درس بعد

بحث برائت

درس قبل

بحث برائت

درس بعد

درس قبل

موضوع: برائت


تاریخ جلسه : ۱۳۸۹/۳/۱۱


شماره جلسه : ۱۱۷

PDF درس صوت درس
چکیده درس
  • دلالت آیه 12 سوره الحاقه و آيات 6 و7 سوره‌ي اعلي و آيه 56 سوره احزاب بر عصمت

دیگر جلسات


بسم الله الرّحمن الرّحيم
الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين


ادامه بررسی آيات داله بر عصمت پيامبر و ائمه(ع)

هفتمين آيه در بحث آيات عصمت، آيه‌ي 12 سوره الحاقه است؛ (لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ)؛ آيه بر اين مطلب دلالت دارد كه تذكره را از اذن واعيه حفظ مي‌كند. «وعي» در لغت يعني جعل الشئ في الوعاع، چيزي را در ظرفي قرار دادن. آن وقت «اُذُن» اگر «اُذُن واعيه» شد، مقصود از آن تقرير الشئ في النفس وحفظه است؛

اينكه انسان آنچه را كه شنيد در نفس نگه داشته و حفظ كند براي اينكه از او بهره‌برداري كند و بر آن فايده مترتب شود. «اذن واعيه» گوش شنوا معنايش اين است كه آن مطلبي را كه مي‌شنود كاملاً در نفس خودش راسخ و ثابت قرار دهد. شاهدش اين است كه روايتي هم از طرق عامه و هم از طرق خاصه در ذيل آيه‌ي شريفه آمده است که اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود ما سمعتُ شيئاً من رسول الله(ص) فنسيتُه، من چيزي از پيامبر نشنيدم كه آن را فراموش كرده باشم.

حضرت مي‌خواهد بفرمايد من مصداق مسلّم و بارز و اتمّ اذن واعيه هستم. نوع اصحاب پيامبر مطالب پيامبر را شنيدند، حتي در ذهن‌شان هم بود ولي عنوان اُذُن واعيه را نداشتند؛ اميرالمؤمنين از مصاديق اذن واعيه است كه مي‌فرمايد ما سمعتُ شيئاً من رسول الله فنسيتُ؛ هرچه را که پيامبر فرمود در ذهن خودم قرار دادم و به آن عمل مي‌كنم. حال، بگوئيم اگر اميرالمؤمنين که جانشين پيامبر بود، اين چنين بوده، پس خود پيامبر به طريق اولي داراي اين صفت خواهد بود؛ اگر نسيان در مورد اميرالمؤمنين واقع نشده، در مورد پيامبر هم به طريق اولي واقع نشده است. و نكته‌ي دوم که «شيئاً» در ما سمعتُ شيئاً، خصوص وحي و مطالب تبليغ و ابلاغ احكام و... نيست؛ اينطور نيست که بگوئيم اين مطلب مربوط به دايره‌ي تبليغ است؛ حضرت مي‌فرمايد ما سمعت شيئاً، هر چيز، چه در مورد تبليغ احكام و اوامر و نواهي باشد و چه خارج از اين مورد باشد.

آن وقت همين را به طريق اولي براي خود پيامبر اكرم صلوات الله عليه ثابت مي‌كنيم و قائل مي‌شويم؛ مي‌گوئيم اصلاً نسيان به صورت مطلق در مورد پيامبر محقق نشده است؛ نه در تبليغ احكام و نه در غير تبليغ احكام.

آيه‌ي هشتم ، آيات 6 و 7 سوره‌ي اعلي است؛ مي‌فرمايد: (سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى *إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ مَا يَخْفَى)سَنُقْرِؤُكَ مربوط به مسئله‌ي قرائت و اقراء است؛ اولاً اينكه مي‌گويند قرائة القرآن، لغت مي‌گويد قرائت عبارت است از: ضمّ الحروف والكلمات، بعضها إلی بعضٍ في الترتيب؛ معناي «أقراء» هم عبارت است از: اخذ القراءة علي القاري بالاستماع لتقويم الزلل،

در لغت وقتي مي‌گويند أقراء معنايش اين است كه كسي به ديگري مي‌گويد تو بخوان تا من بشنوم و موارد اشتباه تو را ذكر كنم. حال، در اينجا خداي تبارك و تعالي در مقام امتنان بر پيامبر اكرم است؛ مي‌فرمايد سَنُقْرِؤُكَ به زودي قرآن را براي تو اقراء مي‌كنيم و هرگز فراموش نمي‌كني فَلَا تَنسَى. إقراء خدا معنايش اين است كه پيامبر صلوات الله عليه از قرائت قرآن تمكّن پيدا كند من غير زيادةٍ و لا نقيصةٍ ولا تحريفٍ، يعني به صورتی تو را قادر به قرائت قرآن مي‌كنيم كه آن را همانطوري كه نازل شده مي‌خواني بدون اينكه كم و زياد بشود.

معنای سَنُقْرِؤُكَ اين نيست كه تو بخوان و ما بشنويم ببينيم درست مي‌خواني يا نه؟ اقراء خدا معنايش تمكّن نبي از خواندن قرآن كما اُنزل است. شاهد اين است كه اين آيه دلالت دارد كه بعد الاقراء ديگر نسيان براي پيامبر محال است؛ يعني به عنايت خدا محال است نه محال عقلي!

مرحوم شيخ حر مي‌فرمايد «هي عامةٌ فإن المنقول لا يتعيّن تقديره بالقرائة» مي‌فرمايد اين آيه عام است و آنچه كه نقل مي‌شود، يعني آنچه كه از طرف خدا براي پيامبر آورده مي‌شود، اينطور نيست كه بگوئيم به همان قرائت و خواندن محدود می‌شود، «ولا قائل بالفرق بين ما قبل نزول الآية و قبل القرائة و ما بعدها» كسي هم فرق نمی‌گذارد كه قبل و بعد از نزول آيه فرق وجود دارد.

وقتي مي‌فرمايدسَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَىمعنايش اين است كه تو هيچ وقت فراموش نمي‌كني، نه اينكه آن موقعي كه داريم اقراء مي‌كنيم، تو فراموش نمي‌كني. اين عبارت شيخ حر يك عبارت مجملي است و اساساً شايد نيازي به اين عبارت نبود؛ آيه نمي‌گويد حين الاقراء فراموش نمي‌كني، تا بگوئيم وقتي آيه بر پيامبر نازل شد، خدا پيامبر را از قرائت اين آيه متمكّن فرمود؛ در آن زمان فراموش نكرد. مثل اينكه بگويم من الآن دارم شعري می‌خوانم و شما در حيني كه استماع مي‌كنيد همان زمان قدرت داريد که اين شعر را تكرار كنيد؛ همان لحظه نسيان براي شما عارض نمي‌شود؛ اما منافات ندارد كه بعد از پنج دقيقه عارض شود! آيه اين را نمي‌گويد؛ نمي‌گويد حين الاقراء پيامبر فراموش نمي‌كند؛ آيه مي‌فرمايد تفريع دارد، مي‌گويد ما تو را متمكّن بر اقراء مي‌كنيم، اين اقراء مطلق است؛ حتي به حسب ظاهر، اگر فَلَا تَنسَى هم نبود ما از اطلاق سَنُقْرِؤُكَ اين را مي‌فهميديم.

سَنُقْرِؤُكَ يعنی زود است كه تو را متمكّن مي‌كنيم از اقراء؛ يعني يك بار خواندن؟ نه؛ او كه منّتي ندارد! سَنُقْرِؤُكَ يعني ما تو را متمكّن مي‌كنيم از قرائت الي يوم القيامه؛ و تا زماني كه زنده هستي، فراموش نمي‌كني. و اگر بخواهيم دقيق‌تر شويم يعني حتی في يوم الحشر، حتی في يوم القيامة، تو ديگر قرآن را فراموش نمي‌كني. چون خيلي از ما در اين دنيا قرآن را مي‌خوانيم، و حافظ آن هستيم، اما به مجرد اينكه از دنيا برويم حتي يك آيه هم در ذهنمان نخواهد بود؛ اما پيامبر اكرم(ص) فراموش نمي‌كند، لا في الدنيا و لا في الآخرة. چند نكته در مورد اين آيه وجود دارد؛ يك نكته استثنايي است كه بعد آمده آورده، (سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى *إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَمَا يَخْفَى) آيا اين استثناء دلالت بر اين دارد كه بعضي از مواردي كه خداوند اراده بكند، مورد نسيان پيامبر واقع مي‌شود؟

يا اينكه نه، «الا ما شاء‌ الله» چون در مقام امتنان است و خصوصيتي را براي پيامبر بيان مي‌كند كه در نوع بشر نيست، اگر بگوئيم سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى إِلَّا مَا شَاء اللَّهُ يعني بعضي از آيات را فراموش مي‌كني و بعضي را فراموش نمي‌كني، نوع بشر هم همينطور هستند، اين که ديگر امتناني بر پيامبر اكرم نشد! پس چه بايد بگوئيم؟

مرحوم علامه در اينجا عبارتي دارند و مي‌فرمايند اين استثناء مفيدٌ لبقاء القدرة إلهية علی اطلاقه، استثناء دلالت دارد قدرت خدا بر اطلاقش باقي است «وأنّ هذه العطية وهي الاقراء بحيث لا تنسی لا ينقطع عنه سبحانه بالاعطاء بحيث لا يقدر بعده علی انسائك» ايشان مي‌فرمايد خداوند در مقام بيان اين است كه عنايتي كه خدا به شماي پيامبر مبذول فرموده، فكر نكني خدا بعد از اين  قدرت بر فراموشي تو ندارد؛ نه، خدا اين قدرت را دارد. قدرت خدا بر اطلاق خودش باقي است؛ براي «إلا ما شاء‌الله» نظاير ديگري هم در قرآن هست.

پس، استثناء در آيه شريفه براي اين است كه مي‌خواهد تنبيه بدهد قدرت خدا بر فراموشي تو به قوّت خود باقي است. سپس مي‌فرمايد «والمعنی سنقرئك فلا تنسی شيئاً إلا ما شاء الله إن تنساه». البته اين «و المعنی» در فرضي است كه مي‌خواهيم بعضي افراد را بگوئيم خارج است؛ و دنباله آن مطلب آوردند. پس آنچه كه مدّعاي مرحوم علامه را ثابت مي‌كند اين است كه آيه در مقام امتنان بر پيامبر است. امتنان اقتضاء مي‌كند چيزي از آيات قرآن را فراموش نكند؛ چون اگر بعضي‌هايش را فراموش كند، اين اختصاص به پيامبر ندارد.

ديگران هم همينطور هستند. بررسي و بيان آيات كه تمام شود، بحثي وجود دارد كه معناي عصمت چيست؟ آيا معناي عصمت اين است که قدرت بر خلاف ندارد ‌يا اين كه معناي عصمت اين است كه قوه‌اي در انسان ايجاد شود كه مانع از گناه شود؟

داخل پرانتر عرض كنم براي اينكه اجمال مطلب روشن شود؛ والد راحل ما رضوان الله عليه در جايي مي‌فرمودند هر انساني مرتبه‌اي از عصمت را دارد؛ مثلاً ايشان مي‌فرمودند اگر جايي آتشي روشن شود، هيچ كس توهّم اين را نمي‌كند كه خودش را در اين آتش بيندازد. معنايش اين است كه نسبت به اين امر عصمت دارد؛ هيچ كس توهّم اين را نمي‌كند كه خودش را از طبقه‌ي فوقاني پرت كند، مگر اينکه ديوانه شده باشد. عصمت مراتبي دارد كه مراتب ضعيفه‌اي از آن در ما وجود دارد.

آن چه در مورد پيامبر و ائمه هست، اين است كه قوه‌ي علميه‌اي در نفس اينها وجود دارد كه قبح تمام گناهان براي اينها روشن است، به طوري كه به هيچ وجه تصور گناه و فكر گناه نمي‌كنند؛ نه اينكه نتوانند گناه كنند. حالا باز در بعضي از موارد ديگر معناي عصمت را بيشتر روشن مي‌‌‌كنيم. نكته دوم اين است كه اين آيه مدعاي كلي و عام را اثبات نمي‌كند؛ اين آيه فقط در مورد قرآن است. سَنُقْرِؤُكَ فقط مربوط به قرائت قرآن است؛ آنچه به عنوان آيات وحي بر پيامبر نازل مي‌شود، پيامبر آن را دريافت مي‌كند و بعداً آن را حفظ مي‌كند و كما اُنزل قرائت مي‌كند بدون هيچ زياده و نقصاني؛ اما آيه دلالت ندارد كه مطلقا سهو در مورد پيامبر جريان ندارد. لذا، اين آيه مدعاي عام را اثبات نمي‌كند

. آيه نهم آيه 56 سوره احزاب است (إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما) مرحوم شيخ حر مي‌فرمايد در روايات وارد شده كه المراد من التسليم، التسليم له من انقياد لأقواله و أفعاله، سؤال شده سلمّو يعني چه؟ جواب اين است كه سلّمو يعني تسليم مطلق؛ يعني در هر حرفي، در هر قولي تسليم مي‌شويد. و وجوب مطلق تسليم دالّ بر اين است كه پيامبر سهو نمي‌كند. مخصوصاً تسليماً كه مفعول مطلق نوعي است؛ هر نوع تسليمي، در هر فعل و قولي بايد باشد.

از اين آيه به خوبي عدم سهو نبي استفاده مي‌شود. هنگامي که خداي تبارك و تعالي نسبت به پيامبر اين مطلب را بيان مي‌كند، راه صحيحش اين است كه بگوئيم او را مصون از سهو قرار داده است؛ يعني اين مطلب در موردي است كه براي ما سهو يك نفر مسلم است؛ يك مجتهد مسلماً سهو مي‌كند، اما بگوئيم تبعيت از او براي مصلحت عامه‌ي جامعه لازم است. يك پدر در خانه سهو مي‌كند اما تبعيت اهل خانه از او به مصلحت است؛ يعني اين بيان جايي است كه ساهي ‌بودن شخص براي ما مسلم باشد.

اما اگر خدا مي‌فرمايد گوش به حرف پيامبر بدهيد، تسليم مطلق بشويد، راه طبيعي‌اش اين است كه بگوئيم خدا جلوي سهو او را گرفته، خدا به او قدرت داده كه سهو نكند؛ چرا بگوئيم كه سهو بكند اما بعد بگوئيم براي مصلحت عامه خدا فرموده از او تبعيت کنيد؟! عرض كردم و به نظرم اين نكته‌ي لطيفي است و آن جواب، جايي است كه سهو كردن كسي براي ما مسلم است؛ يعني مي‌دانيم آدمي سهو مي‌كند، اگر دليل بر وجوب تبعيت از او داشتيم، توجيهش همين است که بيان شد. ولي در جايي كه راه وجود دارد كه بگوئيم خدا امكان عقلي و عادي سهو را نداده، بايد همين بيان را بگوييم. لذا، اين وَسَلِّمُوا تَسْلِيمً خيلي مهم است.

وصلّي الله علي سيّدنا محمّد و آله الطاهرين.


برچسب ها :

سهو النبیّ آيات داله بر عصمت پيامبر آيه‌ي 12 سوره الحاقه لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ اذن واعيه عصمت امیر المومنین روایت ذیل آیه12 سوره الحاقه دلالت آيات 6 و 7 سوره‌ي اعلي بر عصمت پیامبر معنای لغوی قرائت معنای سَنُقْرِؤُكَ معنای عصمت دلالت آيه 56 سوره احزاب بر عصمت پیامبر إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيما

نظری ثبت نشده است .