موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۱۰/۲۷
شماره جلسه : ۶۲
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی تقیید آیات توسط قرینه عقلیه
-
تقریر اول از قرینه عقلیه
-
بررسی تقریر اول
-
استفاده حکم قتل برای مرتدّ از آیات قرآن
-
بررسی آیه 217 سوره بقره
-
جمعبندی و دیدگاه برگزیده
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که آیا از آیات شریفهای که در قرآن درباره ارتداد آمده اطلاق استفاده میشود تا بگوئیم مثلاً آیه «و من یرتدد منکم عن دینه»[1] موضوع برای ارتداد است؛ خواه این ارتداد اعتقادی باشد یا از روی توطئه باشد یا از روی لجاجت باشد؟ گفتیم به نظر ما آیات قرآن اطلاق دارد و در خود قرآن قرینهای بر تقیید نداریم و انصراف را نیز هیچوجهی نداریم.بررسی تقیید آیات توسط قرینه عقلیه
توضیح آنکه، بگوئیم عقل انسان را در عقیده آزاد میداند؛ یعنی بگوئیم این «لا اکراه فی الدین»، یک توضیحش این است که همانطوری که عقل میگوید: «لا اکراه فی الفکر»، «لا اکراه فی الاعتقاد»، شارع هم میگوید «لا اکراه فی الدین». بگوئیم اصلاً یک امر عقلی است و عقل میگوید انسان را نمیشود اکراه به عقیدهای کرد! پس اگر کسی روی اعتقاد ارتداد پیدا کرده را نمیشود عقوبت کرد، اما اگر کسی لجاجت و دشمنی دارد و میخواهد با اسلام مخالفت کند، یا در هر دینی که بوده برای دشمنی با آن دین از آن خارج بشود، این میتواند موضوع برای عقاب قرار بگیرد.
تقریر اول از قرینه عقلیه
به بیان دیگر، طبق این بیان قرینه عقلیه برمیگردد به قرینه مناسبت حکم و موضوع؛ یعنی این عقوبت با ارتداد اعتقادی تناسبی ندارد؛ زیرا کسی که زحمت کشیده و ادله را بررسی کرده و هیچ دشمنی هم نمیکند، به این نتیجه باطل رسید که دین دیگری را بپذیرد، یا مثلاً در اثر فریب خوردن (امروزه در این کلیساها جوانهای ما را دعوت میکنند به بهانه اینکه دین حضرت مسیح دین صلح است و اسلام دائماً جنگ و جهاد و خونریزی و دین خشونت است، این تعابیر غلطی که دشمن مطرح میکند، بیا ببین این دین محبت و رأفت و صلح و آرامش است، این را فریب میدهند و) از اسلام خارج میشود، این آیات به قرینه مناسبت حکم و موضوع این کسی که «اخرج من الاسلام و خرج من الدین» را شامل نمیشود و فقط کسی را شامل میشود که برای دشمنی با این دین و مقابله با دین از این دین خارج شد و این عقوبتها با او تناسب دارد.
بررسی تقریر اول
به عنوان مثال، همین جوانی که در اثر فریب خوردن از دین خارج شده اگر در باب قصاص گفتیم یک جوانی را فریب دادند و گفتند: تو اگر این آدم را بکشی پول زیاد یا مقام به دست میآوری و او هم به این جهت او را کشته، آیا میتوانیم بگوئیم پس قصاص جریان پیدا نمیکند؟! در آنجا چون یک عنوانی به نام حقّ الناس موجود است نمیشود بگوئیم «و لکم فی القصاص حیاةٌ»[4] در جایی است که کسی فریب نخورده باشد و مختصّ کسی است که از روی عمد و علم و قهر و غلبه آدمی را کشته است! در حالی که هیچ کس این را نمیگوید، یا حتی در قتل خطا هم که دیه را باید بپردازد کسی این حرف را نمیزند که اگر فریب خورده لازم نیست دیه را بدهد!
در اینجا دین خودش یک عنوان امانت حقّ الله عظیم را دارد، دین را خدا توسط انبیاءش در طول تاریخ آرام آرام فرستاده و کاملترین دین به عنوان اسلام مطرح شده، حالا بگوئیم قرینه مناسبت حکم و موضوع میگوید: اگر کسی را فریب دادند و چنین حق بزرگی را زیر پا گذاشت، بگوئیم این استحقاق کشتن را ندارد؟! چرا نداشته باشد، آن طرف قضیهاش خیلی مهم است که یک حقّ عظیم الهی که خود دین است، «اخوکَ دینُک فاحتط لدینک» این تعابیری است که ذیل این حق قرار میگیرد، از حقوق بزرگ خدا مسئلهی دین و احکام است، اینکه در قرآن گاهی میفرماید: «تلک حدود الله»، این حدود الله یعنی حقّ خداست و هر حکمی «حقٌّ من حقوق الله»، نمیشود انسان بخواهد دین را از بین ببرد. حال آیا اگر مرتدّ فطری یا ملی توبه کرد، توبهاش را میتوانیم بپذیریم یا نه، آیات قرآن هم دو دسته است که بعد عرض میکنیم.
بنابراین قرینه مناسبت حکم و موضوع در جایی است که یک عنوان دیگری در کار نباشد، اما وقتی میبینیم یک حق عظیمی به نام خود دین مطرح شده و این جوان ولو فریب خورده اما چنین حق بزرگی را زیر پا گذاشته، این آدم ولو فریب خورده اما کسی را کشته و باید قصاص بشود، نمیشود بگوئیم چون فریب خورده پس از حق الناس بودن بگذریم، اینجا هم حق الله است و این حق الله اقتضای این احکام و عقوبتها را دارد، البته پیداست این عقوبتها هم مراتب دارد، یعنی خلود در نار یا اینکه اهل جهنم شدن اینها هم مراتب دارد، در آن حرفی نداریم ولی در اصل ترتب این عقوبتها خصوصاً عقوبت دنیوی بحثی نیست.
استفاده حکم قتل برای مرتدّ از آیات قرآن
در تفسیر روح المعانی، تفسیر فخر رازی، تفسیر مراغی این احتمال آمده که حبط اعمال همان احکام و مجازاتی است که در روایات شیعه و اهلسنت آمده، «یقتل»، «یقسّم امواله»، «بانت امراته»، اینها همه مصداق برای حبط اعمال در دنیاست. وقتی میگوئیم کسی که مرتد میشود یعنی اعمالش حبط میشود «لئن اشرکت لیحبطن عملک»؛ شرک و ارتداد موجب حبط عمل است، این حبط عمل حاکی از این است که تو هیچ حرمت و احترامی نداری، اگر شبانه روز نماز بخوانی به درد نمیخورد، روزه بگیری به درد نمیخورد، انفاق کنی به درد نمیخورد، حج بروی به درد نمیخورد، اصلاً کشف از این میکند که این آدم دیگر در دین هیچ احترامی ندارد، اگر انسان احترام داشته باشد عمل او اثر دارد و جان و مالش محترم است، همهچیزش محترم است.
لذا اینکه میگوید: «حبطت اعمالهم» این خودش به دلالت التزامی بیّن دلالت روشنی دارد که این «لا حرمة له»؛ یعنی «دمه مباحٌ»، بالاخره ائمه(عليهمالسلام) فرمودند هر چه ما میگوئیم را اگر از ما بپرسید از کجای قرآن در میآید، به شما میگوئیم، حالا اگر از امام بپرسند اینکه میفرمائید مرتد «دمه مباحٌ» از کجا استفاده میشود؟ میشود از همین «حبطت اعمالهم» به دست میآید. البته درباره مرتد فقها در فتوا میگویند: تا حال هر چه مال داشته تقسیم میشود، اما بعد از ارتداد معاملاتی که میکند درست است، اموالی که به او داده میشود مال خود اوست که بحث دیگری است.
بنابراین حبط در آیه کنایه از عدم الحرمه است؛ یعنی چنین شخصی حرمت ندارد، نه دم، نه مالش، نه زن او، تمام اینها قطع میشود. البته اینها عمدتاً مرتد فطری در آیات است، اگر هم از این جهت اطلاق داشته باشد بعداً تخصیص میزند مانعی ندارد. البته ما برای ائمه(عليهمالسلام) مقام تشریع را قائلیم، ائمه مشرِّع هستند، ولی آیا اینجا این دمه مباحٌ را از این آیه نمیشود استفاده کرد؟ به نظر من ظاهرش این است که به خوبی میشود استفاده کرد.
بررسی آیه 217 سوره بقره
در این آیه شریفه از پیامبر(ص) درباره مقاتله در شهر حرام میپرسند. تا میرسد به اینجا که «و الفتنة اکبر من القتل»، فتنه یعنی مشرک شدن، نه اینکه فتنه یعنی توطئه کردن! «و الفتنة اکبر من القتل»؛ یعنی کفار دنبال مقاتله و کشتن شما هستند اما بدانید فتنه یعنی مشرک شدن، کافر شدن، شدیدتر از قتل است؛ یعنی اگر شما کشته شوید بهتر از این است که مرتد شوید یا کافر شوید. در ادامه میفرماید: «و لا یزالون یقاتلونکم حتی یردونکم عن دینه»، این فرع بر آن است «الفتنة اکبر من القتل»، بدانید اینها دنبال این هستند که «یردوکم عن دینکم»، خود این «الفتنة اکبر من القتل»، یک ایهامی دارد که خود ارتداد اکبر از قتل است، شما در جایی که شخصی دیگری را بکشد میگوئید باید او را کشت، در جایی که کسی مرتد شد اکبر از قتل است و باید کشته شود، میشود چنین بیانی را آورد، منتهی تکیه ما به «حبطت اعمالهم» است و برای ما بیشتر دلیلیت دارد.
همچنین از آیه «و اذ قال موسی لقومه»[7] نیز استفاده کرد که مرتد عقوبت دنیوی هم دارد؛ چون اینها میگوید مرتد حرمت ندارد و کسی که حرمت ندارد احکام مباح بودن دم و ... بر او جاری میشود. از آیه استفاده میشود که ارتداد مساوی با حبط اعمال است. ما یک بحثی بعداً داریم که آیا این ارتداد انکار از روی علم است؟ که این بعد «ما تبیّن لهم الحقّ» قرینه بر این مطلب میشود.
جمعبندی و دیدگاه برگزیده
خلاصه تقریر اول برای قرینه عقلیه و پاسخ از آن این است که از راه قرینه مناسبت حکم و موضوع وارد شویم، لکن قرینه مناسبت حکم و موضوع در جایی است که یک عنوان دیگری مثل حق الناس یا حق الله نباشد و در اینجا دین بزرگترین حق خدا بر مردم است، مردم باید از دین خدا دفاع کنند، «وجوب الذبّ عن دین الله»، حدود الهی را باید مراعات کنند، این آیاتی که دلالت بر حدود الهی دارد.[8]
حال اگر کسی وجوب نماز را انکار کرد ضروری را انکار کرده طبق مبنای کسی که میگوید انکار ضروری من حیث هو هو مستلزم کفر است مرتد است. بله، طبق مبنای امام خمینی(قدسسرّه) و کسانی که میگویند «اذا کان مستلزماً لتکذیب النبیّ(ص)» و این هم باید توجه به این استلزام داشته باشد، نباید کشته شود.
[1] . سوره بقره، آیه 217.
[2] . همان.
[3] . سوره نساء، آیه 137.
[4] . سوره بقره، آیه 179.
[5] . سوره بقره، آیه 54.
[6] . ترجمه: از تو، در بارۀ جنگ كردن در ماه حرام، سؤال مىكنند؛ بگو: «جنگ در آن، (گناهى) بزرگ است؛ ولى جلوگيرى از راه خدا(و گرايش مردم به آيين حق) و كفر ورزيدن نسبت به او و هتك احترام مسجد الحرام، و اخراج ساكنان آن، نزد خداوند مهمتر از آن است؛ و ايجاد فتنه، (و محيط نامساعد، كه مردم را به كفر، تشويق و از ايمان بازمىدارد) حتّى از قتل بالاتر است. و مشركان، پيوسته با شما مىجنگند، تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند؛ ولى كسى كه از آيينش برگردد، و در حال كفر بميرد، تمام اعمال نيك(گذشتۀ) او، در دنيا و آخرت، بر باد مىرود؛ و آنان اهل دوزخند؛ و هميشه در آن خواهند بود.
[7] . سوره بقره، آیه 54.
[8] . نکته: یک وقتی یک شخصی گفت که من در بحث حریم کار میکنم، گفتم به کدام آیه از آیات قرآن رسیدید؟ گفت در قرآن آیهای برای حریم پیدا نکردم! گفتم اتفاقاً این آیاتی که هست و احکامی را در باب ارث، نکاح و طلاق خدا بیان میکند، بعد میفرماید: «تلک حدود الله و من یتعدّ عن حدود الله فاولئک هم الکافرون، هم الفاسقون، هم الظالمون»، معنایش این است که دین خدا غرقگاه الهی است، این حریم خداست، انسان باید خیلی با دقت و احتیاط و مراقبت کند. حال اگر کسی بخواهد اصل دین خدا را زیر پا بگذارد باید کشته شود.
نظری ثبت نشده است .