درس بعد

کتاب الحج

درس قبل

کتاب الحج

درس بعد

درس قبل

موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)


تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۹/۸


شماره جلسه : ۴۳

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • خلاصه بحث گذشته

  • بررسی متن روایت اول

  • ولایت امیرالمؤمنین عليه‌ السلام شرط صحت عبادات

  • نکاتی پیرامون بصیرت داشتن

  • اهمیت تبرّی در کنار تولّی

  • جمع‌بندی روایت

دیگر جلسات

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحيمْ
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ


خلاصه بحث گذشته
بحث در دلیل پنجم بر شرطیت اسلام در صحت عبادات است که گفته شد دلیل چهارم روایات است. اولین روایت از امام باقر عليه السلام است که سند روایت اول را بررسی کردیم.

بررسی متن روایت اول
الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ الْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ(ع) إِنَّمَا يَعْبُدُ اللَّهَ مَنْ يَعْرِفُ اللَّهَ فَأَمَّا مَنْ لَا يَعْرِفُ اللَّهَ فَإِنَّمَا يَعْبُدُهُ هَكَذَا ضَلَالًا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ فَمَا مَعْرِفَةُ اللَّهِ قَالَ تَصْدِيقُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصْدِيقُ رَسُولِهِ(ص) وَ مُوَالاةُ عَلِيٍّ(ع) وَ الِائْتِمَامُ بِهِ وَ بِأَئِمَّةِ الْهُدَى(ع) وَ الْبَرَاءَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ عَدُوِّهِمْ هَكَذَا يُعْرَفُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ.

ابوحمزه ثمالی می‌گوید: امام باقر عليه السلام به من فرمود: فقط کسی خدا را عبادت می‌کند که خدا را بشناسد، «یعرف الله» یعنی «یعلم الله»؛ علم به خدا داشته و خدا را قبول داشته باشد، «فأما من لا یعرف الله»؛ اما کسی که جهل به خدا دارد و خدا را قبول ندارد، «فإنما یعبده هکذا ضلالاً»؛ این عبادت می‌کند خدا را «هکذا»، بر حسب آنچه شارحین کافی مثل مرحوم فیض و دیگران دارند اشاره به همین عبادات اهل‌سنت است. بعد برای این‌که حضرت روشن کند می‌فرماید: «ضلالاً»، این یا تمییز است یا عنوان بدل را دارد که تمییز باشد به نظر می‌رسد بهتر است. در بعضی از شروح این کتاب کافی آمده: «اشارةٌ إلی عبادة أکثر الناس الذین یعبدون الله بزعمهم من دون بصیرة و معرفة و من دون اقتداء بامام ذی بصیره».[1]

پس تا اینجا حضرت کبری را داد، شرط عبادت معرفت است و کسی که معرفت به خدا ندارد نمی‌تواند خدا را عبادت کند. بعد سائل می‌گوید معرفت خدا چیست؟ حضرت می‌فرماید: «تصدیق الله عزوجل و تصدیق رسوله(صلي‌الله‌عليه‌وآله) و موالات علیٍ عليه السلام و الائتمام به و بأئمة الهدی و البرائة إلی الله عزوجل من عدوّهم هکذا یعرف الله عز و جلّ»؛ معرفت خدا این ارکانش هست، تصدیق به خدا، تصدیق به رسول خدا(صلي‌الله‌عليه‌وآله)، موالات امیرالمؤمنین عليه السلام، موالات اولاد امیرالمؤمنین عليهم السلام، و برائت از دشمنان اینها، این نکته بسیار مهمی است که برائت از اعدای ائمه یکی از مقومات معرفة الله است.

این روایت دلالت دارد بر این‌که کسی که معرفت به خدا ندارد نمی‌تواند خدا را عبادت کند. «عَرِفَ» به معنای «علم» است؛ یعنی «من یعلم بوجود الله»، لذا بعدش هم تعبیر به تصدیق می‌کند که علم تصدیقی، پس «عرفَ» به معنای علم تصدیقی است، وجود خدا را تصدیق کند، این «یعرفُ» آن معنای عرفان و عارفاً بحقه نیست، آن برای اوحدی از افراد ممکن است؛ یعنی کسی که خدا را باور دارد و ایمان به خدا دارد، ایمان به رسول خدا دارد، ایمان به امیرالمؤمنین عليه السلام و بقیه معصومین علیهم السلام دارد. کسی که این علم را ندارد می‌گوید نمی‌تواند خدا را عبادت کند.

پس اولاً اینجا مسئله روی خود موضوع عبادت است که محل بحث ماست، «یعبد الله»؛ یعنی چنین شخصی که خدا را باور ندارد نمی‌تواند خدا را بپرستد، مثل اینکه بگوئیم جایی که آتش نیست کسی بخواهد دست خودش را گرم کند این نمی‌شود، معرفة الله مقوّم عبادت است. پس اگر یک عبادتی بدون معرفة الله بود اصلاً این عبادت غیر الله است و لذا در بعضی از احادیث دیگر آمده کسی که خدا را قبول ندارد، اگر عبادت می‌کند غیر الله را عبادت می‌کند، چه بسا هوای خودش را عبادت می‌کند، یک چیز دیگری را عبادت می‌کند، پس این روایت به خوبی دلالت بر مدعا دارد که اگر کسی کافر بود این عبادتش باطل است و کأن لم یکن است.

نکته قابل توجه آن است که در هر آیه یا روایتی،‌ باید دید معنای روایت چیست، آیا در این روایت بحث کمال معرفت است یا بحث اصل المعرفت است؟ در این روایت بحث اصل معرفت است. مراد از عبارت «انما یعبد الله» کمال العبادة نیست، بلکه مراد اصل العباده است؛ زیرا معنای روشنی دارد کسی که خدا را قبول ندارد قدرت بر عبادت خدا ندارد. در این روایت چند قرینه وجود دارد که اصلاً بحث کمال مطرح نیست. قرینه اول کلمه «هکذا» است که اشاره به جمهور سنی‌ها دارد که بدون معرفت امیرالمؤمنین عليه السلام نماز می‌خوانند، این کالعدم است.

ولایت امیرالمؤمنین عليه‌ السلام شرط صحت عبادات
یک وقتی کسی به من گفت: این‌که شما در روایات دارید که اگر کسی تمام عمرش را نماز خواند و روزه گرفت و هر سال حج رفت و تمام اموالش را انفاق کرد اما ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام را نداشته باشد فایده ندارد، به چه دلیل و با کدام آیه از آیات قرآن است؟ گفتم: با همین آیه‌ای که خداوند می‌فرماید: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل إلیک من ربک و إن لم تفعل فما بلغت رسالته»[2]؛ یعنی اصلاً هیچ کاری انجام ندادی! این آیه سال آخر عمر پیامبر بود.

خداوند می‌فرماید: اگر این ولایت امیرالمؤمنین عليه السلام را به مردم ابلاغ نکنی رسالت خدا را انجام ندادی؛ یعنی هر آنچه راجع به توحید گفتی، هر آنچه راجع به معاد گفتی، هر آنچه راجع به فروعات گفتی، اینها همه کالعدم می‌شود. «فما بلغت رسالته»، اگر بگوئیم خدا به پیامبر می‌فرماید بگو نماز واجب است و اگر نگفتی، این را نگفتی! این که ضرورت به شرط محمول می‌شود. پس یعنی اگر این را نگوئی تمام رسالت گذشته‌ات باطل می‌شود یعنی تهدید کرد.

نکته دیگر آن‌که یک تقیه خوفی داریم که در تقیه خوفی شخص باید یک چیزی را رعایت کند، یک تقیه مداراتی داریم که همین است که در روایت دارد در تشییع جنازه اینها شرکت کنید، در مجالس‌شان شرکت کنید و با ایشان ارتباط داشته باشید، برای اینکه اگر این ارتباط قطع بشود از حق و حقانیت و ولایت چیزی به گوش اینها نمی‌خورد، رفت و آمد با آنها داشته باشید و حتی پشت سرشان نماز بخوانید، خود این روایاتی که داریم. زراره پشت سر اینها نمی‌رفت نماز بخواند، امام عليه السلام فرمودند که باید برود، خود امام معصوم عليه السلام نمی‌رفتند که روی عناوین دیگری بود، ولی به اصحابشان می‌فرمودند بروید حضور پیدا کنید تا اینها ارتباط پیدا کنند و این ارتباط سبب بشود که کم‌کم از حقایق ولایت به ایشان منتقل شود، و جهات دیگری هم دارد.

نکاتی پیرامون بصیرت داشتن
امروزه این مسئله ایجاد دشمنی بین شیعه و سنی یکی از محورهایی است که در مراکز امنیتی دشمنان هر روز کار می‌شود؛ یعنی دائماً دنبال این هستند که چه کنند این شدیدتر شود، روی مولوی‌هایشان کار می‌کنند، روی آخوندهای شیعه هم کار می‌کنند، از زبان ما حرف می‌گیرند و از زبان آنها هم حرف می‌گیرند تا اختلاف ایجاد کنند و جنگ داخلی ایجاد کنند. یعنی اینها کارشناس‌هایی دارند که صبح اول وقت می‌آید فکر کند که کجا و چطوری بین مسلمین ایجاد اختلاف کند.[3] تقیه مداراتی یک جهتش این است که این ارتباط باشد، دشمنی برقرار نباشد، یهودی‌ها و آنهایی که اشدّ عداوةً به اسلام هستند از این گونه اختلافات سوء استفاده نکنند. به هر حال از جهت فقهی ما باشیم و این روایت، روایت بحث کمال معرفت را مطرح نمی‌کند.

خودشان اعتراف کردند که داعش را ما درست کردیم، داعش وقتی موصل عراق را گرفت، دو روز بعد در مدارس عراق کتاب‌های داعش تدریس می‌شد، اگر یک گروه تروریستی یا یک گروه نظامی باشند این کتابها را کجا نوشته بودند؟ طالبان را چه کسانی تربیت کردند؟ در همین مدارس پاکستان، حالا آدم ببیند ریشه‌هایش و بودجه‌هایش از کجا آمده؟ یک گروهی را درست کردند که الآن کشور افغانستان را گرفتند و این وضع فلاکت باری که امروز در افغانستان درست کردند، ما طلبه‌ها خیلی باید مراقب باشیم، افرادی امروز از آن طرف دنیا به حوزه قم می‌آیند برای تحقیق، از این علوم استفاده کنیم، فقط برای همین قضیه است که می‌خواهند برای خودشان خوراک درست کنند.

درباره فصل الخطاب مرحوم حاجی نوری، این قضیه را مرحوم آیت الله العظمی نجفی برای مرحوم والد ما نقل می‌کردند که یک نفر کنار حاجی نوری بوده دائم اصرار می‌کرده که این روایات تحریف قرآن را یک جایی جمع کنید که بعداً خواستید مورد مناقشه قرار بدهید، حاجی نوری هم هر قسمتی را جمع می‌کرده بلافاصله در آن زمان می‌رفته از همان قسمت یک رونوشت تهیه می‌کرده و می‌فرستاده برای سفارت لندن و بعد بعضی از همان طلبه‌هایی که در خانه حاجی نوری آن آدم را دیده بودند، گفتند ما بعداً آن آدم را در یکی از سفارت‌خانه‌ها دیدیم!

بنابراین دشمن همیشه در صدد رخنه کردن و نفوذ است، آنها می‌دانند حقایقی در اختیار ما هست که اگر این را به بشر امروز منتقل کنیم بشر زیر بار اینها نمی‌رود، تمام حرفها همین است که زیر بار نمی‌رود، این هیاهو و داد و غالی که در کشور ما ایجاد شده فقط برای همین است که می‌خواهند باب این حقایق را ببندند، حرفی از مهدویت زده نشود، حرفی از عاشورا زده نشود، حرفی از قیامت زده نشود، هر چه هست و نیست مال همین طمّاعان دنیا باشد.

اهمیت تبرّی در کنار تولّی
نکته دیگر آن‌که تولی بدون تبری غلط است، این‌که در زیارت می‌خوانیم «سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم» این از مقدماتش است. معنای تبری این نیست که من از شخص تو برائت می‌جویم، بلکه به این معناست که برائت از منکرین این حق، آن کسی که می‌گوید علی بن ابیطالب عليه السلام ولایت بلا فصل پیامبر(صلي‌الله‌عليه‌وآله) را ندارد ما از او باید تبری بجوئیم، از این انکاری که او می‌کند؛ یعنی مگر می‌شود من معتقد باشم به اینکه امیرالمؤمنین عليه السلام به دستور خدا ولایت بلافصل پیامبر را دارد اما برای دیگران هم یک اعتبارٌ مائی قائل شوند!

در روایات ما نسبت به بعضی از رُوات تعبیر به «مخلَّط» می‌کنند؛ یعنی اینکه من به امیرالمؤمنین عليه السلام علاقه دارم ولی خلیفه اول هم یک خدماتی کرده! خدمات دوم هم خدماتی کرده، این حرفها می‌شود اعتقاد مخلط و ائمه لعن می‌کردند، ذم می‌کردند رُواتی که این عنوان مخلط را داشته باشند برخورد می‌کردند. ولایت یک امر شوخی بردار نیست، یک امری که آدم بگوید شد شد نشد نشد. ولایت اساس است.

من همیشه وقتی می‌خواهم از امام خمینی(قدس‌سره) تعریف کنم می‌گویم هیچ کسی را من سراغ ندارم مثل امام ولایت را فهمیده باشد، در آداب نماز و اسرار نمازش ایشان می‌گوید: این سه شهادت روحش متصل به هم است، شهادت به توحید بدون آن دو شهادت غلط است، شهادت به رسالت هم بدون آن دو تا غلط است، اینها باید باشد. بگوئیم ما توحید را قبول داریم و رسالت را قول داریم و ولایت را قبول نداریم، معنایش این است که خیال می‌کنیم! «هکذا» این ضلال است، این گمراهی است، نباید با اینها با مسائل تقیه و مسائل وحدت، اینها مسائلی است که ممکن است با اهل کتاب هم یک وقتی وحدت داشته باشیم، «قل تعالوا إلی کلمة سواءٍ بیننا و بینکم»[4]، این مانعی ندارد ولی وحدت اعتقادی که بگوئیم اعتقادات شما مثل ماست و ما هم مثل شماست، این به هیچ وجه امکان ندارد.

ما طلبه‌ها باید این مسائل ایمانی و ولایی‌مان را کامل کنیم. بزرگانی که در ولایت واقعاً ثابت قدم بودند خوش عاقبت شدند، آنهایی که در ولایت لغزیدند مشکل پیدا کردند. حال قیامتشان با خداست ما نمی‌دانیم ولی در همین دنیایشان هم حساب می‌کنیم. من نمی‌گویم به عنوان مصلحت شخصی این کار را بکنیم که آن هم هست، حقیقت این است که خدا می‌فرماید «و إن لم تفعل فما بلغت رسالته»، تمام رسالت پیامبر، نه اینکه رسالت در این مورد را، این واضح است و از آیه به خوبی استفاده می‌شود و این روایات را ائمه عليهم‌السلام می‌گویند که از قرآن برایش دلیل می‌آوریم، دلیل قرآن که «بنی الاسلام علی خمس و لم ینادَ بشیء ما نودی بالولایة یوم الغدیر»[5]، معنای همین آیه «و إن لم تفعل فما بلغت رسالته» است.

ولایت و اعتقاد به ولایت از اصول است، اینکه تفکیک کرده و بگوئیم ما یک اصول دین داریم و یک اصول مذهب داریم حرف غلطی است؛ ما اصول اعتقادی داریم که توحید، نبوت، معاد و امامت است، امامت جزء اصول اعتقادات است این را اشتباهاً جزء فروع دین یا اصول مذهب قرار دادند، از خود آیات قرآن استفاده می‌شود که این از اصول دین است. در کُنه تولی، تبری هست، اگر نباشد اصلاً تولی نیست و خدای ناکرده مخلَّط می‌شویم.

جمع‌بندی روایت
بنابراین این روایت به خوبی دلالت بر این مطلب دارد، نه کمال العباده در آن وجود دارد و نه کمال المعرفه در آن وجود دارد، ضلالاً در آن وجود دارد، می‌شود بگوئیم چیزی صحیح است اما ضلال نیست؟ اینها خیال می‌کنند که عبادت خدا را می‌کنند اما این عبادت نیست، نه اینکه بگوئیم عبادت هست اما مسقِط قضا هم هست اما کامل نیست، نه اصلاً عبادت نیست. اگر در اینجا مسئله وحدت سیاق را مطرح می‌کنیم، الآن اگر در این روایت فقط معرفة‌الله بود، در روایت چهارم «إنما یعرف الله و یعبده من عرف الله»، البته «عرفَ امامه» هم دارد، اگر مسئله ولایت در این روایت نبود، بگوئیم «لم یعرف الله لم یعبد الله» روشن است و بحث کمال نیست، مؤمن هستند و لکن شرک خفی دارند، آنجا شرک فقهی نیست.

موضوع فرمایش امام عليه السلام «یعبدُ» است و حکم شرعی را بیان می‌کند، ممکن است بالاتر از حکم شرعی هم فهمیده شود، می‌فرمایند: «إنما یعبد الله من یعرف الله»، منتهی مردم حتی اصحاب ائمه عليهم‌السلام خیال می‌کردند «من لا یعرف الله» فقط کفار هستند بعد امام عليه السلام می‌فرمایند نه اهل سنت هم «لا یعرفه الله»؛ برای اینکه یکی از مقومات معرفت خدا ولایت است، ولی کبری به دست ما می‌دهد «من لا یعرف الله لا یعبد الله» نمی‌تواند خدا را عبادت کند. پس «لا یعبد الله» به این معنا نیست که عبادتش صحیح است و کامل نیست و ثوابی برایش مترتب نمی‌شود.

روایت بعد روایت چهارم همین باب است که در سندش عمرو بن ابی المقدام وجود دارد که باید وثاقت او را بررسی نمود.

وَ صَلَّی الله عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرینْ


[1] . الكافي (ط- دار الحديث)؛ ج‌1، ص: 442؛ ر.ک: شرح صدر المتألّهين، ص 467؛ شرح المازندراني، ج 5، ص 157؛ الوافي، ج 2، ص 80؛ مرآة العقول، ج 2، ص 300.
[2] . سوره مائده، آیه 67.
[3] . سال گذشته مشهد مشرف بودم، یکی از مسئولین کاملاً مطلع به من گفت: سه چهار نفر از اروپایی‌ها به مشهد آمدند، از سوئد، نروژ و آلمان و ...، کار اینها این بوده که رفتند در مدارس حوزه‌های علمیه مشهد پیش اساتید و طلبه‌ها، این مذهب تفکیک چیست؟ ببینید از کجا به ایران می‌آیند، شما در حوزه قم چیزی به نام تفکیک ندارید، جایگاه مذهب تفکیک در مشهد مقدس است، عده‌ای از بزرگان آنجا تفکیکی هستند، شاگردان مرحوم میرزامهدی اصفهانی تفکیکی هستند، می‌گویند باید بین برهان و قرآن و عرفان تفکیک کنیم! دقیق‌تر از این هم می‌گویند و من فقط یک اشاره می‌کنم. حرف من این است که ببینید از کجا می‌آیند برای اطلاع این امر. اینها می‌خواهند از جهت علمی کار کنند؟ اینها مسلمان نیستند، نه قرآن، نه برهان، نه عرفان را قبول دارند، اینها می‌خواهند برای اهدافی که خودشان دنبالش هستند، چکار کنیم که در یک حوزه بین طلاب، علما و اساتید اختلاف بیاندازیم. مگر قضیه معتزله و اشاعره را چه کسانی درست کرده بودند؟ تاریخش را مراجعه کنید بیرون از دایره اسلام بیشترین دعوا را بین مسلمین مطرح کردند.
[4] . سوره آل‌عمران، آیه 64.
[5] . «عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ7 قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‌ءٍ مَا نُودِيَ بِالْوَلَايَةِ يَوْمَ الْغَدِيرِ.» الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج‌2، ص: 21، ح 8.

برچسب ها :

صحت عمل شرطیت اسلام در صحت عبادات معرفه الله تولی و تبرّی «یعرف الله» «یعبد الله» کمال عمل

نظری ثبت نشده است .