دخول الحرم فقد اجزء عن حجة الاسلام»، اطلاقش این است که ولو در عمرهی مفرده حج قران یا افراد فوت کند.
فرع نهم: موت بعد از احرام در حجّ إفسادی
در اینجا دو مبنا در حج افسادی وجود دارد:
1. یک مبنا این است که آن حج اول حجة الاسلام محسوب میشود، اما این حج دوم یک عقوبتی برای این آدم است و شارع جریمهاش کرده و گفته حج دومی را انجام بده، اما آنچه حجة الاسلام هست حج اول است، در اینجا مسئله روشن است که اگر در حج افسادی بعد الاحرام و بعد دخول الحرم مُرد این عنوان حجة الاسلام را ندارد.
2. اما اگر گفتیم نه، آن حج اول فاسد شده، واقعاً حجة الاسلامش این حج دوم است، از مصادیق حجة الاسلام میشود و حال که از مصادیق حجة الاسلام شد، «إن مات بعد الاحرام و دخول الحرم» عنوان مجزی و اجزاء را دارد و نباید از او قضا بشود.
تمامی این فرع در جایی بود که حجّ بر شخص مستقر شده باشد؛ یعنی قبلاً استطاعتهای چهارگانه را در سالهای گذشته داشته و میتوانسته حج انجام بدهد و نرفته و حج بر ذمهی او آمده و میگوئیم بمجرد الاحرام و دخول الحرم اذا مات اجزءت، ذمهاش بری میشود.
فرض دوم: «من لم یستقرّ علیه الحجّ»
منشأ بحث، اشکال و سؤال این است که کسی که «استقر علیه الحج»، در مورد او تعبیر به اجزاء و تعبیر به قضا معنا دارد «فلیقض عنه ولیّه»، اما کسی که سال استطاعتش هست، الآن اگر بعد الاحرام و دخول الحرم مُرد به این معناست که این استطاعت زمانی را ندارد؛ چون اجل به او مهلت نمیدهد و فوت میکند، وقتی فوت کرد کشف میشود که استطاعت ندارد و إجزاء در مورد او دیگر بیمعناست. در روایت ضریس دارد: «إن مات فی الحرم فقد اجزأت»، «إن مات دون الحرم فلیقض»، مخصوصاً کلمه «قضا» وارد شده است. صاحب جواهر میگوید: «إن الامر بالقضاء» ظهور در این دارد که این روایات مربوط به «من استقر علیه الحج» است.
در روایت صحیحه برید آمده: «فی رجل خرج حاجاً و معه جمل و له نفقة فی الزاد و مات فی الطریق»، امام(عليهالسلام) فرمود: «إن کان صرورة ثم مات فی الحرم فقد اجزء عنه حجة الاسلام و إن کان مات و هو صرورة قبل أن یحرم جعل جمله و زاده و نفقته و ما معه فی حجة الاسلام»[5]؛ یعنی اگر تا حال حج نرفته، البته «صروره»؛ اعم از این است که برایش مستقر باشد یا نه؟ شما خیال نکنید «إن کان صرورة» یعنی «من لم یستقر علیه الحج»، صروره یعنی کسی که تا حالا نرفته، اولین بار است که میرود، اعم از این است که حج برایش مستقر باشد یا نه؟
دیدگاه فقیهان در مسئله
1. قول اول که از مقنعه، مبسوط، نهایه، قواعد علامه و مرحوم نراقی هم همین قول را اختیار کرده، این است که ولو اینکه حج برایش مستقر نیست، اما اگر قبل دخول الحرم یا قبل الاحرام بمیرد، باید این حج از طرف او قضا بشود. پس کسی که «لم یستقر علیه الحجّ» مانند مستقر الحجّ است و همان طوری که «لمن استقر» ورثهاش اگر قبل از احرام یا قبل دخول الحرم مُرد قضا واجب است بر این آدم هم ورثهاش باید قضا کنند.
2. قول دوم که صاحب جواهر و برخی دیگر اختیار میکند این است که «یستحب منه القضاء»؛ بهتر این است که ولیاش از او قضا کند و مرحوم سید در عروه گفته اظهر این اقوال همین است.
3. قول سوم این است که نه واجب است و نه مستحب. امام خمینی(قدسسره) در متن تحریر میفرماید: «و لا یجری فی من لم یستقر علیه الحج»؛ یعنی این حکمی که اینجا در این مسئله گفتیم در «من لم یستقر» جریان ندارد، فلا یجب (قول دوم) و لا یستحب (قول سوم) القضا لو مات قبلهما»[6]، نه واجب و نه مستحب است.
[1]. «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ [بن عيسی] عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ ضُرَيْسٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عليهالسلام) قَالَ: فِي رَجُلٍ خَرَجَ حَاجّاً حَجَّةَ الْإِسْلَامِ فَمَاتَ فِي الطَّرِيقِ فَقَالَ إِنْ مَاتَ فِي الْحَرَمِ فَقَدْ أَجْزَأَتْ عَنْهُ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ مَاتَ دُونَ الْحَرَمِ فَلْيَقْضِ عَنْهُ وَلِيُّهُ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ.» الكافي 4- 276- 10، و الفقيه 2-440 - 2915؛ وسائل الشيعة؛ ج11، ص68، ح14261 - 1.
[2]. « وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عليهالسلام) قَالَ: إِذَا أُحْصِرَ الرَّجُلُ بَعَثَ بِهَدْيِهِ إِلَى أَنْ قَالَ قُلْتُ فَإِنْ مَاتَ وَ هُوَ مُحْرِمٌ قَبْلَ أَنْ يَنْتَهِيَ إِلَى مَكَّةَ قَالَ يُحَجُّ عَنْهُ إِنْ كَانَتْ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ وَ يُعْتَمَرُ إِنَّمَا هُوَ شَيْءٌ عَلَيْهِ.» الكافي 4- 370- 4؛ التهذيب 5- 422- 1466؛ وسائل الشيعة؛ ج11، ص69، ح14263-3.
[3]. تحرير الوسيلة، ج1، ص: 383، مسئله 49.
[4]. . «و اما من كانت وظيفته حج القران أو الافراد المتقدم على عمرتهما فان مات في أثناء الحج فلا شبهة بمقتضى النص في الاجزاء عن حجه لأنهما أيضا من مصاديق حجة الإسلام المذكورة في الروايات و اما الاجزاء عن عمرتهما فمشكل لان الحج و العمرة فيهما عملان مستقلان بخلاف حج التمتع الا ان يقال بان ظاهر الاجزاء عن حجة الإسلام هو الاجزاء عن كليهما لان عنوان حجة الإسلام يطلق على المجموع و ان كانا عملين مستقلين و قد نفى السيد- قده- في العروة ابتداء البعد عن الاجزاء و ان استشكل فيه أخيرا.» تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج؛ ج1، ص: 299.
[5]. «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(عليهالسلام) عَنْ رَجُلٍ خَرَجَ حَاجّاً وَ مَعَهُ جَمَلٌ لَهُ وَ نَفَقَةٌ وَ زَادٌ فَمَاتَ فِي الطَّرِيقِ قَالَ إِنْ كَانَ صَرُورَةً ثُمَّ مَاتَ فِي الْحَرَمِ فَقَدْ أَجْزَأَ عَنْهُ حَجَّةُ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ كَانَ مَاتَ وَ هُوَ صَرُورَةٌ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ جُعِلَ جَمَلُهُ وَ زَادُهُ وَ نَفَقَتُهُ وَ مَا مَعَهُ فِي حَجَّةِ الْإِسْلَامِ فَإِنْ فَضَلَ مِنْ ذَلِكَ شَيْءٌ فَهُوَ لِلْوَرَثَةِ إِنْ لَمْ يَكُنْ عَلَيْهِ دَيْنٌ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ إِنْ كَانَتِ الْحَجَّةُ تَطَوُّعاً ثُمَّ مَاتَ فِي الطَّرِيقِ قَبْلَ أَنْ يُحْرِمَ لِمَنْ يَكُونُ جَمَلُهُ وَ نَفَقَتُهُ وَ مَا مَعَهُ قَالَ يَكُونُ جَمِيعُ مَا مَعَهُ وَ مَا تَرَكَ لِلْوَرَثَةِ إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَلَيْهِ دَيْنٌ فَيُقْضَى عَنْهُ أَوْ يَكُونَ أَوْصَى بِوَصِيَّةٍ فَيُنْفَذَ ذَلِكَ لِمَنْ أَوْصَى لَهُ وَ يُجْعَلَ ذَلِكَ مِنْ ثُلُثِهِ.» الكافي 4- 276- 11؛ التهذيب 5- 407- 1416؛ الفقيه 2- 440- 2916؛ وسائل الشيعة؛ ج11، ص: 68، ح 14262- 2.
[6]. تحرير الوسيلة، ج1، ص: 383، مسئله 49.
نظری ثبت نشده است .