موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۲/۱۶
شماره جلسه : ۹۰
-
خلاصه بحث گذشته
-
نکاتی در مورد روایات
-
روایت چهارم
-
روایت پنجم
-
روایت ششم
-
روایت هفتم
-
روایت هشتم
-
روایت نهم
-
روایت دهم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
سخن درباره روایاتی است که صاحب وسائل در باب 29 از ابواب مقدمة العبادات ذکر فرموده (که 19 روایت میباشد) که باید بررسی نمود که آیا از این روایات شرطیت ایمان در صحّت عبادات استفاده میشود یا خیر؟نکاتی در مورد روایات
1. در بعضی از این روایات مثل روایت صحیحه محمد بن مسلم ظهور قویتر دارد که با آن روایت در روایات دیگر تصرف میکنیم.[1]
2. نکته دیگر اینکه اگر در مقابل صحیحه محمد بن مسلم یکی دو روایت باشد، امکان تصرف وجود دارد، اما اگر چندین روایت باشد، آیا کثرت در آن طرف قرینه نمیشود بر تصرف در صحیحه محمد بن مسلم؟
3. نکته سوم اینکه کلمه قبول در روایات غیر از قبول در فقه است. قبول در فقه عِدل برای صحت است (یعنی دو عنوان داریم صحت و قبول)، اما در روایات وقتی میگویند قبول یعنی همان صحت (صحیح). لذا وقتی حضرت میفرماید: «فسعیه غیر مقبولٍ»؛ یعنی «غیر صحیحٍ» و کالعدم است.
4. اینکه ایمان شرط برای صحّت عبادات است آیا آن کسی که ایمان ندارد مطلقا (چه قاصر، چه مقصر و چه جاحِد یعنی منکر ولایت) نمازش باطل است یا اینکه ممکن است در بعضی از روایات قیدی در کار باشد؟ باید این روایات را بررسی کنیم تا ببینیم به چه نتیجه نهایی منتهی میشویم.
روایت چهارم
در این روایت، یونس از امام صادق عليهالسلام نقل میکند. یک بحث سندی این است که آیا یونس من دون واسطةٍ میتواند از امام صادق عليهالسلام نقل کند یا نه؟ چون نجاشی میگوید: یونس در ایام هشام بن عبدالملک متولد شده و امام صادق عليهالسلام را بین صفا و مروه دیده «و لم یرو عنه»[3]، از او روایتی هم نقل نکرده، از طرفی عمر یونس هنگام شهادت امام صادق علیه السلام 24 سال بوده و امکان نقل بوده، اما در کتب اربعه فقط همین روایت است که یونس مستقیماً از امام صادق عليهالسلام نقل میکند. لذا احتمال اینکه یک ارسالی در سند باشد وجود دارد، لذا از این جهت مشکل دارد.
یونس میگوید: «قال ابو عبدالله علیه السلام لعباد بن کثیر»، عباد بن کثیر هم عباد بن کثیر صوفی بوده که خیلی هم به امام خرده میگرفته در لباس امام، در اکل امام، در خصوصیات امام. حضرت به او فرمود: «إعلم أنّه لا یتقبل الله منک شیئاً حتّی تقول قولاً عدلاً»؛ بدان که خداوند از تو هیچ چیزی را قبول نمیکند تا اینکه یک قول عدلی را بگوئی. این شخص شیعه نبوده و حضرت به این وضع خواستند بگویند: تو این همه که عبادت میکنی فکر نکنی عبادات تو مورد قبول قرار میگیرد، تو تا قول عدل که یعنی اعتقاد به ولایت ائمه معصومین عليهمالسلام را نداشته باشی، این عبادات تو مورد قبول قرار نمیگیرد. در این روایت نیز عبارت «لا یتقبّل» آمده است.
روایت پنجم
عده کلینی که در جای خودش روشن است، سهل بن زیاد را هم ما موثق میدانیم، لذا سند معتبر است. امام صادق عليهالسلام فرمود: اگر ابلیس به اندازه عمر دنیا سجده کند فایده ندارد، «ما لم یسجد لآدم کما أمره الله عزوجل أن یسجد له»، بعد حضرت این اهلسنت را در زمان خودش تشبیه میکند به این قضیه، «و کذلک هذه الامة العاصیة المفتونة بعد نبیّها6»، امتی که بعد از پیامبر مورد امتحان و اختبار قرار گرفتند، «و بعد ترکهم الامام الذی نصبه نبیّهم لهم فلن یقبل الله لهم عملاً»؛ خدا هیچ عملی را از اینها قبول نمیکند، «و لم یرفع لهم حسنةً»؛ اصلاً هیچ نیکیای را از اینها نمیپذیرد، «حتی یأتوا الله من حیث امرهم و یتولوا الامام الذی اُمروا بولایته و یدخلوا من الباب الذی فتحه الله و رسوله لهم».
در این روایت« لن یقبل» و «لن یرفع» دارد و همچنین «ما نفعه و لا قبله» دارد. چطور اگر شیطان به اندازه تمام دنیا سجده کند «ما نفعه»، یعنی بگوید: این سجده سجدةٌ اما اثر اخروی ندارد و بعد تأکید میکند که خدا از او قبول نمیکند، اهل سنت هم «لن یقبل الله لهم عملاً»؛ هیچ عملی را از اینها قبول نمیکند حتی غیر از واجبات، آن احسانها و نیکیهایی که میکند و اطعامی که میدهند را هم خدا قبول نمیکند.
اینکه ما بگوئیم در واجبات صحتش مفروض باشد، اما ثواب به او نمیدهند اما در غیر واجبات میگوئیم آن عمل کالعدم است، چطور همان طور که در بقیه اعمال میگوئیم کالعدم، در واجباتش هم باید بگوئیم کالعدم.
روایت ششم
جابر همان جابر بن یزید جعفی است، سند روایت معتبر است. امام باقر عليهالسلام فرمود: «من لا یعرف الله»؛ کسی که خدا را نشناسد، «و ما یعرف الامام منّا اهل البیت»؛ امام از ما اهلبیت را هم نشناسد، «فإنما یعرف و یعبد غیر الله هکذا و الله ضلالاً». حضرت اشاره میکند به اهلسنت میفرماید: «هکذا والله ضلالاً».
دو تعبیر مهم وجود دارد، کسی که ولایت ندارد اصلاً عبادت خدا نمیکند. چطور بگوئیم کسی عبادت خدا نمیکند، اما عبادتش صحیح است لااقل باید عبادت خدا باشد و صحیح باشد، کسی که ولایت ندارد، «إنما یعرف و یعبد غیر الله»؛ خیال میکند که خدا را عبادت میکند، غیر خدا را عبادت میکند، بعد میفرماید: «هکذا» مثل این اهلسنت «و الله ضلالاً»؛ چطور میشود یک عمل صحیح باشد، اما با این حال تعبیر به ضلال درباره او بیاید؟!
روایت هفتم
ابن سماعه حسن بن سماعه است، احمد بن حسن میثمی که توثیق شده، اسماعیل بن نجیح که توثیقی ندارد، «عن ابی عبدالله عليهالسلام فی حدیث قال الناس سوادٌ و انتم الحاجّ»؛ کلمه ناس در روایت ائمه یعنی عامه و اهلسنت، اینها سواد هستند. سواد شیء کثیر را میگویند و یک چیزی که زیاد است را سواد میگویند، گاهی سیاهی لشکر هم میگویند، «الناس سواد»؛ یعنی اینها سیاهی لشکر هستند ولی اینها حاجی نیستند؛ یعنی در ایام حج بوده و حضرت به اسماعیل میگوید که شما حاجی واقعی هستید و اینها حاجی نیستند.
روایت هشتم
علی بن محمد بن بندار که از مشایخ کلینی و ثقه است، در سند این روایت هم نکتهای وجود دارد. حضرت میفرماید: به خدا قسم خدا غیر از شما شیعه حاجی ندارد، «و لا یتقبّل إلا منکم».
در سندی که صاحب وسائل دارد آمده: «عن علی بن عباس عن الحسن بن عبدالرحمن»، علی بن عباس جراذینی است که ضعیف است و رمی به غلو شده و نجاشی او را تضعیف کرده[8]، ابن غضائری هم میگوید: علی بن عباس جراذینی کتابی دارد «فی الممدوحین و المذمومین یدلّ علی خبثه»؛ این کتاب دلالت بر خباثت علی بن عباس دارد «و لا یلتفت إلیه»؛ او هم تضعیفش میکند.[9]
اما نکته این است که سندی که صاحب وسائل آورده با سندی که در خود کافی آمده فرق میکند. لذا صاحب وسائل هم داخل پرانتز آورده و میخواهد بگوید اینجا یک اشتباهی در سند کافی وجود دارد، در کافی دارد: «عن علی بن الحسن عن منصور»، اینجا صاحب وسائل میگوید این اشتباه است و «عن علی بن العباس عن الحسن» صحیح است؛ یعنی صاحب وسائل میخواهد بگوید اینکه در کافی دارد «علی بن الحسن» مصحَّف این دو است، یکیش علی بن العباس است و یکیش حسن بن عبدالرحمن است و «علی بن العباس عن حسن بن عبدالرحمن» نقل میکند. لذا این هم یک اشکالی است که در آن سند کافی وجود دارد.
روایت نهم
معاذ بن کثیر به امام صادق عليهالسلام عرض کرد: «إن أهل الموقف لکثیر»؛ آنهایی که در عرفات و مشعر بودند خیلی زیاد هستند، «فقال علیه السلام غثاءٌ»؛ غثاء به آن برگ درختی میگویند که میافتد با کف روی آب قاطی میشود و آب او را میبرد، «یأتی به الموج من کل مکان»؛ از هر راهی بیاید اینها را میبرد، مردمی که اینطوری هستند و ولایت ندارند اینگونه است. حج فقط برای شماست. حضرت باز تأکید کرده و قسم میخورد خدا فقط از شما قبول میکند.
در سند این روایت نجاشی حماد بن ابی طلحه را توثیق کرده[11] و معاذ بن کثیر هم توثیق دارد. سهل بن زیاد را هم ما موثق میدانیم، منتهی یک سند دیگری هم دارد که شیخ طوسی همین روایت را در امالی خودش «و رواه الطوسی فی الامالی عن أبیه عن المفید عن ابن قولویه عن محمد بن یعقوب مثله».
روایت دهم
عجیب این است که بیشتر در حج اتفاق افتاده است. در روایت دهم برقی در محاسن از پدرش نقل کرده است. این حمزة بن عبدالله جعفری است که «لم یرد فیه شیءٌ»، کلبی هم عمر بن ابان است که نجاشی او را توثیق کرده و کتاب معروفی هم دارد.[13] اینها که کتابهای مشهور دارند، یعنی اصل دارند و جماعتی این کتاب را نقل کردند، اگر آدمهای ضعیفی هم از اینها نقل کنند خیلی لطمه نمیزند و کلبی هم از آنهاست همانگونه که خود حماد بن ابی طلحه هم در سند قبلی از این گونه افراد است.
در این روایت امام صادق عليهالسلام میفرماید: چقدر سواد زیاد است یعنی سیاهی لشکر، مردم زیاد هستند و میگوید من عرض کردم که یعنی اهلسنت را میگوئید؟ حضرت فرمود: «أجل» همینطور است. بعد فرمود «ما یحجّ أحدٌ لله غیرکم».
[1] . «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ7 يَقُولُ: كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَا إِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ وَ هُوَ ضَالٌّ مُتَحَيِّرٌ وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ إِنْ مَاتَ عَلَى هَذِهِ الْحَالِ مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا كَرَمٰادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عٰاصِفٍ لٰا يَقْدِرُونَ مِمّٰا كَسَبُوا عَلىٰ شَيْءٍ ذٰلِكَ هُوَ الضَّلٰالُ الْبَعِيدُ.» الكافي 1- 183- 8؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 118، ح 297- 1.
[2] . الكافي 8- 107- 81؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 119، ح 300- 4.
[3] . «يونس بن عبد الرحمن مولى علي بن يقطين بن موسى مولى بني أسد، أبو محمد، كان وجها في أصحابنا، متقدما، عظيم المنزلة، ولد في أيام هشام بن عبد الملك، و رأى جعفر بن محمد عليهما السلام بين الصفا و المروة و لم يرو عنه. و روى عن أبي الحسن موسى و الرضا عليهما السلام و كان الرضا عليه السلام يشير إليه في العلم و الفتيا. و كان ممن بذل له على الوقف مال جزيل و امتنع (فامتنع) من أخذه و ثبت على الحق. و قد ورد في يونس بن عبد الرحمن رحمه الله مدح و ذم.» رجال النجاشي - فهرست أسماء مصنفي الشيعة؛ ص: 446، شماره 1208.
[4] . الكافي 8- 270- 399؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 119، ح 301- 5.
[5] . الكافي 1- 181- 4؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 120، ح 302- 6.
[6] . الكافي 4- 523- 12؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 120، ح 303- 7.
[7] . الكافي 8- 288- 434؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 120، ح 304- 8.
[8] . رجالالنجاشي/بابالعين/بابعلي/255، شماره 668.
[9] . «علي بن العباس الجراذيني أبو الحسن الرازي. مشهور. له تصنيف في الممدوحين و المذمومين يدل على خبثه و تهالك مذهبه. لا يلتفت إليه و لا يعبأ بما رواه.» ابنالغضائري/الرجاللإبنالغضائري/سهلبنأحمد.../79.
[10] . الكافي 8- 237- 318؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 121، ح 305- 9.
[11] . «حماد بن أبي طلحة بياع السابري كوفي ثقة له كتاب يرويه عنه جماعة منهم أحمد بن أبي بشر أخبرنا أحمد بن محمد بن هارون قال: حدثنا أحمد بن محمد بن سعيد قال: حدثنا محمد بن سالم بن عبد الرحمن قال: حدثنا أحمد بن أبي بشر عن حماد.» رجالالنجاشي/بابالحاء/144، شماره 372 .
[12] . المحاسن 145- 49؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 121، ح 306- 10.
[13] . «عمر بن أبان الكلبي أبو حفص مولى كوفي ثقة روى عن أبي عبد الله عليه السلام. له كتاب يرويه جماعة.» رجالالنجاشي/بابالعين/ومنهذا.../285، شماره 759.
نظری ثبت نشده است .