موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۸/۷
شماره جلسه : ۲۶
-
خلاصه بحث گذشته
-
دو بیان برای شمول قاعده «جبّ» نسبت به احکام
-
تفصیل دوم: دیدگاه مرحوم شاهرودی
-
ارزیابی تفصیل مرحوم شاهرودی
-
تفصیل سوم: دیدگاه محقق بجنوردی
-
اشکال والد معظَّم(ره) بر تفصیل سوم
-
جمعبندی بحث
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است آیا قاعده جب عمومیت دارد؛ هم احکام تکلیفیه را شامل میشود و هم احکام وضعیه را (که مرحوم والد ما و تا حدی مرحوم شاهرودی همین نظر را دارند) یا اینکه این قاعده شامل احکام وضعیه نمیشود؟ در بحث گذشته دو شاهدی که در کلمات مرحوم والد ما برای شمول نسبت به احکام وضعیه بود مورد مناقشه قرار دادیم.دو بیان برای شمول قاعده «جبّ» نسبت به احکام
عمده بحث این است که اگر کافری در زمان کفر جنب شد و آن زمان وجوب الغسل نداشت، وجوب الغسل یک عنوان تأسیسی است، آیا پس بگوئیم این را هم برمیدارد؟ این جزء احکام تکلیفیه است. گفتیم اینجا یک تفصیلی در کلام جواهر است که توضیحش را عرض کردیم، مرحوم شاهرودی در کتاب الحج اول همان تفصیل را تقریباً میپذیرند و بعداً برمیگردند.
تفصیل دوم: دیدگاه مرحوم شاهرودی
مثال دیگر آن است که اگر کافری قربانی کرده و یک گوسفندی را کشت، نمیتوانیم بگوئیم قاعده جب میگوید حال که مسلمان شده آن گوسفند مذکی است؛ زیرا غیر مذکی بودن یک امر غیر اختیاری است، اگرچه کشتن اختیاری است، اما اینکه این حیوان مذکی باشد یا غیر مذکی، از اختیار کافر خارج است، غیر مذکی شده بعداً هم کافر اسلام آورد قاعدهی جب این را برنمیدارد.
بنابراین ظاهر کلام ایشان آن است که اختیاری که در اینجاست دو احتمال دارد:
1. یک احتمال این است که بگوئیم یک عملی استناد به کافر دارد؛ یعنی او عن اختیارٍ طلاق داده و قاعده جب میگوید: اگر به نفع توست که این طلاق برداشته شود برداشته میشود.
2. اما در ذبیحهای که غیر مذکی بودنش اختیار یا عدم اختیار کافر دخالت ندارد، یا تعبیر کنیم این تفصیل را به قصد و غیر قصد، بگوئیم در جایی که کافر عن قصدٍ کاری کرد قاعده جب برمیدارد و جایی که غیر قصدٍ است برنمیدارد. البته معنای اول دقیقتر است یعنی ما تفصیل را ببریم روی استناد و عدم استناد.
ارزیابی تفصیل مرحوم شاهرودی
یعنی فارق بین این دو قسم برای ما خیلی روشن نیست، بالاخره یک فعلی را کافر انجام میدهد اگر بگوئید کافر یک فعلی انجام بدهد که قصد او در آن دخالت ندارد؛ یعنی مسئله اختیار و عدم اختیار را ببرد روی قصد و عدم قصد، بگوئیم در جایی که قصد دارد قاعده جب برمیدارد، در جایی که قصد ندارد در باب ذبیحه باز قصد ذبح این حیوان را دارد و عن قصدٍ انجام میدهد، بالاخره ولو اینکه با توضیح ما در مرحله اول گویا این مطلب خیلی واضح و روشنی است، اما سؤال ما این است که در طلاق با ذبیحه چه فرقی دارد؟
در طلاق کافر زنش را طلاق میدهد به اختیار خودش میگوید «انتِ طالقٌ» و اثری که بر این مترتب است اثر طلاق است. در ذبیحه هم یترتب عدم جواز أکل او، یترتب اینکه این غیر مذکی شد، فارق این چه شد؟ پس این مثال که ایشان میخواهد بگوید انصراف دارد اصلاً مورد قاعده جب نیست، «لم یحکم بحلیة الذبایح»، از جهت اینکه اینجا اختیار کافر در آن دخالت نداشته، لم یحکم در زمانی که کافر است بر طبق اعتقاد خودش حلیّت داشته، الآن هم که مسلمان شده اصلاً این مورد قاعدهی جب نیست.
لذا اشکال این است که در استناد چه فرقی میکند؟ پس وجه این تفصیل روشن نیست و نمیشود این تفصیل را پذیرفت.
تفصیل سوم: دیدگاه محقق بجنوردی
قاعده جبّ شامل عناوین اعتباریه غیر تکوینیه میشود، مثل وجوب نماز، فوت نماز، قضای نماز، قضای روزه، اینها عناوین اعتباریه است نه تکوینی و «الاسلام یجبّ» یعنی در اعتباریات، اما یک سری امور تکوینیه است قاعده جب شامل آنها نمیشود. لذا اگر فرض کنید که یک زردشتی با مادرش نکاح کرده، این مادر نکاح کننده است و اسلام بر این امومت حرمت نکاح را مترتب کرده که نکاح با اُم حرام است، این زردشتی اگر بعداً هم مسلمان شد این احکامی که یک موضوعات تکوینیه دارد قابل جبّ نیست و نمیتوانیم بگوئیم «الاسلام یجبّ» میگوید اشکالی ندارد تو با مادرت هم نکاح کردی مانعی ندارد و استمرار بده! نه، امومت یک عنوان و یک موضوع تکوینی است.[1]
اشکال والد معظَّم(ره) بر تفصیل سوم
این بیان را من در تکمیل فرمایش ایشان دارم که اگر قاعده جب میخواست تصرف در موضوعات کند، شما میتوانستید بگویید موضوعات دو قسم است: موضوعات اعتباری و تکوینی، قاعده جب قدرت تصرف در موضوعات تکوینیه ندارد اما قاعده جب میخواهد در احکام تصرف کند و احکام همهشان امور اعتباریه هستند. حالا این احکام ممکن است یک موضوع اعتباری مثل صلاة داشته باشند یا یک موضوع تکوینی مثل امومت و بنتیت داشته باشند اما خود حکم، حکم اعتباری است.
پس قاعده جب ناظر به موضوعات نیست که ما بگوییم موضوعات تکوینیه را نمیتواند بردارد و موضوعات غیر تکوینیه را برمیدارد.
جمعبندی بحث
لذا به تعبیر شهید ثانی که میگفت اگر یک زمانی اسلام آورد که وقت برای نماز نبود، وجوب غسلی هم در کار نیست. الآن یک کافری جنب شد و مسلمان شد و بین وقت نماز صبح و ظهر است یک ساعت بعد هم مُرد، اینجا وجوب غسل بر ذمهاش نمیآید؛ زیرا وجوب الغسل برای دخول در نماز است، وضو برای دخول در نماز است، لذا حدثی که از کافر در زمان کفر سر میزند ربطی به اینها ندارد؛ چون اینها از باب احداث شرط لازم است نه اینکه بگوئیم این وجوب وضو حکم برای آن حدث است بگوئیم اگر این کافر قبلاً در زمان کفرش خوابیده، بعد وجوب وضو بر او واجب است؟ الآن که مسلمان شد بگوئیم این حکم را برمیدارد؟ نه، اینجا الآن مسلمان شده و میخواهد داخل نماز بشود و میخواهد رفع حدث کند و شرط ایجاد کند، شرطش وضو یا غسل است.
اگر کافر در زمان کفرش هزار بار جنب شده و نمازهایش را هم نخوانده و وقتش تمام شده، الآن شما نمیگوئید قاعده جب آن اسباب گذشته را کالعدم قرار بدهد، بلکه میگویید نمازهایی بر او واجب بوده و قضا هم شده، فوقش این است که قاعده جب قضای فوائت را از او برمیدارد، فقط باقی میماند این فرض که الآن جنب شد و پنج دقیقه بعد مسلمان شد، میخواهیم ببینیم قاعده جب سببیت این جنابت برای وجوب غسل را بردارد یا نه؟ الآن مگر نمیخواهد نماز بخواند؟ اگر وقت نماز نیست که اصلاً قاعده جب معنا ندارد، اما اگر وقت نماز شد از باب اینکه «اذا قمتم إلی الصلاة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم» به میدان میآید و او باید شرط را تحصیل کند.
بنابراین یا باید بگوئیم اینجا اصلاً بحث سببیت و نفی سببیت در مسئله جنابت نیست، یا بگوئیم آنچه که سبب بوده اگر بعد الاسلام هم موجود است این سببیت هنوز ادامه دارد، الآن سبب است. یک کافری جنب شد، چند سال گذشت و الآن مسلمان شده، حالا که مسلمان شده جنب هست یا نه؟ پس سبب موجود است. بله، یک وقت میخواهید بگوئید یک سببی قبلاً بوده و تمام شده، اما وقتی هم تمام شده اصلاً مورد نیاز برای بحث نیست، ولی فرض این است که این سبب الآن هست، الآن میشود السبب الموجود حال الاسلام، وجوب غسل برایش میآید.
یعنی اگر آن جواب اول هم نگوئیم (که مسئله وجوب غسل یا وجوب وضو از احکام حدث نیست)، این شرط برای صلاة است، اگر کسی این را نگفت خیلی خوب، الآن این سبب موجود است بعد الاسلام یا نه؟ اگر موجود است پس الآن به عنوان سبب موجود بعد الاسلام برایش حکم کنیم، این سبب موجود بعد الاسلام حکمش این است که غسل برایش واجب است و لذا آن زردشتی هم که با مادرش نکاح میکند، الآن مسلمان شده، میگوئیم تا حالا که مسلمان نشدی «الاسلام یجبّ»، آن آثاری که بر این نکاح مترتب شده، آن استمتاعات و یا هر چه که بوده «یجبّ»، اما الآن این نمیتواند سببیت داشته باشد.
پس در جواب اول میگوئیم این اصلاً شرط برای ورود در صلاة است، کاری نداریم که چه زمانی جنب شده در حال کفر بوده یا نه؟ میگوئیم الآن میخواهید داخل در نماز بشوید شرط ورود در نماز غسل جنابت است. الآن یک کسی میخواهد داخل در نماز شود شک دارد که آیا محدث است یا نه؟ یا وضو میگیرد، در وضو هم بگوئیم قضیه حل میشود، میگوئیم کاری نداریم به اینکه این قبلاً در زمان کفرش محدث به حدث اصغر بوده یا نه؟ الآن هم اگر شک دارد و بخواهد نماز بخواند آیا محدث است یا نه؟ باید وضو بگیرد.
[1] . «و أمّا مسألة الأحداث الموجبة للحدث الأكبر كالجماع، أو الحيض، أو النفاس فحيث أنّ الشارع جعل الطهارة شرطا لأشياء كالصلاة و الطواف و مس المصحف مثلا، فتلك الأحداث التي صارت سببا لصيرورته محدثا حيث أنّ آثارها لا ترتفع إلا بالغسل أو الوضوء أو التيمم كلّ في محلّه و مع شرائطه، فبعد إسلامه- إذا أراد إيجاد ما هو مشروط بالطهارة- لا بدّ و أن يتطهّر من ذلك الحدث بأحد الطهارات الثلاث، أي الغسل و الوضوء و التيمم كلّ في محلّه و مع شرائطه؛ و ذلك لعدم إمكان امتثال ما هو مشروط بالطهارة بدونها، و لا وجه لإجراء قاعدة «الإسلام يجبّ ما قبله» في هذا المقام أصلا، و لا أثر لها لإثبات الشرط و وجوده، كما أنّ الرضاع الحاصل في حال الكفر يوجب حصول أحد العناوين المحرّمة كالأمومة و البنتيّة و الأختيّة و غير ذلك من العناوين المذكورة في الآية الشريفة، و إذا حصل أحد هذه العناوين فأسلم فإسلامه لا يمكن أن يرفع الحرمة عن أخته الرضاعي أو أمّه كذلك، و كذلك في سائر العناوين المحرّمة المذكورة في الآية. كما أنّه لم يتوهّم أحد أنّ هذه العناوين إذا حصلت في حال الكفر عن النسب فأسلم لا يوجب رفع التحريم، فكذلك الأمر فيما إذا حصل من الرضاع. و السرّ في ذلك أنّ هذه العناوين إضافات تكوينيّة قد تحصل بواسطة الولادة، و قد تحصل بواسطة الرضاع، و قد جعلها الشارع موضوعا لحرمة نكاحهنّ على من اتّصف بأنّهنّ أمّا أمّه أو أخته أو بنته أو عمّته أو خالته إلى غير ذلك، و إذا وجد الموضوع و أحرز وجوده وجدانا أو تعبّدا فيترتّب عليه الحكم قهرا.» القواعد الفقهية (للبجنوردي، السيد حسن)؛ ج1، ص55- 56.
نظری ثبت نشده است .