درس بعد

بحث برائت

درس قبل

بحث برائت

درس بعد

درس قبل

موضوع: برائت


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۱۲/۸


شماره جلسه : ۱۸۵

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • بررسی تنبیهات برائت

  • بررسی تنبیه دوم بررسی حسن احتیاط در شبهات حکمیه و موضوعیه وجوبیه یا تحریمیه

  • بررسی راهکار سوم برای اثبات امکان احتیاط از طریق اخبار من بلغ

  • بررسی عمده دلیل قاعده تسامح در ادله سنن یعنی اخبار من بلغ

  • بررسی احتمالات اثباتی پیرامون اخبار من بلغ

  • بررسی نظریه آخوند خراسانی و محقق انصاری

  • بررسی سه نکته پیرامون فاء تفریع، اطلاق و تقیید و کبرای مسلم و صغرای محل نزاع

  • ادامه بیان نظرات محقق اصفهانی و مختار

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


یادآوری1؛ نظر محقق خراسانی پیرامون اخبار من بلغ: این اخبار، بر استحباب ذات عمل دلالت دارند

ملاحظه فرمودید نظر مرحوم آخوند خراسانی این است که: ما از اخبار «من بلغ» استفاده می کنیم که خود این عملی که در روایت ضعیف وارد شده که دارای ثواب هست خود این عمل استحباب دارد و ذات این عمل استحباب دارد.


یادآوری2؛ نظر محقق انصاری پیرامون اخبار من بلغ: اگر قائل به استحباب شویم این اخبار بر استحباب عملی که به داعی ثواب موعود اتیان شود دلالت دارد.

و مرحوم شیخ اعظم انصاری معتقد است که اگر قائل به استحباب بشویم ذات عمل استحباب ندارد بلکه عمل اگر به داعی ثواب موعود باشد استحباب دارد و مرحوم آخوند فرمودند: اگر عمل را حتی به داعی ثواب موعود انجام بدهد باز شارع ثواب را بر ذات عمل قرار می دهد یعنی این داعی روی بیان ایشان اثری در ترتب ثواب بر ذات عمل ندارد؛ شیخ می فرماید: اگر بدون این داعی باشد ثواب ندارد واگر با این داعی بود ثواب برآن مترتب است؛


بررسی چند نکته محوری؛ کلام محقق انصاری صحیح است یا کلام محقق خراسانی؟

عرض کردیم برای اینکه کلام آخوند و مرحوم شیخ و اصل حقیقت در اینجا روشن بشود، اینجا چند نکته محوری وجود دارد:

نکته اول: بررسی فاء تفریع در اخبار من بلغ

«اولین نکته محوری»: این است که فاء تفریع در این روایات چه اثری دارد «من بلغه شئ من الثواب فعمله» پس این فاء باید تکلیفش روشن بشود


نکته دوم: بررسی اینکه آیا مطلقات در برخی اخبار من بلغ، با مقیدات در برخی دیگر آن روایات تقیید می خورد؟

«دومین نکته محوری»: این است که در بعضی از این روایات، «فعمله» به صورت مطلق آمده اما در دو روایت به صورت مقید آمده و دارد «فعمله طلب قول النبی(ص)» و «فعمله التماسا للثواب الموعود»؛ حال آیا تقیید در این روایات سبب این می شود که آن مطلقات مقید بشود یا خیر؟


نکته سوم (از محقق روحانی): در ما نحن فیه یک کبرای مسلم داریم و یک صغرای مورد نزاع.

«سومین نکته محوری»: این است که –این نکته را در کتاب «منتقی الاصول»متذکر شدند- ما یک کبری در اینجا داریم که آن کبری به قول صاحب «منتقی الاصول» «مسلمة و غیر قابلة للخدشة» لازم به ذکر است کبری این است که: کبرای مسلم: اگر دلیلی متکفل ترتب ثواب بر فعلی باشد 1. یا آن فعل فی نفسه اقتضای ثواب ندارد که در اینجا کشف از تعلق امر مولوی استحبابی می کنیم 2. یا آن فعل فی نفسه اقتضای ثواب دارد که این ارشاد به حکم عقل است.

اگر یک دلیلی متکفل ترتب ثواب بر یک فعلی باشد که این فعل خودش فی نفسه اقتضاء این ثواب را ندارد و اگر دلیلی دلالت کند بر اینکه یک ثوابی مترتب است بر یک فعلی این یک و آن فعل خودش اقتضا ثواب را فی نفسه ندارد، اینجا ما کشف از تعلق یک امر مولوی می کنیم یعنی می فهمیم این فعل یک امر مولوی استحبابی به او تعلق پیدا کرده.

مثلا اگر کسی نگاه بکند به ماه شب اول ثواب دارد و این رویت به هلال در شب اول اقتضایی فی نفسه برای ثواب ندارد یعنی یک اقتضایی که ما بتوانیم درک بکنیم و عقل ما بتواند او را درک بکند چنین اقتضایی ندارد و اگر در یک روایتی چنین چیزی را دیدیم که ثواب بر این نگاه مترتب است ما کشف از این می کنیم که یک امر مولوی در اینجا وجود دارد اما اگر در یک دلیلی ثواب مترتب بر یک فعلی شد که آن فعل خودش اقتضاء ثواب دارد اینجا کشف از تعلق امر مولوی نمی کند؛ اگر یک فعلی را خود عقل درک بکند که فاعل این فعل مستحق ثواب هست حالا در یک روایتی هم آمد و گفت این فعل دارای ثواب است این ارشاد به همان حکم عقل است و ما از این یک امر مولوی استحبابی را استفاده نمی کنیم این بنحو کبری بود.


صغرای مورد نزاع: اخبار من بلغ از کدامیک از دو قسم کبراست؟ اگر از قسم اول باشد کلام آخوند صحیح است و اگر از قسم دوم باشد کلام آخوند درست نیست.

بعد ایشان در کتاب «منتقی الاصول» می فرماید: همه نزاع در اینجا در صغری است یعنی نزاع در این است که این نصوص و این اخبار من بلغ از کدامیک از این دو قسم کبری است؟ آیا این نصوص همچون «من بلغه شئ من الثواب فعمله کان له اجر ذلک» از قسم اول است؟ که ما بگوییم کشف از تعلق امر مولوی استحبابی دارد؟

یا اینکه نه، این نصوص از قسم دوم است که کاشفیت از یک امر مولوی استحبابی نداشته باشد؟ خوب ببینید این هم یک نکته محوری سوم است که در اینجا مطرح است. خلاصه اینکه: پس نکته محوری اول فاء تفریع است که باید تکلیفش را روشن کنیم و نکته محوری دوم تقیید در بعضی روایات است که باید تکلیفش را روشن کنیم و این نکته سوم که بالاخره آخوند که می خواهد بفرماید ذات عمل استحباب دارد؛ استحباب در جایی است که یک امر مولوی شرعی باشد و باید از این ترتب ثواب ما به آن امر استحبابی مولوی برسیم اما اگر گفتیم این ترتب ثواب کاشف از این امر مولوی نیست اینجا دیگر کلام مرحوم آخوند درست نمی شود؛

بررسی فاء تفریع از منظر محقق خراسانی؛ در اخبار من بلغ فاء تفریع وجود دارد و تفریع اقتضا دارد که عمل باید به قید بلوغ ثواب باشد خوب حالا اینجا ما اول این مساله فاء تفریع را که دیروز هم گفتیم باز این را اشاره کنیم؛ آخوند قبول دارد که در این روایات تفریع وجود دارد: «من بلغه شئ من الثواب فعمله» این «فعمله»، «ان قلت» که این تفریع، ظهور در این دارد که عمل باید به قید این بلوغ ثواب باشد «من بلغه شئ من الثواب فعمله» یعنی «فعمل لاجل بلوغ الثواب»


محقق اصفهانی در دفاع از محقق خراسانی: فاء تفریع در ما نحن فیه، ظهور در مجرد ترتیب دارد و این شبیه «من سمع الاذان فبادره» است

مرحوم اصفهانی در دفاع از آخوند جواب داد که فاء تفریع دو نوع است: یک فاء تفریع داریم که مسبب را بر سبب متفرع می کند و ظهور در سببیت و علیت دارد اما یک فاء تفریعی داریم که ظهور در ترتیب دارد و ترتیب یعنی این فعل از جهت زمانی و از جهت وقوعی مترتب بر اوست، اما معلول او نیست؛ حالا همین جا این مطلب را نتیجه بگیریم که آیا حرف مرحوم اصفهانی درست است یا نه؟

مرحوم اصفهانی می فرماید: این فاء تفریع در این روایات از نوع دوم است یعنی فقط دلالت بر مجرد ترتیب دارد «من بلغه شئ من الثواب» به گوشش خورد فلان عمل اینقدر ثواب دارد پس «فعمله» یعنی «ثم عمله» و او را عمل کرد و اگر گفتیم این فقط دلالت بر ترتیب دارد دیگر معنا ندارد که بگوییم «فعمل مقیدا ببلوغ الثواب»، نه «فعمل»و بعد مرحوم اصفهانی تشبیه کرد و فرمود مثل این است که بگوییم «من سمع الاذان فبادره» که این «فبادره» معلول سماع اذان نیست بلکه «فبادره» برای این است که فضیلت مبادرت و فضیلت اول وقت را بخواهد درک کند، اینجا دیگر بستگی دارد به استظهار آقایان که ببیند از این روایت چه چیزی استظهار می کنند؛


مناقشه بر کلام محقق اصفهانی: کلام محقق اصفهانی بر خلاف ظاهر است و فاء در ما نحن فیه ظهور در سببیت دارد و تشبیه «فعمله» به «فبادره»تشبیه صحیحی نیست

به نظر می رسد فرمایش مرحوم اصفهانی بر خلاف ظاهر است زیرا وقتی روایت می گوید«من بلغه شئ من الثواب فعمله» این ظهور در همان قسم اول دارد یعنی ظهور در تعلیل و سببیت دارد چه اینکه وقتی می پرسیم چرا این کار را انجام دادی؟ می گوید چون به گوش من خورد که این عمل ثواب دارد و عمل برای این است که این ثواب دارد و یا در «من سمع الاذان فبادره» می پرسیم چرا مباردت کردید؟ در اینجا نمی گوید چون من اذان را شنیدم بلکه می گوید چون می خواهم فضیلت اول وقت از دستم فوت نشود لذا تشبیه ما نحن فیه به این مثال تشبیه درستی نیست.


نظر مختار پیرامون فاء تفریع: در اینجا فاء تفریع ظهور دارد بر اینکه این فعل، معلول بلوغ ثواب است

ما باشیم و ظاهر فاء تفریع؛ فاء تفریع ظهور در این معنا دارد که این معلول آن است یعنی عمل من «لاجل بلوغ الثواب» است؛ شیوه برخورد محقق خراسانی با فاء تفریع: اصل تفریع مورد پذیرش است و مقتضای تفریع انجام عمل به داعی طلب ثواب است لکن داعی موجب نمی شود که وجه و عنوان برای عمل باشد زیرا داعی موخر از عمل است و نمی تواند قید برای عمل باشد منتهی دقت فرمودید در بحث دیروز که خود مرحوم آخوند نخواستند از راه ادبی مساله را حل کند و مرحوم آخوند فرمود: درست است ما قبول داریم که در اینجا تفریع وجود دارد و مقتضای تفریع این است که این عمل به داعی طلب ثواب باشد اما از این راه وارد شد و فرمود: «داعی لایوجب وجها و عنوانا للمدعو الیه» یعنی داعی نمی تواند برای مدعو الیه(همان عمل است) وجه و عنوان باشد؛

برای اینکه داعی –دیروز هم عرض کردیم و کلام مرحوم اصفهانی را هم توضیح دادیم- چیزی است که از حیث وجود ذهنی، مقدم بر عمل است و شما یک عملی را می خواهید انجام بدهید اول در ذهنتان غایت می آید؛ اما از حیث وجود خارجی موخر از عمل است و این در تمام غایات وجود دارد یعنی در تمام غایات، داعی و غایت «من جهة وجود الذهنی مقدم علی العمل و من جهة وجود الخارجی موخر عن العمل» خوب چیزی که موخر از عمل است نمی تواند قید برای عمل باشد و نمی شود عمل مقید به آن قید باشد لذا مرحوم آخوند خودش از اين راه وارد شد و مسئله را اين چنين حل كرد كه عبارت مرحوم آخوند را دیروز خوانديم و توضيح داديم.


سئوال: آیا فرمایش محقق خراسانی صحیح است یا خبر؟

حالا بايد ببينيم كه آيا اين فرمايش آخوند درست است يا نه؟ عرض کردم ترتیب بحث را خوب به ذهن بسپارید و مسلط بر بحث بشوید تا ان شاء الله به حول و قوه الهی به نتیجه درستی در این روایات من بلغ برسید؛


جواب: بلا اشكال فاء تفريع ظهور در كلام شيخ اعظم دارد و آخوند خراسانی اگر بگويد اين فاء در اينجا مثل «فبادره» است حرف درستي نيست

ببینید مسئله اين است كه روشن از راه فاء تفريع نمي شود مسئله را حل كرد. بلا اشكال فاء تفريع ظهور در كلام شيخ دارد و آخوند بخواهد بگويد اين فاء در اينجا مثل فبادره است حرف درستي نيست. اما اين قرينه كه ديروز عبارت مرحوم آخوند را خوانديم «بداهة ان الداعي الي العمل لايوجب له وجها و عنوانا يعطی به بذاك الوجه و العنوان»؛ ديروز عرض كرديم مرحوم اصفهاني اين «لايوجب» را به «يمتنع» تفسير كردند. حالا ما به «يمتنع» تفسير نمي كنيم و روي همان «لايوجب» ظاهر عبارت آخوند پيش مي رويم.


سئوال: اگر یک چیزی داعی برای عمل باشد آیا نمی تواند قید بر عمل باشد؟

آخوند كه مي فرمايد: «لا يوجب وجها و عنوانا» مي پرسيم چرا؟ چرا اگر يك چيزي داعي بر عمل باشد نمي تواند قيد براي عمل باشد؟


جواب: 1. آخوند: اگر چيزي داعي بر عمل باشد موجب نمی شود قيد براي عمل باشد 2. نظر مختار: این حرف درستی است اما در ما نحن فیه قرینه(تفریع) داریم که داعی، قید برای عمل است و این استحاله ای ندارد زیرا صرف تقدم ذهنی کافی است بر اینکه عمل مقید به داعی باشد

به نظر ما داعي بر عمل به خودي خود، قيد براي عمل نمي شود؛ این حرف درستی است و داعي براي عمل به خودي خود به عمل عنوان نمي دهد. اما اگر ما قرينه اي داشته باشيم در يك موردي و در بعضي از موارد بگويم در اين مورد داعي، قيد براي عمل است و اگر عمل مقيد به اين داعي شد اينجا آثار برايش بار مي شود. اين محال نيست و استحاله اي در آن نيست. داعي درست است. زیرا داعي از جهت وجود خارجي اش موخر از عمل است اما از جهت وجود ذهني چون مقدم است همين كفايت در اين مي كند كه امكان اين كه عمل مقيد به او انجام بشود در آن باشد.

اگر ذهناً و خارجاً هر دو موخر از عمل بود مي گفتيم چيزي كه ذهناً و خارجا هر دو موخر از عمل است اين را چگونه شما مي خواهيد آن را در دايره عمل بياوريد؟ اما چيزي كه ذهنا مقدم است شارع اول تصور مي كند و انسان فاعل هم اول تصور مي كند و مي گويد من اين عمل را مي خواهم به داعي اين ثواب موعود بياورم. شارع هم مي تواند بگويد اگر اين را به داعي اين ثواب موعود آوردي من اين ثواب را به تو مي دهم. این چه استحاله اي دارد؟

عرض کردم اولاً خود مرحوم آخوند نمي خواهد بگويد اينجا استحاله دارد بلکه مي گويد «لا يوجب». ما هم قبول مي كنيم «لا يوجب» را اما با اين قيد، که مي گوييم: به خودي خود «لا يوجب». یعنی به داعي خودی خود «لا يوجب وجها و عنوانا للعمل» یعنی قيد براي عمل واقع نمي شود؛ اما اگر در يك موردي قرينه وجود داشت مثل همين ما نحن فيه. در ما نحن فيه قرينه وجود دارد قرينه هم همين تفريع است. شما اگر مي خواستيد اثبات استحاله كنيد خوب آن يك امر ديگري بود ولی شما كه مسئله استحاله را مطرح نكرديد. حالا كه قرينه وجود دارد ما بياييم بگويم آقا اینجا اشكالي ندارد و اين عمل مقيد به اين داعي باشد.


محقق اصفهانی: همان طوري كه عنوان احتياط و انقياد، يك عنواني است كه بعد از عمل است و نمی توان گفت قید برای عمل است ما نحن فيه هم شبیه به عنوان انقياد و احتياط است

در كلام مرحوم اصفهاني ايشان فرمود همان طوري كه عنوان احتياط و عنوان انقياد، يك عنواني است كه بعد از عمل است و ما نمي توانيم بگويم كه اين، قيد براي عمل است یعنی عمل كه آمد تمام شد بگويم اين عمل عنوان احتياطي را دارد. ما نحن فيه را هم تشبيه كرد محقق اصفهاني به همين عنوان انقياد و عنوان احتياط.


مناقشه بر کلام محقق اصفهانی: در اين كه انقیاد و احتیاط مي تواند قید برای عمل باشد ظاهراً اشكالي وجود ندارد و در ما نحن فيه هم مسئله همين طور است.

ما عرضمان اين است كه همين جا هم ما اشكال داريم و میگوییم چه اشكالي دارد كه عمل مقيد «بعنوان الانقياد» موضوع براي ثواب واقع بشود؟ و چه اشكالي دارد عمل مقيد «بعنوان الاحتياط» موضوع براي ثواب واقع بشود؟ این اشكال و استحاله اي ندارد. یعنی اینکه شخص بگويد من اين عمل را «مقيداً بعنوان الانقیاد» چون می خواهم عبد منقادی باشم یا بگوید چون مي خواهم محتاط باشم به عنوان عبد محتاط انجام مي دهم و شارع هم مي تواند برايش ثواب مترتب بكند. علی كل حال در اين كه انقیاد و احتیاط هم مي تواند قید باشد ظاهراً اشكالي وجود ندارد و در ما نحن فيه هم مسئله همين طور است.


نتیجه: محقق خراسانی راه روشني (نه از طریق فاء تفریع و نه از نظر استدلال) براي ابطال كلام شيخ نتوانست اقامه كند

در نتيجه تا اينجا آخوند نتوانست يك راه روشني براي ابطال كلام شيخ اقامه كند. و نتوانست نه از نظر فاء تفريع و نه از نظر استدلال يك راه روشن و محكمي براي ابطال نظريه شيخ در اينجا درست كند. خلاصه اینکه: ما در بعضي از جاها مي توانيم مقيد كنيم و عمل را مي توانيم به آن داعي مقيد كنيم. جايي كه قرينه داشته باشيم. آنجايي كه قرينه وجود داشته باشد عمل مقيد به آن عنوان داعي مي شود.

عرض كردم يك وقت مرحوم آخوند مي گويد اين استحاله دارد در عبارات کفایه که در آنجا نیامده كه اين استحاله دارد «بداهة ان الداعي الي العمل لا يوجب له وجها و عنوانا يعطی به بذاك الوجه و العنوان». آخوند مي گويد ما يك عمل داريم و يك داعي به عمل داريم. عمل را مدعو اليه هم ميگویند. اين عمل چون وجودا مقدم است و داعي موخر هست پس داعي نمي تواند بيايد اين عمل را معنون به خودش كند يعني «لا يوجب».

كه ما عرض كرديم نه؛ زیرا «لا يوجب» في نفسه درست است؛ اما اگر در يكجا قرينه اي وجود داشته باشد مانعي ندارد مثلاً گاهي اوقات شارع فرموده كه صوم به داعي تقوا است. «لعلكم تتقون».حالا اينجا ما قرينه اي نداريم كه حتماً صوم را بايد به اين داعي انجام داد. حالا اگر كسي اصلاً صوم را انجام دهد و در ذهنش هم مسئله تقوا نباشد «لعلكم تتقون»برايش مترتب مي شود. قرينه اي نداريم و هرجا قرينه اي نداشتيم في حد نفسه مي گوييم داعي اخذ در مدعو اليه نشده. اما در ما نحن فيه قرينه داريم. زیرا قرينه مي گويد اگر مي خواهي آن ثواب موعود را شارع به شما بدهد عمل را به همان داعي بايد انجام بدهيد. اينجا چون قرينه وجود دارد مي گوييم داعي قيد در مدعو اليه است. اين قسمت اول در اينجا تمام شد.


بررسی اطلاق و تقیید به دو بیان از محقق خراسانی

در قسمت دوم مي رويم سراغ اين تقييد هايي كه در اين دو روايت وجود دارد. حالا ولو اين كه اين دو روايتي كه قيد در آن آمده از جهت سند هم ضعيف است. اينجا اين نكته را عرض بكنم كه آقایان پيش مطالعه كنيد


بیان اول: اطلاق و تقیید هر چند در ما نحن فیه وجود دارد اما جاری نیست زیرا هر دو مثبتین اند و تنافی بین آنها وجود ندارد

مرحوم آخوند در مقابل شيخ فرمود ما اينجا يك روايات مطلق داريم و يك روايات مقيد داريم و اينجا جاي حمل مطلق بر مقيد نيست. گفتيم علت اینکه آخوند این حرف را زده این است که چون هر دو مثبتين هستند و تنافي بين اينها نيست. و روايات دسته اولی به صورت مطلق مي گويد «فعمله» و آن دو روايت مي گويند «فعمله طلب قول النبي» پس اينها مثبتين اند و مثبتين بينشان تنافي وجود ندارد و چون تنافي وجود ندارد قاعده حمل مطلق بر مقيد، جايي است كه تنافي در آنها باشد.

بیان دوم: اطلاق و تقیید هر چند در ما نحن فیه وجود دارد اما جاری نیست زیرا امرِ در روایات مطلقه، مولوی و امرِ در روایات مقیده، ارشادی است حالا يك وجه ديگري براي كلام آخوند در بعضي از كلمات آمده گفتند آخوند مي خواهد بگويد آن روايات مطلقه امرش مولوي است و اين روايات مقيده ارشادي است. و اگر يك مطلقي داشتيم مولوي و مقيدي داشتيم ارشادي اينجا جاي حمل مطلق بر مقيد نيست. بلکه جاي حمل مطلق بر مقيد جايي است كه هر دو مولوي باشند حالا اين را به كفايه و شروح کفایه مراجعه كنيد ببينيد كه آيا اين مطلب درست است يا نه؟

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُه‌‌.



برچسب ها :

تنبیهات برائت تنبیه دوم برائت نظر محقق خراسانی پیرامون اخبار من بلغ فاء تفریع از منظر محقق خراسانی در اخبار من بلغ انواع فاء تفریع تقیید روایات من بلغ عدم تنافی بین مثبتین فاء تفریع در اخبار من بلغ از منظر اصفهانی ماهیت فاء تفریع در اخبار من بلغ

نظری ثبت نشده است .