موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۱۲/۲۰
شماره جلسه : ۸۲
-
خلاصه بحث گذشته
-
قاعده اولیه در مسئله
-
بررسی جریان قاعده الزام در مسئله
-
دیدگاه برگزیده در قاعده «إلزام» و تطبق آن بر ما نحن فیه
-
دیدگاه والد معظَّم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که اگر یک اهلسنت در زمانی که مخالف بوده و شیعه نبوده حج را انجام داده و بعد استبصار پیدا کرده و شیعه شد، آیا بعد از استبصار باید حجّش را اعاده کند یا نه؟ عرض کردیم مشهور قریب به اتفاق میگویند اعاده لازم نیست، در مقابل مشهور ابن جنید و ابن براج میگویند باید اعاده کند. در اینجا دو بحث مطرح میشود:1. یک بحث این است که مستند مشهور چیست و مستند ابن جنید و ابن براج چیست؟
2. بحث دیگر آن است که در اینجا قاعده چه اقتضائی دارد. ابتدا به عنوان قاعده بحث را مطرح کرده و بعد وارد مستند روایی شویم.
قاعده اولیه در مسئله
بررسی جریان قاعده الزام در مسئله
مرحله اول
مرحله دوم
1. تعبیر «لکل قومٍ نکاح» در روایات یکی از مصادیق قاعده الزام است، اگر یک مرد کافری با یک زن کافرهای روی مذهب خودشان نکاح کردند، یعنی نه عقد ازدواجی خواندند و نه هیچی، اینجا مسلمان حق ندارد با آن زن ازدواج کند و عنوان ذات بعل را پیدا میکند.
2. کفار خرید و فروش خمر کرده و خمر را مباح و معاملهاش را صحیح میدانند. حال اگر شما یک خانهای را به یک کافری بفروشید که این کافر تنها راه درآمدش از خرید و فروش خمر است و هیچ راه دیگری ندارد (شما خانه را به او فروختید و او هم از این پول به شما داد)، معامله صحیح است و پولی هم که شما میگیرید ملک شما میشود و طبق قاعده إلزام هیچ اشکالی ندارد.
3. طبق قاعده الزام شما میتوانید میته را به «من یستحلّه» بفروشید و معامله کنید، طبق مذهب ما فروض میته «بمن یستحلّه» باطل است، اما طبق مذهب کفار مانعی ندارد. تا این مرحلهاش تقریباً بین محققین از فقهای معاصر هم مورد قبول است.
مرحله سوم
1. شما الآن وارد منزل یک سنی میشوید او که اهل خمس و اینها نیست، بگوئید اهل خمس نیست، خوردن از این غذا اشکال دارد؟ نه، زیرا او طبق مذهب خودش خمس را واجب نمیداند.
2. همه فقها این را قبول داشته و میگویند اخذ ربا از کافر مانعی ندارد؛ زیرا ربا نزد کافر حلال است، دادن و گرفتن آن حلال است، اگر شما یک پولی را به یک کافری قرض دادید و شرط کردید که به شما اضافه بدهد، چیزی که در مذهب ما میگوییم بدتر از زنای با محارم در بیت الحرام است، اما گرفتن ربا از کافر طبق قاعده الزام مانعی ندارد.
بنابراین قاعده الزام را توسعه دادیم، حتی اگر یک امام جماعتی تسبیحات اربعه را یکبار میخواند اما مأموم مقلداً یا اجتهاداً میگوید باید سه بار خوانده شود، چون ما باید آثار صحت بر نماز او بار کنیم میگوئیم اقتدای به او صحیح است، البته تقریباً همه فقها این اقتدا را باطل میدانند ولی روی قاعده الزام صحیح میشود.
محقق خویی در منهاج یازده مورد در فقه برای قاعده الزام آوردند که فروع بسیار جالبی است، مثلاً وقتی میخواهید بر سنی نماز میّت بخوانید باید چهار تکبیر بگوئید و لازم نیست پنج تکبیر بگوئید؛ زیرا چون تکبیر پنجم تکبیر الایمان است و این سنی شیعه نبوده است. لذا چهار تکبیر بیشتر لازم نیست بگوئید؛ یعنی قاعده الزام را فقها جای جای فقه پیاده کردند. ما در رساله قاعده الزام تتبع بیشتری کرده و 40 مورد پیدا کردیم.
دیدگاه برگزیده در قاعده «إلزام» و تطبق آن بر ما نحن فیه
لذا طبق قاعده، هم استصحاب عدم وجوب الاعاده داریم (و میگوئیم یک عملی انجام داده به حسب مذهب خودش نقصی نداشته و الآن شک میکند اعاده کند یا نه؟ اصل عدم وجوب اعاده است) و هم قاعده إلزام.
دیدگاه والد معظَّم
به نظر ما در اینجا فرض این است که عمل این شخص طبق مذهبش صحیح است. بعداً هم میگوئیم «اذا حجّ المخالف صحیحاً» یک فرضش این است که علی مذهبه صحیحاً است و فرض دیگرش این است که علی مذهبنا صحیحاً است. بعد به مذهب ما میرسیم ولی فعلاً میگوئیم اگر یک سنی بر طبق مذهب خودش همه شرایط را دارد و تنها چیزی که ندارد و از آن محروم است ایمان شرطیت ولایت است، میخواهیم ببینیم آیا اینجا اعاده لازم دارد یا نه؟
بنابراین آنچه که مرحوم والد ما در اثناء بحث مطرح میکنند اولاً خروج از فرض است، البته یک رشحاتی از این در کلمات مرحوم خوئی هم وجود دارد و میفرماید بالأخره وضویش باطل است، در نزد چه کسی باطل است؟ در نزد خودش که صحیح است و در نزد ما باطل است. الآن یک سنی وقتی زنش را سه طلاقه کرد کسی میگوید جاهل و قاصر و مقصر را تفصیل بدهید؟! سنی زنش را سه طلاقه میکند این میتوانسته تحقیق کند مذهب حقه را پیدا کند، طبق مذهب حقه امامیه این سه طلاقه فی مجلسٍواحد باطل است و این کار را نکرد، جاهل مقصر است و زنش را سه طلاقه کرد فی مجلس واحد، شیعه میتواند با آن زن ازدواج کند یا نه؟ شیعه میگوید این طلاق باطل است و مشهور میگویند هیچ چیز واقع نمیشود. روی قاعده الزام فرقی بین اینکه او جاهل قاصر باشد یا مقصر باشد نیست.[2]
جمعبندی
برای مرحله سوم بر حسب ترتیب باید ببینیم ایمان آیا شرط در صحت است یا خیر؟ قبلاً ادله شرطیت اسلام در صحت عبادت را خواندیم و باید بحث کنیم که آیا ایمان هم شرط در صحت است یا نه؟ منتهی ما میگذاریم این بحث روایات این مسئله تمام شود، بعد آن قاعده شرطیت صحت ایمان در عبادات را هم بحث میکنیم.
[1] . «الثانية في مورد هذا الحكم الذي يكون على خلاف القاعدة لأن مقتضاها هو وجوب الإعادة لأن الحج الصادر من المخالف و ان كان صحيحا باعتقاده و على حسب مذهبه الا انه باطل نوعا و لا أقل من بطلان وضوئه من جهة غسل الرأس مكان المسح و من بعض الجهات الأخرى و هو يستلزم بطلان الطواف و صلوته المستلزم لبطلان الحج و من المعلوم اقتضاء البطلان للزوم الإعادة فمقتضى القاعدة اللزوم.» تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج؛ ج1، ص: 316.
[2] . نکته: در زمان مرحوم والد ما از مقلدین ایشان مخصوصاً در آذربایجان که جمعیت شیعه زیادی دارد، میپرسیدند یک زنی هست شوهرش این را طلاق قانونی داده، پنج شش سال هست که رفته و نیست، ولی طلاقی که در حضور عدلین باشد، صیغه طلاق جاری شده باشد نبوده! اینها باید چکار کنند؟ الآن هم فکر میکنم همینطوری عمل میکنند که فقها میگویند باید یک طلاق ولایی داده شود. من به مرحوم والد عرض کردم قاعده الزام اینجا میآید. در همین روایات قاعده الزام یک موردی هست که کسی به حضرت عرض کرد که این را گفت حین طلاق، آیا واقع شده یا نه؟ حضرت میفرماید: «إنما عنی بذلک الطلاق»، من عرض کردم این مردی که بر اساس قانون طلاق میدهد، «عنی بذلک الطلاق»، منتهی عدلین نیست و باید آثار صحت برایش بار کنیم. یک وقتی در محضر یکی از مراجع بزرگوار که الآن هم حیات دارند بودم، یکی از مقلدین ایشان پرسید که آیا یک سنی میتواند با یک دختر شیعه عقد موقت کند یا نه؟ ایشان فرمود مانعی ندارد، روی اطلاق ادله عقد متعه فرمود مانعی ندارد یک مرد سنی یک دختر شیعه را عقد موقت کند. من به ایشان عرض کردم پس با قاعده الزام چکار میکنید؟ ایشان فرمود ربطی به قاعده الزام ندارد، عرض کردم چرا، این سنی اعتقاد به بطلان این عقد دارد؛ چون این عقد موقت را حرام و باطل میداند ما باید الزامش کنیم که حق ندارد با دختر شیعه عقد موقت کند. ایشان یک تأملی کردند و بعد عرض کردم شما این قاعده را یک تأمل بیشتری بفرمائید. اما روایت داریم. یک شبهاتی در قاعده الزام است که بسیار دقیق است که چرا از این طرف جاری نمیشود و از آن طرف جاری میشود. اتفاقاً یک روایت صحیحهای از امام هشتم علیه السلام داریم که فرمودند: «المتعة حلالٌ علی من عرفها و حرام علی من جهلها»؛ یعنی کسی که متعه را باطل میداند برایش حرام است و حق ندارد انجام بدهد. من عرض کردم این روایت بر اساس قاعده الزام است. بدانید ائمه: گاهی اوقات قاعده را اشاره کردند و گاهی هم حکم را فرمودند بدون اینکه اشاره به قاعده داشته باشند. این روایت «المتعة حلالٌ علی من عرفها و حرامٌ علی من جهلها»، این بر اساس قاعده الزام است. کسی که در فقه قاعده الزام را کار نکرده باشد فقیه نیست! قاعده الزام یک قاعده بسیار مهم است و به نظر من مهمترین قاعده سیاسی اسلام است که در برخورد با کفار، در برخورد با مذاهب دیگر، اگر ما قاعده الزام را جاری کنیم با شرایطش، خیلی مسئله فرق میکند.
نظری ثبت نشده است .