موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۲/۱۹
شماره جلسه : ۹۳
-
جمعبندی روایات
-
دسته اول روایات
-
دسته دوم روایات
-
روایات باب اول از ابواب مقدمه العبادات
-
روایت اول
-
روایت دوم
-
روایت سوم
-
روایت چهارم
-
روایت پنجم
-
روایتی از باب 31
-
صحیحه برید بن معاویه
-
جمعبندی روایات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
جمعبندی روایات
19 روایت از باب 29 ابواب عبادات کتاب وسائل الشیعه خواندیم. به نظر ما خیلی روشن از این روایات استفاده میشود که ایمان شرط برای صحت عبادات است. گفته شد دو دسته روایات وارد شده است:دسته اول روایات
در آن روایت پنجم امام علیه السلام اول قضیه ابلیس را مطرح کرده و فرمود: «والله لو أنّ ابلیس سجد لله بعد المعصیة و التکبر عمر الدنیا ما نفعه ذلک و لا قبله الله عزوجل ما لم یسجد لآدم»، بعد میفرماید: «و کذلک هذه الامة العاصیة المفتونة بعد نبیها و بعد ترکهم الامام الذی نصبه نبیهم لهم فلن یقبل الله لهم عملا و لن یرفع لهم حسنه»؛ حسنهای از اینها بالا نمیرود. پس اصلاً این روایاتی که مقدمهاش طواف جاهلیت است یا مقدمهاش مسئله ابلیس است، مگر میتوانیم بگوییم عبادات ابلیس صحیح است اما خدا روز قیامت ثوابی نمیدهد! چنین مطلبی را نمیشود ملتزم شد و عبادات کسی که ولایت ندارد، را ائمه عليهمالسلام به عبادت ابلیس تشبیه فرمودند.
دسته دوم روایات
آیا لسان آن طائفه که میگوید: «یعبد غیر الله»، عبادتشان مثل عبادت جاهلیت است، مثل عبادت شیطان است، «والله شانئٌ» ظهور قویتر دارد یا این تعابیر؟ یعنی اگر فقیهی بگوید ما با کلمه «ثوابٌ» آن طایفه را تفسیر میکنیم، سخن ما این است که عکس قضیه است؛ یعنی آن روایات ثواب، یکی از لوازم کار اینها را بیان میکند، این روایات همه کار اینها را بیان کرده و میفرماید: «کرماد اشتدت»، «لم یقبل الله»، «لم ینفع»، «لم یعمل»، اصلاً کاری انجام ندادند، اساس را این بیان میکند. در آن روایت یکی از لوازمش آمده است.
نکته شایان ذکر آن است که در روایات گاهی اوقات در بعضی از شرایط امام علیه السلام فقط یکی از لوازم آن عمل را بیان کردند، مثلاً یک گناهی ذکر میشود و یکی از لوازمش را ذکر میکنند ولی به این معنا نیست که گناه منحصر به همین است، لوازم دیگر و آثار دیگر هم دارد.
پس اینجا عمده روایات این طایفه است؛ یعنی طایفهای که میگوید هیچ کاری انجام نداده این مثل عمل جاهلیت است، مثل عبادت شیطان است، یک لسان میگوید ثواب ندارد، یکی از لوازمش برایش ذکر شده، روی این حساب به نظر ما روشن است که آن طایفه اولی و دسته اولی حاکم است و مصیطر بر این روایات ثواب است. آن طایفه اولی حتی «ما یحجّ لله غیرکم»، آن روایتی که هم امام صادق عليهالسلام و هم امام باقر عليهالسلام و هم امام سجاد عليهالسلام قسم میخوردند بر اینکه اینها حج انجام نمیدهند.
اینکه امام عليهالسلام میفرماید: «هم الناس سوادٌ و انتم الحاجّ»، اگر واقعاً اینها عملشان صحیح باشد امام میتواند تعبیر به «الناس سوادٌ» کند؟ نمیشود تعبیر بشود بالأخره عمل صحیح انجام میدهند، حالا امام میتوانست بفرماید بله، مرتبه حج شما ثواب حج شما در درجهای است که قابل مقایسه با اینها نیست، اما امام یک تعبیری روی اینها میآورد که «الناس سواد» و تمام شد، «و انتم الحاجّ» شما حاجی هستید، این معنایش این است که عمل آنها کالعدم است و اینطور باید مطرح کرد.
نکته دیگر آنکه، تفکیک بین قبول و صحت و تفکیک بین ثواب و صحت اصطلاح فقهائی است. در روایات وقتی میگویند ثواب ندارد یعنی صحیح نیست. این جواب اول اینکه بر اساس اینکه تفکیک بین صحت و قبول را ببینیم در روایات هم هست، ما گفتیم در بعضی از روایات داریم که قبول در مقابل صحت است، اما اساس این است که در روایات قبول یعنی صحت و صحت یعنی قبول، این تفکیک فقهائی است. پاسخ دوم اینکه این تفکیک اصلاً درست نیست، در روایات وقتی میگویند «سعیه غیر مقبول» با «سعیه لا ثواب له» با «غیر صحیح» یک معنا دارد، ائمه عليهمالسلام آن هم در شرایط آن زمان میخواستند بگویند این صحیح نیست میگفتند این ثواب ندارد.
روایات باب اول از ابواب مقدمه العبادات
روایت اول
این روایت، حدیث 13 باب است. طبق این روایت حضرت فرمود: اسلام همین ظاهری است که سنّی ها هم دارند، «شهادة أن لا إله إلا الله و أن محمداً صلياللهعليهوآله رسول الله و إقام الصلوة و ایتاء الزکوة و حجّ البیت و صیام شهر رمضان فهذا الاسلام». در روزهای اول عرض کردم این استفتایی که از برخی مراجع بزرگ نقل شده که متن استفتا این است که «إنّ المسلم غیر الاثناعشری مسلمٌ واقعاً و ظاهراً لا ظاهراً فقط، این یک قسمت جواب استفتا و فتواست، قسمت دوم هم این است که اعمالشان هم تماماً مجزی است.
اشکال ما این بود که اصلاً اسلام را نمیشود تقسیم کرد به واقع و ظاهر، ما دو نوع اسلام نداریم بلکه اسلام یعنی ظاهر، کسی که شهادتین را گفت مسلمان میشود، وقتی میفرمائید اسلام واقعی یعنی همان ایمان، قطعاً البته ایشان این را اراده نکرده؛ چون غیر اثناعشری که ایمان ندارد! ولی این تعبیر چطور شده در فتوا آمده؟ در این روایت امام میفرماید: «الاسلام هو الظاهر الذی علیه الناس».
روایت دوم
در حدیث بیستم، عبدالعظیم بن عبدالله حسنی میگوید: «دخلت علی سیّدی علی بن محمد (امام هادی) فقلت: (همان روایت معروف که من آمدم دین خودم را بر شما عرضه کنم) به حضرت عرض کردند که «إن الله واحد الی ان قال و إن الفرائض الواجبة بعد الولایة الصلاة و الزکاة و الصوم و الحجّ و ...» است.
روایت سوم
این روایت را ابو حمزه ثمالی از امام باقر عليهالسلام نقل میکند که حضرت فرمود: «بنی الاسلام علی خمس اقام الصلوة و ایتاء الزکوة و حجّ البیت و صوم شهر رمضان و الولایة لنا علی اهل البیت فجعل فی اربعٍ منها رخصة»؛ خدای تبارک و تعالی در چهار موردش رخصت قرار داده «و لم یجعل فی الولایة رخصة»، بعد میفرماید: «من لم یکن له مال لم تکن علیه زکاة»؛ کسی که مال ندارد زکات بر عهدهاش نیست. کسی که مال ندارد حج نباید برود، کسی که مریض است نشسته نماز بخواند و در ماه رمضان افطار کند.
میگوئیم اینکه در ولایت رخصت نیست یعنی چه؟ میفرماید: «و الولایة صحیحاً کان أو مریضاً أو ذا مالٍ أو لا مال له»، در هر شرایطی «فهی لازمةٌ»؛ یعنی در این مورد رخصتی وجود ندارد. لذا این شرط و رکن از ارکان اسلام در هیچ حالتی نباید ترک شده و تضعیف شود. همچنین آن احتمال که بعضی در باب 29 دادند (که احادیث آن باب اخلاقی است) در مورد «بنی الاسلام علی خمس» اصلاً چنین توهمی نمیآید.
روایت چهارم
این روایت از جهت سند صحیح اعلائی است. امام باقر عليهالسلام میفرماید: «بنی الاسلام علی خمسة اشیاء علی الصلوة و الزکوة و الحج و الصوم و الولایة»، زراره میگوید عرض کردم: «أی شیء من ذلک افضل؟ فقال الولایة افضل لأنها مفتاحهن و الوالی هو الدلیل علیهنّ»؛ وقتی ولایت مفتاح صلاة است، صلاة بدون مفتاح مگر میشود؟ یعنی اگر این مفتاح نباشد صلاة کالعدم است.
روایت پنجم
امام صادق عليهالسلام میفرماید: «اثافی الاسلام ثلاثة» (اثافی جمع اثفیه است و اثفیه سنگی را میگویند که دیگ را روی آن میگذارند)، صلاة و زکات و ولایت (که دلیل بر این است که عدد مفهوم ندارد)، «لا تصح واحدةٌ منها الا بصاحبتها».
روایتی از باب 31
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُوسَى بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ صَفْوَانَ وَ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليهالسلام فِي حَدِيثٍ قَالَ: كُلُّ عَمَلٍ عَمِلَهُ وَ هُوَ فِي حَالِ نَصْبِهِ وَ ضَلَالَتِهِ ثُمَّ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ عَرَّفَهُ الْوَلَايَةَ فَإِنَّهُ يُؤْجَرُ عَلَيْهِ إِلَّا الزَّكَاةَ فَإِنَّهُ يُعِيدُهَا لِأَنَّهُ وَضَعَهَا فِي غَيْرِ مَوَاضِعِهَا لِأَنَّهَا لِأَهْلِ الْوَلَايَةِ وَ أَمَّا الصَّلَاةُ وَ الْحَجُّ وَ الصِّيَامُ فَلَيْسَ عَلَيْهِ قَضَاءٌ.[6]
امام صادق عليهالسلام میفرماید: هر عملی را که در حال مخالفت انجام میدهد، «ثم منّ الله تعالی علیه و عرفه الولایة فإنه یوجر علیه»؛ اگر ولایت پیدا کرد آن عمل صحیح میشود؛ یعنی ولایت حتّی به نحو شرط متأخر هم باشد درست میشود. طهارت قابلیت شرط متأخر ندارد و اگر نباشد نماز باطل است الی الابد، اما یک کسی 50 ـ 60 سال نماز خوانده و شرط ولایت نداشته بعد که خدا بر او منّت گذاشت و ولایت پیدا کرد عملش صحیح میشود و هم ثواب داده میشود. «یوجر علیه» قیدش «منّ الله تعالی» است، عملی که بعداً این آدم ایمان میآورد «یوجر علیه» و اگر ایمان نیاورد «لا یوجر و لا یقبل»، عمل زمان تحقق عمل فی حال نصب است، میگوید در زمانی که ناصبی بوده یا مخالف بوده نماز خواند.
ما روایتی نداریم که دلالت کند بر اینکه اگر سنی «مات سنیاً» اما عملش مبرء ذمهاش است، اصلاً بر این معنا دلیل نداریم. برخی از آقایان فرمودند ما قاعده الزام را مطرح کنیم که مطرح میکنیم، ولی به حسب اولی این عمل «یکون باطلاً»، این عمل به حسب اولیاش فاقد شرط است، شرط صحّت العمل ایمان است و چون فاقد شرط است نفی شرط مستلزم نفی مشروط است و این عمل باطل است.
صحیحه برید بن معاویه
طبق این روایت برید بن معاویه از امام صادق عليهالسلام درباره کسی میپرسد که حج انجام داده اما سنی است، «ثمّ منّ الله علیه بالمعرفة و الدینونة به علیه حجّة الاسلام؟»؛ در ذهن راوی اینجا این بوده که اگر ایمان نیاورد عملش صد در صد باطل است، منتهی آنچه سبب شک برای راوی شده این است که میگوید حالا که ایمان آورد باز هم باید قضا کند؟ «أو قد قضی فریضة»؛ امام عليهالسلام میفرماید: «قد قضی فریضته»، اما اگر حج انجام بدهد برای من محبوبتر است.
پرسش مطرح در اینجا آن است که اگر آن حج صحیحاً بوده ایمان هم که بعد بیاورد و میگوییم ایمان سبب میشود که ثواب هم به او بدهند، کاری به صحت آن عمل ندارد، امام عليهالسلام به چه معنا میگوید «ولو حج لکان احب الیّ»، آن حج ناقص است. این آدم ایمان آورد، حال که ایمان اورد امام میفرمایند بعد الایمان ما کشف از این میکنیم که «قد قضی فریضته»، پس نباید قضا کند و حجة الاسلام بر ذمهاش نیست ولی بهتر این است که انجام بدهد.
سخن ما این است که اگر عمل در ظرف خودش صحیحاً واقع شده؛ یعنی بگوئیم ایمان شرط صحّت نبوده، بعد هم که ایمان میآورد «یوجر علیه»؛ یعنی مرحله کمالش هم درست میشود، برای چه مستحب است که اعاده کند؟ «بعد الایمان یوجر علیه»، یعنی با ایمان کمالش درست شد، اگر گفتیم ایمان شرط کمال است بعد از اینکه ایمان آورد، پس کشف از این میکند که این عمل لو خلّی و طبعه فاقد صحت است.
بنابراین عبارت «یقضی احبّ إلیّ»، قرینه روشن است بر اینکه این عمل لو خلّی و طبعه فاقد صحت است. ایمان متأخر دو کار میکند: هم عمل قبل را صحیح میکند و هم موجب اجر و کمالش میشود، اما اگر گفتیم عمل تمام شرایط را داشته، ایمان بعد هم میآید فقط کمالش را درست میکند، این «لو حج لکان احب» اصلاً معنا ندارد.
جمعبندی روایات
بنابراین در اکثر روایات دارد «لم یعرف»، در روایت پانزدهم دارد: «لقینی جاحداً لولایة علیٍ لأکببته فی سقر»، به حسب صناعت اصول میگوئیم اینها تنافی ندارند، آن روایات میگوید: «لم یعرف» و این روایت هم میگوید جاحد و منکر است، مطلق «لم یعرف» موضوع برای بطلان است و آن جاحد هم موضوع برای بطلان است و تنافی بینشان وجود ندارد، ولی در مجموع میگوئیم نسبت به جاحد یقینی است؛ یعنی کسی که «جحد ولایة الائمه عليهمالسلام» را نمازش باطل است، آن «لم یعرف» هم حمل بر جحد کنیم، اما کسی که مستضعف است و اصلاً انکار نکرده ولی چون به او نگفتند هم نتوانسته و موفق به این نشده، نمیشود از این روایت استفاده کرد که اعمال عبادی او باطل است.
[1] . الكافي 2- 24- 4؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 18، ح 13.
[2] . أمالي الصدوق 278- 24، صفات الشيعة 48- 68، التوحيد 81- 37، إكمال الدين 379- 1؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 20، ح 20.
[3] . الخصال 278- 21؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 23، ح 24.
[4] . الكافي 2- 18- 5؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 13، ح 2.
[5] . الكافي 2- 18- 4؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 16، ح 7.
[6] . التهذيب 5- 9- 23؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 125، ح 317- 1.
[7] . التهذيب 5- 9- 23، و الاستبصار 2- 145- 472؛ وسائل الشيعة؛ ج11، ص: 61، ح 14241- 1.
نظری ثبت نشده است .