موضوع: کتاب الحج (ادامه بحث استطاعت مساله 49 و مسأله 50)
تاریخ جلسه : ۱۴۰۱/۱۱/۹
شماره جلسه : ۶۸
-
خلاصه بحث گذشته
-
بررسی جمع روایات و آیات در باب مرتدّ
-
نکته اول
-
مطلب دوم
-
بررسی تفاوت ارتداد بعد العلم و بعد اظهار الاسلام
-
بررسی شرطیت اسلام یکی از ابوین در مرتدّ فطری
-
روایات
-
روایت اول
-
روایت دوم
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این موضوع است که آیا ارتداد و جریان احکام مرتد مشروط به این است که مرتد قبل از ارتداد، علم به دین اسلام و حقانیت دین اسلام پیدا کرده باشد، بعد از این علم انکار کند؟ یعنی در حقیقت، مرتد یعنی منکر از روی علم، مرتد یعنی کسی که در باطنش یقین به حقانیت اسلام دارد اما انکار میکند. آیا این موضوع برای ارتداد است یا اینکه نه، مطلق انکار، مطلق خروج عن الدین، مطلق تبدیل دین، یک کسی مسلمان است فکر نمیکند که آیا این اسلام حق است یا نه؟ اما میگوید مسلمانم، پدر و مادرش هم مسلمان بودند، بعد مسیحی میشود آن هم فکر نمیکند که آیا حق است یا نه؟ اما الآن میگوید «تنصَّرَ». کدام یک از اینها ملاک است؟بررسی جمع روایات و آیات در باب مرتدّ
خداوند در آیه 109 بقره میفرماید:
(وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)
یعنی اهل کتاب دنبال این هستند که شما را مرتد کنند و بعد از ایمانتان شما را کافر کنند.
در آیه 25 سوره مبارکه محمد(صلياللهعليهوآله) آمده است: «إن الذين ارتدوا علی ادبارهم من بعد ما تبيّن لهم الهدی». در دو آیه این قید را داریم و نمیتوانیم بگوئیم این یک قید توضیحی یا قید غالبی است. بله، یک وقت میگوئیم «من بعد ما تبین لهم الحق» یا «من بعد ما تبین لهم الهدی»، قید غالبی یا قید توضیحی است، اما اینها نیست، این قید احترازی است و قاعده این است که «الاصل فی القیود أن یکون احترازیاً»، لذا قرآن ارتداد را که عذاب برایش مترتب میکند «الشیطان سوّل لهم و املی لهم»[1]، قید علم را دارد؛ یعنی مرتدّی این احکام برایش بار میشود (که «یقتل، یقسّم امواله، بانت زوجته»، این سه حکم بسیار سخت در دنیا، عذاب الیم در دنیا و عذاب الیم در آخرت هم سر جای خودش هست)، جایی است که کسی بداند اسلام حق است، نه اینکه حتماً با برهان فلسفی باشد؛ یعنی ولو با یک معجزه، ولو با یک کرامت، ولو با یک چیزی که یقین پیدا کند خدا حق است، پیامبر حق است، قرآن حق است، که نوع مردم هم این را دارند.
پس اگر کسی «ولد علی الاسلام» و به سن بلوغ رسید، بعد میگوید من حالا میخواهم تحقیق کنم، یا فعلاً در حال شک هستم، اینجا ما نمیتوانیم احکام مرتد برایش بار کنیم، آن روایاتی که میگوید: «من شکّ فقد کفر»، آن هم «من شکّ بعد التبین و العلم»؛ یعنی یک کسی علم پیدا کرد «بعد العلم اذا شکَّ»، یا «بعد العلم خرج کاملاً» یا «بعد العلم شکَّ».
لذا آیات قید احترازی دارد و با آیات باید یک کشف عنوانی در خود روایات کنیم. اساساً روایات مخصوصاً اگر در یک موضوعی روایت متعدد با تعابیر متعدد بود ما باشیم و روایات تنافی وجود ندارد، میگوئیم مرتد «سواءٌ علم أو لم یعلم»؛ کسی که «انکرَ، شکَّ»، همه اینها مرتد میشود، اما بالاخره آیات هم یکی از ادله محکم بحث ارتداد است و این قید در آیات وجود دارد ولو در روایات نیامده است.
این مطلب مسلم است که بگوئیم تمام این روایات مقیّد به آیه شود و آیه حاکم بر روایات است. اگر در آیات قیدی بود قید احترازی است و اینجا تنافی حاصل میشود. اگر گفتیم این قید احترازی است؛ یعنی «اذا لم یتبین له الهدی و انکرَ فلیس فی المرتد»، این با اطلاق روایات منافات پیدا میکند و تقیید میزند و یا بگوئیم حاکم است. این طرف قضیه که روایتی بیایدآیه و اطلاق آیهای را تقیید بزند فراوان داریم، اما اگر یک قید مهمی در یک موضوعی در آیات بود و در روایات نیامده باشد باید روایات را تقیید زد. البته همه روایات هم به دست ما نرسیده، این روایتی که در دست ما هست.
نکته اول
1. اول آنکه بگوییم در روایات تعابیری همچون «جحَدَ»، «خرجَ»، «شکَّ»، «انکَرَ» آمده و چون تنافی نیست پس هر کدام موضوع خودش را دارد.
2. راه دیگر آن است که از موضوع قدر متیقنگیری کرده و بگوییم قدر متیقن این روایات، «جحد» است؛ یعنی از نظر عقلائی عقلا میگویند: اینجا همانند جایی است که در یک قضیهای ده نفر خبر میآورند منتهی با تعابیر مختلف، در اینجا نیز تعابیر در این اخبار مختلف است و از این عناوین مختلف باید یک قدر متیقن گرفت البته با قطع نظر از بحث اطلاق و تقیید و بگوئیم قدر متیقن از موضوع ارتداد، انکار از روی علم است؛ چون اصل، عدم جواز القتل و عدم جواز تقسیم الاموال و بقاء نکاح است. قدر متیقنی که با آن بخواهیم با این اصول مخالفت کنیم انکار از روی علم است؛ یعنی خود کلمه «جَحَدَ» میشود قدر متیقن، نه اینکه تنافی دارد تا بگوئیم تنافی ندارد تا بخواهد تقیید بزند. به بیان دیگر، ولو از راه صناعت اطلاق و تقیید هم وارد نشویم اما قدر متیقن گرفته و میگوییم بالأخره ارتداد یک قدر متیقنی دارد و قدر متیقنش اطلاق نیست، اطلاق برای ما مشکوک است و قدر متیقنش انکار از روی علم است.
مطلب دوم
بررسی تفاوت ارتداد بعد العلم و بعد اظهار الاسلام
آیا ارتداد بعد العلم است یا ارتداد بعد اظهار الاسلام است، ولو به حسب ظاهر تفاوتی بینشان وجود دارد، ولی واقع بحث یکی است. آیا ارتداد جایی است که کسی «تبیّن له الحق و اظهر» یا اینکه این دخالت ندارد؟در سوره آلعمران آیه 100 «یردّوکم بعد ایمانکم»، «بعد اسلامهم»[2] نیز در آیات داریم، اگر این باشد مسئله روشنتر میشود یعنی دلیل ما فقط منحصر به «ارتدّوا بعد ما تبیّن لهم الهدی»[3] نیست؛ یعنی هدایت برای اینها روشن شده بوده. لذا خداوند متعال میفرماید ابتدا در جایی که حق و هدایت برایش روشن نشده، آن را موضوع حکم قرار نمیدهم.
در سوره توبه آمده: «یحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا کلمة الکفر و کفروا بعد اسلامهم»، در اینجا نمیشود گفت که این قید توضیحی و غالبی است، بلکه یک قید احترازی است. پس هم از آیات و هم از روایات مرتد، کفر بعد الاسلام و «بعد تبیّن الحق» است، یا شک بعد تبیّن الحق است. یک روایاتی دارد که «من شکّ فقد کفر»؛ یعنی «من کان عالماً ثمّ شکّ و قد کفر»، نه اینکه بگوییم اگر کسی به بلوغ رسید حالا میگوید من اول کارم هست، میخواهم تحقیق کنم نمیدانم اسلام حق است یا نه؟ میگوئیم مجردی که شک کردید کافر هستید و احکام مرتد باید بر شما جاری شود؟! نمیشود.
بررسی شرطیت اسلام یکی از ابوین در مرتدّ فطری
روایات
این روایات را در گذشته درباره صبی خواندیم که در جلد 28 وسائل ابواب حدّ المرتد باب دوم آمده است.روایت اول
عبارت «الصبی یختار الشرک و هو بین ابویه» یعنی این صبی هنوز مستقل و بالغ نشده و با پدر و مادرش زندگی میکند اما مشرک میشود. سؤال میکند که ما این صبی را اعتنا نکنیم و بگوئیم صبی و مسلوب العباره است؟ اگر گفت: خدا را قبول ندارم او را رها کنیم؟ امام(عليهالسلام) میفرماید: نباید او را رها کرد. در روایت بعدی دارد «یضرب علی الاسلام»؛ باید این پدر و مادرش تربیت کنند و حتی اگر نیاز هست او را بزنند، منتهی در فرضی که اثر داشته باشد! منتهی بعد دارد: «و ذاک إذا کان احد ابویه نصرانیاً»؛ یعنی اگر یا پدر یا مادر نصرانی است و دیگری مسلمان است «لا یترک».
روایت دوم
این روایت طبق نقل صدوق صحیحه است. در این روایت آمده: صبی وقتی تنومند میشود یعنی یک مقداری هیکل پیدا کرده و رشد میکند، ولی بالغ نیست. صاحب وسائل در اینجا از حیث معنا و نه از حیث نتیجه، اشتباهی کرده و این «شبَّ» را به معنای بلوغ گرفته است. در متن وسائل دارد بعد از اینکه صبی بالغ شد، در حالی که همان «ما بین ابویه» یعنی «شبَّ». این صبیّ نصرانیت را اختیار کرد و یکی از پدر و مادرش نصرانی است، یا ابویه او مسلم هستند یا هر دویشان که این نسخه بدل دارد. حضرت فرمود: «قال لا یترک و لا یضرب علی الاسلام».
بنابراین از این دو روایت به خوبی استفاده میشود که صبی اگر یا پدر یا مادرش مسلمان بود نطفه او «انعقد علی الاسلام»، به عبارت دیگر صبی ملحق به اشرف الابوین است. دلیلش هم این دو روایتی است که خواندیم. بعد عجیب این است که مرحوم شیخ در خلاف میگوید: اگر صبیِّ مراهق مرتد شد یقتل اگر توبه نکند؛ یعنی او را هم مثل زن مرتده قرار داده است. ایشان یک استدلالی میکند که ما در روایات حدود داریم که صبی اگر به ده سالگی رسید حدود بر او جاری میشود، وصیتش نافذ است، عتق نافذ است. البته پاسخ مرحوم شیخ را اینگونه دادهاند که ما نمیتوانیم به این روایت در ما نحن فیه تمسک کنیم؛ زیرا آن ادلهای که میگوید «رفع القلم عن الصبی» فقط به یک موارد خاصی تقیید خورده، به نفوذ در وصیت، نفوذ در علم، یا حتی بعض الحدود، اما نمیتوانیم بگوئیم قتل هم دربارهاش جاری کنیم.
به هر حال، این یک دلیل است برای اینکه اگر احد الابوین مسلمان بود این عنوان مرتد فطری را پیدا میکند.
[1] . سوره محمد9، آیه 25.
[2] . سوره توبه، آیه 74.
[3] . سوره محمد، آیه 25.
[4] . الكافي 7- 256- 4، و التهذيب 10- 140- 553؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 326، ح 34870- 1.
[5] . الكافي 7- 257- 7؛ الفقيه 3- 152- 3554؛ التهذيب 10- 140- 554؛ وسائل الشيعة؛ ج28، ص: 326، ح 34871- 2.
نظری ثبت نشده است .