موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۸/۱۰
شماره جلسه : ۲۹
-
خلاصه بحث گذشتهدو پاسخ سید یزدی از اشکال صاحب مدارک
-
پاسخ اول
-
پاسخ دوم
-
تبیین دیدگاه سید یزدی (ره)
-
اشکال محقق خویی (ره) بر پاسخ دوم
-
اشکال مرحوم نائینی بر پاسخ دوم
-
اشکال مرحوم شاهرودی بر پاسخ دوم
-
اشکال والد معظَّم (ره) بر پاسخ دوم
-
پاسخ سوم از صاحب مدارک؛ دیدگاه مرحوم شاهرودی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
دو پاسخ سید یزدی از اشکال صاحب مدارک
گفتیم مرحوم سید دو جواب دادند:پاسخ اول
پاسخ دوم
سید یزدی (ره) میگوید: در همان حال ادا قضاء متوجه کافر بشود؛ یعنی در زمانی که هنوز در وقت هستیم و کافر در وقت است و امر به ادا متوجه او است، در همین زمان فی حال الاداء امر به قضا به نحو معلق متوجه میشود. ما معلقٌ علیه را اسلام قرار دادیم و گفتیم معلقاً بر اینکه اسلام بیاورد، عبارت مرحوم سید در چند جا «یسلم» و «بأن یسلم» وجود دارد، اما یک عبارتی در یک قسمت کلام ایشان وجود دارد که از آن استفاده میشود معلقٌ علیه یعنی «معلقٌ علی ترک الاداء فی الوقت»، اگر چه دیروز عبارت را خواندیم و همین را گفتیم اما میخواهم روی این مطلب تأکید کنم.
تبیین دیدگاه سید یزدی (ره)
1. بگوییم همان بعد الوقت امر قضا معلق بر اسلام است که محال لازم نمیآید، میگوییم این معلق بر اسلام است و اسلام از مقدمات وجودیه این قضا است و ترکش میشود از مقدمات مفوِّته که باید بیاورد.
2. یک بیان این است که سید (ره) میخواهد بفرماید در همین زمان ادا امر به قضا متوجه او است منتهی الآن متوجه او هست «معلقٌ علی ترک الاداء»؛ یعنی خداوند میفرماید: اگر الآن وقت نماز ظهر است باید نماز ظهر را بخوانی، اگر الآن نخوانی و این را ترک کنی، امر به قضا به نحو واجب معلق به تو متوجه میشود. نتیجه این بیان آن است که زمان توجه امر به قضا همان زمان توجه امر به ادا است؛ یعنی شما صاحب مدارک چطور امر به ادا را محال ندانستید و در آنجا قائل به استحاله نیستید و میگویید امر به ادا ممکن است منتهی عمل اگر انجام داد صحیح نیست مگر اینکه مسلمان بشود، همان زمان هم امر به قضا متوجه او هست منتهی به نحو واجب معلق.
با این بیان دیدگاه محقق خویی (ره) روشنتر میشود. دیروز با یک توجیهی عبارت ایشان را معنا کردیم، ایشان فرمود ما برای واجب معلق نه تنها دلیل نداریم بلکه دلیل بر خلاف داریم، دلیل بر خلاف این است که امر به قضا منجزاً بعد الفوت میآید؛ یعنی تا فوت نیاید اصلاً امر به قضا نداریم، تا وقت تمام نشود اصلاً امر به قضا نداریم، اما مرحوم سید میگوید ما در زمان الاداء بیاوریم.
به نظر میرسد احساس مرحوم سید این است که آنچه صاحب مدارک را در این استحاله قرار داده این است که ما بگوئیم یک امر به قضا بعد الوقت متوجه کافر میشود، میگوید ایها الکافر، تو که در وقت نماز نخواندی الآن «اقض»، میگوید اینجا محال است؛ چون اگر انجام بدهد صحیح نیست و اگر مسلمان بشود که جب میشود، پس این امر به قضا در اینجا لغو است، اما مرحوم سید میفرماید: جناب صاحب مدارک امر به قضا بعد الوقت متوجه نمیشود تا شما این اشکال را بکنی، در همان زمانی که امر به اداء است، شما امر به ادا را چرا اشکال نکردید؟ در امر به ادا هم بگویید کافر اگر انجام بدهد صحیح نیست، اگر هم بعداً مسلمان بشود جب میشود.
در ادا اگر در داخل وقت مسلمان بشود قاعده جب جریان ندارد، اگر کافر در داخل وقت مسلمان شد آن امر به ادا سبب میشود گریبانش را بگیرد و این الآن باید نمازش را بخواند و لذا صاحب مدارک اشکال استحاله را در ادا نیاورد، بلکه محطّ اشکال در امر به قضاست، منتهی امر به قضای بعد الوقت است.
مرحوم سید در این جواب دوم میفرماید: «و حال الجواب أنه یکون مکلفاً بالقضاء فی وقت الاداء»؛ یعنی الآن در همان زمانی که هنوز وقت هست تکلیف به قضا به او متوجه است، منتهی «علی نحو وجوب المعلق»، یک نحو تعلیقی «و مع ترکه الاسلام فی الاسلام»، حال اگر در داخل وقت مسلمان نشد، «فوّت علی نفسه الاداء و القضاء فیستحق العقاب علیه»، بر این تفویتی که کرده استحقاق عقاب دارد. بنابراین سخن مرحوم سید این است که «مکلفٌ بالقضا فی وقت الاداء علی نحو الوجوب المعلق».[1]
اشکال محقق خویی (ره) بر پاسخ دوم
اشکال مرحوم نائینی بر پاسخ دوم
بنابراین در اینجا هم مرحوم سید میفرماید امر به قضا متوجه کافر است در همان داخل وقت، منتهی معلقاً علی الفوت، مثل اینکه میگوئیم این ملکیت در باب وصیّت، موصی له مالک این موصی به است، اما معلق به فوت موصی است، حال اینکه معلق به فوت موصی است آنجا کسی میآید بحث واجب معلق را مطرح کند؟! یعنی کسانی هم که واجب معلق را محال میدانند این ملکیت تعلیقی در باب وصیت را که قبول داشته و میگویند: یک ملکیتی برای موصی له محقق شده منتهی معلق است به موت موصی، ربطی به این واجب معلق معهود ندارد.
ما در بیان دیروز معلقٌ علیه را اسلام قرار دادیم، یک مقداری هم از ذهن بعید بود که این معلقٌ علیه در خود وقت میآید، چطور صاحب مدارک راجع به قضا آورده است، ولی باز عبارت سید را ببینید، دوباره میفرماید: «کان یمکنه الاتیان بالقضا بالاسلام فی الوقت اذا ترک الاداء و مع ترکه الاسلام فی الوقت»، باز هم روی اسلام اینها همه مؤید آن بیان اول است، اما خوب که دقت کنیم در عبارت سید، معلقٌ علیه را ترک الاداء فی الوقت قرار داده است؛ یعنی الآن که اذان ظهر را گفتند امر به قضا متوجه این شخص است منتهی معلق بر ترک الاداء فی الوقت است.
اشکال مرحوم شاهرودی بر پاسخ دوم
اشکال والد معظَّم (ره) بر پاسخ دوم
به بیان دیگر، سید میگوید: نه اینکه بگوئیم «لله علی الناس حج البیت» گریبان کافر را میگیرد و اگر ترک کرد و استطاعت از بین رفت، بعداً یک وجوب تنجیزی تسکّعی به سراغش میآید، بلکه یک وجوب تعلیقی تسکعی در همان زمان استطاعت به سراغش میآید؛ یعنی در همان زمان که مستطیع است این خطاب که بر تو حج مستکعاً «اذا ترکت و زالت الاستطاعة»، باز بر تو واجب است و گریبان او را میگیرد.[5] همین مطلب را سید در باب صوم و صلاة پیاده کردند که به نحو واجب معلق مطرح کنیم و اشکالاتش ذکر شد.
اشکال دیگری که در ما نحن فیه باقی مانده این است که ما در مورد مسلمانی که مستطیع میشود و در زمان استطاعت حج را انجام نمیدهد، اخباری داریم که باید متسکعاً انجام بدهد، اما مورد آن اخبار وجوب تسکعی برای «من یعتقد بالله، من یعتقد بالاسلام و من یعتقد بوجوب الحج» است، کافر از مورد آن اخبار خارج است که این اخبار تسکع را قبلاً دیدیم و بررسیاش کردیم و نیازی به تکرار ندارد، مورد این روایات یک چنین موردی است و کافر از مورد آن روایات خارج است.
نتیجه آنکه این جواب دومی که مرحوم سید دادند دارای اشکال است. پس تاکنون دو جواب در مقابل فرمایش صاحب مدارک خواندیم که برای ما ناتمام است.
پاسخ سوم از صاحب مدارک؛ دیدگاه مرحوم شاهرودی
میگوئیم این تعدد مطلوب از کجا فهمیدید؟ شاید وقت تمام شد و شارع مطلوبی نداشته باشد، میفرماید این امر به قضا که بعداً آمده «اقض ما فات»، کشف از این میکند که آن امر اول به نحو تعدد مطلوب است، «إقض ما فات» یک امر مولوی مستقل و یک تکلیف مستقل نیست تا این محذور پیش بیاید. به بیان دیگر، ما هستیم و امر «اقیمو الصلاة»، «اقیموا الصلاة» هم که در وقت گریبان این کافر را گرفته، فقط «اقض ما فات» میآید که «اقیموا الصلاة» را میگوید حواستان باشد اینجا دو مطلوب وجود دارد: یک مطلوب اصل نماز است و یک مطلوب نماز در وقت است، حال که نماز در وقت از بین رفت بعد از وقت شما اصل نماز را انجام بدهید.
بعد میفرماید: «لو لم یسلم و ترک المأمور به فی الوقت»؛ اگر اسلام نیاورد و مأمورٌ به را در داخل وقت ترک کرد، «فلا محاله یبقی فی ذمته»؛ در ذمهاش باقی میماند و اگر بعد از وقت مسلمان شد، «جبّ عنه ذلک ولو لم یسلم بقی فی ذمته»؛ اگر اسلام نیاورد در ذمهاش باقی است، «و عوقب علیه و هذا معنی تکلیفه بالقضاء لا أنه توجه إلیه خطابٌ آخر»؛ خطاب دیگری نیست که شما استحاله و لغویت این خطاب را بیاورید، تکلیف به قضا یعنی «اقض ما فات» میآید، «اقیموا الصلاة» را میگوید تعدد مطلوب در آن وجود دارد، برای ما کاشف از این است که تعدد در مطلوب است. پس صاحب مدارد، چطور شما نسبت به امر اول نگفتید استحاله لازم دارد؟ یعنی با همان امر اولی باید قضا را انجام بدهیم، امر مستقلی به قضا نیست.
بنابراین مرحوم سید سعی کرد امر به قضای استقلالی را بیاورد در داخل وقت به نحو واجب تعلیقی، که رد شد. مرحوم شاهرودی میگوید لازم نیست بگوئیم امر دومی هست، بلکه همان امر به صلاة است منتهی به نحو تعدد مطلوب است، یک مطلوبش اصل الصلاة است و یک مطلوبش صلاة در داخل وقت است، حال صلاة در داخل وقت شد باید خارج وقت را بخواند، تکلیف به قضا معنایش همین تعدد مطلوب است.
بعد میفرماید: فقط در خصوص صوم این اشکال ما باقی است، «وهو أنه قبل طلوع الفجر لا یکون مکلفاً للصوم»؛ قبل از طلوع فجر هنوز تکلیفی نیامده، توجه تکلیف از اول طلوع فجر است، اینجا نسبت به این کافر بگوئیم اول طلوع فجر کافر است قبلش که تکلیفی ندارد، اگر الآن بخواهد انجام بدهد صحیح نیست، اگر دو دقیقه بعد از طلوع فجر مسلمان شود به درد نمیخورد، باید از اول طلوع فجر روزه باشد یک کافری اگر گذشت پنج دقیقه بعد از طلوع فجر مسلمان شد بقیه روز تا غروب را نمیتوانیم بگوئیم روزهاش صحیح است و باید روزه بگیرد. ایشان نسبت به صوم بعض نهار هم میگویند به درد نمیخورد مگر در مواردی که دلیل تعبدی داریم.
به بیان دیگر، «الاسلام لیس واجباً علیه بالوجوب المقدمی»، میگوئیم قبل از طلوع فجر یک کسی بگوید ای کافر، اسلام به وجوب مقدمی بر تو واجب است، چون هنوز ذی المقدمه نیامده نمیتوانیم بگوئیم مقدمه واجب است. بعد خود ایشان جواب میدهند که این را هم از راه مقدمات مفوِّته حل میکنیم؛ یعنی در باب صوم هم اگر اسلام را قبل از طلوع فجر ترک کند موجب تفویت صومش میشود و همان مبنایی که هر کسی در باب مقدمات مفوته دارد با همان مبنا باید بگوئیم اینجا هم بر کافر قبل طلوع الفجر آوردنِ اسلام واجب است تا اینکه صومش هم تصحیح بشود.[6]
پس ایشان از راه مسئله تعدد امر درست کرد. یک جواب دیگری هم محقق خویی (ره) میدهد.
[1]. «حاصل الجواب أنه يكون مكلفا بالقضاء في وقت الأداء على نحو الوجوب المعلق و مع تركه الإسلام في الوقت فوت على نفسه الأداء و القضاء فيستحق العقاب عليه و بعبارة أخرى كان يمكنه الإتيان بالقضاء بالإسلام في الوقت إذا ترك الأداء و حينئذ فإذا ترك الإسلام و مات كافرا يعاقب على مخالفة الأمر بالقضاء و إذا أسلم يغفر له و إن خالف أيضا و استحق العقاب.» العروة الوثقى (للسيد اليزدي)؛ ج2، ص: 465، مسئله 74.
[2]. «الوجوب المعلّق و إن كان ممكناً في نفسه لكن ثبوته يحتاج إلى دليل و لا دليل في المقام بل الدليل قائم على عدمه فإنّ الأمر بالقضاء إنّما هو بعد الفوت، و الصحيح في الجواب بناءً على تكليف الكفّار بالفروع: أنّ الكافر و إن كان لا يمكن تكليفه بالقضاء إلّا أنّه يعاقب بتفويته الملاك الملزم.» العروة الوثقى (المحشى)؛ ج4، ص: 447، مسئله 74.
[3]. «لا يخفى أنّ ما تخيّله صاحب الفصول و من وافقه من فعليّة الوجوب المعلّق قبل حصول ما علّق عليه أوضح امتناعاً من تكليف الكافر بما يسقط بإسلامه و لحسم مادّة هذا الإشكال مقام. آخر.» همان.
[4] . «و (فيه): أن التعليق و إن كان ممكنا ثبوتا كما حققناه سابقا لكن نلتزم به إثباتا فيما إذا قام دليل تعبدي عليه كما في قوله تعالى «وَ لِلّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا» الظاهر في أن تمام الموضوع لوجوب الحج هو الاستطاعة بدون دخالة الموسم، و أما ثبوت الأمر بالقضاء حين وقت الأداء على نحو التعليق فلم يثبت من الأدلة.» كتاب الحج (للشاهرودي)؛ ج1، ص: 254- 255.
[5]. تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - الحج، ج1، ص: 306.
[6]. «(الثالث)- أنا لا نقول بتوجه أمر على حدة بالقضاء اليه بعد فوات وقت الأداء حتى لزم ما عرفت من المحذور، بل نقول إنه انما توجه إليه الأمر بإتيان العمل في الوقت و كان ذلك ممكنا له بان يسلم ثم يأتي بالعمل في الوقت و هذا الأمر إنما يكون على نحو تعدد المطلوب، لما ورد من دليل قضاء الفوائت. و على هذا لو لم يسلم و ترك العمل المأمور به في الوقت فلا محالة يبقى في ذمته، فلو أسلم جب عنه ذلك، و لو لم يسلم بقي في ذمته و عوقب عليه و هذا معنى تكليفه بالقضاء لا انه توجه اليه خطاب آخر بالقضاء حتى يقال بتعلقه بغير مقدور، أو أنه خطاب بلا فائدة. نعم، هنا إشكال في خصوص الصوم و هو أنه قبل طلوع الفجر لا يكون مكلفا بالصوم و توجه التكليف اليه به من أول طلوع الفجر تكليف بالمحال، لأنه في حال كفره لا يصح منه الصوم و لو أسلم، فبمجرد ذلك يمضى آن من آنات النهار فاقدا لشرط الصحة فلا يتمكن من صوم تمام النهار جامعا للشرائط و صوم بعضه غير صحيح إلا في مورد قام دليل تعبدي عليه. و (بعبارة أخرى) الإسلام ليس واجبا عليه بالوجوب المقدمي قبل طلوع الفجر، لعدم تحقق زمان ذي المقدمة و حين طلوعه لو أسلم مضى آن من الوقت. (و الجواب) ان حال الإسلام قبل الوقت حال سائر المقدمات المفوتة كالغسل قبل الفجر فبأي نحو دفعنا الاشكال فيها من الالتزام بتولد خطاب شرعي، أو الالتزام بحكم العقل، أو بالتعليق أو بغير ذلك نقول به فيما نحن فيه أيضا فكل على مسلكه في المقدمات المفوتة.» كتاب الحج (للشاهرودي)؛ ج1، ص: 255.
نظری ثبت نشده است .