موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۸/۲۴
شماره جلسه : ۳۵
-
خلاصه بحث گذشته
-
دلیل سوم بر عدم صحت اعمال کفار: آیات
-
طائفه اول
-
دیدگاه مرحوم آملی
-
ارزیابی دیدگاه مرحوم آملی
-
جمعبندی و دیدگاه برگزیده
-
طائفه دوم آیات
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در ادله عدم صحت اعمال کافر در زمان کفر بود. گفته شد محقق خویی (ره) در کتاب الصوم مطرح میکنند که یکی از شرایط صحت صوم، اسلام و ایمان است، اما در کتاب الحج منهاج به خاطر اینکه قاعده «الکفار مکلفون بالفروع» را انکار کردند اسمی از اسلام نمیآورند. ایشان در کتاب الصوم در شرح همین مطلب بیان میکنند که اگر گفتیم کفار مکلف به فروع نیستند، دیگر معنا ندارد که بگوییم اسلام یکی از شرایط صحت است، اما اگر گفتیم کفار مکلف به فروع هستند میگوئیم کافر اگر یک عمل عبادی انجام داد مثل روزه یا حج، این صحیح واقع نمیشود.دلیل سوم بر عدم صحت اعمال کفار: آیات
طائفه اول
به بیان دیگر، وقتی میخواهیم بگوئیم کافر اگر یک عبادی را صحیحاً انجام داد، به این معناست که قیامت او را برای این عمل عقاب نمیکنند، اما اگر گفتیم این عملش باطل است به این معناست که «کأنه لم یقع، کأنه لم یفعل و عوقب علی ترک هذا العمل». استدلال ما این است که در این آیات لغت «حبط» به معنای «هَدَر» است و آیه «لأن اشترک لیحبطنّ عملک»[1]، شرط بعد از عمل را میگوید، به قول مرحوم خوئی اگر شرک بعد العمل موجب حبط است و شرک حین العمل به طریق اولی است. لذا اگر شرک مانع از عمل است، این مانعیت دیگر بعد و قبل ندارد.
اتفاقاً اگر کسی مسلمان بوده و مثلاً 90 سال زحمت کشیده و دقیقه آخر عمرش مشرک شد، خدا میفرماید برای همین یک لحظه تمامش باطل میشود. پس اگر این اعمال گذشته را این یک لحظه ابطال میکند، شرک حین العمل مقتضی برای بطلان ندارد؟! یعنی خدا قیامت به کافر میگوید: تو برای نمازت دنبال اثر و اجر نگرد؟ یا اینکه لغت حبط را به معنای هدر معنا میکند و هدر یعنی کأن لم یکن.
در آیهای دیگر خداوند میفرماید: «فلا نقیم لهم یوم القیامة وزناً»[2]، عبارت «لا نقیم وزناً» یعنی سر سوزنی اثر ندارد. آیا این یعنی صحیح است و اثر ندارد؟! اگر صحیح باشد که مانع از نار میشود؛ یعنی مانع میشود از اینکه نسبت به این عمل استحقاق عقوبت داشته باشد. اگر بگوییم عمل صحیح است یعنی به این اندازه استحقاق عقوبت ندارد. صحت یعنی مأمورٌ به را انجام داده، صحت یعنی آن فعلی که انجام داده مطابق آن امری است که بوده، اگر ما بگوئیم این فعل مطابق امر است این «لانقیم لهم یوم القیامة» وزنا یعنی چه؟!
از جمله آیات عبارت است از: «و قدمنا إلی ما عملوا من عملٍ فجعلناه هباءً منثوراً»[13]؛ یعنی میرویم سراغ هر آنچه اینها انجام دادند و روز قیامت همه را بررسی میکنیم، «ما عملوا» یعنی هر کاری که کردند «من عبادةٍ أو عمل خیرٍ فی الدنیا»، نیکی، احسان و خوبی کرده، دست فقیر را کرده، برق درست کرده، «فجعلناه هباءٌ منثوراً»؛ «هباء» آن ذرات ریز خاک را میگویند که چشم معمولی هم نمیتواند آن را ببیند! باید یک نوری بیفتد تا آن را ببیند (گاهی نور آفتاب از پنجره که میافتد انسان یک ذراتی را میبیند آن را میگویند «هباء»)؛ یعنی اینقدر این عمل پوچ است که مثل هباءً منثوراً میشود، یعنی اصلاً نیست کأن لم یکن له است.
این تعابیر را کنار هم بگذاریم به خوبی از آن بطلان به دست میآید و حق با مرحوم خوئی است، البته ایشان به این شواهدی که عرض میکنم اشاره نفرمودند و استدلال را واضح گرفته و رد شدند. حق با ایشان است و جای بحث ندارد. حبط به معنای هدر است لغةً، آیات قرآن هم میگویند مشرک و کافر «لا نقیما لهم یوم القیامة وزناً».[4]
دیدگاه مرحوم آملی
کنایه از اینکه اگر عملش خیلی تمیز باشد، فرض کنید به فقیری کمک کرده و نه منتی گذاشته و خیلی هم احترام کرده و دست و پایش را بوسیده، این میشود «اشد بیاضاً من القباطی»، میفرماید باز هم هباءً منثوراً میشود و کافر «لن یدخل الجنة»؛ زیرا جنّت فقط برای مؤمن است، «آمنوا و عملوا الصالحات»، اما اگر یک کسی به حسب ظاهر یک عمل خوبی دارد ولی ایمان به خدا ندارد، تمام عمرش هم عمل خوب کرده باشد این اصلاً عمر خودش را هدر داده است. مرحوم آملی در مصباح الهدی میفرماید: «إن الامام(ع) قد وصف أعمالهم بأنها کانت تامة الاجزاء و الشرایط»، این اعمالشان تام الاجزاء است.[7]
ارزیابی دیدگاه مرحوم آملی
نکته دیگر آنکه اصل وجوب حج امضائی است نه احکامش. احکام حج 90 درصدش از زمان پیامبر اکرم(ص) تا زمان امام باقر(عليهالسلام) بیان نشده بود، حج میرفتند اما این اعمال و جزئیات و خصوصیات اصلاً مورد توجهشان نبود. به هر حال این روایت هیچ ارتباطی به ما نحن فیه ندارد. ما از این آیات به خوبی استفاده کردیم و این آیات از محکمات است «لئن اشرکتَ». کسی با یک عملی خدا را عبادت کرده، این تناسب حکم و موضوع هم دارد، تا کسی مشرک در عبادت شد یعنی دیگری را عبادت میکند، تا دیگری را عبادت کرد ملازمه عقلیه دارد که عبادتش در آن طرف خراب بوده است.
بنابراین ما میگوئیم ادله قضا شاملش نمیشود، به حسب القاعده وقتی که بعداً انکشف که قصد قربت خراب بود، باید قضا کند، ولی میگوئیم چون خود قضا را هم خلاف قاعده میدانیم و در هر موردی نیاز به دلیل داریم میگوئیم ادله اینجا را نمیگیرد و از این مورد انصراف دارد، انصراف به این معنا نیست که حکم صحت کنیم و بگوئیم اعمالشان صحیح است! خیر اعمالشان صحیح نیست.
جمعبندی و دیدگاه برگزیده
طائفه دوم آیات
[1] . سوره زمر، آیه 65.
[2] . سوره کهف، آیه 105.
[3] . سوره فرقان، آیه 23.
[4] . «فلا يصحّ الصوم كغيره من العبادات من الكافر و إن كان مستجمعاً لسائر الشرائط، كما لا يصحّ ممن لا يعترف بالولاية من غير خلاف. أمّا الأوّل: فالأمر فيه واضح، بناءً على ما هو الصحيح من أنّ الكفّار غير مكلّفين بالفروع، و إنّما هم مكلّفون بالإسلام، و بعده يكلّفون بسائر الأحكام كما دلّت عليه النصوص الصحيحة على ما مرّ التعرّض له في مطاوي بعض الأبحاث السابقة، إذ بناءً على هذا المبنى يختصّ الخطاب بالصيام بالمسلمين، فلم يتوجّه تكليفٌ بالنسبة إلى الكافر ليصحّ العمل منه، فإنّه خارج عن الموضوع. و أمّا بناءً على أنّهم مكلّفون بالفروع كتكليفهم بالأُصول فلا شكّ في عدم الصحّة من المشركين، ضرورة أنّ الشرك يوجب حبط الأعمال السابقة على الشرك بمقتضى قوله تعالى لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ فضلًا عن الصادرة حال الشرك. و أمّا غير المشركين من سائر فرق الكفّار فيدلّ على عدم الصحّة منهم الإجماع المحقّق، بل الضرورة، بل قد يستفاد ذلك من بعض الآيات، قال تعالى إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ كُفّارٌ فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ الْأَرْضِ ذَهَباً إلخ، فيظهر منها أنّ الكفر مانع عن قبول النفقة كما صرّح بذلك في آية أُخرى، قال تعالى وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ إلخ فإذا كان الكفر مانعاً عن قبول النفقة فهو مانع عن الصوم و غيره من سائر العبادات بطريقٍ أولى كما لا يخفى.» موسوعة الإمام الخوئي؛ ج21، ص: 452- 453.
[5] . «وَ بِالْإِسْنَادِ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدِمْنا- إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً قَالَ أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ كَانَتْ أَعْمَالُهُمْ أَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَبَاطِيِّ وَ لَكِنْ كَانُوا إِذَا عَرَضَ لَهُمُ الْحَرَامُ لَمْ يَدَعُوهُ.» الكافي 2- 81- 5؛ وسائل الشيعة؛ ج15، ص: 252 – 253، ح 20429- 3.
[6] . «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَدِمْنا إِلى ما عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ- فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً قَالَ: إِنْ كَانَتْ أَعْمَالُهُمْ لَأَشَدَّ بَيَاضاً مِنَ الْقَبَاطِيِّ فَيَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهَا كُونِي هَبَاءً وَ ذَلِكَ أَنَّهُمْ كَانُوا إِذَا شَرَعَ لَهُمُ الْحَرَامُ أَخَذُوهُ.» الكافي 5- 126- 10؛ وسائل الشيعة؛ ج17، ص: 82، ح 22046- 6.
[7] . مصباح الهدى في شرح العروة الوثقى، ج8، ص: 285.
[8] . سوره آلعمران، آیه 91.
نظری ثبت نشده است .