موضوع: برائت
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۹/۲۱
شماره جلسه : ۴۶
-
ادلّه محقّق خویی در مورد ظاهرى بودن رفع- مناقشه در أدله ایشان ادّله محقّق عراقی بر ظاهرى بودن رفع و نقد آن
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
-
جلسه ۱۳۰
-
جلسه ۱۳۱
-
جلسه ۱۳۲
-
جلسه ۱۳۳
-
جلسه ۱۳۴
-
جلسه ۱۳۵
-
جلسه ۱۳۶
-
جلسه ۱۳۷
-
جلسه ۱۳۸
-
جلسه ۱۳۹
-
جلسه ۱۴۰
-
جلسه ۱۴۱
-
جلسه ۱۴۲
-
جلسه ۱۴۳
-
جلسه ۱۴۴
-
جلسه ۱۴۵
-
جلسه ۱۴۶
-
جلسه ۱۴۷
-
جلسه ۱۴۸
-
جلسه ۱۴۹
-
جلسه ۱۵۰
-
جلسه ۱۵۱
-
جلسه ۱۵۲
-
جلسه ۱۵۳
-
جلسه ۱۵۴
-
جلسه ۱۵۵
-
جلسه ۱۵۶
-
جلسه ۱۵۷
-
جلسه ۱۵۸
-
جلسه ۱۵۹
-
جلسه ۱۶۰
-
جلسه ۱۶۱
-
جلسه ۱۶۲
-
جلسه ۱۶۳
-
جلسه ۱۶۴
-
جلسه ۱۶۵
-
جلسه ۱۶۶
-
جلسه ۱۶۷
-
جلسه ۱۶۸
-
جلسه ۱۶۹
-
جلسه ۱۷۰
-
جلسه ۱۷۱
-
جلسه ۱۷۲
-
جلسه ۱۷۳
-
جلسه ۱۷۴
-
جلسه ۱۷۵
-
جلسه ۱۷۶
-
جلسه ۱۷۷
-
جلسه ۱۷۸
-
جلسه ۱۷۹
-
جلسه ۱۸۰
-
جلسه ۱۸۱
-
جلسه ۱۸۲
-
جلسه ۱۸۳
-
جلسه ۱۸۴
-
جلسه ۱۸۵
-
جلسه ۱۸۶
-
جلسه ۱۸۷
-
جلسه ۱۸۸
-
جلسه ۱۸۹
-
جلسه ۱۹۰
-
جلسه ۱۹۱
-
جلسه ۱۹۲
-
جلسه ۱۹۳
-
جلسه ۱۹۴
-
جلسه ۱۹۵
-
جلسه ۱۹۶
-
جلسه ۱۹۷
-
جلسه ۱۹۸
-
جلسه ۱۹۹
-
جلسه ۲۰۰
-
جلسه ۲۰۱
-
جلسه ۲۰۲
-
جلسه ۲۰۳
-
جلسه ۲۰۴
-
جلسه ۲۰۵
-
جلسه ۲۰۷
-
جلسه ۲۰۹
-
جلسه ۲۱۰
-
جلسه ۲۱۱
-
جلسه ۲۱۲
-
جلسه ۲۱۳
-
جلسه ۲۱۴
-
جلسه ۲۱۵
-
جلسه ۲۱۶
-
جلسه ۲۱۷
-
جلسه ۲۱۸
-
جلسه ۲۱۹
-
جلسه ۲۲۰
-
جلسه ۲۲۱
-
جلسه ۲۲۲
-
جلسه ۲۲۳
-
جلسه ۲۲۴
-
جلسه ۲۲۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
در بحث گذشته عرض کردیم اختلاف شده در اینکه آیا رفع در حدیث رفع، رفع واقعی است یا اینکه مراد رفع ظاهری است؟ هرچند به حسب ظاهر بحث را در جلسه گذشته تمام کردیم، اما تکملهای لازم دارد. اگر رفع در این حدیث را رفع ظاهری بگیریم، همانطور که عبارت مرحوم آخوند را همینطور معنا کردیم که حدیث دلالت دارد حکم واقعی ظاهراً برداشته میشود، مرفوع است ظاهراً و فعلاً؛ در این صورت، حدیث جزء ادلهی برائت قرار میگیرد. اما اگر رفع را به رفع واقعی معنا کردیم و گفتیم در جایی که کسی علم به حکم واقعی ندارد، شارع با حدیث رفع واقعاً آن حکم را برمیدارد؛ اگر مراد از رفع، رفع واقعی باشد، اساساً این حدیث ارتباطی به بحث برائت پیدا نمیکند؛ اگر گفتیم حدیث دلالت دارد بر این که اگر کسی به حکم واقعی جاهل است، شارع متعال حکم واقعی را واقعاً از او برمیدارد، در این صورت، حدیث ربطی به بحث برائت ندارد.
تأمّل و مناقشه در ادلّه مرحوم محقّق خویی در مورد ظاهرى بودن رفع
مرحوم آقای خوئی به تبع اشاراتی که مرحوم نائینی در کلماتشان دارند، سه دلیل اقامه کردند بر این که مراد از رفع، رفع ظاهری است؛ و ما در بحث گذشته بر حسب ظاهر، هر سه دلیل را پذیرفتیم؛ اما اگر در این سه دلیل تأملی کنیم، ممکن است مجالی برای تأمل در آن باشد. اما قبل از اینکه تأمل در ادله ایشان را ذکر کنیم، باید این را روشن کنیم که آیا رفع واقعی ممکن نیست؟ اگر گفتیم رفع واقعی امکان ندارد و استحاله دارد، همین را قرینه میگیریم بر اینکه مراد از رفع، رفع ظاهری است. اگر گفتیم شارع بعد از آنکه یک حکمی را جعل کرد، معقول نیست که این حکم را نسبت به جاهل بردارد، اگر گفتیم رفع واقعی استحاله دارد، همین استحاله رفع واقعی را قرینه میگیریم بر اینکه مراد از رفع در این حدیث، رفع ظاهری است. در حالی که ما دلیل روشنی بر استحالهی رفع واقعی نداریم؛ نه تنها دلیلی نداریم، بلکه در بعضی از موارد، خود اصولیین قائل به رفع واقعی شدند، مثلاً در باب جهر و اخفات، اگر شخص نماز را به صورت جهری بخواند یا بالعکس، همچنین اگر کسی باید نمازش را شکسته بخواند، نمازش را جاهلاً تمام خواند، جهل به اصل حکم داشت، در این دو مورد اصولیین قبول کردند حکم واقعی در حق اینها برداشته شده است؛ کسی که جاهل به جهر و اخفات است، حقیقتاً و واقعاً حکم در حقش برداشته میشود؛ و همینطور است در مثال اتمام فی موضع القصر. خود اصولیین که میگویند احکام بین العالم و الجاهل مشترک است، این دو مورد را استثنا میکنند؛ در غیر این دو مورد هم ظاهراً همه جا برداشته میشود، اما در این دو مورد گفتند واقعاً برداشته میشود.[(سؤال و پاسخ استاد): حالا هر دلیل خاصی هم داشته باشد، بالأخره این دو مورد را قبول کردند؛ یعنی دو مورد است که اگر کسی واقعاً جاهل به حکم واقعی باشد، یکی مسئلهی جهر و اخفات است و یکی هم مسئله اتمام فی موضع القصر، در این دو مورد میگویند اگر کسی جاهل بود که باید نمازش را شکسته بخواند، و آن را تمام خواند، اینجا دیگر احاطه لازم ندارد و این حکم واقعی در حق این شخص برداشته شده واقعاً. چون اگر بخواهند بگویند در این دو مورد حکم ظاهراً برداشته میشود، این استثناء لغو است؛ چون در همه موارد دیگر که اگر کسی جاهل باشد، ظاهراً برداشته میشود. استثناء کشف از این میکند که در این دو مورد واقعاً برداشته میشود. آن وقت نتیجه این میشود که پس امکان دارد و عقلاً ممکن است شارع به سبب جهلی که مکلّف دارد این حکم را از او بردارد؛ نه اینکه از اول برای او جعل میکند اما حالا که جاهل شد برمیدارد؛ نه، کشف از این میکند که از اول حکم را برای عالم جعل کرده است. ما قبلاً هم عرض کردیم که این مسئلهی مشهور، یعنی مسئلهی اشتراک احکام بین العالم و الجاهل جای تأمل دارد. پس، اگر ما دلیل عقلی داشته باشیم بر استحاله رفع واقعی، همین قرینه عقلی را قرینه قرار میدهیم که مراد از رفع در حدیث رفع، رفع ظاهری است. آخوند هم که آمده معنا کرده، رفع را گفته «الالزام المجهول مرفوعاً فعلاً» ؛ ایشان هم روی این بحث وارد شده که اشتراک احکام بین العالم و الجاهل مسلّم است، لذا، این تعبیر را آورده است؛ اما اگر کسی این اشتراک را انکار کرد و در آن تأمل کرد، دیگر نباید این تعبیر ذکر شود.
(سؤال و پاسخ استاد): مشهور میگویند احتیاط برای رسیدن به واقع است، ما عرض میکنیم این معنا را چه کسی آورده؟ احتیاط اگر یک معنای اعمی داشته باشد، یک مصداقش رسیدن به واقع است و یک مصداقش اصل مطلوبیت عند المولاست، ولو این عمل الزامی از طرف شارع یقیناً نداشته باشد. و لذا، عرض کردم صبی اگر بیاید عمل را به عنوان احتیاط انجام بدهد، یقین هم دارد که الزامی در حق او نیست، اما اشکال دارد بیاید عمل را انجام بدهد؟ خیر، احتمال مطلوبیت که بدهد کافی است. شما در حدیث «من بلغ» چه میگوئید؟ میگوئید «من بلغه شیئٌ من الثواب» اگر به کسی بگویند پیامبر یا یکی از ائمه فرموده این کار ثواب دارد و او هم به نیت ثواب انجام داد، اما در واقع هیچ چیز برایش ذکر نشده، احادیث میگویند بر این عمل ثواب مترتب میشود؛ اینجا هم همینطور.] مرحوم آقای خوئی سه قرینه آوردند بر اینکه مراد از رفع، رفع ظاهری است؛ ملاحظه فرمودید هر سه قرینه جای تأمل دارد. من نمیخواهم بگویم صددرصد مخدوش است و در جلسه گذشته هم به حسب ظاهر از ایشان دفاع کردیم، اما جای تأمل دارد.
بررسی ادّله محقّق عراقی بر این که مراد از رفع در حدیث رفع، رفع ظاهرى است
مرحوم محقق عراقی(قدس سره) دو دلیل دیگر آوردهاند بر اینکه مراد رفع ظاهری است. ببینیم این دو دلیل ایشان درست است یا نه؟بررسی و بیان دلیل اوّل مرحوم محقّق عراقی
مناقشه مرحوم شهید صدر در کلام مرحوم محقّق عراقی
مرحوم شهید صدر(رضوان الله علیه) به این دلیل در کتاب مباحث الاصول، الجزء الثالث من القسم الثانی، صفحه 144 دو اشکال کردند. [داخل پرانتز عرض کنم که مرحوم شهید صدر(رضوان الله علیه) بحث سندی حدیث رفع را خیلی مفصل مطرح کرده و اگر میخواهید مراجعه کنید به همین کتاب از صفحه 219 تا 261 مراجعه کنید؛ حتماً هم مراجعه کنید، مخصوصاً دهه محرم که تعطیلات میآید. این بحث ایشان نکات خوبی دارد.]بررسی و بیان جواب اوّل مرحوم شهید صدر
نظری ثبت نشده است .