موضوع: صلاة القضاء
تاریخ جلسه : ۱۴۰۲/۸/۲۹
شماره جلسه : ۳۱
-
خلاصه بحث گذشته
-
دیدگاه صاحب مصابیح الظلام
-
ارزیابی
-
بیان اول
-
بیان دوم
-
جمعبندی بحث و دیدگاه برگزیده
-
اشکال بر صاحب ریاض
-
ارزیابی دیدگاه صاحب مصابیح الظلام و محقق همدانی
-
جلسه ۱
-
جلسه ۲
-
جلسه ۳
-
جلسه ۴
-
جلسه ۵
-
جلسه ۶
-
جلسه ۷
-
جلسه ۸
-
جلسه ۹
-
جلسه ۱۰
-
جلسه ۱۱
-
جلسه ۱۲
-
جلسه ۱۳
-
جلسه ۱۴
-
جلسه ۱۵
-
جلسه ۱۶
-
جلسه ۱۷
-
جلسه ۱۸
-
جلسه ۱۹
-
جلسه ۲۰
-
جلسه ۲۱
-
جلسه ۲۲
-
جلسه ۲۳
-
جلسه ۲۴
-
جلسه ۲۵
-
جلسه ۲۶
-
جلسه ۲۷
-
جلسه ۲۸
-
جلسه ۲۹
-
جلسه ۳۰
-
جلسه ۳۱
-
جلسه ۳۲
-
جلسه ۳۳
-
جلسه ۳۴
-
جلسه ۳۵
-
جلسه ۳۶
-
جلسه ۳۷
-
جلسه ۳۸
-
جلسه ۳۹
-
جلسه ۴۰
-
جلسه ۴۱
-
جلسه ۴۲
-
جلسه ۴۳
-
جلسه ۴۴
-
جلسه ۴۵
-
جلسه ۴۶
-
جلسه ۴۷
-
جلسه ۴۸
-
جلسه ۴۹
-
جلسه ۵۰
-
جلسه ۵۱
-
جلسه ۵۲
-
جلسه ۵۳
-
جلسه ۵۴
-
جلسه ۵۵
-
جلسه ۵۶
-
جلسه ۵۷
-
جلسه ۵۸
-
جلسه ۵۹
-
جلسه ۶۰
-
جلسه ۶۱
-
جلسه ۶۲
-
جلسه ۶۳
-
جلسه ۶۴
-
جلسه ۶۵
-
جلسه ۶۶
-
جلسه ۶۷
-
جلسه ۶۸
-
جلسه ۶۹
-
جلسه ۷۰
-
جلسه ۷۱
-
جلسه ۷۲
-
جلسه ۷۳
-
جلسه ۷۴
-
جلسه ۷۵
-
جلسه ۷۶
-
جلسه ۷۷
-
جلسه ۷۸
-
جلسه ۷۹
-
جلسه ۸۰
-
جلسه ۸۱
-
جلسه ۸۲
-
جلسه ۸۳
-
جلسه ۸۴
-
جلسه ۸۵
-
جلسه ۸۶
-
جلسه ۸۷
-
جلسه ۸۸
-
جلسه ۸۹
-
جلسه ۹۰
-
جلسه ۹۱
-
جلسه ۹۲
-
جلسه ۹۳
-
جلسه ۹۴
-
جلسه ۹۵
-
جلسه ۹۶
-
جلسه ۹۷
-
جلسه ۹۸
الْحَمْدُ للّه رَبِّ الْعَالَمِينْ وَصَلَى الله عَلَىٰ سَيِّدَنَا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينْ
خلاصه بحث گذشته
بحث در این است که بر مجنون بعد از آنکه افاقه پیدا کرد قضای نمازهای فوت شدهایام جنون واجب نیست، منتهی در جایی که جنون قهری است مسلم مسئله همینطور است اما اگر جنون اختیاری شد، آیا در جنون اختیاری یا به تعبیر فقها «اذا کان الجنون من قبل نفسه»، یعنی اگر جنون به سبب فعل خود انسان باشد، آیا اینجا هم باز قضاء واجب نیست یا شاید در اینجا قضا واجب باشد؟مفتاح الکرامه از هفت هشت مورد از کتابهای فقهای متقدمین نقل کرد بر اینکه قضا در اینجایی که بسببٍ من فعلٍ باشد اینجا هم واجب است، حتی مرحوم شهید در کتاب ذکری بعد از اینکه فرمود: اگر عقل مکلف «لو زال بفعلٍ من نفسه» قضا واجب است فرمود: «و قد افتی الاصحاب» و تقریباً ادعای اجماع شده بر اینکه در این فرض قضا واجب است.
در مقابل اینها مرحوم سبزواری در ذخیره است و ایشان ابتدا تردید کرده در وجوب قضا در این فرض. صاحب مصابیح میگوید: اگر زوال عقل «بفعلٍ من نفسه» باشد و تقصیری در کار باشد یعنی ایشان فعل من نفسه را دو قسم میکند: یک وقت یک کسی کاری را انجام میدهد و نمیداند این منجر به جنون میشود تقصیری نیست. اما یک وقتی هست میداند که منجر به جنون میشود، بفعلٍ من نفسه که میداند منجر به جنون میشود، اینجا تقصیر در این شخص وجود دارد. صاحب مصابیح میگوید اینجا صدق فوت میکند و این شخص «فوّت الصلاة»، نماز را تفویت کرده و چون صدق فوت در اینجا محرز است در نتیجه اینجا قضا بر این شخص واجب است.
دیدگاه صاحب مصابیح الظلام
1. یک جایی که در آن تقصیر هم وجود دارد و آن جایی است که میداند منجر به جنون میشود.
2. در جایی هم که تقصیر وجود ندارد نمیدانسته منجر به جنون میشده ولی شده، میگوید در جایی که نمیدانسته و تقصیری نیست، اسناد فوت را نمیشود به این شخص داد که فوّت الصلاة، اما در جایی که تقصیر وجود دارد اسناد فوت را میشود به او داد و لذا قضا در اینجا واجب است.
غیر از مسئله تفویت، صاحب مصابیح میگوید: در جایی که بتقصیرٍ منه، یعنی جایی بفعلٍ منه و تقصیرٍ منه است از «ما غلب الله» خارج است، خودش این عمل را بر سر خودش آورده «لیس ممّا غلب الله» و چون «لیس مما غلب الله» لذا باید قضا کند. پس صاحب مصابیح در اینجا به صورت قاعده کلی میگوید اصل اولی در اخلال بالفریضه، «ثبوت القضاء و التدارک إلا أن یکون مما غلبه الله» است. از آن طرف اصل اولی در «ما غلب الله» عدم وجوب القضا است.
بنابراین صاحب مصابیح مجموعاً دو دلیل میآورد، در آنجایی که بتقصیرٍ منه است: 1) یکی اینکه صدق فوت میکند و میشود فوت را به این شخص اسناد داد، 2) دوم اینکه میگوید این آدمی که خودش دارویی خورده و میدانسته منجر به جنون میشود مع ذلک خورده، این ممّا غلبه الله نیست تا مشمول عدم وجوب القضا بشود، این شخص حتماً باید قضا کند.
ارزیابی
بنابراین فوت الفریضه داریم که موضوع قضا است، یک قیدی میخورد که مما غلبه الله نباشد، یعنی فوتی که مما غلبه الله شد از موضوع ادله قضا خارج میشود و این روشن است؛ یعنی یک امری بر انسان عارض بشود که خارج از اختیار اوست مثل همین جنون. ما گفتیم به ادله ما غلبه الله در نوم نمیشود تمسک کرد ولو مرحوم خوئی فرمودند نوم همیشه بقاءً غیر اختیاری است و به آن آیه هم تمسک کردند که ما استدلال ایشان را اشکال کرده و گفتیم نوم علی قسمین است: اختیاری و غیر اختیاری.
ولی نکتهای که وجود دارد این است که ما وقتی از حیث صناعی ادله را کنار هم قرار میدهیم یک دلیل ادله وجوب قضاست، میگوید «اقض ما فات»، آنچه فوت میشود. دلیل دیگر میگوید «ما غلبه الله»، «ما غلبه الله فلا قضاء فیه»، ما یک وقتی هست که میگوئیم این «ما غلب الله فلا قضاء فیه»، در موضوع ادله قضا تصرف کرده و میگوید اگر یک فوتی مستند به خدای تبارک و تعالی شد لا قضاء فیه، الآن این آدمی که جنون دارد، جنونش از هر طریقی که آمده، این فوت مستند به جنون است و جنون خودش مما غلبه الله است، لذا لا قضاء فیه؛ یعنی ما میگوئیم ما غلبه الله تصرف میکند در موضوع ادلهقضا و میگوید هر فوتی موضوع قضا نیست، فوتی که لیس مما غلبه الله موضوع برای برای قضا است.
اما یک وقت میگوییم نه، این تصرف در موضوع نمیکند، فوت موضوع قضا است و این ما غلبه الله میگوید اگر یک حالی مثل اغماء یا جنون مما غلبه الله یعنی فقط استناد به خدا دارد، اینطور حاصل شد اینجا قضا واجب نیست.
بیان اول
بیان دوم
ما قبلاً به تبع شیخ انصاری گفتیم ما غلبه الله، یعنی «ما یستند إلی الله» است. ما غلبه الله یعنی اینکه اختیار مکلف در آن هیچ نقشی ندارد، آنچه فعل مکلف نیست، اینها را میگفتند. بعد اینجا این حرف صاحب مصابیح که اینجا خودش این دارو را خورده و میدانسته که به جنون منتهی میشود پس «لیس مما غلبه الله»، ما غلبه الله آن است که اختیار مکلف در آن نقش نداشته باشد، اختیار خودش اینجا نقش داشته پس «لیس مما غلبه الله»، اما اگر روی بیان دوم بگوئیم ما غلبه الله یعنی حتی در آن فعلی که یک اختیارٌ مائی از مکلف هم وجود دارد، اولاً مکلف به اختیار خودش این مایع را خورده و ثانیاً، میدانسته منجر به جنون میشده، اما آن حالت ما غلبه الله است و ثالثاً، تفویت هم به خود مکلف استناد داده میشود.
اما اینها کافی نیست چون بالأخره آن نتیجه ما غلبه الله است و شارع میگوید اگر در یک جا ولو فوتی باشد ولو استناد به مکلف هم داشته باشد اما بالأخره نتیجهاو ما غلبه الله باشد اینجا قضا واجب نیست که ما اصلاً نیائیم بگوئیم از اول دو شق میشود، «إما أن یستند إلی المکلف تماماً و إما أن یستند إلی الله تماماً»، این اگر شد مسئله خیلی واضح است اگر ما اینطوری بیان کردیم میگوئیم بسیار خُب، اینجا حرف صاحب مصابیح درست میشود، در جایی که جنون به فعلٍ من نفسه است و تقصیر دارد هم بلا اشکال اسناد فوت به مکلف است و هم لیس مما غلبه الله است.
بنابراین بیانهایی که قبلاً در ما غلبه الله داشتیم بر همین اساس است. این بیان به این معناست که ما غلبه الله بر ادله قضا حکومت دارد؛ یعنی میگوید فوتی که مستند به خداست موضوع قضا نیست، اما در بیان دوم میخواهیم بگوئیم ولو فوت مستند به خود انسان است (که در بیان اول اگر فوت مستند به خود انسان باشد قضا دارد)، اما این ما غلبه الله نمیآید ادله قضا را تقسیم کند، بلکه کار به نتیجه دارد و میگوید اگر حالت حالتی است که غلبه الله، اینجا تخصیص میخورد از ادله قضا، ولو به فعلٍ من نفسه و اختیاری باشد، تقصیرٍ باشد، اسناد تفویت به این هم ممکن است، عرفاً میگوییم خودش دارو خورده دیوانه شده، خودش قضا را تفویت کرده، باز ما غلبه الله اینجا تخصیصاً جاری است.
میگوئیم شارع میگوید: حتی در جایی که تفویت مستند به خود شما هم شد، آن حالت نهاییاش اگر صدق غلبه الله کرد. یک وقتی هست که حوصله ندارید و نمازتان قضا میشود اینجا هیچ کدام از عناوین ما غلبه الله نیست، اما إغماء، جنون، حتی سلس البول اینها همه ما غلبه الله است؛ یعنی اگر یک فعلی که خصوص نتیجهاش استناد به خدا داشت و به میدان آمد ادلهی قضا تخصیص میخورد، بعد اینجا تخصیصاً مخصص ادله قضا میشود. البته ظهور اولیه ما غلبه الله در همان مطلب اول است.
ما دو بیان فنی عرض کردیم و روی هر دو دقت کنید، ولی ظهور اولی از باب حکومت است، ما غلبه الله یعنی در جایی که فوت اسناد به شخص داده نمیشود، فوت مستند به خدای تبارک و تعالی است. اگر این را گفتید در ما نحن فیه میگوئیم فوت اینجا مستند به خدا نیست، خودش دارو خورده و جنون پیدا کرده، پس ادله ما غلبه الله خارج است. آنچه ظاهر از ادله است همان بیان اول است و بیان دوم هم به عنوان یک احتمال اینجا ذکر کردیم شاید کسی بگوید بیان دوم اظهر از بیان اول است، ولی نه، ظاهر این است که همان بیان اول اظهر است. تا اینجا حرف صاحب مصابیح حرف تمامی است.[1]
جمعبندی بحث و دیدگاه برگزیده
بعد میگوید: این کسی که جنون من قبل نفسه پیدا کرده و میداند این دارو او را دیوانه میکند، آن را خورد و دیوانه شد، آیا اینجا طولب بالاداء درست است؟ شارع میگوید اداءً نماز بخوان؟ شارع نمیتواند بگوید اداءً نماز بخوان، طولب بالاداء درست نیست. حال که درست نیست لا یصدق الفوت و در نتیجه قضا در اینجا واجب نیست.
اشکال بر صاحب ریاض
بنابراین تفسیری که ما غلبه الله میکند میگوید اگر فوت مستند به خود مکلف شد یجب القضاء، اینجا هم فوت صدق میکند؛ چون اداء تقدیری در اینجا قابل مطالبه است؛ زیرا اگر این مایع را نخورده بود میشد اینجا مطالبه فی الاداء کرد، اداء تقدیری یا شأنی، ملاکی، لذا این جواب از فرمایش صاحب ریاض است.
محقق همدانی میگوید: نه، مجنون قضا ندارد مطلقا، چه قهراً و چه بفعلٍ من نفسه.
ارزیابی دیدگاه صاحب مصابیح الظلام و محقق همدانی
عبارت ایشان این است: «إن الاصل فی الاخلال بالفریضه ثبوت القضاء و التدارک إلا أن یکون الله سبحانه غلب علیه»[2]، این «إلا» ظهور در تخصیص دارد که ما بیان تخصیص را عرض کردیم، اما روی بیان دقیق که گفتیم حکومت است و شاید صاحب مصابیح هم اگرچه کلمه «إلا» آورده ولی مرادش حکومت باشد، نتیجه این است که ما غلبه الله برای ادله قضا حکومت دارد و میآید تفسیر کرده و میگوید: فوتی که مستند به خداست موضوع قضا نیست و فوتی که مستند به خودتان هست موضوع قضاست. در اینجا نیز فرض این است که این جنون موجب فوت شده و این فوت مستند به خود این انسان است، خودش بتقصیرٍ منه این را به وجود آورده است.
در نتیجه آنجایی که جنون بفعلٍ من نفسه و بتقصیرٍ منه باشد طبق این قاعده قضا واجب است، اما اینکه مرحوم همدانی میگوید: ما کاری نداریم که این خودش نقش داشته یا نه؟ این مطلب را قبلاً هم عرض کرده بودم، جنون حالتی است که از اختیار انسان خارج است، اغماء حالتی است که از اختیار انسان خارج است، این جنون و اغماء مما غلبه الله است، اطلاق ما غلبه الله میگوید اگرچه فوت و تفویت هم صدق کند و فوت استناد به این شخص هم داشته باشد اما اینجا قضا واجب نیست، تخصیص میشود. طبق کلام مرحوم همدانی تخصیص میشود.
این دو بیان یکی حکومت و یکی تخصیص، مرحوم همدانی راهی غیر از تخصیص ندارد، میگوید ما غلبه الله تخصیص زده، خواه فوت استناد به این شخص داشته باشد یا نداشته باشد، اگر ما غلبه الله شد اینجا قضا واجب نیست. اما عرض کردیم چون لسانش لسان حکومت است میگوئیم ما غلبه الله یعنی «ما یستند إلی الله»، پس آن فوتی که موضوع برای ادله قضاست «ما یستند إلی الشخص» است.
بنابراین در اینجا باید یک تعلیقه بر این کلام امام در تحریر زد که مرحوم امام میفرماید: «و لا یجب قضاء ما ترکه الصبی فی زمان صباه و المجنون حال جنونه»، باید اینجا بگوئیم: «إلا أن یکون بفعلٍ من نفسه»؛ اگر جنون اختیاری شد. البته فرض این است که یکی دو سال در حال جنون بوده و بعد افاقه پیدا میکند در اینجا باید قضا کند.
[1] . نکته: در گذشته پیرامون شمول «ما غلبه الله» نسبت به جاهل بحث کردیم. گفتیم جهل مستند به خود انسان است قاصراً کان أم تقصیراً، استناد به خود انسان داده میشود، اینجا بین اینکه جهل عذر است و جهل مما غلبه الله نباید خلط بشود. شما اگر ما غلبه الله را به معذوریت معنا کردی، میگوئید جاهل قاصر هم از ابرز مصادیق عذر است و جاهل قاصر معذور است، اما اگر ما گفتیم روایت بحث معذوریت را نمیکند، درست است که دارد «فالله اولی بالعذر»، اما موضوع روایت عذر نیست بلکه موضوعش ما غلبه الله است، ما غلبه الله شامل نسیان نمیشود، شامل جهل مطلقا نمیشود، شامل اکراه و اضطرار نمیشود، اما شامل اغماء، جنون، سلس البول میشود.
[2] . مصابيح الظلام، ج، ص: 371.
نظری ثبت نشده است .