موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۱۱/۳
شماره جلسه : ۶۵
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی آیه 74 سوره توبه
-
روایت
-
آیه 279 سوره بقره
-
بررسی مقام تشریع برای ائمه(عليهمالسلام)
-
دیدگاه برگزیده
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
در دنباله بحث ارتداد به بررسی این مطلب که قبلاً نیز مطرح شد میپردازیم که صاحب جواهر به تبع کاشف اللثام گفتهاند ارتداد در جایی است که این مولودی که «ولد علی الاسلام» بعد از بلوغ هم اظهار اسلام کند، «اظهر الاسلام» یا در بعضی از عبارات داد «وصف للاسلام» یا «یصفه الاسلام». گفتیم صاحب جواهر به استناد چند روایت، میخواهد این مطلب را ذکر کند همه روایاتش را بحث کردیم و آخر الامر به این نتیجه رسیدیم که نمیتوانیم این قید را از این روایات استفاده کنیم.بررسی آیه 74 سوره توبه
لذا این آیه مصادیق را معین نکرده است، بلکه در روایات آمده مرتد فطری «یقتل و یقسَّم ماله و بانت امراته»، اینها مصداق عذاب الیم در این آیه است. گاهی ممکن است یک منافقی مرتد شده، ولی قید دارد «و کفروا بعد اسلامهم»، این «اسلامهم» را حمل بر اسلام حکمیه نمیشود کرد که قبلاً همین را قائل شدیم، قبلاً گفتیم این اسلام حکمی دارد، اگر بعد بلوغ ولو اظهار اسلام نکرد اما «انکر الاسلام» این میشود مرتد، اما در این آیه دارد «کفروا بعد اسلامهم»؛ یعنی اسلام باید اسناد به خودشان داشته باشد.
البته اینها مرتد ملی هم باید باشند، اینها قبلاً همه مشرک بودند و بعد مسلمان شدند، منافقانه مسلمان شدند و دو مرتبه «اظهروا الکفر» بعد اسلام ظاهریشان، درست است این «بعد اسلامهم» اسلام واقعی که نیاوردند، منافقین هیچ وقت اسلام واقعی نیاوردند بلکه اسلام ظاهری داشتند و همین اسلام ظاهری موجب حفظ دماء اینها، احترام اموالشان بود، ولی بالأخره ظاهرش این است که یک اسلام ظاهری اسلامی که به خودشان اسناد داده شود، این آیه دلالت دارد.
به بیان دیگر، درست است در این آیه دارد: «و همّوا بما لم ینالوا و ما نقموا إلا ان اغناهم الله و رسوله من فضله»، اما بعد به نحو کلی است، این «و ان یتولوا» یعنی «یتولوا عن التوبه»، نه اینکه «و إن یتولوا» از آنچه قصد سوء نسبت به پیامبر داشتند، «فإن یتوبوا یک خیراً لکم و إن یتولوا من التوبه»، خصوصیت «همّوا بما لم ینالوا» معلوم نیست که بتوانیم به عنوان قید احترازی بگیریم بلکه برای خود کافر است و شاهدش این است که چون آیات دیگری که راجع به ارتداد است «همّوا بما لم ینالوا» نداریم، بلکه «حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخرة»، و «اعمالهم فی الدنیا» تمام امورشان را شامل میشود، تمام معاملات، تمام نکاحشان، یعنی چیزی را اینها مالک نیستند، هم اعمال عبادی و هم غیرعبادی را شامل میشود.
روایت
عبارت «کفر بعد اسلامه» به نظر من متخذ از همین آیه 74 سوره توبه است «و کفروا بعد اسلامهم»، ملاک این است. لذا نتیجه این میشود که در گذشته که گفتیم اظهار لازم نیست، صاحب جواهر نه بحث آیات را مطرح کرده بود و نه حتی این روایت را، بلکه روایات دیگری را مطرح کرد، آن روایات دلالت بر مدعای صاحب جواهر نداشت، اما این آیه 74 سوره توبه و این روایت دوم باب اول ابواب حدّ مرتد دلالت دارد. اینها همهشان «ولد علی الشرک» (پدر و مادرشان مشرک بودند) بعد آمدند منافقانه مسلمان شدند و یک اسلام ظاهری آوردند، بعد دو مرتبه «کفروا بعد اسلامهم» که میشود مرتد ملی.
هم در ملی و هم در فطری این بحث هست منتهی در فطری میگویند «اظهر الکفر»، ما در هر دویش این بحث را کردیم. در مرتد ملی نزاع میآید روی اینکه آیا اول باید کفر را اختیار کند بعد مسلمان شود یا اینکه اختیار الکفر لازم نیست؟ اما در مرتد فطری یعنی «اظهر الاسلام»، باید اول اظهار اسلام کند و بعد بیاید مسئله کفر را مطرح کند. این «کفروا بعد اسلامه» را بگوئیم این عنوان مطلق را دارد؛ یعنی برای مرتدی که عذاب الیم است «کفروا بعد الاسلام»، کفر بعد الاسلام است، منتهی در مرتد فطری این است که اول اظهار اسلام میکند بعد کافر میشود، این مرتد فطری است. در مرتد ملی اول اظهار کفر میکند و بعد اظهار اسلام میکند و مرتبه سوم اظهار اسلام میکند، ولی قدر جامع مرتد فطری و ملی اظهار الکفر بعد اظهار الاسلام است؛ یعنی از این آیه ما این ضابطه را هم برای فطری و هم برای ملی میتوانیم استفاده کنیم.
بنابراین مورد آیه مرتد ملی است، ولی این ضابطه که آن ارتدادی موجب عذاب الیم است که بعد اظهار الاسلام است، اظهار الاسلام که قبلاً مورد بحث بود؛ یعنی اسلام حکمی به درد نمیخورد، مسلمان هم گفتیم اطلاق دارد؛ یعنی اسلام حکمی را هم میگیرد اما اسلامه یا اسلامهم یعنی اسلام به خود اینها اسناد داده باشد. ممکن است در مسئله توبه فرق باشد بین ملی و فطری که آقایان هم فرق گذاشتند.
آیه 279 سوره بقره
این آیه شریفه که درباره ربا وجود دارد که خدا میفرماید: ربا حرام است و ربا نخورید، بعد میفرماید «و إن لم تفعلوا فأذنوا بحربٍ من الله»؛ اگر بعد از اینکه حرمت ربا به گوش شما رسید، باز دو مرتبه گوش نکردید و ربا خوردید، شما بدانید که «حربٍ من الله»، اولاً مترجمین غالباً «فأذنوا» را به معنای اعلام بیان میکنند، آن «فآذنوا» است نه «فأذنوا»، «فأذنوا» یعنی «فاعلموا»، اصلاً کلمه اعلام وجود ندارد، «فأذنوا» یعنی بدانید. کلمه حرب در اینجا به معنای قتل است، «سمّی الحرب حربا لأن فیه القتل»؛ به جنگ میگویند جنگ چون در آن قتل وجود دارد، حرب به معنای قتل است. معنایش این است که شما بار دوم بعد از اینکه ما گفتیم ربا نخورید و ربا خوردید حکمتان از ناحیه خدا قتل است، تمام.
ایذان به معنای اعلام است، أذان به معنای اعلام است ولی إذن به معنای اعلام نیست، اینجا هم مشهور «قرّوا فأذنوا» خواندند یعنی «فاعلموا». در روایات ما وجود دارد که در باب کبائر اگر کسی کبیره را برای بار سوم یا بار چهارم انجام داد حدّش قتل است. من به این نتیجه رسیدم که این مطلب از خود همین آیه به دست میآید، منتهی اینجا در آیه دو مرتبه است و روایات چون مقام تشریع را ائمه(عليهمالسلام) دارند مرحله سوم یا چهارم کردهاند، مشهور میگویند «یقتل فی الرابعه»، ولی مقصودم این است که در این آیه بحث اعلام جنگ با خدا یعنی چه؟ اولاً هر گناهی اعلام جنگ با خداست، زنا، دروغ، غیبت، ربا اعلام جنگ با خداست، ما فقط بگوئیم ربا؟ نه، همه اینها جنگ است، خدا فرموده حرام است نکن و این میگوید انجام میدهم.
البته مراتب گناه هم مختلف است، آیا کسی که «من قتل نفساً بغیر حقٍّ أو فسادٍ فی الأرض فکأنما قتل الناس جمیعاً»، آیا این از ربا بدتر است یا نه؟ مسلم قتل نفس بدتر است، هیچ چیز به قتل نفس نمیرسد، خون در اسلام خیلی مسئله مهمی است. حال ما بگوییم اگر کسی مسلمانی را کشت این جنگ با خدا نیست! اما اگر ربا داد یا گرفت جنگ با خداست؟ نمیشود ملتزم به این شد.
بنابراین حرب در این آیه به معنای جنگ نیست بلکه به معنای قتل است. در اقوام گذشته عذاب الیم الهی مستند به خدا مستقیماً بوده، فرض کنید مشکلات سماوی، ارضی، به وجود میآمد و همه هلاک میشدند، ولی اینجا در اسلام است و در اسلام هم خدا وعده کرده که مردم را از آن نوع عذابها نمیکند. اگر فی الدنیا هم باشد میشود گفت برای مراتب دوم و سومش استحقاق قتل دارد، چه بسا در مرتبه اولش هم داشته باشد و ائمه(عليهمالسلام) اجازه داده باشند.
بررسی مقام تشریع برای ائمه(عليهمالسلام)
این همه احکامی که ائمه(عليهمالسلام) فرمودند یکجا پیدا نکردم که سؤالی را از امام(ع) بکنند امام بفرماید صبر کنید که لیله جمعه برسد که ملائکهای که علم من را زیاد میکنند بیایند تا جواب بدهند! بلکه همان لحظه جواب میدادند و گاهی هم مصحف امیرالمؤمنین(ع) را به عنوان مؤید میآوردند، ولی خودشان بلا فاصله تشریع را انجام میدادند. لذا این منصب تشریع برای ائمه بوده و بحث مهمی است؛ یعنی عظمت مهم امامت در این نیست که ما برای امام(ع) فقط مقام عصمت را درست کنیم یا حتی حکومت را، که حکومت هم خیلی خیلی مهم است ولی به نظر من این مقام تشریع از جهاتی از همه این مقامات ائمه بالاتر است که اینها مقام تشریع داشتند و خدا این مقام تشریع را به اینها عنایت کرده است.
موارد زیادی داریم که پیامبر پرسیدند در باب روز عید قربان اول این کار را کردند و بعد این کار را کردند، پیامبر فرمود لا حرج، مانعی ندارد، همه را خودشان تشریع کردند. این مقوّم خاتَمیت است؛ یعنی خدای تبارک و تعالی برای پیامبر ما جانشینانی به نام امام قرار داد که قوه تشریع هم دارد. اینکه ما بگوئیم ائمه ما فقط مبیّن بودند این حرف غلطی است، البته به نظر ما غلط است. این که عرض میکنم محصول 20 سال فکر در همین موضوع است، آیات و روایاتی آوردیم.
دیدگاه برگزیده
آیات زیادی در خود قرآن داریم، از خود امیرالمؤمنین(ع) هست که اگر از شما یک مطلبی را پرسیدند که در قرآن و سنت پیامبر نبود از چه طریقی میگویید؟ «بقوة قدسیة الهیة» که خدا در ما قرار داده، و مسلم پیامبر تشریع داشته این رکعت سوم و چهارم در نمازهای چهار رکعتی که اظهر من الشمس است و آنجا میگویند رکعت اول و دوم فرض الله، اما رکعت سوم و چهارم فرض النبی(ص) است. لذا میگویند در سفر آنچه کم میشود همین فرض النبی است. لذا در فرض الله اگر در نمازهای دو رکعتی شک کردید موجب بطلان میشود و باید دو مرتبه اعاده کنید! از سوی دیگر مسلم کبرای کلی داریم «ما فوّض إلی النبی فهو مفوضٌ إلینا» که یکی از آنها مسئله تشریع است، اگر شما تشریع در پیامبر را بپذیرید که باید پذیرفت، پس این منصب را باید برای ائمه(عليهمالسلام) نیز پذیرفت.
[1] . الكافي 7- 256- 1؛ (2)- التهذيب 10- 136- 540، و الاستبصار 4- 252- 956؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 323، ح 34864- 2.
[2] . سوره بقره، آیه 193.
[3] . «وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قاتِلُوهُمْ- حَتّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ فَقَالَ لَمْ يَجِئْ تَأْوِيلُ هَذِهِ الْآيَةِ بَعْدُ- إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) رَخَّصَ لَهُمْ لِحَاجَتِهِ وَ حَاجَةِ أَصْحَابِهِ- فَلَوْ قَدْ جَاءَ تَأْوِيلُهَا لَمْ يُقْبَلْ مِنْهُمْ- وَ لَكِنْ يُقْتَلُونَ حَتَّى يُوَحَّدَ اللَّهُ- وَ حَتَّى لَا يَكُونَ شِرْكٌ.» الكافي 8- 201- 243؛ وسائل الشيعة؛ ج15، ص: 127، ح 20132- 2.
نظری ثبت نشده است .