موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۳/۹
شماره جلسه : ۱۰۶
-
خلاصه بحث گذشته
-
دیدگاه محقق خویی
-
ادامه روایات
-
روایت چهارم
-
بررسی روایت
-
نکته اول
-
نکته دوم
-
جمعبندی روایت
-
نکاتی درباره عظمت علمی امام خمینی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در روایاتی است که مشتمل بر عدم جواز خروج زن از خانه مگر به اذن زوجش است. باید دید آیا از این روایات یک اطلاق موسعی استفاده میشود که بگوئیم مرد مطلقا میتواند ممانعت کند از خروج زن از بیت و زن اگر بخواهد از بیت خارج شود مطلقا باید استیذان از شوهر کند ولو منافات با حق زوجیّت نداشته باشد، یا اینکه این روایات محمول بر آنجایی هست که منافات با حق زوجیت دارد؟ در نتیجه به قول مرحوم خوئی از مصادیق نشوز میشود؛ یعنی وقتی مردی به زنش میگوید در خانه بمان برای تمکین یا برای ادای حق زوجیت، اینجا اگر از منزل خارج شد خودش مصداق برای حق نشوز است.دیدگاه محقق خویی
«فإن هذا المقدار مما قام علیه الدلیل»؛ یعنی اگر زن عملی انجام بدهد که منافات با حق زوج دارد این مصداق نشوز است و دلیل به همین مقدار دلالت دارد، «و علیه یحمل ما ورد فی بعض الاخبار من حرمة الخروج بغیر الاذن»؛ این روایاتی که داریم که زن اگر بدون اذن خارج شود حرام است، باید بر فرضی حمل کنیم که صدق نشوز میکند، «فإن المراد بحسب القرائن خروجاً لا رجوع فیه بنحو یصدق معه النشوز»، خروجی که صدق نشوز کند، البته اینجا «لا رجوعَ فیه» هم آوردند اما این دخالتی ندارد، ممکن است زن بگوید من دو ساعت میخواهم با دوستانم بروم صدق نشوز کند اما به منزل برمیگردد. لذا اینگونه نیست که در نشوز به منزل برنگردد!
بعد میفرماید: «و کیف ما کان فلا دلیل علی أنّ مطلق الخروج عن البیت بغیر الاذن محرمٌ علیها»؛ ما دلیل نداریم که مطلق خروج بدون اذن حرام است، «ولو بأن تضع قدمها خارج البیت لرمی النفایات مثلاً»؛ میخواهد زبالهها را بیرون از خانه بگذارد اگر مرد بگوید اجازه نمیدهم حق ندارد این کار را بکند نمیشود گفت این هم حرام است.
ادامه روایات
روایت چهارم
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ الْحَضْرَمِيِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام قَالَ: إِنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعليهوآله خَرَجَ فِي بَعْضِ حَوَائِجِهِ فَعَهِدَ إِلَى امْرَأَتِهِ عَهْداً أَنْ لَا تَخْرُجَ مِنْ بَيْتِهَا حَتَّى يَقْدَمَ قَالَ وَ إِنَّ أَبَاهَا قَدْ مَرِضَ فَبَعَثَتِ الْمَرْأَةُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلیاللهعليهوآله تَسْتَأْذِنُهُ أَنْ تَعُودَهُ فَقَالَ لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَثَقُلَ فَأَرْسَلَتْ إِلَيْهِ ثَانِياً بِذَلِكَ فَقَالَ اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَمَاتَ أَبُوهَا فَبَعَثَتْ إِلَيْهِ أَنَّ أَبِي قَدْ مَاتَ فَتَأْمُرُنِي أَنْ أُصَلِّيَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَا اجْلِسِي فِي بَيْتِكِ وَ أَطِيعِي زَوْجَكِ قَالَ فَدُفِنَ الرَّجُلُ فَبَعَثَ إِلَيْهَا رَسُولُ اللَّهِ صلیاللهعليهوآله أَنَّ اللَّهَ قَدْ غَفَرَ لَكِ وَ لِأَبِيكِ بِطَاعَتِكِ لِزَوْجِكِ.[1]
در مورد عبدالله بن القاسم الحضرمی گفتند «کذابٌ»[2] «واقفیٌ»[3]، پس حدیث از جهت سند اعتباری ندارد. در زمان پیامبر مرد انصاری با زن خود عهد میکند که از خانه بیرون نرو تا اینکه برگردم. پدر این زن مریض شد، زن از پیامبر اجازه گرفت که اجازه میدهید که پدرم را عیادت کنم یا نه؟ پیغمبر فرمود: «لا، إجلسی فی بیتک و اطیعی زوجک»، بیماری پدر زن خیلی سنگین شد. زن دوباره خدمت پیامبر فرستاد و گفت پدرم مریض است. حضرت همان جواب را داد. «فمات أبوها»؛ پدرش مُرد. کسی را خدمت پیامبر فرستاد و گفت: پدرم مُرده اجازه میدهی که من بر او نماز بخوانم، پیغمبر فرمود نه. پدر را دفن کردند. بعد پیغمبر وقتی شنیدند پدر را دفن کردند کسی را فرستادند سراغ این زن و فرمودند: «إن الله قد غفر لک لأبیک بطاعتک لزوجک»؛ خدا به خاطر اینکه تو از شوهرت اطاعت کردی هم خودت را بخشید و هم پدرت را.
بررسی روایت
نکته اول
من در میان اقوال ندیدم کسی به این قول تصریح کند ولی میشود از دل این روایات، اگر آن مطلب محقق خوئی را نگوئیم در مرحله بعد بگوئیم نهی شوهر موجب مخالفت است و مخالفت عرفاً نشوز میآورد و با فرض نهی بگوئیم اشکال دارد، ولی خروج از خانه محتاج به اذن باشد این را اثبات نمیکند.
نکته دوم
پس معلوم میشود یک مرتبه بالایی است و آنقدر مسئله تبعیت زن از مرد در اسلام مطرح است که در این تعابیر قرار گرفته است؛ یعنی ما از این تعبیر پیامبر میتوانیم بفهمیم که «لیس علی حدّ الوجوب»، اما این عمل از بسیاری از واجبات نتیجه بالاتری دارد و ما این را قبول میکنیم، این نکته مهمی است. ما یک وقت میگوئیم دین میگوید نه، زن لازم نیست از مرد تبعیت کند و فقط در آن دایره زوجیت، مثل اینکه بعضی از کسانی که ازدواج میکنند همان روزهای اول میگویند زن چه وظیفهای دارد و مرد چه وظیفهای دارد؟ و میخواهند زندگی را بر اساس مرّ وظایف شرعی تشکیل بدهند! این زندگی به سامان نمیرسد.
اسلام میگوید یک سری امور هست که حتی ملاکش از بعضی از واجبات بالاتر است اما واجب نیست، میگوید من واجب نمیکنم که تو اذن بگیری، اما اگر اذن گرفتی اثرش از صد تا نماز برای تو بالاتر است، این را میتوانیم از این روایات به خوبی بفهمیم که با قطع نظر از صناعت فقهی که ما به چه نتیجه فقهی میخواهیم برسیم آیا اطلاق را بفهمیم یا آن فرمایش محقق خوئی و نائینی، اما میشود از روایات فهمید که اگر زن از شوهرش تبعیت کند مطلقا این یک ملاکی دارد که در فرض وجوبش هم نیست.
بنابراین یک وقتی در بعضی از بحثهای اصولی در اینکه آیا مستحب میتواند با واجب تزاحم کند، ما گفتیم من حیث التکلیف نمیتواند تزاحم کند، آن وجوبی است و این استحبابی است، اما ممکن است یک عمل مستحبی از واجب بالاتر باشد، مثلاً بگوئیم ملاک نماز شب بالاتر از نماز صبح است، خود اینکه شارع بنا دارد بر اینکه این زوجیّت بماند و یکی از راههای ماندن تبعیت است؛ یعنی واقعاً در خانههایی که زن تابع مرد است، البته باز کنارش نمیخواهیم بگوئیم مرد هر ظلمی بخواهد به این زن بکند، نه! روی مصالحی که تشخیص میدهد میگوید این کار را بکن، این را بخر، اینجا برو، آنجا نرو، در اینجا مسلم اگر زن تبعیت کند بناء این خانواده استمرار پیدا میکند.
لذا اگر ما قرینه آوردیم بر اینکه واجب نیست اما نمیخواهیم نفی این جهتش را کنیم. امروز یک عده از زنها میگویند فقه را برای ما بگوئید چه میگوید؟ مثلاً فرمایش محقق خوئی را میگوئیم. مثلاً میگوییم در یک معامله مضطرّ به عنوان فقهی میگوئیم فرشی که ده میلیون ارزش دارد اگر این مالک به خاطر مریضی بچهاش پول نیاز دارد و این فرش را یک میلیون فروخت معامله صحیح است و هیچ فقیهی نمیگوید این معامله باطل است، ولی قطعاً شارع در این معامله و در این پول برکت قرار نمیدهد. در اینجا هم میگوئیم من حیث نظر فقهی ما ممکن است به همین نتیجه محقق خوئی برسیم، شاهدش همان کبری بودن صدر روایت حدیث اول باب 79 است و قرائن دیگر.
ولی این جهت هم نباید بگوئیم که اگر ما سخن محقق خوئی را زدیم مطلقا لازم نیست، اگر میخواهی زندگیات بماند، اگر میخواهی غفران الهی شامل حال تو بشود، اگر میخواهی نگاه خدا شامل حال تو بشود، پس از شوهرت مطلقا تبعیت کن.
جمعبندی روایت
1. نکته اول این است که مورد روایت نهی است؛ یعنی از روایت استفاده نمیکنیم که زن هر وقت از خانه بیرون برود اذن مرد لازم است.
2. نکته دوم تعلیل «إن الله قد غفر لک و ابیک»، از این تعبیر میفهمیم اینکه پیامبر فرموده «اجلسی فی بیتک» به عنوان لزوم فقهی نیست، بلکه ارشاد به این مطلب بوده است: در خانهات بنشین، از شوهرت اطاعت کن، پیامبر دنبال این بوده که این زن به آن غفران مهم هم خودش و هم پدرش برسد. لذا از تعلیل این مطلب را به خوبی استفاده میکنیم. لذا این «اجلسی» وجوب فقهی نیست؛ یعنی با قرینه تعلیل «إن الله قد غفر لک» ظهور در این دارد که پیامبر ارشاد کردند او را که اگر بنشینی. پیامبر برای آن مقام بالا فرموده «اجلسی»، پس «اجلسی» عنوان وجوب فقهی را ندارد یا لااقل مشکوک است.
3. نکته سوم (که مرتبط با نکته دوم است) آن است که ما متن روایات را باید با مجموعه ضوابط دیگری که داریم از جمله اینکه یک چیزی بر خلاف فطرت نباشد، از جمله اینکه یک چیزی بر خلاف خود سنّت هم باشد، یک کسی میگوید «عیادة المریض مستحبةٌ» مگر در جایی که زوج منع کند.
کسانی که قائل به این هستند که اذن زوج علی الاطلاق لازم است این سخن را میزنند ولی همین که زن بفرستد که پدرم مریض شده و من میخواهم عیادت کنم و شوهرش هم به مسافرت رفته، اینجا نمیتوانیم بگوئیم از باب منافات با حق زوجیت است؛ یعنی اینجا مرحوم خوئی نمیتوانند از راه مسئله تنافی و حق زوجیت وارد شوند، شوهرش مسافرت است. مخصوصاً تجار قدیم شش ماه سفر میرفتند و شش ماه میآمدند میماندند، سفرهای قدیم لااقل یک ماه طول میکشید، این پدرش هست و مرضش هم منجر به موت میشده، اصلاً نمیشود قبول کرد که پیغمبر از نظر فقهی گفته باشد که حق نداری بروی این مشکل میشود، معلوم میشود که دنبال یک کمالی برای این زن بوده و دنبال این بوده که آن مرتبه عالیه را تحصیل کند.
نکاتی درباره عظمت علمی امام خمینی
واقعاً یک مظلومیت علمی برای امام در حوزهها میبینیم و این مطلبی است که باید همه تلاش کنیم، تعصب نیست که بگوئیم روی علاقه مفرطی که انسان به امام دارد که من این را میگویم، من واقعاً علاقهام مفرط است و بر این افراطم افتخار میکنم، اما این قضاوتم راجع به مسائل علمی خدا میداند روی علاقه نیست و روی این است که انسان میبیند این مرد چه مقدار عمیق و دقیق بوده و چه مقدار حرف دارد. نسبت به معاصرین خودش بسیار جلوتر بوده اما طوری وانمود کردند در حوزهها که امام نسبت به اقران خودش از جهت علمی عقبتر باشد.
یکی از بزرگان از شاگردان مرحوم خوئی در مشهد بودند که به من خیلی محبت داشتند و من هم خیلی ارادت داشتم خدمت ایشان، در اواخر عمرشان فرمودند من مجدد یک دوره اصول شروع کردم و دارم تقریراتش را مینویسد، گفتم در این دوره اصولتان نمیخواهید مبانی امام را بیان کنید، ایشان گفت مگر آقای خمینی اصول دارد؟! من خیلی تعجب کردم، عین همین تعبیر را داشت با اینکه یک شخصیتی بود که با امام هم بیارتباط نبود و با انقلاب هم بیارتباط نبود،گفتم یعنی چه؟ چه حرفی است که شما میزنید، من برگشتم قم به دفتر نشر امام پیغام دادم که برای ایشان اصول امام را بفرستید، فرستاده بودند، سفر بعد که من رفتم ایشان گفت من از اصول ایشان هیچ خبر نداشتم!
میخواهم بگویم مسئولین حوزه آن توجهی که باید داشته باشند ندارند، من حمل بر غفلت میکنم! چون مسئولین حوزه ما همه انقلابیاند ولی غافلاند و از این مسئله غفلت دارند و یا از مبانی اصولی امام اطلاع ندارند، این مناهج را هر چه من بیشتر کار میکنم امام به عنوان یک متن کتاب درسی نوشته، اصلاً قلم امام در مناهج با قلم امام در کتاب البیع خیلی فرق میکند، پیداست این کتاب به عنوان متن درسی نوشته شده اما در ذهن این آقایان نمیآید که یک بار این مناهج را باز کنند، یا به گروهی بدهند که ببینند، بیائید این را متن قرار بدهید و متأسفانه در اثر این بیتوجهی اصلاً مسئولین حوزه، محلی از اعراب برای مکتب قم نگذاشتند!
قم مرحوم آقای حائری را داشته، آقای حائری خیلی در اصول حرف دارد، مرحوم بروجردی را دارد، اصلاً مبنای اینها نباید مطرح باشد، امروز غالب درسهای خارج مبانی بزرگان نجف است، البته همه ما ریزه خوار اساتید و بزرگان نجف هم هستیم ولی چرا باید این بخش فراموش شود.
به هر حال، واقعاً برای مظلومیت علمی امام خمینی هر کسی به سهم خودش کار کند، شما خیلیهایتان استاد کفایه هستید، بعضی هم که خارج میگویید، در درسها مبانی امام را ببینید، این کتاب البیع امام را من از وقتی مکاسب میخواندم میدیدم، خدا رحمت کند مرحوم آیت الله پایانی (استاد بزرگوار ما رضوان الله تعالی علیه که من خیارات مکاسب را با دو نفر از دوستانمان در ایام تعطیلات، پنجشنبه، جمعه، دهه محرم، ماه رمضان، تا مقداری که ایشان در تابستان قم بود، چون ایشان به اردبیل میرفتند تابستانها، این مرد با آن تواضع فراوانی که داشت و شاگرد پروریای که داشت. ما گاهی اوقات هشت صبح منزل ایشان میرفتند و ساعت یازده بیرون میآمدیم)، در همان بحث خیارات من بحث خیارات امام را هم میبردند و اوایل پیروزی انقلاب هم بود، مرحوم پایانی (هم از شاگردان مرحوم شریعتمداری بود که) در حوزه صبغه انقلابی نداشت ولی بسیار مرد خوش نفسی بود.
حتی آن زمان بعضی از طلاب انقلابی رفته بودند پیش پدر ما که شما چرا اجازه میدهید فلانی درس آقای پایانی برود؟! پدرم فرمودند یک چنین اشکالی شده، گفتم من از ایشان کلمهای علیه انقلاب نشنیدم، علیه امام نشنیدم، بعد به پدرم عرض کردم بالاتر هم عرض کنم که من خیارات امام را میبرم در جلسه درس و به ایشان عرض میکنم این قسمتش را من دیشب مطالعه کردم متوجه نشدم، چون آن زمان میخواندیم، البته حالا هم بعضی از قسمتهایش متوجه نمیشوم، اینقدر عمیق نوشته، اینکه کتاب البیع امام و خیارات امام در حوزهها جا نیفتاده روی مشکل بودنش هست و نه اینکه مطلب ندارد. شما صفحهای را باز نمیکنید که مطلب نداشته باشد. ما به استادمان آقای پایانی عرض میکنیم این را توضیح بدهید، ایشان میگفت اجازه بدهید من امشب ببینم فردا میامد اولاً میفرمود من نمیدانستم اینقدر ایشان دقیق و عمیق بحث کرده، چه مطلب مهمی دارد، گاهی اوقات هم مورد نقض و ابرام قرار میگرفت.
کتابهای امام لااقل در حوزهها باید احیا شود. مسئولین سیاسی ما در کشور نتوانستند افکار سیاسی امام را درست برای نسل امروز بیان کنند، این هم یک ناراحتی و عقده دیگری است که ما داریم. مسئولین حوزوی مقام علمی امام را نتوانستند روشن کنند و مسئولین سیاسی آن افکار و اندیشههای سیاسی امام را. تنها چیزی که گاهی به من امید میدهد این است که وقتی چهارده خرداد میشود رهبری معظم صحبت میکنند دقیقتری مطالب را راجع به امام بیان میکنند، این برای ما امیدبخش است ولی از ایشان که بیائیم سراغ مسئولین دیگر اصلاً فکر سیاسی امام را نه درست میفهمند و نه درست بیان میکنند و نه درست تحلیل میکنند.
[1] . الكافي 5- 513- 1؛ الفقيه 3- 441- 4532؛ وسائل الشيعة؛ ج20، ص: 174، ح 25350- 1.
[2] . رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة، ص: 226، شماره 594.
[3] . رجال الشيخ الطوسي - الأبواب، ص: 341، شماره 5089.
نظری ثبت نشده است .