موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۱۱/۱۰
شماره جلسه : ۶۹
-
خلاصه بحث گذشته
-
دلیل دوم بر کفایت اسلام احد الابوین در مرتدّ فطری
-
فرع اول
-
فرع دوم
-
دیدگاه والد معظَّم
-
ارزیابی دیدگاه والد معظَّم
-
بررسی پذیرش توبه مرتدّ فطریدیدگاه فقیهان امامیه درباره پذیرش توبه مرتدّ فطری
-
دیدگاه اول: عدم قبول توبه مطلقا
-
دیدگاه دوم: قبول توبه مطلقا
-
دیدگاه سوم: تفصیل بین احکام منصوصه و غیرمنصوصه
-
دیدگاه چهارم: تفصیل بین پذیرش توبه نسبت به اعمال خودش
-
دیدگاه پنجم: تفصیل بین سبب ارتداد
-
بررسی آیات قرآن
-
آیه اول: آیه 53 سوره زمر
-
آیه دوم: آیه 48 سوره نساء
-
آیه سوم: آیه 116 سوره نساء
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که در مرتد فطری اگر احد الابوین مسلمان باشند کافی است در اینکه این مرتد فطری بشود و لازم نیست که پدر و مادر هر دو مسلمان باشند. گفتیم دو دلیل بر این مطلب اقامه شده که یکی روایات است که اشاره کردیم.دلیل دوم بر کفایت اسلام احد الابوین در مرتدّ فطری
فرع اول
فرع دوم
دیدگاه والد معظَّم
خصوصاً آن فرع دوم که مسئله اسلام مادر را قبل الولاده قبول کرده، که اگر پدری کافر بود و زنش مسلمان، منتهی قبل الولاده اسلام آورد، قبلاً این بحث مطرح شد که اسلام ابوین یا احدهما حین انعقاد نطفه لازم است، اما اگر حین انعقاد نطفه هر دو کافر بودند بعداً هر دو قبل ولادت این بچه مسلمان بشوند هیچ فایدهای در اسلام این فرزند ندارد.
ارزیابی دیدگاه والد معظَّم
ما اگر گفتیم این دلیل تمام است میگوئیم اگر احدهما مسلمان بودند در اسلام این حمل کافی است و مدعا همین است. اسلام حین انعقاد نطفه معتبر است نه قبل الولاده. مشکل ما این است که از کجا بدانیم مورد روایت یا فتواست؟ آقایان میگویند چون بر اساس این فتوا یا روایت این بچه وارث است، پس باید او هم مسلمان باشد؛ چون وارث مسلم باید مسلمان باشد و همین را نتیجه میگیرند. مرحوم والد ما فرمود: از کجا آن طرفش اطلاق دارد؟ از این جهت معلوم نیست در مقام بیان باشد. لذا همان دلیل اول روایی کافی است.
خلاصه آنکه، فرع اول پدر مسلمان است و مادر کافر، فرع دوم مادر مسلمان است و پدر کافر. ما بر اساس روایات دیگر میگوییم این مرتد فطری است و بر اساس این دلیل نمیشود گفت یعنی ملازمه ندارد.
بررسی پذیرش توبه مرتدّ فطری
بحث مهمی که واقع شده آن است که آیا اگر یک کسی مرتد فطری شد بعد اسلام آورد؛ یعنی پشیمان شده و گفت اشتباه کردم واقعاً هم برگشت اسلام آورد، آیا این اسلام مرتد فطری قابل قبول است یا نه؟ به بیان دیگر، آیا توبه مرتد فطری قابل قبول است یا نه؟دیدگاه فقیهان امامیه درباره پذیرش توبه مرتدّ فطری
دیدگاه اول: عدم قبول توبه مطلقا
از عبارت شیخ طوسی در مبسوط، محقق در شرایع، علامه در تحریر، حلبی در الکافی فی الفقه، قاضی ابن براج در المهذب و ابن ادریس در سرائر همین قول استفاده میشود؛ یعنی به مشهور قدما نسبت داده شده که توبه مرتد فطری قبول نمیشود. خود مرحوم همدانی بعداً در خود همین نسبت دادن به مشهور تردید و اشکال میکند.
دیدگاه دوم: قبول توبه مطلقا
قول دوم عکس قول اول است، قبول التوبة مطلقا؛ یعنی اگر مرتد فطری بعد از ارتدادش توبه کرد کاری با او ندارند، نه کشته میشود و نه مالش تقسیم میشود و دوباره میتواند به زوجه سابق خودش برگردد اگر در عده باشد، اگر عده هم تمام شده دوباره میتواند او را عقد کند. این قول را، هم عامه قائلاند و هم در میان علمای امامیه ابن جنید قائل شده است.
دیدگاه سوم: تفصیل بین احکام منصوصه و غیرمنصوصه
لذا چون آن مسئلهای که ما واردش شدیم در بحث ارتداد همین است که اگر مرتد اسلمَ، آیا برایش حج واجب است یا نه؟ فرض کنید قبل از ارتدادش که مسلمان بوده مستطیع نشده، بعد که مرتد شده حج بر او واجب شده یا نه؟ اصلاً میگویند این مرتد آیا ذمهاش مشغول به تکالیف هست یا نه؟ او باید نماز بخواند یا نه؟ یا اینکه بگوئیم رفع القلم شد؟!
قائلین به قول سوم میگویند توبه مرتد فطری نسبت به احکام منصوصه (یعنی آن سه حکم قتل، تقسیم مال و بهم خوردن ازدواجش با زوجهاش) معنا ندارد، اما نسبت به سایر الاحکام توبه کند و اگرمسلمان شد نماز بخواند، روزه بگیرد، وقتی هم مرد باید در مقابر مسلمین دفن شود. برخی از قول سوم تعبیر کردند «عدم قبول توبته ظاهراً»؛ یعنی در ظاهر باید کشته شود و کارش تمام است، اما اگر واقعاً توبه کرد و مسلمان شد عباداتش صحیح است، حتی میگویند با همان زن دو مرتبه میتواند در عده رجوع کند یا اگر عده تمام شده دو مرتبه عقد مجدد بخواند. از این قول سوم یک تعبیر این است که «عدم قبول التوبة ظاهراً و قبول توبته واقعاً»، این قول را به شهید اول، شهید ثانی، فیض کاشانی، صاحب حدائق نسبت میدهند.
دیدگاه چهارم: تفصیل بین پذیرش توبه نسبت به اعمال خودش
این عبارت را صاحب جواهر دارد که «یقوی فی النظر قبول توبته باطناً بالنسبة إلیه لا إلی غیره»[2]، این توبهاش نسبت به خودش قابل قبول است و خودش نباید دغدغه داشته باشد، پاک است و برای نماز وضو میگیرد.
بنابراین در این قول چهارم میگوئیم توبهاش برای خودش فقط به درد میخورد، خودش با خودش معاملهی طهارت کند، اما دیگری حقّ معامله طهارت با این ندارد، روی قول سوم میگوئیم اگر توبه کرد و اسلام آورد همه با این معامله طهارت کنند ولو باز باید کشته شود، اما بعد از اینکه توبه کرد و اسلام آورد حتی میشود پشت سرش نماز خواند.
دیدگاه پنجم: تفصیل بین سبب ارتداد
بررسی آیات قرآن
آیه اول: آیه 53 سوره زمر
(قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ)این آیه میفرماید: خداوند همه گناهان را میبخشد، یعنی حتی شرک را هم میبخشد.
آیه دوم: آیه 48 سوره نساء
طبق این آیه، خداوند شرک را نمیبخشد، مشرک را نمیبخشد و بعد هم تعلیل میآورد، میگوید ما دون شرک هر چه هست میبخشد، بعد میفرماید: «و من یشرک بالله فقد افتری اثماً عظیماً»؛ بدترین گناه است و این اثم عظیم است.
آیه سوم: آیه 116 سوره نساء
هر کس شرک بورزد، گمراهی عجیب و غریبی پیدا کرده که در این دو آیه تعلیل میآورد که خدا چرا شرک و مشرک را مورد غفران قرار نمیدهد.
حال بحث این است که آیا این دو آیه 48 و 116 نساء نسبت به آیه 53 سوره زمر عنوان مخصص را دارد؟ یا اینکه آیه 53 ناسخ آن است؛ یعنی قبلاً خدا فرموده: «إن الله لا یغفر أن یشرک به»، شرک را نمیبخشد، بعد خدا این را نسخ کرده و فرموده است «إن الله یغفر الذنوب جمیعا». لذا این «إن الله یغفر الذنوب» را ناسخ برای آنها قرار بدهیم. لذا در اینجا سه احتمال وجود دارد:
1. آیات سوره نساء را مخصص آیه 53 سوره زمر قرار بدهیم.
2. آیه 53 زمر را ناسخ آیات سوره نساء قرار بدهیم.
3. یا اینکه بگوئیم اصلاً موضوع این دو آیه با هم اختلاف دارد، نه اینجا بحث نسخ مطرح است و نه بحث تخصیص؛ چون ما میگوئیم کسی که «خرج عن الاسلام و اشرکَ»، اگر گفتیم «إن الله لا یغفر أن یشرک به»، اطلاقش شامل مرتد هم میشود اعم از فطری و ملی است.
[1] . «و أمّا إذا كان أحد أبويه مسلماً فربّما يستدلّ على ذلك مضافاً إلى الإجماع بأمرين: أحدهما: ما دلّ على أنّ الرجل المسلم إذا مات، و كانت زوجته أو أمته حاملًا يعزل ميراثه، فينتظر به حتّى يولد حيّاً، فإنّه يدلّ بإطلاقه على أنّ الحمل يرث إذا ولد حيّاً، و إن كانت الزوجة أو الأمة غير مسلمة، و بضميمة أنّ وارث المسلم يعتبر فيه الإسلام يثبت أنّه محكوم بالإسلام من أوّل ولادته، و كذلك إذا ماتت الأمّ المسلمة و تركت ولداً من كافر و لو لأجل الوطء بالشبهة، أو أسلمت الأمّ بعد الحمل و قبل الولادة، فإنّ الولد يرثها بمقتضى إطلاق الأدلّة، فيثبت إسلامه بالملازمة المذكورة و يرد عليه: أنّ ما دلّ على ثبوت الإرث للحمل و عزله حتّى يولد حيّاً لا إطلاق فيه من هذه الجهة؛ لعدم كونه إلّا في مقام بيان أنّ الحمل عند تحقّق موت الأب لا يمنع عن ثبوت الإرث، و لا يشترط في ثبوته كون الوارث متولّداً في حال الموت. و أمّا ثبوت الإرث له و لو كانت امّه كافرة فلا دلالة له عليه أصلًا، و لا تكون هذه الأدلّة في مقام بيانه بوجه كما أنّ التمسّك بإطلاق الأدلّة في الفرض الثاني مع ثبوت الملازمة و اشتراط كون وارث المسلم لا بدّ و أن يكون مسلماً، فيه ما لا يخفى، مضافاً إلى أنّ المثال الثاني منافٍ لما ذكرنا من أنّ الملاك حال الانعقاد لا حال الولادة.» تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحدود؛ ص: 691.
[2] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج6، ص: 298.
[3] . «و أمّا الإسلام: فلا شبهة في كونه موجبا لارتفاع نجاسة الكفر. و هل يقبل الإسلام من المرتدّ الفطريّ أم لا يقبل؟ فيه خلاف، نسب إلى ظاهر المشهور و صريح جملة منهم: العدم. و عن جماعة من المتأخّرين القبول مطلقا. و قيل: يقبل باطنا لا ظاهرا. و عن ظاهر بعض: التفصيل بين إنكار الشهادتين أو إحداهما، و بين إنكار شيء من الضروريّات، فلا يقبل في الأوّل، و يقبل في الثاني. و عن آخر التفصيل بين ما يتعلّق بعمل نفسه و بالنسبة إلى ما يتعلّق بالغير، فبالنسبة إلى نفسه يعامل معاملة المسلم، فيبني على طهارة بدنه و صحّة وضوئه و غسله، فيصلّي و يصوم، و بالنسبة إلى الغير فهو نجس العين، بل لا يظنّ بأحد من القائلين بعدم القبول الالتزام بجواز تركه للصلاة و الصوم و غيرهما من الأشياء المشروطة بالطهور، التي تعذّرت في حقّه بناء على كفره و نجاسته، و لذا جعل القائلون بالقبول كونه مكلّفا بالعبادات المشروطة بالطهور من أقوى أدلّتهم عليه. و الحقّ: قبول إسلامه ظاهرا و باطنا بلا شائبة ارتياب فيه.» مصباح الفقيه؛ ج8، ص: 306 – 307.
نظری ثبت نشده است .