موضوع: صلاة القضاء
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۸/۹
شماره جلسه : ۲۰
-
چند نکته درباره قاعده «ما غلب الله»
-
نکته اول: دیدگاه محقق همدانی نسبت به قاعده
-
نکته دوم
-
بررسی شمول قاعده «ما غلب الله» نسبت به سُکران
-
دیدگاه محقق حلی
-
دیدگاه صاحب جواهر
-
دیدگاه علامه حلی
-
ادامه دیدگاه صاحب جواهر
-
بررسی دیدگاه صاحب جواهر
-
بررسی شمول قاعده «ما غلب الله» نسبت به فاقد الطهورین
-
جمعبندی بحث
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
چند نکته درباره قاعده «ما غلب الله»
پیرامون این قاعده توجه به چند نکته دیگر لازم است:نکته اول: دیدگاه محقق همدانی نسبت به قاعده
مرحوم همدانی میفرماید: ما این روایت «ما غلب الله» را بر اعذار اتفاقیه حمل کنیم. در نتیجه ایشان هم روی مبنا و تفسیری که میکند نوم، سهو و نسیان را از موضوع «ما غلب الله» خارج میداند، منتهی از راه انصراف وارد میشود. آن راهی که ما طی کردیم که ریشه سخن ما در تعابیر شیخ انصاری در کتاب رسائل است، گفتیم «ما غلب الله» یعنی «ما یسند إلی الله ابتداءً»، میگوئیم جنون را خدا عارض کرده، اغماء و سلس البول را خدا عارض کرده این بیان دقیقتر است؛ چون انصراف یک قاعده محکمی ندارد. یک کسی بگوید ما انصراف را قبول نداریم و «ما غلب الله» اطلاق دارد، اما دلیل ما یک بیان فنیتر و دقیقتر برای تفسیر «ما غلب الله» است.
نکته دوم
سؤالی که در اینجا مطرح میشود آن است که اگر کسی مریض است و باید قرصی بخورد، مثل کسانی که شب قرص خواب میخورند و اگر نخورند اصلاً خوابشان نمیبرد و اینها معمولاً برای وقت نماز خواب هستند و از اختیار خودشان خارج است آیا اینجا را هم شامل میشود؟ ما گفتیم اطلاق صحیحه زراره میگوید اگر کسی نام مستوعباً فی الوقت، چه عن اختیارٍ باشد و چه عن غیر اختیارٍ و چه عن ضرورةٍ و چه عن غیر ضرورة، چه مریض باشد (این خودش عنوان مرض را ندارد) و چه مریض نباشد، اگر یک دارویی خورد که خوابآور بود، باید نمازش را قضا کند.
بررسی شمول قاعده «ما غلب الله» نسبت به سُکران
دیدگاه محقق حلی
دیدگاه صاحب جواهر
بعد میفرماید: «بل قد یشعر قوله علی السلام کل ما غلب الله بوجوب القضاء علیه»؛ وقتی میگوئیم «کلّ ما غلب الله» این غلب الله نیست، خودش یک خمری را خورده مست شده، نمیتوانیم بگوئیم این «ما غلب الله» است؛ یعنی ایشان میگوید مفهوم «ما غلب الله فالله اولی بالعذر» این است که اینجا چون «ما غلب الله» نیست پس گردن خودش هست و قضا بر او واجب است.
دیدگاه علامه حلی
1. یک احتمال این است که این نسخه درست نباشد و غالباً باشد؛ یعنی «یقضی السکران کل ما فاته و إن کان غالباً بالسکر»؛ اگر غالباً باشد یعنی سکر بر او غلبه کرده، یعنی ولو کسی بگوید این «ما غلب الله» است.
2. احتمال دوم که غایباً است؛ یعنی «غایباً عن توجه الخطاب»؛ یعنی قابلیت توجه خطاب ندارد به سبب این سکری که دارد.
پس علامه میگوید سکران باید قضا کند «و لا نعلم فیه خلافاً». بنابراین از حیث فتوا، علامه و محقق فتوا دادند و علامه هم ادعای عدم الخلاف کرده است؛ یعنی میخواهد بگوید مسئله اجماعی است.
ادامه دیدگاه صاحب جواهر
لذا صاحب جواهر تقریباً میخواهد بگوید ما بخواهیم روی ادله و استنباط جلو بیائیم میتوانیم بگوئیم اولاً، سکران یا تحت عنوان مجنون است و یا تحت عنوان مغما علیه است. ثانیاً، «مجرّد الفوت» موضوع برای وجوب قضا نیست؛ زیرا «ما غلب الله» میگوید ولو در مجنون و مغمی علیه فوت هست اما قضا آنجا لازم نیست. لذا میفرماید: مقتضای صناعت این است که بگوئیم بر مست قضا لازم نیست مگر اینکه چون یک اجماع منقول مرحوم علامه میگوید «لا نعلم فیه خلافاً»، ما به سبب این اجماع منقول در اینجا یک احتیاطی کنیم. لذا در آخر میفرماید: «طریق الاحتیاط غیر خفیٍّ».
بنابراین ایشان میفرماید: اگر صدق فوت هم کند همان دلیلی که میگوید قضا از مجنون ساقط است ولو از مجنون هم فوت شده باز باید از دلیل فوت خارج شویم، در ذیل صحیحه زراره این بود که «من فاتته یجب علیه القضاء»، یا به تعبیر دیگری که «فلیصلّ ما فاتَه»، عنوان ما فاته دارد، صاحب جواهر میگوید: این «کلّ ما غلب الله» بر این ما فاتَه حکومت دارد، میگوید فوتی موضوع قضا است که «غلب الله» نباشد.
ایشان میگوید: «و دعوی انصرافه إلی غیر ذلک ممنوعٌ»؛ اینکه عنوان مجنون یا عنوان مغمی علیه شامل سکران نمیشود ممنوع است. ایشان میفرماید چرا شامل نشود؟ آدم مست در حال مستی نزدیکترین فردش را به قتل میرساند چون «زال عقله»، این مستی از اموری است که عقل را از بین میبرد، لذا این هم از مصادیق مجنون است. لذا مطلق الفوت موضوع برای وجوب قضا نیست، بلکه فوتی که «ما غلب الله» نباشد اما اگر یک فوتی «ما غلب الله» شد این موضوع برای قضا نیست.[4]
بررسی دیدگاه صاحب جواهر
مشهور که میگویند بر سکران قضا واجب است، میگویند «لصدق عنوان الفوت»، صاحب جواهر این را صناعی کرد و فرمایش درستی هم است؛ یعنی «فلیصل ما فات» که در ذیل روایت زراره آمده به قرینه «کلّ ما غلب الله» یعنی فوتی که «لیس مما غلب الله» موضوع برای قضا است، اما فوتی که «مما غلب الله» است موضوع برای قضا نیست.
اکراه غیر از سکران است، در اکراه اراده دارد، در اجبار نیز «ما غلبه الله» نیست ولی «ما غلبه المُجبِر» است و لذا تمام گناهانش گردن مجبر است، حتی اگر کسی دیگری را اجبار کرد که مالی را از بین ببرد مجبر ضامن است، او اقوای از این است، اینجا آنکه «ما غلب الله» است و شارع میگوید من قضای نماز نمیخواهم.
دیدگاه برگزیده
بررسی شمول قاعده «ما غلب الله» نسبت به فاقد الطهورین
جمعبندی بحث
ما به مناسبت نوم روایات اغما را اشاره کردیم ولی روایات دیگری هم دارد. طبق این ترتیب از اول امسال تا به حال این مسئله از تحریر الوسیله را مطرح نمودیم: «یجب قضاء الصلوات الیومیة التی فاتت فی اوقاتها عدا الجمعه عمداً کان أو سهواً أو جهلاً أو لأجل النوم المستوعب للوقت و غیر ذلک»[5]؛ «غیر ذلک» را میتوانیم برای سکران هم بزنیم. یا بعضی به مرض مستوعب للوقت زدند که در آن تأمل است، یا به نظر من به سکران زده شود! اگر یک کسی در تمام وقت مست بود مشهور قائلند به اینکه قضا برایش واجب است ولی نظر ما به تبع صاحب جواهر، احتیاط وجوبی در قضا شد.
اطلاق روایات مغمیعلیه نسبت به اغمای اختیاری و غیراختیاری
روایاتی که در باب اغماء است و حدود بیست و چند روایت است، اطلاقش میگوید فرقی نمیکند مغمی علیه به فعل خودش باشد یا نه. اگر کسی ادعای انصراف کند، ادعای انصراف هم مقبول نیست. به بیان دیگر، قبلاً هم که گفتیم روی همین انصراف پیش آمدیم بگوئیم این انصراف دارد به آن جایی که خود به خود این اغما به وجود بیاید اما اگر به سوء الاختیار شد مشمول این روایات نیست.
پاسخ این است که این انصراف هم وجهی ندارد؛ زیرا ما در انصراف کثرة الاستعمال میخواهیم و در اینجا نداریم، شاید برعکسش باشد؛ یعنی بالأخره در هر دو زیاد استعمال میشود، هم در جایی که عن غیر اختیارٍ است و هم در جایی که بسوء اختیار است، گناه کرده منتهی روایات میگوید مغمی علیه قضا ندارد. در جایی که عن غیر اختیارٍ مغمی علیه شد مسلّم قضا ندارد، این احتیاط منشأش این است که چون ممکن است در ارتکاز متشرعه این باشد که مغمی علیه که خودش خود را بیهوش کرده باید قضا کند، این را قرینه قرار بدهیم برای تصرف در آن روایات.
به بیان دیگر، از راه انصراف وارد نشویم که مشکل اصولی پیدا میکند بگوئیم انصراف منشأ میخواهد و منشأ نداریم، بلکه ارتکاز متشرعه این است که در جایی که منشأ اغما خود انسان باشد قضا دارد، یا بگوئیم یک چنین احتمالی را به عنوان ارتکاز در اینجا میدهیم، بعد این سبب میشود که احتیاطاً کسی که به سوء اختیار هست، یعنی آنجا هم باید احتیاط وجوبی کرد، همان طوری که در سکران احتیاط وجوبی کردیم ولو صناعت اقتضا میکرد که نیازی به قضا ندارد، در مغمیعلیه که به فعل خودش این اغما آمده یک احتیاط وجوبی است یعنی همان نظری که امام خمینی دارند.
البته کلمات فقها اطلاق دارد و روایات هم مطلق است، میگوید مغمی علیه قضا ندارد، مثل سکران ندیدم که یک اجماعی منقول باشد که بگوئیم اجماع منقول داریم؛ چون نمیتوانیم بگوئیم فقهای گذشته ما اجماع دارند که اگر کسی به اختیار خودش خود را بیهوش کرد این در گذشته نبوده، انسان به اختیار خودش میتواند مست کند و در گذشته هم بوده، 99 درصد مستی به اختیار خود انسان بوده ولی اغما عکس آن است، یک ضربهای میخورد و بیهوش می شد، اینکه به دست خودش خود را بیهوش کند در زمانهای متأخر بوده و این موضوع میشود که اینجا اجماع منقول نداریم. فقط یک ارتکاز متشرعه به میدان میآید و این هم اگر واقعاً در حدیثی که قابل اطمینان است منشأ احتیاط وجوبی میشود و الا همین ارتکاز هم برای ما متزلزل است، اگر متزلزل شد فقط یک احتیاط استحبابی باید بگوئیم.
بنابراین در سکران اجماع منقول داریم و منشأ برای احتیاط وجوبی میشود، این آدم به دست خودش خود را مست کرده و اجماع منقول داریم بر وجوب قضا، اما در مغمی علیه در جایی که خودش خود را بیهوش میکند اجماع منقول نداریم؛ چون اصلاً در زمان گذشته نبوده، یا ارتکاز متشرعه است که باید این اغما صد در صد خودش آمده باشد، این ارتکاز اگر در حدّی باشد که برای فقیه قابل اطمینان باشد میتواند این احتیاط را بکند و الا فقط مجال برای احتیاط استحبابی است.
[1] . مصباح الفقیه (چاپ جدید)، ج 15، ص 402.
[2] . «و لو زال عقل المكلف بشيء من قبله كالسكر و شرب المرقد وجب القضاء لأنه سبب في زوال العقل غالبا و لو أكل غذاء مؤذيا فآل إلى الإغماء لم يقض.» شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام؛ ج، ص: 110.
[3] . منتهى المطلب في تحقيق المذهب، ج، ص: 98.
[4] . «و لو زال عقل المكلف بشيء يزيل العقل غالبا و كان ذلك من قبله عالما بترتب الزوال عليه غير مكره و لا مضطر كالمسكر و شرب المرقد وجب عليه القضاء لأنه أي الشرب مثلا سبب في زوال العقل غالبا إذ هو عند الفقهاء ما ترتب عليه الشيء غالبا بلا خلاف أجده، بل في الذكرى نسبته إلى الأصحاب، لصدق اسم الفوات مع عدم شمول ما دل على الاسقاط عما تقدم له، بل قد يشعر قوله (عليه السلام): «كلما غلب اللّٰه عليه فهو أولى بالعذر» بوجوب القضاء عليه، و في المنتهى و يقضي السكران كلما فاته و إن كان غائبا بالسكر، و لا نعلم فيه خلافا، و علله مع ذلك بما أشار إليه المصنف من كونه السبب لذلك و نحوه، إلى أن قال: «و كذا البحث فيمن شرب دواء مرقدا و إن تطاول زمان الإغماء» إلى آخره. و بالجملة فالحكم بوجوب القضاء فيما نحن فيه حيث لا يدخل فيما تقدم مما دل على سقوط القضاء واضح الوجه، و يكفي فيه ما يفهم من الإجماع المنقول و نحوه، أما لو دخل تحت اسم بعض ما تقدم كالمجنون و المغمى عليه فيشكل الوجوب فيه بأنه لو سلم شمول «من فاتته» له وجب الخروج عنه بما دل على سقوط القضاء عن المجنون مثلا، و دعوى انصرافه إلى غير ذلك ممنوع، لكن طريق الاحتياط غير خفي.» جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج، ص: 12 – 13.
[5] . تحرير الوسيلة، ج، ص: 223.
نظری ثبت نشده است .