موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۹/۱۲
شماره جلسه : ۴۴
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی معنای «عبادت» در روایت اول
-
بررسی معانی سهگانه «عبادت» در روایت
-
روایت دوم
-
بررسی سند روایت
-
معنای واژه «عینٌ» در مورد راویان
-
بررسی وثاقت عمرو بن ابیالمقدام
-
بررسی متن روایت
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در دلیل پنجم شرطیت اسلام در صحت عبادات است که دلیل پنجم روایاتی است که از این روایات استفاده میشود کسی که ایمان به امیرالمؤمنین و ائمه معصومین علیهم السلام نداشته باشد عبادتش عبادت غیر خداست و عنوان ضلال را دارد. عرض کردیم به نظر ما دلالت این روایت (که یک روایت را خوانده[1] و یک روایت هم باقی مانده) تام است. در روایت آمده است: «إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ يَعْرِفُ اللَّهَ فَأَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفُ اللَّهَ فَإِنَّمَا يَعْبُدُهُ هَكَذَا ضَلَالًا». البته شاید مراد از عبادت و معرفت در اینجا کمال عبادت یا کمال معرفت باشد.بررسی معنای «عبادت» در روایت اول
ممکن است بگوئیم یک عبادت لغوی داریم، یک عبادت عرفی و یک عبادت فقهی و حتی یک عبادت قرآنی داریم. برخی از این آیات قرآن را مراجعه کردم مثلاً آیه شریفه: «أفرأیت من اتخذ إلهه هواه»[2]؛ عبادت یعنی انسان یک چیزی را اله و معبود خودش قرار بدهد، «یا أبت لا تعبد الشیطان إن الشیطان کان للرحمن عصیّاً»[3]، یا آیات دیگری که از آن به خوبی استفاده میشود که عبادت در قرآن یک مقداری از آن عبادت فقهی وسیعتر است.
بنابراین نمیتوان گفت یک عبادت فقهی داریم و یک عبادت اعتقادی و عبادت فقهی همین صحت و اسقاط قضا و ادا است. عبادت قرآنی دایرهاش وسیعتر است، در دعای امام سجاد(عليهالسلام) میگوییم: «و عَبِّدنی لک و لا تُفسِد عبادتی بالعُجب»[4]؛ عبادت من را با عجب و خودپسندی فاسد نکند که هیچ فقیهی نمیگوید که عجب مانع از صحت عبادت است.
بررسی معانی سهگانه «عبادت» در روایت
1. اول اینکه امام(عليهالسلام) در اینجا کمال عبادت و معرفت را بیان میکند؛ یعنی کسی که کمال معرفت دارد کمال عبادت دارد، آیا این احتمال در این روایت درست است یا نه؟ در اشکال بر این معنا میگوییم چند قرینه بر خلاف آن وجود دارد: اولاً، سائل میپرسد: «فما معرفة الله»، امام علیه السلام نمیخواهد آنجا کمال معرفت را معنا کند، بلکه اصل معرفت را بیان میکند، حضرت میفرماید: اصل معرفت به خدا تصدیق خداست، تصدیق رسول خداست، اعتقاد به ولایت امیرالمؤمنین(عليهالسلام) و برائت از دشمنان ایشان است؛ یعنی اگر در روایت قرینه داشتیم بر اینکه امام علیه السلام در مقام بیان کمال است (یعنی کمال العبادة را کسی دارد که کمال المعرفة را دارد) این احتمال درست بود، اما امام(عليهالسلام) اصل المعرفه را بیان میکند.
2. عبادت در این روایت عبادت فقهی نیست بلکه عبادت اعتقادی است. این تعبیر خیلی دقیق نیست، میتوانیم بگوییم یک عبادت به حسب اصطلاح قرآن داریم که دایره معبود و عبادت، اعم از عبادت فقهی است. اشکال این احتمال آن است که امام(عليهالسلام) در این روایت میفرماید: «من لا یعرف الله یعبده هکذا»، اشاره به عبادت اهل سنت دارند. «یعبده هکذا»؛ یعنی اینها اصلاً معرفت به خدا را ندارند. بعد تأکید میکند یا تمییز میآورد که اگر بپرسید «هکذا» یعنی چه؟ باز امام(عليهالسلام) به عنوان تمییز میفرماید «ضلالاً»، یا در بعضی از روایات دیگر این است که «یعبد غیر الله»؛ خیال میکنند که خدا را عبادت میکنند، اینها غیر الله را عبادت میکنند.
بنابراین نمیشود گفت که در این روایت عبادت، عبادت غیر فقهی مراد است، بلکه امام(عليهالسلام) ضابطه میدهند کسی که ولایت ندارد نمیتواند خدا را عبادت کند، مثل اینکه کسی که برای خدا شریک قائل است، مگر این شخص میتواند خدا را عبادت کند؟! نمیتواند، کسی که خدا را محدود بداند باز نمیتواند خدا را عبادت کند؛ یعنی عبادت فقهی هم نمیتواند، البته بعضی جاها قدر مشترک هم دارند نه عبادت قرآنی و نه عبادت فقهی.
3. مراد از عبادت در روایت، عبادت فقهی است که به نظر ما روایت ظهور خوبی در همین عبادت فقهی دارد. مؤید این احتمال آن است که طبق آیات شریفه قرآن ممکن است ایمان به خدا و به رسول خدا(صلياللهعليهوآله) داشته باشیم، مثلاً «إن الذین آمنوا و عملوا الصالحات»[5] از حیث قرآنی ایمان به خدا و پیامبر است، «إنما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا»[6]؛ یعنی «آمنوا» به خدا و رسول خدا، هرچند میگوییم مصداقش امیرالمؤمنین(عليهالسلام) و ائمه معصومین(عليهمالسلام) است، اما این نوع روایات که تصدیق به ولایت امیرالمؤمنین(عليهالسلام) را کنار شهادت به خدا و رسول قرار میدهند در روایت ائمه(عليهمالسلام) آمده است. این هم از شؤون مقام تشریع ائمه(عليهمالسلام) است.
به بیان دیگر، اگرچه ممکن است از برخی آیات قرآن هم استخراج کنیم ولی خود ائمه(عليهمالسلام) میفرمایند: معرفة الله که شرط برای عبادت است تصدیق به خداست. در اینجا اصل التصدیق مراد است نه کمال تصدیق، اصلاً نمیتوانیم بگوییم این روایت برای کمال معرفت است؛ چون اگر بخواهد کمال معرفت باشد با اصل تصدیق سازگاری ندارد، باید بگوئیم اصل التصدیق و آن یقین درجه بالا، آن میشود کمال المعرفة وگرنه یک کسی میگوید: من میدانم خدا هست، اما از اوصاف خدا خبری ندارم و چیزی نمیدانم.
لذا اصل تصدیق مراد است که خدا هست، اما این خدا چه اوصاف جمالیه و جلالیه دارد و فرقش چیست، اینها برای اوحدیِ از افراد حاصل میشود، برای آنهایی که میخواهند کمال معرفت پیدا کنند، ولی اینجا اصل معرفت مراد است. پس ما یک ایمان به معنای ولایت امیرالمؤمنین(عليهالسلام) داریم که در روایات و در فقه ما زیاد آمده و به حسب این روایات بعضی از آیات قرآن بر این معنا هم تطبیق داده میشود، ولی اصطلاح اولی ایمان در قرآن، ایمان به خدا و رسول خداست، ایمان به مبدأ و معاد است و مراتبی که این ایمان دارد.
نکته شایان ذکر آن است که غیر از صاحب حدائق1 همه فقها میگویند اهلسنت محکوم به طهارتاند، اما صاحب حدائق1 اینها را نجس میداند، ولی میگوییم معیار وقتی اسلام ظاهری است و این معیار کافی است و حالا اینجا هم که میخواهیم بحث کنیم یک وقت میگوئیم اسلامی که شرط در عبادت است چیست؟ آیا فقط اسلام ظاهری است؟ از این روایات استفاده میشود که هم اسلام و هم ایمان، این روایتی که الآن خواندیم و معنا میکنیم میگوئیم اگر این را نداشت این عبادتش باطل است، پس به طریق اولی اگر اسلام ظاهری نداشت عبادتش باطل است.
روایت دوم
بررسی سند روایت
معنای واژه «عینٌ» در مورد راویان
1. عین تأکید توثیق است؛ یعنی آن ثقه بودنش را تأکید میکند، لذا یکی از الفاظ توثیق است.
2. نظر دوم این است که از الفاظ تعدیل است، «عینٌ» یعنی «عدلٌ».
3. قول سوم این است که از توثیق پائینتر و مدح است، منتهی یک مدح قابل اعتنا نه معمولی.
4. قول چهارم این است که وقتی میگویند «عینٌ»، نه توثیق است نه تعدیل است، بلکه میخواهد بگوید در زمان خودش «کان عیناً من الاعیان»؛ یعنی از اشراف، بزرگان و عیون قوم است.
به نظر ما عنوان چهارم صحیح است؛ یعنی از کلمه «عینٌ»، نه تعدیل استفاده میشود و نه توثیق، نه مدح، بلکه یعنی در زمان خودش از بزرگان و مشارٌ إلیه بوده، مگر اینکه بگوئیم کسانی که از اعیان هستند دیگر نیازی به تعدیل ندارند.
بررسی وثاقت عمرو بن ابیالمقدام
بنابراین علامه در قسم اول کتاب خلاصه که قسمی برای موثقین است این مطلب را میگوید، منتهی ایشان در قسم دوم میگوید: عمرو بن ثابت بن هرم ابوالمقدام الحداد.[11] در اینجا استفاده میشود که عمرو پسر ثابت است، ولی باز نمیگوید ثابت بن هرمز بلکه میگوید ثابت بن هرم.
نکته قابل توجه آن است که ما دو نفر «ثابت» ندارم، معلوم میشود که نساخ وقتی داشتند مینوشتند اشتباهی بین هرمز و هرم شده وگرنه اینها یکی است، ولی بحث این است که این ثابت بن هرمز خودش توثیق ندارد و عمرو پسر او است. پس علامه حلی در خلاصه در قسم اول میگوید عمرو بن ابی المقدام، در قسم دوم میگوید عمرو بن ثابت بن هرم ابوالمقدام الحداد، همه اینها را میآورد که معلوم میشود این هرم همان هرمز بوده، منتهی میگوید: «روی عن علی بن الحسن عن ابی جعفر و ابی عبدالله(عليهمالسلام)»، بعد میگوید: «ضعیفٌ جداً قاله ابن الغضائری»؛ ابن غضائری او را تضعیف کرده، «اما و قال فی کتابه الآخر»؛ ابن غضائری در یک کتابی که درباره ضعفا دارد میگوید: «عمرو بن ابی المقدام ثابت العجلی طعنوا علیه من جهةٍ و لیس عندی کما زعموا و هو ثقةٌ»؛ یعنی همان حرفی که علامه خودش در قسم اول آورده است.
به نظر ما چون توثیقات متأخرین مورد قبول است، همین که علامه حلی1 در قسم اول عمرو بن ابی المقدام را توثیق کرده برای ما کافی است (قبلاً هم مفصل بحث کردیم که چرا توثیق متأخرین را میپذیریم)، لذا روایت از این جهت به نظر ما معتبر است.
بررسی متن روایت
پس این روایات میگوید: کسی که ایمان نداشته باشد عبادتش باطل است و به طریق اولی کسی که اسلام ندارد (یعنی کافر) عبادتش باطل است.
[1] . «الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ7 إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ يَعْرِفُ اللَّهَ فَأَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفُ اللَّهَ فَإِنَّمَا يَعْبُدُهُ هَكَذَا ضَلَالًا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ تَصْدِيقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِيقُ رَسُولِهِ9 وَ مُوَالاةُ عَلِيٍّ7 وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى: وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَكَذَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.» الكافي (ط - الإسلامية)، ج1، ص: 180، ح 1.
[2] . سوره جاثیه، آیه 23.
[3] . سوره مریم، آیه 44.
[4] . الصحيفة السجادية، ص: 92، دعای 20.
[5] . سوره بقره، آیه 277.
[6] . سوره مائده، آیه 55.
[7] . الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج1، ص: 181، ح 4.
[8] . رجالالنجاشي/بابالميم/353، شماره 946.
[9] . رجالالنجاشي/بابالعين/ومنهذا.../290، شماره 777.
[10] . «عمرو بن أبي المقدام: روى الكشي بإسناده متصل إلى أبي العرندس عن رجل من قريش: أن الصادق عليه السلام قال عنه: هذا أمير الحاج. و هذه الرواية من المرجحات و لعل الذي وثقه ابن الغضائري و نقل عن بعض أصحابنا تضعيفه هو هذا.» الخلاصةللحلي ص : 120، شماره 696.
[11] . «عمر بن ثابت: بالثاء أولا بن هرم أبو المقدام الحداد مولى بني عجلان كوفي روى عن علي بن الحسين و أبي جعفر و أبي عبد الله صلوات الله و سلامه عليهم ضعيف جدا قاله ابن الغضائري و قال في كتابه الآخر عمر بن أبي المقدام ثابت العجلي مولاهم الكوفي طعنوا عليه من جهة و ليس عندي كما زعموا و هو ثقة.» الخلاصةللحلي ص241، شماره 285.
نظری ثبت نشده است .