موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۱۱/۴
شماره جلسه : ۶۶
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی حکومتی بودن آیات ارتداد
-
پاسخ اول
-
پاسخ دوم
-
جمعبندی
-
روایات
-
روایت اول
-
روایت دوم
-
روایت سوم
-
روایت چهارم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که آیا ادله ارتداد، خصوص مرتدی است که از روی لجاجت و دشمنی با دین ارتداد پیدا میکند یا دایرهاش اطلاق داشته و مرتد اعتقادی را هم شامل میشود؟ آیات قرآن را که بررسی کردیم که یک اطلاق بسیار روشنی دارد و همه اینها را شامل میشود.بررسی حکومتی بودن آیات ارتداد
این در حالی است که آیاتی که خواندیم به عنوان یک قضیه حقیقیه مطرح است: «و من یرتدد منکم عن دینه»[1] یا «کفروا بعد اسلامهم» تا آن «یعذبهم الله عذاباً الیماً فی الدنیا و الآخرة»[2]، یا «حبطت اعمالهم»، این آثار با حکم موقت حکومتی سازگاری ندارد، بلکه برای موضوع ارتداد هست تا روز قیامت؛ یعنی هر کسی مرتد شد «حبطت اعماله»، هر کسی مرتد شد «یعذبه الله عذاباً الیماً فی الدنیا و الآخرة»، تمام این آثار برای او مترتب است.
به بیان دیگر، هیچ قرینهای در ادله و آیات ارتداد بر اینکه این حکم، یک حکم موقتی بوده نداریم؛ زیرا برخی میگویند که این حکم برای همان صدر اسلام و برای زمانی بوده که اسلام تازه به میدان آمده بوده و یک عده میخواستند مخالفت کنند و دیدند راه مخالفت و موهون کردن اسلام ارتداد است، صبح مسلمان شوند و شب از اسلام برگردند، اما در زمان ما ورود و خروج این افراد وهن و ضعفی برای اسلام ایجاد نمیکند، پس این احکام برای مرتد الآن جاری نشود!
پاسخ اول
لکن در آیات دیگر آمده: «ان الذین ارتدوا علی ادبارهم من بعد ما تبین لهم الهدی الشیطان سوَّل لهم و املی لهم»[3]، در اینجا قید «هموا بما لم ینالوا» ندارد، یا در آیه دیگر آمده «ذلک بأنهم اتبعوا ما اسخط الله و کرهوا رضوانه فاحبط اعمالهم»[4]، یا اینکه خداوند به خود پیامبر میفرماید: «لإن اشرکت لیحبطن عملک و لتکونن من الخاسرین»[5]، این آثار در آیاتی که قید «هموا بما لم ینالوا» را ندارد وجود دارد. پس برای مطلق مرتد است هر کسی از روی اعتقاد و از روی لجاج، و این یک حکم دائمی الی یوم القیامه است و اختصاص به مرتدین در زمان پیامبر ندارد که بگوئیم قتل مرتد یا این عذابها یک حکم سیاسی برای همان زمان صدر اسلام بوده.
پاسخ دوم
به هر حال به نظر ما این آیات ظهور روشنی دارد در اینکه این حکم، حکمٌ دائمیٌ ابدیٌ الی یوم القیامه است. جایی که عامل حبط میشود عملش حبط است و این عامل دیگر هیچ ارزشی ندارد، «لا من حیث الوجود و لا من حیث النساء، لا من حیث الاموال»، این یک معنای روشنی است.
بنابراین ما میگوئیم حبط عمل اطلاق دارد، اولاً شما میفرمائید حبط عمل در دنیا یعنی چه؟ یک مصداقش این است که اگر توبه هم کرد قبول نمیشود، تمام نمازهایی که خوانده، تمام انفاقهایی که کرده، همهاش در همین دنیا حبط میشود؛ یعنی آثار وضعی دنیوی هم برایش بار نمیشود. ما باشیم و این آیه، اما در اینکه آیا توبهاش قبول میشود یا نه، بحث دیگری است. ما هنوز بحث اینکه آیا مرتد فطری توبه اش قبول است؟ مشهور میگویند توبهاش قبول نمیشود، اما سؤال این است که آیا میشود گفت این آیات یک حکم موقتی مربوط به صدر اسلام است؟ به خود پیامبر بفرماید «لیحبطن عملک»؟! نه. ابداً. «و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه»، این جزء آیاتی بود که خواندیم.
جمعبندی
تا اینجا برای شما روشن کردیم که ارتداد حکم موقت نیست، اصلاً اگر این ارتداد حکمش موقت بود یا مخصوص یک گروهی بود که بگوئیم این «همّوا بما لم ینالوا» موضوعیت دارد و برای همه آیات ارتداد بگوئیم آن آیهای که «آمنوا بالذی اُنزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره»[6]، اینها یک گروهی بودند که راجع به این خدا بیان میکند، آیا معنایش این است که بعد از زمان پیامبر موضوعی برای ارتداد نداریم؟!
سخن ما این است که این همه آیات ارتداد در قرآن متعدد است و این اطلاق که به نظر من این امّ آیات ارتداد است «و لقد اوحی الیک و الی الذین من قبلک لإن اشترک لیحبطن عملک»، اطلاقش در «فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخرة» آمده، آن آیاتی که مسئله حبط اعمال در آخرت را میگوید به این معنا نیست که فقط انحصار در آن باشد، نه! حبط اعمال در دنیا را در آیه دیگری بیان کرده، آنجا روی آن جهت روی آخرت مسئله را بیان میکند. بنابراین اگر این شرک موجب حبط همه اعمال پیامبر میشود («لئن اشرکت»)، به طریق اولی جای دیگر میشود؛ چون آن کسی که نبی بوده یک لحظه غافل نبوده، اعمالش تماماً خالصاً لوجه الله انجام داده، هیچ عملی هم تا به حال ناقص نبوده وقتی شرک بورزد تمامش از بین میرود، حال ما که اعمالمان شاید یک صدم خلوص هم نباشد به طریق اولی است.
پس ملاک شرک و ارتداد است؛ یعنی ارتداد «موضوعٌ لحبط العمل»، خواه پیغمبر باشد یا غیر پیغمبر، این ملاک هر جا محقق شد حبط عمل میآید و ما آیاتی هم خواندیم قبلاً راجع به خود حبط اعمال که ملاک عبارت از شرک است. «لئن اشرکتَ» یعنی «بعد الاسلام اشرکتَ». شرک پیامبر مساوی با ارتداد نیست؟! شرک یعنی از دین خارج شده و دینی هم انتخاب نکرده و مشرک شد، «لئن اشرکتَ» موضوعیت ندارد «الشرک موضوع لتمام الاعمال»، از آیات دیگر هم استفاده میشود و روشن هم هست.
لذا اینکه قرآن عنوان مثانی دارد یک مصداقش همین جاست، یک آیه میفرماید: «و من یرتدد منکم عن دینه فیمت فهو کافرٌ فاولئک حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخرة»، این آیه 74 سوره توبه هم میفرماید: «و إن یتولوا یعذبهم الله عذاباً الیماً فی الدنیا و الآخرة»؛ یعنی این عذاب الیم در دنیا و آخرت با حبط اعمال در دنیا و آخرت عنوان مثانی را دارند؛ یعنی او یک بیان دیگری است از عذاب و آن بیانی برای همان است؛ یعنی عذاب الیم در دنیا و آخرت با حبط اعمال در دنیا و آخرت یکی است، منتهی به دو بیان است.[7] در ادامه باید دید که آیا از روایات نیز اطلاق استفاده میشود یا نه؟
روایات
در اینجا چند بحث مطرح میشود: 1. یک بحث این است که آیا از این عناوین، خصوص ارتداد عن لجاجٍ و عن عداوةٍ استفاده میشود؟ مثلاً در جایی که دارد «مسلمٍ تنصَّرَ»؛ مسلمانی نصرانی شد، از امام کاظم علیه السلام «سألته عن مسلمٍ تنصَّرَ»، این اطلاق دارد، یا آنچه روایت اول میفرماید از امام باقر علیه السلام «و من جحَدَ نبیاً مرسلاً نبوته و کذّبه»، ندارد از روی دشمنی «کذّبه». روایت بعد «من رغب عن الاسلام» یعنی «أعرَضَ و کفر بما انزل علی محمد(صلياللهعليهوآله) و کفر بعد اسلامه»، میفرماید: «فلا توبة له و قد وجب قتله و بانت منه امرأته و یقسَّم ما ترک علی ولده»، اینجا هم دارد «رغب عن الاسلام و کفرَ»، کجایش دارد «رغب عن عنادٍ» یا «کفر عن عنادٍ»؟
در بعضی از تعابیر از اطلاق «مسلمٍ تنصَّر» استفاده میشود که چند روایت داریم. صاحب وسائل1 این روایت را در باب دوم «الطفل اذا کان احد ابویه مسلماً فاختار الشرک عند البلوغ جبر علی الاسلام» آورده است. ایشان عبارت «فاختار الشرک عند البلوغ» آورده، ولی به نظر ما روایاتش ربطی به بلوغ ندارد. وی دو روایت در این باب ذکر میکند:
روایت اول
مراد از «و هو بین ابویه»، یعنی هنوز بالغ و مستقل نشده، پیش اینها زندگی میکند و صبی هم هست، منتهی یک صبی مراهق است، 12 ـ 13 ساله است، آیا ما کاری با او نداشته باشیم؟ حضرت فرمود: «لا یترک»؛ او را رها نکنید. نمیتوانیم بگوئیم صبی از روی دشمنی شرک پیدا میکند.
روایت دوم
در این روایت راوی میپرسد: «فی الصبی اذا شبّ»، «شبّ النار» یعنی این نار برافروخته و شعلهور شود، «اذا شبَّ» را صاحب وسائل به بلوغ معنا کرده در حالی که معنای بلوغ نیست، بلکه یعنی یک مقدار تنومند و بزرگ شده و یک مقدار رشد پیدا کرده ولی به معنای بلوغ نیست؛ چون صاحب وسائل میگوید: «باب أن الطفل اذا کان احد ابویه مسلماً فاختار الشرک عند البلوغ» که قبل البلوغ مراد است.
در این روایت راوی میپرسد: «فاختار النصرانیة و احد ابویه نصرانیٌ أو مسلمین»، امام(عليهالسلام) میفرماید: «لا یترک» این پسر 12 ساله که الآن شرک را اختیار میکند «لا یترک»، قرینهاش این است که اگر بالغ باشد و شرک بورزد «یقتل»، ولی امام(عليهالسلام) میفرماید: «و لکن یضرب علی الاسلام»، شاید بتوان گفت که مورد روایت، اعتقادی است. سایر روایاتی که میتوان اشاره کرد عبارتند از:
روایت سوم
در این روایت فقط عنوان مرتد آمده، «المرتد تعزل عنه امراته»؛ زنش باید از او جدا شود، «و لا تؤکل ذبیحته»؛ ذبیحهاش نباید خورده شود، این یکی از مصادیق حبط عمل است. پشتوانه همه روایات ما قرآن است، اگر کسی بگوید دلیل شما بر «لا تؤکل ذبیحته» از قرآن چیست؟ میگوییم حبط عمل است، قربانی کرده ولی فایده ندارد.
البته درباره زن مرتد نیز روایت وارد شده که حضرت فرمود: «لا تقتل و تستخدم خدمةً شدیدة»[11]؛ او را باید به کار شدید بگیرند و از طعام و نوشیدنی منعش کنند، مگر به اندازهای که جانش را حفظ کند که اینها احکامی است که بعداً میآید. با در روایت دیگری آمده: «عن ابی عبدالله علیه السلام أن أمیرالمومنین علیه السلام اتی بزندیق»[12]؛ یعنی یک کسی مسلمان بود و بعد کافر شد یک نفر هم هست، گردنش را زدند، بعد به حضرت عرض کردند که این مال زیادی دارد برای چه کسی قرار بدهیم؟ فرمود برای بچهها و ورثه و زوجهاش.
روایت چهارم
در سند این روایت، عبدالرحمن ابزاری کُناسی است که مجهول بوده و توثیق ندارد. حارث به بغیره به امام صادق(عليهالسلام) عرض کرد: اگر یک مردی پیش پیامبر بیاید و بگوید همه معجزاتی که آوردی و این زحماتی که کشیدی نتوانستم قبول کنم. حضرت فرمود: «لا، و لکن کان یقتله»، باید او را بکشند. بعد فرمود: «إنه لو قبل ذلک ما أسلم منافقٌ ابداً»؛ اگر چنین چیزی میخواست قبول شود (بگوئیم اعتقاد است)، هیچ منافقی اسلام نمیآورد!
نکته قابل توجه آن است اینکه امام(عليهالسلام) فرموده حکمت است نه علت، حکمت برای این قضیه است ولی بالأخره مورد سؤال یک ارتداد اعتقادی است و این ارتداد اعتقادی را میفرماید باید کشته شود.
این قضیه که یک قومی را آوردند پیش امیرالمؤمنین علیه السلام به حضرت عرض کردند: «السلام علیک یا ربّنا»، این تعبیر را راجع به امیرالمؤمنین(عليهالسلام) داشتند، حضرت فرمود اینها را توبه بدهید، اینها توبه نکردند، «فحفر لهم حفیرةً و اوقد فیها ناراً»[14]؛ دو تا گودال کنار هم کَند و یک کانالی هم بینشان زد اینها را در یک گودال قرار داد و در گودال دیگر هم آتشی قرار داد تا اینکه اینها مُردند.
در اینجا یک بحث این است که آیا میتوانیم مرتد را بسوزانیم؟ ممکن است بگوئیم این مربوط به حکومت خود امیرالمؤمنین علیه السلام بوده یا آن شدیدترین درجه ارتداد بوده که اینها تعبیر به «یا ربَنا» کردند یعنی غلو است، این از مصادیق بارز غلو است. بالأخره این یک نوع قتل غیر متعارف است. این قضیهاش بعید نیست که از مختصات حضرت باشد و نشود از این جهت تعدّی کرد.
بنابراین عناوین وارده در روایات اطلاق دارد. در همین روایت که به حضرت گفتند «یا ربنا»، از روی دشمنی گفتند؟ نه، روی اعتقاد بود و اعتقاد خرابشان اینها را به این مهلکه انداخت. پس معلوم میشود ارتداد چه اعتقادی و چه غیر اعتقادی فرقی از حیث احکام ندارد.
[1] . سوره بقره، آیه 217.
[2] . سوره توبه، آیه 74.
[3] . سوره محمد9، آیه 25.
[4] . سوره محمد9، آیه 28.
[5] . سوره زمر، آیه 65.
[6] . سوره آلعمران، آیه 72.
[7] . نکته: مثانی یعنی یک حقایق و مفاهیمی را به دو بیان، سه بیان میگوید. لذا کسانی که میگویند این قصص قرآن مکرر آمده اشتباه میکنند، نمیفهمند! هر کدام مثانی برای دیگر است، تلو برای دیگر است، بیان دیگری از همان حقیقت است که ما نمونههایی از همین مثانی را تا به حال ذکر کردیم. از امتیازات تفسیر المیزان به دست آوردن همین مثانی است.
[8] . الكافي 7- 256- 4، و التهذيب 10- 140- 553؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 326، ح 34870- 1.
[9] . الكافي 7- 257- 7؛ الفقيه 3- 152- 3554؛ التهذيب 10- 140- 554؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 326، ح 34871- 2.
[10] . الكافي 7- 258- 17؛ التهذيب 10- 138- 546، و الاستبصار 4- 254- 961؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 328، ح 34876- 5.
[11] . «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليهالسلام) فِي الْمُرْتَدَّةِ عَنِ الْإِسْلَامِ قَالَ: لَا تُقْتَلُ وَ تُسْتَخْدَمُ خِدْمَةً شَدِيدَةً وَ تُمْنَعُ الطَّعَامَ وَ الشَّرَابَ إِلَّا مَا يُمْسِكُ نَفْسَهَا وَ تُلْبَسُ خَشِنَ الثِّيَابِ وَ تُضْرَبُ عَلَى الصَّلَوَاتِ.» التهذيب 10- 143- 565؛ الفقيه 3- 150- 3548؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 330، ح 34879- 1.
[12] . «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ مِسْمَعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليهالسلام) أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(عليهالسلام) أُتِيَ بِزِنْدِيقٍ فَضَرَبَ عِلَاوَتَهُ فَقِيلَ لَهُ إِنَّ لَهُ مَالًا كَثِيراً فَلِمَنْ تَجْعَلُ مَالَهُ قَالَ لِوُلْدِهِ وَ لِوَرَثَتِهِ وَ لِزَوْجَتِهِ.» الكافي 7- 258- 15، و التهذيب 10- 140- 555؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 332، ح 34885- 1.
[13] . الكافي 7- 258- 14؛ التهذيب 10- 141- 561؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 333، ح 34888- 4.
[14] . «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(عليهالسلام) قَالَ: أَتَى قَوْمٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(عليهالسلام) فَقَالُوا- السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَبَّنَا فَاسْتَتَابَهُمْ فَلَمْ يَتُوبُوا- فَحَفَرَ لَهُمْ حَفِيرَةً وَ أَوْقَدَ فِيهَا نَاراً- وَ حَفَرَ حَفِيرَةً إِلَى جَانِبِهَا أُخْرَى وَ أَفْضَى بَيْنَهُمَا- فَلَمَّا لَمْ يَتُوبُوا أَلْقَاهُمْ فِي الْحَفِيرَةِ- وَ أَوْقَدَ فِي الْحَفِيرَةِ الْأُخْرَى حَتَّى مَاتُوا.» الكافي 7- 257- 8 و ص 258- 18؛ التهذيب 10- 138- 547، و الاستبصار 4- 254- 962؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 334، ح 34891- 1.
نظری ثبت نشده است .