موضوع: برائت
تاریخ جلسه : ۱۳۸۸/۱۰/۱۴
شماره جلسه : ۴۸
-
اشکالات شهید صدر بر دلیل دوم محقق عراقی- پاسخ اشکال شهید صدر – نظر استاد
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
-
جلسه ۹۹
-
جلسه ۱۰۰
-
جلسه ۱۰۱
-
جلسه ۱۰۲
-
جلسه ۱۰۳
-
جلسه ۱۰۴
-
جلسه ۱۰۵
-
جلسه ۱۰۶
-
جلسه ۱۰۷
-
جلسه ۱۰۸
-
جلسه ۱۰۹
-
جلسه ۱۱۰
-
جلسه ۱۱۱
-
جلسه ۱۱۲
-
جلسه ۱۱۳
-
جلسه ۱۱۴
-
جلسه ۱۱۵
-
جلسه ۱۱۶
-
جلسه ۱۱۷
-
جلسه ۱۱۸
-
جلسه ۱۱۹
-
جلسه ۱۲۰
-
جلسه ۱۲۱
-
جلسه ۱۲۲
-
جلسه ۱۲۳
-
جلسه ۱۲۴
-
جلسه ۱۲۵
-
جلسه ۱۲۶
-
جلسه ۱۲۷
-
جلسه ۱۲۸
-
جلسه ۱۲۹
-
جلسه ۱۳۰
-
جلسه ۱۳۱
-
جلسه ۱۳۲
-
جلسه ۱۳۳
-
جلسه ۱۳۴
-
جلسه ۱۳۵
-
جلسه ۱۳۶
-
جلسه ۱۳۷
-
جلسه ۱۳۸
-
جلسه ۱۳۹
-
جلسه ۱۴۰
-
جلسه ۱۴۱
-
جلسه ۱۴۲
-
جلسه ۱۴۳
-
جلسه ۱۴۴
-
جلسه ۱۴۵
-
جلسه ۱۴۶
-
جلسه ۱۴۷
-
جلسه ۱۴۸
-
جلسه ۱۴۹
-
جلسه ۱۵۰
-
جلسه ۱۵۱
-
جلسه ۱۵۲
-
جلسه ۱۵۳
-
جلسه ۱۵۴
-
جلسه ۱۵۵
-
جلسه ۱۵۶
-
جلسه ۱۵۷
-
جلسه ۱۵۸
-
جلسه ۱۵۹
-
جلسه ۱۶۰
-
جلسه ۱۶۱
-
جلسه ۱۶۲
-
جلسه ۱۶۳
-
جلسه ۱۶۴
-
جلسه ۱۶۵
-
جلسه ۱۶۶
-
جلسه ۱۶۷
-
جلسه ۱۶۸
-
جلسه ۱۶۹
-
جلسه ۱۷۰
-
جلسه ۱۷۱
-
جلسه ۱۷۲
-
جلسه ۱۷۳
-
جلسه ۱۷۴
-
جلسه ۱۷۵
-
جلسه ۱۷۶
-
جلسه ۱۷۷
-
جلسه ۱۷۸
-
جلسه ۱۷۹
-
جلسه ۱۸۰
-
جلسه ۱۸۱
-
جلسه ۱۸۲
-
جلسه ۱۸۳
-
جلسه ۱۸۴
-
جلسه ۱۸۵
-
جلسه ۱۸۶
-
جلسه ۱۸۷
-
جلسه ۱۸۸
-
جلسه ۱۸۹
-
جلسه ۱۹۰
-
جلسه ۱۹۱
-
جلسه ۱۹۲
-
جلسه ۱۹۳
-
جلسه ۱۹۴
-
جلسه ۱۹۵
-
جلسه ۱۹۶
-
جلسه ۱۹۷
-
جلسه ۱۹۸
-
جلسه ۱۹۹
-
جلسه ۲۰۰
-
جلسه ۲۰۱
-
جلسه ۲۰۲
-
جلسه ۲۰۳
-
جلسه ۲۰۴
-
جلسه ۲۰۵
-
جلسه ۲۰۷
-
جلسه ۲۰۹
-
جلسه ۲۱۰
-
جلسه ۲۱۱
-
جلسه ۲۱۲
-
جلسه ۲۱۳
-
جلسه ۲۱۴
-
جلسه ۲۱۵
-
جلسه ۲۱۶
-
جلسه ۲۱۷
-
جلسه ۲۱۸
-
جلسه ۲۱۹
-
جلسه ۲۲۰
-
جلسه ۲۲۱
-
جلسه ۲۲۲
-
جلسه ۲۲۳
-
جلسه ۲۲۴
-
جلسه ۲۲۴
بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين
بیان نمودیم دلیل دوم مرحوم محقق عراقی بر این که مراد از رفع در حدیث رفع، رفع ظاهری است، یک بیان عقلی است که مرکب از دو مقدمه است. مقدمه اول این بود که «رفع کلّ شیء نقیض وجوده» رفع هر چیزی نقیض وجود آن شیء است، یعنی عدم آن شیء. و در مقدمه دوم فرمودند نقیضان در رتبه واحده هستند؛ و نتیجه این دو مقدمه این بود که رفع به حکم واقعی تعلق پیدا نمیکند، برای این که رفع به دو مرتبه از حکم واقعی متأخر است. رفع در جایی است که جهل و عدمالعلم باشد، و جهل در جایی است که یک حکم واقعی باشد؛ بنابراین، رفع به دو مرتبه از حکم واقعی متأخر است، و چیزی که به دو مرتبه از یک شیء متأخر است، نمیتواند نقیض برای آن باشد؛ برای اینکه در مقدمه دوم گفتیم «نقیضان فی مرتبة واحدة» ، و حال آن که حکم واقعی در دو مرتبه مقدم بر رفع است. چطور میشود این رفع نقیض برای آن قرار بگیرد و بشود مرفوع؟ پس، باید یک حکم دیگری متعلّق برای رفع باشد، که آن عبارت از حکم ظاهری است.
اشکال مرحوم شهید صدر بر دلیل دوّم مرحوم عراقی
عرض کردیم مرحوم شهید صدر(رضوان الله علیه) میفرمایند: روح و جوهره این بیان مرحوم عراقی بر میگردد به همان دلیلی که اصولیین برای استحاله اخذ علم در متعلّق حکم اقامه کردهاند؛ میفرماید: این بیان عراقی و آن دلیل، هر دو «وجهان لمطلب واحد» هستند. و اگر این همان شد، همان جوابی که آنجا داده میشود در اینجا نیز میآید. در آن جا برای این که اثبات کنند شارع هنگامی که حکمی را جعل میکند، نمیتواند علم به آن حکم را در متعلّق همان حکم قرار بدهد، میگفتند اخذ قصد قربت در متعلّق حکم محال است، اخذ قصد امتثال امر در متعلّق امر محال است؛ شارع نمیتواند بفرماید من وجوب را برای صلات جعل میکنم برای کسی که علم به این وجوب پیدا میکند. چرا شارع نمیتواند این را بگوید؟ میفرماید: برای این که دور لازم میآید؛ به این بیان که: شارع وقتی علم را در متعلّق حکم اخذ میکند، هر علمی متوقّف بر معلوم است، باید یک معلومی باشد و یک چیزی باشد تا علم به آن تعلق پیدا کند. لذا، علم رتبتاً متأخر از معلوم است. در این جا میگوییم علم به همین حکم، همین حکمی که شارع دارد جعل میکند، پس باید قبل از علم مکلف، آن حکم باشد، از باب توقف علم بر معلوم. از آن طرف، هر حکمی متوقّف بر موضوع و متعلّقش است؛ نسبت بین حکم و موضوع، نسبت بین حکم و متعلّق، نسبت معلول به علّت است، یعنی موضوع و متعلّق به منزله علّت هستند و حکم به منزله معلول است.اول باید متعلّق و موضوعی باشد تا شارع وجوب را بر روی آن متعلّق و موضوع پیاده کند. لذا، هر حکمی متوقّف بر متعلّق و موضوع خودش است، از باب این که نسبت بین موضوع و حکم، نسبت علّت و معلول است. پس، طبق این بیان، حکم متوقّف بر موضوع است. اگر شارع بیاید در موضوع علم به آن، حکم را هم اخذ کند، لازمهاش این است که موضوع نیز بر حکم متوقّف شود؛ برای این که گفتیم هر علمی متوقّف بر معلوم است و تا معلوم نباشد، علم معنایی ندارد. پس، طبق این بیان، حکم متوقّف میشود بر موضوع، و موضوع هم متوقّف میشود بر حکم، و این دور است. در آنجا راههای مختلفی برای حل این دور ذکر کردهاند؛ یکی از راهها، راهی است که مرحوم شهید صدر(رضوان الله علیه) بیان میکند و آن این که بگوییم: بین این دو حکم فرق است. یکی حکم بالذات است، یعنی همان حکمی که نزد خود شارع و در ذهن قانونگذار هست؛ و دیگری حکم بالعرض است، یعنی آن حکمی که حکایت از آن حکم بالذات میکند. حکمی که الآن پیامبر(صلوات الله علیه وآله) بیان فرموده و یا دیگری نقل میکند، اینها حکم بالعرض هستند؛ اینها حاکی از حکم بالذات خداوند تبارک و تعالی هستند که از آن تعبیر میکنیم به «حکم بوجوده الخارجی».
سپس میگویند: بگوییم علمی که در موضوع اخذ شده است، شرط برای آن حکم بوجوده الخارجی است؛ یعنی شارع میخواهد بگوید اگر در خارج این حکم بخواهد موجود باشد، شما باید علم به آن داشته باشید؛ اما آن حکمی که متوقّف بر این موضوع است، حکم بوجوده الذهنی است؛ آن حکم بالذات است. این حکمی که علم بر آن توقف دارد، حکم بالعرض است؛ پس، چون دو طرف دور تغایر پیدا میکند، یکی میشود حکم بالذات و دیگری میشود حکم بالعرض، دور از بین میرود. دور جایی است که یا هر دو بالذات باشند و یا بالعرض؛ اما اگر یکی بالذات بود و دیگری بالعرض، دور از بین میرود. مرحوم آقای صدر میفرمایند همین جواب در اینجا هم داده میشود؛ اینجا هم چیز دیگری غیر از این بیان نیست. ایشان گویا میخواهند بفرمایند: چطور شما وقتی بحث میکنید که آیا علم به حکم در متعلّق همان حکم اخذ میشود یا نه؟ به دور تمسک میکنید و استحاله آن را اثبات میکنید، اینجا نیز جهل در موضوع رفع قرار گرفته است. اینجا بحث عدم العلم است، جهل در موضوع رفع قرار گرفته است؛ آنجا علم در موضوع وضع حکم است، اما اینجا جهل در موضوع رفع حکم است. آنجا میگفتیم علم اگر در موضوع حکم واقعی قرار بگیرد، مستلزم دور است؛ اینجا هم به همین مطلب میخواهد منتهی شود که اگر جهل در موضوع رفع حکم واقعی بخواهد قرار بگیرد، دور لازم میآید. این خلاصه بیان مرحوم صدر است.
مناقشه در اشکال مرحوم شهید صدر
اما اینجا ما یک اشکالی داریم و آن این که: به نظر ما این بیان مرحوم عراقی به آن مطلبی که در باب اخذ علم در متعلّق حکم مطرح کردند، بر نمیگردد؛ و مرحوم آقای صدر می فرمایند: این بیان مرحوم عراقی و آن بیانی که آنجا ذکر میکنند، هر دو به مطلب واحد بر میگردد؛ اما اینها به مطلب واحد بر نمیگردد. چرا؟ برای این که در اینجا مرحوم عراقی میخواهد از این قاعده استفاده کند که «النقیضان فی مرتبة واحدة» ، ولی در آنجا ملاک، استحاله دور است؛ در دور، فرقی نمیکند ما حکم را واقعی قرار بدهیم یا ظاهری؛ ـ(خوب این نکته را دقت بفرمایید) ـ اگر ما بگوییم اخذ علم در متعلّق حکم محال است، چه فرقی میکند بین حکم واقعی و ظاهری؟ این که شارع در صورتی که یک حکمی را میخواهد ذکر کند اگر بخواهد اخذ علم به همان حکم را در موضوع همان حکم قرار بدهد، محال است، چه این حکم واقعی باشد و چه این حکم ظاهری باشد، فرقی نمیکند. نمیتوانیم بگوییم اگر واقعی باشد، محال است، و اگر ظاهری باشد، محال نیست. لذا، خود شما اصولیین میگویید حکم ظاهری آن است که جهل به حکم واقعی در موضوع آن اخذ شده است، نه جهل به خود آن؛ و الاّ اگر علم و جهل در حکم ظاهری هم نسبت به خود حکم ظاهری بخواهد باشد، باز همان استحاله دور در اینجا مطرح میشود. پس، در دور فرقی نمیکند که ما حکم را حکم واقعی قرار بدهیم یا ظاهری. مرحوم محقق عراقی در اینجا نمیخواهد به مسئله دور تمسک کند. مرحوم عراقی میخواهد به یک قاعدهای تمسک کند که این قاعده در حکم واقعی وجود دارد ولی در حکم ظاهری نیست. در ما نحن فیه، مرحوم عراقی میگوید: اگر ما حکم واقعی را بخواهیم مرفوع قرار دهیم، این قاعده پیاده نمیشود؛ برای این که مرفوع این رفع نقیض آن است «نقیضان فی مرتبة واحدة» .اما اگر مرفوع را حکم ظاهری قرار دادیم، رفع و مرفوع ظاهری فی مرتبه و احده است. اما رفع و مرفوع واقعی فی مرتبه واحده نیست؛ حکم واقعی به دو مرتبه بر رفع مقدّم است، اما مرفوع ظاهری با رفع در یک مرتبه هستند؛ یعنی در عرض یکدیگر هستند. ما الآن از قاعده «نقیضان فی مرتبة واحدة» استفاده میکنیم، و این قاعده اینجا اثبات میکند که مرفوع نمیتواند حکم واقعی باشد و بلکه میتواند حکم ظاهری باشد. اما در مسئله استحاله دور، فرقی بین حکم ظاهری و واقعی نیست؛ اخذ علم به حکم در متعلّق آن حکم محال است، چه آن حکم، حکم واقعی باشد و چه آن حکم حکم ظاهری باشد. بنابراین، اشکال ما به مرحوم صدر این است ـ و آقایان هم دقت بفرمایید، ببینید این اشکال وارد است یا نه؟ ـ که ما نمیتوانیم بپذیریم این دلیل عقلی برگشت میکند به آن دلیل استحاله اخذ علم به حکم در متعلّق همان حکم. این یک دلیل دیگری است و ربطی به آن دلیل اصلاً ندارد. نتیجه آن میشود که ما همانطوری که بیان اول مرحوم عراقی را قبول کردیم و اشکال مرحوم شهید صدر را نپذیرفتیم، بیان دوم مرحوم عراقی را نیز قبول داریم و به نظر ما بیان خوبی است؛ و این بیان عقلی برای اثبات این که مراد از رفع در حدیث، رفع ظاهری است، بیان بسیار تامی است؛ و این اشکالی که ایشان وارد کردهاند، به نظر میرسد که وارد نیست.
نظری ثبت نشده است .