موضوع: صلاة القضاء
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۸/۸
شماره جلسه : ۱۹
-
خلاصه بحث گذشته
-
قرائن اثبات عدم شمول «ما غلب الله» نسبت به جهل
-
قرینه اول
-
قرینه دوم
-
قرینه سوم
-
قرینه چهارم
-
جمعبندی
-
اشکال بر قاعده «ما غلب الله»
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در بررسی قاعده «ما غلب الله» است و اینکه باید دید مفاد این قاعده چیست؟ نکاتی را تا اینجا بیان کردیم. همچنین نسبت به رسالهای که برخی از محققین در این موضوع نوشتهاند مناقشاتی را ذکر نمودیم. این نکته را عرض کنم که گاهی اوقات در این گونه موارد برای اینکه بخواهید یک معنای روشنی که نفس نسبت به آن سکوت و قرار پیدا کند پیدا کنیم دنبال تجمیع قرائن باشیم. یک کسی بدواً میگوید «ما غلب الله» شامل نسیان و جهل میشود و دیگری میگوید نمیشود. آن کسی که میگوید میشود باید قرائنی بیاورد و کسی هم که میگوید نمیشود باید قرائنی بیاورد، ما چه قرائنی داریم؟قرائن اثبات عدم شمول «ما غلب الله» نسبت به جهل
قرینه اول
در حالی که این روایات میگوید: اگر در وقت فهمید باید اعاده کند. این آقایان بگوید ما با این روایت قاعده را تخصیص میزنیم، همین است که مشکل درست شده، یک عدهای گفتهاند ما این قاعده را قبول نداریم؛ چون آنقدر تخصیص میخورد که تخصیص اکثر به حد استهجان میرسد. مرحوم امام در کتاب الطهاره میفرماید: به عموم این قاعده نمیشود تمسک کرد چون مستلزم تخصیص اکثر است و تمام اینها را باید مخصص قرار بدهیم.
سخن ما این است که چه کسی گفته این قاعده از ابتدا شامل جهل و شامل نسیان میشود تا این همه روایات راجع به نسیان اجزاء و شرایط یا جهل در اجزاء و شرایط را مخصص این قاعده قرار بدهیم تا تخصیص اکثر لازم بیاید؟ پس خود اینکه امام عليه السلام میفرماید: اگر کسی «صلّی بغیر قبلةٍ»، اگر در وقت هم اعاده کند، در خارج وقت اعاده لازم نیست، دلالت بر عدم شمول قاعده نسبت به جهل میکند.
به بیان دیگر، شارع میگوید چنین شخصی «أینما تولّوا فثم وجه الله»[1] است، اما نمیگوید برای این آدم «مما غلب الله» است، قاعده فراغ در جایی است که آدم شک میکند بعد از فراغ آیا رکوع یا سجده آورد یا نه؟ آیا به سمت قبله خواند یا نه؟ اما الآن یقین دارد به سمت قبله نخوانده، در روایات بین کشف خلاف در وقت و خارج وقت تفصیل دارد. در خارج وقت هم که میفرماید اعاده نکند میفرماید: «أینما تولوا فثم وجه الله»، پس معلوم میشود ربطی به قاعده غلبه ندارد. نظیر آنکه دیروز گفتیم چرا در «القرائة سنة و التشهد سنة»، اسمی از «ما غلب الله» نیاورده؟ اینجا هم میفرمود اشتباه کرده و هر چه تلاش کرده قبله را پیدا نکرده و «ما غلب الله» است پس «لا شیء علیه»، اما می فرماید در خارج وقت اگر کشف خلاف شد این از مصادیق «أینما تولوا فثمّ وجه الله» میشود.
بنابراین قاعده «ما غلب الله» قاعده ارتکازی است، منتهی «ما غلب الله» یعنی «ما یکون خارجاً عن اختیار المکلف»، ادعای ما این است که نسیان و جهل خارج از اختیار مکلف نیست، انسان میتواند جهل و نسیانش را از بین ببرد و نگذارد به وجود بیاید.
قرینه دوم
آری، دیهاش چون حق الناس است باید بپردازد ولی آنچه که خدا فرموده بر عهدهاش چیزی نیست. مثلا اگر یک مجنونی زنا کرد اینجا باید حدّ بزنند؟ اینجا نمیشود «ما غلب الله» برایش جاری کرد؟! ممکن است بگوئیم تعزیرش کنند اما حد بر او جاری نمیشود چون «ما غلب الله» است. اگر در فقه بگردیم میتوانیم موارد زیادی برایش پیدا کنیم. پس این قاعده «ما غلب الله قاعدة واقعیة» و نمیخواهد حکم ظاهری را بیان کند.
قرینه سوم
پس هر آنچه در حدیث رفع آمده، «رفع ما استکرهوا علیه»، در اکراهش گفتهاند واقعاً هست ولی بالأخره وقتی شارع میگوید «رفعَ» به این معناست که به حسب ظاهر رفعَ، نیائیم قول بعضیکه تفکیک کردند بین اینها و گفتند در مالا یعلمون ظاهری است و در بقیهاش واقعی است. اگر گفتیم همهاش ظاهری است بعد نمیتوانیم بگوئیم اینها داخل در قاعده «ما غلب الله» است.
قرینه چهارم
بنابراین از یک طرف بگوئیم قاعده «ما غلب الله» شامل جاهل است؛ یعنی میخواهید بگوئید جاهل تنجز بر آن ندارد و حکم برایش منجز نیست، یا اینکه مثل مجنون که اصلاً حکمی ندارد و مجنون مثل صبی است، فعلیت ندارد. شما در باب صبی، مجنون، مغمی علیه، میگوئید حکم فعلیّت ندارد. لذا اگر جهل را هم داخل در «ما غلب الله» قرار دادید؛ یعنی برای جاهل هم حکم فعلیت ندارد. قاعده اشتراک میگوید جاهل برایش حکم فعلیت دارد، احکام مشترکةٌ بین العالم و الجاهل، تصریح کردند «أی فی مرحلة الفعلیة»، در مرحله فعلیت؛ یعنی همان طوری که بالفعل وجوب نماز برای آدمی که عالم به وجوب نماز هست جعل شده، برای آن آدم جاهل (ولو جاهل قاصر) هم وضع شده و برای او هم فعلیت دارد و الآن متوجه اوست (فعلیت یعنی توجّه الخطاب فعلاً»، منتهی چون جاهل است انجام نمیدهد و عذر از عصیان دارد در قیامت معاقب نمیشود.
در حدیث رفع هم یعنی کسی که حدیث رفع را خوب منقح کند به خوبی به این نتیجه میرسد که این قاعده (قاعده اشتراک احکام بین العالم و الجاهل) صحیح نیست و در معاصرین، تنها کسی که دیدم این قاعده اشتراک را رد کرده صاحب منتقی الاصول علیه الرحمه است، بقیه همه قبول کردند و جزء ارسال مسلمات گرفتند، پس این هم یکی از قرائن شد که جهل در موضوع قاعده «ما غلب الله» داخل نیست.
جمعبندی
آری، اگر تخصیص اکثر به حد استهجان نرسد اشکالی ندارد؛ زیرا «ما من عام الا و قد خصّ» که زیاد هم تخصیص بخورد، اما اگر تخصیص اکثر به استهجان رسید به طوری که کسی میگوید «اکرم العلماء»، صد تا عالم داریم، زید را خارج کند، عمرو را خارج کند، 90 تا را خارج کنند میخندند! قانون از قانونیت میافتد، وقتی تخصیص اکثر به حد استهجان رسید آن قانون اعتبار قانونیّتش را دست میدهد و این از حکیم متعال قبیح است. لذا اگر بگوئیم نسیان، جهل، اضطرار و اکراه داخل است تخصیص اکثر لازم میآید.
اشکال بر قاعده «ما غلب الله»
مجنون خودش فروع زیادی دارد و چه بسا بتوانیم برای صبی غیر ممیز هم از «ما غلب الله» استفاده کنیم، اگر صبی غیر ممیز اقرار کرد و بیعی انجام داد این «ما غلب الله» است و «لیس علی صاحبه شیء»، حکمی ندارد و نمیشود حکم صحت را جاری کرد. فروع بسیاری میشود ذکر کرد نه اینکه به جنون و سلس اللبول تمام شود. در مسئله تتابع صحت روزههایی که بعد میخواهد بگیرد که تتابع بهم خورده به قاعده «ما غلب الله» تمسک شده، روایت معتبر داریم.
مجال هست که چند جلسه دیگر نیز نسبت به این قاعده بحث کنیم ولی از بحث اصلی خودمان که دنبال میکنیم دور نشویم.
[1] . سوره بقره، آیه 115.
نظری ثبت نشده است .