موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۲/۱۳
شماره جلسه : ۸۹
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی رابطه آیات حبط و آیات آخر سوره زلزال
-
دیدگاه صاحب حدائق
-
روایت دوم
-
روایت سوم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که آیا ایمان برای عبادات شرطیت دارد یا خیر؟ ابتدا آیه شریفه 67 سوره مبارکه مائده را دلیل قرار دادیم. بعد در روایت اول یعنی صحیحه محمد بن مسلم این مطلب را مورد بحث قرار داده و در جلسه گذشته دیدگاه صاحب المرتقی (که سه مرتبه داریم: یکی مرتبه سقوط الامر، دوم مرتبه ثواب و سوم مرتبه قبول) را بحث کرده و مورد مناقشه قرار دادیم.بررسی رابطه آیات حبط و آیات آخر سوره زلزال
در آیات حبط تعابیری کالصریح دارد به اینکه این اعمال کالعدم میشود و در نتیجه میگوید «لیحبطنّ». لذا معنای حبط نفی الاثر عن العمل نیست، بلکه معنای حبط نفی العمل است؛ یعنی گویا اصلاً این عمل انجام نشده است چه خیر و چه شر. نظیر آنکه اگر کسی یک عمل بدی انجام بدهد و بعد توبه کند، «التائب من الذنب کمن لا ذنب له»، خدای تبارک و تعالی طوری میکند که انگار این گناه را انجام نداده است. «إن الحسنات یذهبن السیئات»[2]؛ یعنی توبه یا اعمال دیگری که انسان انجام میدهد این عمل بد را حسن میکند، همین عملی که بد بوده، همین عملی که دارای ملاک بد است، همین را منقلب میکند به ملاک خوب.
مرحوم طبرسی در مجمع البیان میگوید: «فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره»، یعنی «یری ثوابه»[3] و حال آنکه به نظر ما اینطور نیست ظاهر آیه عمل است، منتهی گفتیم بر فرضی که این حرف را نزنیم این آیه محکوم آیات حبط است؛ چون آیات حبط هم در خیر و هم در شرّش موضوع این آیه را از بین برده و میگوید: «فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً»، اینکه شرک ورزیده «لا یعمل خیراً»، یا در آیه «و من یعمل مثقال ذرة شراً»، کسی که توبه کرده «لم یعمل شراً»، این محکوم است؛ یعنی «فمن یعمل مثقال ذرةٍ خیراً مع قطع النظر عن الاحباط».
دیدگاه صاحب حدائق
منتهی بعد صاحب حدائق میگوید: این قول که ایمان شرط برای عبادات و صحّت عبادات نیست اختصاص به علامه ندارد و مشهور بین المتأخرین است «کما صرّح به الشهید فی الدروس»، شهید هم در دروس میگوید: «و المشهور عدم اشتراطه»[4]. شهید میگوید مشهور که ظهور در این دارد که مشهور قبل از شهید اول قائل به عدم اشتراطند، اما در معاصرین و متأخر المتأخرین مشهور قائل به اشتراطاند که ما در اقوال این را ذکر کردیم.[5]
صاحب حدائق میگوید: کسانی که میگویند ایمان شرط در صحت عبادات نیست، پس لازمهاش این است که قائل شوند به اینکه مخالف باید داخل بهشت شود؛ چون وقتی میگویند شرط در صحت عبادات نیست یعنی این عبادت صحیح است و وقتی عبادت صحیح است، خداوند باید یک پاداشی هم به اینها بدهد، بالأخره عمل را انجام داده و آن پاداش هم همان دخول در جنّت است. «فیلزم دخولهم الجنّة»، حال اینکه خودتان ملتزم به این مطلب نسیتید؛ زیرا «علیٌ قسیم النار و الجنة» است و هر کسی ایمان و ولایت دارد اهل بهشت است و کسی که ولایت ندارد اهل بهشت نیست.[6]
روایت دوم
«ذروه» به معنای قله و مرتبه بالا است، سنام هم کوهان شتر را میگویند. مرحوم والد ما میفرمود: ائمه عليهمالسلام در روایات نه ذرهای در مقام مبالغه هستند و نه اینکه بخواهند الفاظ پراکنی کنند و الفاظی را بگویند، هر چه میگویند یک جهتی دارد، ذروة الامر، سنام، مفتاح، باب، رضایت خدا، این پنج چیز در «الطاعة للامام بعد معرفته» است؛ یعنی بعد معرفة الامام، بعضی هم احتمال دادند که ضمیر «معرفته» به خدا برمیگردد. همه اینها در اطاعت امام است. مراد از امر در «ذروة الامر» یعنی دین، ذروه دین، سنام دین، باب دین، مفتاح دین و رضایت خدا همه در اطاعت در امام است.
حال اگر «اما لو أن رجلاً قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهره و لم یعرف ولایة ولیِّ الله فیوالی و یکون جمیع اعماله بدلالته إلیه ما کان له علی الله حقٌّ فی ثوابه»، این شخص بر خدا حقی پیدا نمیکند که خدا به او اجر بدهد، «و لا کان من اهل الایمان»؛ یعنی مؤمن نیست، در روایات دیگر هم داریم که جنّت برای مؤمنین و اهل ایمان است.
مرحوم ملا صالح مازندرانی در شرح کافی میگوید: این اطاعت امام را چرا میگویند ذروه و سنام؟ «من حیث إنها أرفع الطاعات مرتبةً و اسناها منزلةً کالذروه»؛ یعنی هیچ طاعتی مهمتر از طاعت امام نیست، بالاترین اطاعتها اطاعت امام است؛ یعنی اطاعت امام از اطاعت پدر و مادر بالاتر است، از اطاعت استاد بالاتر است، از استاد زن از شوهرش بالاتر است، اطاعة الامام بالاتر است (نظیر «ألست أولی بکم من أنفسکم» است)، «و من حیث إنها توصل إلی المطلوب و هو قرب الحق»؛ چون این موصل به مطلوب است و مطلوب هم تقرب به حق است مانند سنام است. سنام آن کوهان شتر را میگویند که آب در آن ذخیره میشود برای روز مبادای این حیوان، اطاعت امام هم همینطور است که ظرفیت انسان را برای تقرب به خدا بالا میرود و انسان را برای تقرب به خدا پرمایهتر میکند.
چرا به آن مفتاح میگویند؟ «من حیث إنها سبب بالوصول إلی جمیع الخیرات الدنیویة و الاخرویة»، این تعبیر مهمی است، اطاعت امام موجب وصول به همه خیرات است، هم خیرات دنیوی و هم خیرات اخروی، ما اطاعة الامام کنیم ببینیم الآن در زمان ما، امام زمان عليهالسلام غایب است، اما به این معنا نیست که مطاع نباشد، بین ما شیعیان و آن وجود مبارک مسئله اطاعت باید مطرح باشد، چه چیزی را از ما انتظار دارد؟ مفتاح همه خوبیهاست، «و من حیث ان بها یتحقق الدخول فی الدین»؛ ائمه عليهمالسلام باب ورود به دین هستند که میشوند «کالباب»، «و من حیث إنها یوجب المغفرة و الرحمة و الدرجات الرفیعة»؛ اگر ما بخواهیم رحمت خدا را به دست بیاوریم، اگر بخواهیم مغفرت خدا را به دست بیاوریم، درجات رفیعه پیدا کنیم از این جهت عنوان رضا الرحمن دارد؛ یعنی این عناوین بر اطاعت امام منطبق است.[8]
نکته قابل توجه آن است که در این روایت چون آمده: «ما کان له علی الله حقٌ فی ثوابه»؛ نسبت به این روایت نباید بگوئیم عمل است، به اندازهای که مسقط تکلیف باشد هست اما ثواب ندارد، بلکه روایاتی که میگوید این عمل کالعدم است، اظهر از این روایت است و آن روایت اشاره به این آیه میکند: «کرماد اشتدت»، یا بعضی روایات میگوید این عمل کالعدم است. بگوئیم پس اینکه میگوید: «ما کان له علی الله حقٌّ فی ثوابه»؛ از باب سالبه به انتفاء موضوع است، اصلاً موضوع ندارد نه اینکه بگوئیم موضوع باشد!
روایت سوم
به نظر ما سهل بن زیاد موثق است. محمد بن سلیمان هم بین چند نفر مشترک است، اما هر جا میگویند محمد بن سلیمان عن ابیه مراد محمد بن سلیمان دیلمی است که در مورد او، هم توثیق وارد شده و هم تضعیف، این هست که ضعفش روی مسئله غلوّش باشد و این ضعفش هم تضعیف میشود و در نتیجه قول به وثاقتش تقویت میشود. حضرت فرمود: کسی که روز قیامت در صحرای محشر بیاید اما با اعتقاد به ولایت نباشد، نه حسنهای از او قبول میشود و نه سیئهای را از او میگذرند و چشم پوشی میکنند.
چند روایت داریم که ثواب به آن داده نمیشود یا حسنهای از او قبول نمیشود، نه اینکه بگوییم عمل او؟ حسنه شامل واجبات هم میشود، بگوئیم این نمازت را خواندی، تکلیف هم از تو ساقط شد، اما ثواب نداری، این خلاف ظاهر است، «لم تقبل» این نماز قبول نمیشود یعنی روز قیامت کالعدم است، هم در ثواب و هم در سقوط الامر.
[1] . سوره زمر، آیه 65.
[2] . سوره هود، آیه 114.
[3] . تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 374.
[4] . الدروس الشرعية في فقه الإمامية، ج1، ص: 315.
[5] . «و كيف كان فينبغي ان يعلم ان القول بصحة اعمال المخالفين ليس مختصا بالعلامة في هذا الكتاب، كما ربما يوهمه ظاهر تخصيص النقل عنه بذلك. بل هذا القول هو المشهور بين المتأخرين، كما صرح به الشهيد في الدروس حيث قال: و اختلف في اشتراط الايمان في الصحة و المشهور عدم اشتراطه.» الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة؛ ج14، ص: 168.
[6] . «و يرد عليه- زيادة على ما ذكرنا- ان الواجب عليهم ان يحكموا بدخول المخالفين الجنة، لأنهم متفقون على وجوب الجزاء على الله (تعالى) كما دلت عليه ظواهر الآيات القرآنية، و حينئذ فمتى كانت أعمالهم صحيحة وجب الجزاء عليها في الآخرة، فيلزم دخولهم الجنة. مع ان جملة منهم صرحوا بان الحكم بإسلامهم إنما هو باعتبار إجراء أحكام الإسلام عليهم في الدنيا من الطهارة و المناكحة و الموارثة و حقن المال و الدم، و اما في الآخرة فإنهم من المخلدين في النار. و بالجملة فإن كلامهم في هذا المقام لا يخلو عن مجازفة ناشئة عن عدم تتبع الأدلة و التأمل فيها كما هو حقها.» همان.
[7] . الكافي 2- 18- 5؛ المحاسن 286- 430؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 119، ح 298- 2.
[8] . «المراد بالامر الدين و بطاعة الامام انقياده فى كل ما أمر و نهى و هى من حيث أنها أرفع الطاعات مرتبة و اسناها منزلة «كالذروة»، و من حيث أنها توصل الى المطلوب و هو قرب الحق كالسنام، و من حيث أنها سبب للوصول الى جميع الخيرات الدنيوية و الاخروية كالمفتاح و من حيث أن بها يتحقق الدخول فى الدين و معرفة قوانينه كالباب و من حيث أنها توجب المغفرة و الرحمة و الدرجات العالية رضاء الرحمن. و الضمير فى قوله «بعد معرفته» راجع الى الامام أو الى اللّه تعالى.» شرح الكافي؛ ج8، ص: 62.
[9] . الكافي 8- 33- 6؛ وسائل الشيعة؛ ج1، ص: 119، ح 299- 3.
نظری ثبت نشده است .